خرید تور نوروزی

«انسان تنهایی ابدی خود را با علوم انسانی پُر می‌کند»

«بیست سال پیش فلسفه برای کودک معنا نداشت و برای کمتر کسی دغدغه بود که از فلسفه و تفکرِ انتقادی برای کودکان بگوید، ولی در سال‌های اخیر در سراسر ایران کارگاه‌های متعددی با این موضوع برگزار شده‌است که به خوبی توانسته طیفِ وسیعی از مخاطبان را به خود جذب کند.»

مرکز ترویج علوم انسانی نوشت: «نخستین بار نام «فَبَک» با نام «یحیی قائدی» مطرح شد. نتیجۀ سال‌ها تلاش دکتر یحیی قائدی امروز به بار نشسته و به واسطۀ فعالیت‌های گستردۀ ایشان، بسیاری از شهرهای ایران فلسفه برای کودک را می‌شناسند. علاقه‌مندان فارغ از رشتۀ تحصیلی و شغل خود در کارگاه‌های مربی‌گری ایشان شرکت می‌کنند و دنیای علوم انسانی را به شکل نوینی می‌شناسند. ما در «مرکز ترویج علوم انسانی» این‌بار امکان گفت‌و‌گو با دکتر یحیی قائدی را پیدا کردیم که می‌توانید در ادامه مصاحبۀ ایشان را بخوانید.

لطفا رشته تحصیلی دبیرستان و دانشگاه خود را معرفی بفرمایید:

من در سال‌های ۶۶ تا ۶۲ رشتۀ «اقتصاد اجتماعی» خواندم. آن زمان، علوم‌انسانی شامل دو رشته می‌شد: «اقتصاد اجتماعی» و دیگری «فرهنگ و ادب»، که من شاخۀ اقتصاد اجتماعی را انتخاب کرده بودم و در کارشناسی در دانشگاه اصفهان رشته تعلیم و تربیت و در مقطع کارشناسی ارشد، رشتۀ «برنامه‌ریزی آموزشی» و دکتری رشتۀ «فلسفه تعلیم و تربیت» را برای تحصیل برگزیدم.
رزومۀ شما نشان می‌دهد که در برهه‌ای از زمان تغییر رشته داشته‌اید و از علوم تجربی به علوم‌انسانی ورود کرده‌اید. علت تغییر رشتۀ خود را توضیح دهید؛ آیا علاقۀ صرف دلیل این تغییر بوده است؟

من در دبیرستان مدت کوتاهی «تجربی» خواندم ولی به دلیل منحل شدن رشته در دبیرستان و عدم وجود مدرسه دیگری که رشته علوم تربیتی داشته باشد لاجرم، رشتۀ «اقتصاد اجتماعی» را برای ادامۀ راه تحصیلی‌ام برگزیدم. در آن سال‌ها در مدارس و محیط‌‌های دیگر، اطلاعات چندانی در رابطه با رشته‌های گوناگون به ما ارائه نمی‌شد و ما در مورد علوم تجربی و ریاضی و علوم انسانی آگاهی بسیار محدودی داشتیم. والدین و مدیران معلمان هم درک دقیقی نداشتند و بر اساس درک عمومی بچه‌ها را به سوی رشته‌ای هدایت می‌کردند و از آنجا که علوم تجربی به اصطلاح پرستیژ بیشتری در اذهان عمومی داشت، من نیز علوم تجربی را انتخاب کردم ولی به تدریج من به علوم انسانی علاقه‌مند شدم و تغییر خوشایندی در زمینۀ تحصیل من اتفاق افتاد، که