کمدی-تراژدی عصر پساانقلاب | خالصسازی پدیده جدیدی نیست
🖊عمادالدین باقی؛ جامعهشناس و پژوهشگر حقوق بشر در روزنامه سازندگی نوشت:
♦️این روزها بحث خالصسازی داغ شده است و از یکسو برآمدگان نظارت استصوابی در عمل مشغول اجرای آن هستند و افراد دستگاه پروپاگاندا هم چه بسا بدون توجه به اعماق و ابعاد مساله، مشغول توجیه آن و میگویند: «خالصسازی باید در تراز نظام همیشه وجود داشته باشد». برخی تصور میکنند این روندی تازه و از سوی گروه موسوم به «پایداری» کلید خورده اما واقعیت این است که پیش از انقلاب و اوایل انقلاب هم این جریان وجود داشته است. فقط برای مثال و دانهای از خروار، یک مقام حکومتی در سال ۱۳۶۸ میگوید: «اگر کسی مخالف انقلاب باشد در هر سطحی هم که باشد، حضورش در دانشگاه مضر است. امروز باید ورود در دانشگاه مثل ورود در حوزه علمیه باشد همانگونه که در حوزه علمیه انسان معرفت و دین و تعبد میآموزد، در دانشگاه هم باید اینگونه باشد». (جمهوری اسلامی ۲۲ آذر ۱۳۶۸).
♦️اگر بدانید پیش از انقلاب، خط ترور در درون تشکیلاتی فدائیان و مجاهدین خلق با همین ایده خالصسازی شروع و بعد از انقلاب در ابعادی گسترده دنبال شد، عمق فساد خالصسازی را بیشتر در مییابید.خالصسازی همواره در پی یکدست کردن حاکمیت در گروه و حزب و حکومت است اما در حکومت هیچ وقت امکان ندارد، حاکمیت یکدست شود مگر آنکه تبدیل به حکومتی توتالیتر شود. خالصسازی موفق نهایتاً میشود حکومتی مثل هیتلر و صدام حسین که همه سرسپرده و ذوب در یک نفر باشند. اگر خالصسازی یک تراژدی عصر انقلاب است، خالصسازی ۴۵ سال پس از انقلاب (دو نسل که اصلاً انقلاب را ندیدهاند)، کمدی – تراژیک است. مساله خالصسازی تازگی ندارد و از آغاز انقلاب دغدغه تاملکنندگان در موضوع انقلاب را تشکیل میداد. بازخوانی یک مطلب قدیمی به مثابه یک نمونه از اینرو مفید است که نشان میدهد، مدعیان امروز خالصسازی چقدر عقب ماندهاند و گمان میکنند تازه از خواب بیدار شدهاند ولی با نسخهای منسوخ به خوابی عمیقتر رفتهاند و غافل از اینکه تفکرشان چه ویرانگریهایی در پی دارد. فقره زیر بخشی از نوشتار بلندی است که سال ۱۳۷۱ ابتدا به صورت سلسله مقالات در روزنامه همشهری منتشر شد سپس در کتاب تولد یک انقلاب: «مفهوم ایدئولوژیک بودن این است که از قبل مقرر و معلوم شده است که باید یک فکر و مرام مشخصی به قدرت و حاکمیت برسد و چون استقرار این حاکمیت و تحقق بخشیدن به آن فکر، مستلزم خلوص و یکدستی در حاکمیت است، سایر جریانات سیاسی و فکری که در انقلاب مشارکتی داشتهاند و چه بسا فقط در برداشت دینی خود اختلافاتی با حاکمیت داشته باشند، حتی در حد سهم خویش در انقلاب هم نمیتوانند در حاکمیت پس از انقلاب راه یابند زیرا در این صورت، مانع خلوص شده و ایدئولوژيك بودن انقلاب را مخدوش می گسازند و از همین جا تضادهای سیاسی و اجتماعی و حزبی و دفع و طردهایی به وجود میآید که برای حاکمیت و برای جامعه زیانبار است. از طرف دیگر چون تمامی آحاد جامعه به مرتبه پذیرش کامل و یکرنگ و بدون اختلاف در این ایدئولوژی و به مرتبه شناخت همهجانبه آن نمیرسند یا اصولاً گروههایی هستند که نحوه تفکر دیگری دارند، بالطبع اقشاری از جامعه از دخالت در سرنوشت خویش برکنار میشوند و خط تصفیه در نیروهای انقلاب شروع میشود.
♦️از جهت دیگر چون باید همه مفاهیم و واقعیات در چارچوب ایدئولوژی انقلاب تعریف و تفسیر شوند (و ایدئولوژیها اعم از مادی یا الهی دارای یك سلسله اصول ثابت و دگمهای لایتغیرند) وقتی با واقعیات نیرومند اجتماعی در تعارض میافتند، اغلب سبب نادیده انگاشتن واقعیات میگردند. تجربه تاریخ بشر نشان میدهد که معمولاً واقعیتها توانستهاند ایدهآلها و احکام را در صورت هماهنگ نشدن، کنار زده و در هم بشکنند. راه دیگر این است که در برابر نیرومندی واقعیتها دست از آن احکام کشید که در این صورت آنچه مطرح است دیگر ایدئولوژی نخواهد بود. اما شیوه رایج در میان بشر این بوده که به تفسیری جدید و ارائه برداشتی نو و اجتهادی از دین پرداخته است و چون موضوعات دقیقتر و روشنتر گردیدهاند، وضع احکام متغیر و طرز تلقیها هم دقیقتر و روشنتر شده است.
انتهای پیام