خرید تور نوروزی

عباس عبدی: آیا باید جنگ ادامه یابد؟ /تنها ایده برای پایان جنگ در غزه، ایده دو دولتی است

عباس عبدی فعال سیاسی اصلاح طلب درباره جنگ حماس و اسرائیل در اعتماد نوشت: مهم‌ترین ایده توافق که باید روی میز باشد، ایده دو دولتی است که به نظر می‌رسد اسراییل و حامیان غربی آن و نیز بخش مهمی از کشورهای منطقه آن را از دستور کار خود خارج کرده‌اند.

عباس عبدی فعال سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی در روزنامه اعتماد با عنوان«دور باطل خشونت» به علل وقوع جنگ اسرائیل و حماس پرداخت که در ادامه می خوانید؛

به‌طور طبیعی گفت‌وگو درباره جنگ غزه میان مردم کوچه و بازار نیز داغ است. هم به علت اهمیت خبر و هم از حیث تاثیرات احتمالی که بر ایران دارد، به ویژه که جنگ تمام نشده و همچنان ادامه دارد و شاید گسترش هم پیدا کند. یکی از نکاتی که معمولا در گفت‌وگوها دیده می‌شود این است که خشونت شدید اسراییل را نتیجه آغاز جنگ حماس و اقدامات پس از آن علیه غیر نظامیان معرفی می‌کنند. این گزاره تا چه حد قابل قبول و معتبر است؟

اگر ماجرا را ایستا نگاه کنیم، ظاهرا این داوری مشکلی ندارد، ولی ابتدا باید به پرسش‌های دیگری هم پرداخت. برای مثال می‌توان پرسید که اقدام حماس واکنش به چه رفتاری بوده است؟ آیا بدون توجیه و علت و فی‌البداهه چنین کاری را کرده‌اند؟ یا برعکس؛ آنان هم در واکنش به اقدامات دیگری به چنین حمله‌ای اقدام کرده‌اند؟ اگر چنین باشد پس آنان هم در آغاز حمله حق داشته‌اند.

مهم‌تر از آن باید پرسید که آیا تناسبی میان این کنش حماس با واکنش اسراییل دیده می‌شود؟ به علاوه آیا واکنش‌های دیگری نیز می‌توانستند انجام دهند؟ داوری مبتنی بر حقوق و عرف بین‌الملل از کارهای آنان چگونه است؟ ریشه این سلسله‌کنش‌ها و واکنش‌ها را تا کجا می‌توان به گذشته برد؟ مثلا جنگ‌های سال پیش، جنگ 2014، ۱۹۷۳، ۱۹۶۷، ۱۹۵۶، ۱۹۴۸ یا حتی پیش از آن تا زمان سلطنت پیامبران بنی اسراییل یعنی، سلیمان و داود باید پیش رفت؟

بیایید پاسخ به این پرسش‌ها را موقتا کنار بگذاریم و به جای آن به حال و آینده نگاه کنیم؛ فارغ از هر عاملی که منجر به این وضع شده، اکنون باید چه کار کرد؟ آیا باید جنگ ادامه یابد؟ هر سیاستی که اتخاذ شود، آیا مساله را تمام می‌کند؟ مگر در نوبت‌های قبلی که شاهد جنگ‌هایی بودیم که ظاهرا یک طرف شکست خورد و آواره شد، آیا مشکلات منطقه حل شد؟ واقعیت این است که پاسخ به این پرسش‌ها چندان ساده نیست. برای نمونه، اگر کسی یا گروهی یا کشوری مرتکب خشونت شوند و در برابر آن اقدامی نشود، به‌طور عادی این کار می‌تواند به تشدید رفتار طرفی که آغازگر خشونت است، منجر شود و او را معتقد به کارآمدی خشونت کند.

از سوی دیگر پاسخ خشونت‌آمیز به آن خشونت نیز می‌تواند این چرخه باطل را تشدید کند. در قوانین داخلی و بین‌المللی نیز مصادیقی از دفاع که طبعا همراه با خشونت است پذیرفته شده است. خشونت در پاسخ به خشونت، به ویژه در مسائلی که عمیق و بنیادی است، چندان کارساز نیست و چه بسا اختلافات را عمیق‌تر و مساله را غیر قابل حل‌تر و چرخه خشونت را تشدید کند.

یک نمونه مورد توافقِ تحلیلگران سیاسی، سنگ‌اندازی در مسیر اجرای قرارداد اسلو میان فلسطینی‌ها و اسراییلی‌ها است که منجر به شکل‌گیری انتفاضه و سپس رادیکال‌تر شدن دو طرف و تقویت و رشد جریان‌های رادیکال در هر دو سو و در مجموع موجب افزایش خشونت‌ها شد. به همین علت عده‌ای معتقدند که افزایش خشونت در جنگ اخیر، هزینه‌های زندگی کردن برای دو طرف را افزایش می‌دهد، در نتیجه دوباره شاهد شکل‌گیری فرآیند بازگشت به گفت‌وگو و توافق خواهیم بود. ولی تا هنگامی که مسائل به نحو بنیادین و منصفانه حل نشود، به‌طور قطع و یقین دوباره و چند باره این رفت و برگشت خشونت تکرار خواهد شد.

دو عامل با یک مقدمه می‌تواند چرخه خشونت را از میان بر دارد یا تضعیف کند. مقدمه لازم آن رسیدن به این حقیقت است؛ در بحران‌هایی که ریشه‌های عمیق سیاسی و اعتقادی و تاریخی دارند، خشونت راه‌حل نهایی نیست. پس از پذیرش این اصل، گام گذاشتن حداقل یکی از طرفین به ویژه آن‌که قدرتمندتر است در مسیر تفاهم و پذیرش گفت‌وگو برای رسیدن به تفاهم با بازی برد- ‌برد است. گام بعدی ورود قدرت‌های بیرون از منازعه و کمک به ایجاد چنین توافق و افزایش هزینه سیاست مبتنی بر خشونت برای دو طرف است. اگر به وضعیت امروز منطقه نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که شرط زمینه‌ای که توافق داشتن نسبت به بی‌نتیجه بودن خشونت در موضوع فلسطین است، حداقل از نظر ناظران بیرونی روشن و پذیرفته شده است، ولی دو طرف اصلی این جنگ به دلایل تاکتیکی یا واقعی گمان می‌کنند که اقدامات مبتنی بر خشونت، نتیجه‌بخش است و راه دیگری هم نیست. از سوی دیگر طرفین ماجرا خود را در موقعیتی نمی‌بینند که جرات ابراز تفاهم را داشته باشند. یا به این علت که خیلی اعتماد به نفس دارند که گویی آنان با انتخاب این راه حتما برنده می‌شوند، یا به این علت که خیلی احساس ضعف می‌کنند، به نحوی که هر نوع نشانه‌ای برای تفاهم می‌تواند به منزله شکست آنان تلقی شود. تنها راهی که پیش پای این منطقه مانده است تا از چرخه خشونت خارج شود، فشار قدرت‌های دیگر برای به تفاهم رساندن دو طرف است. ولی عجیب اینجاست که هیچ‌کدام از قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی نیز خواهان چنین تفاهمی نیستند، حتی برعکس به نوعی مستقیم یا ضمنی یا در عمل از تداوم خشونت‌های موجود دفاع می‌کنند.

در نتیجه یا حامی یک طرف چرخه خشونت هستند یا زیرپوستی به گونه‌ای عمل می‌کنند که ماجرا حل نشود. در واقع مهم‌ترین ایده توافق که باید روی میز باشد، ایده دو دولتی است که به نظر می‌رسد اسراییل و حامیان غربی آن و نیز بخش مهمی از کشورهای منطقه آن را از دستور کار خود خارج کرده‌اند، حالا یا به دلیل عملی نبودن یا به دلیل منافع اسراییل یا هر دلیل دیگر. خارج شدن این برنامه به معنای تداوم چرخه خشونت است، چون ایده دولت واحد به‌طور قطع غیرممکن‌تر از دو دولت است. هر شکلی از دولت واحد، یا با حذف یهودیان یا با حذف فلسطینی‌ها یا با ترکیب مردم‌سالارانه آنها بیشتر یک خیال است تا واقعیت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا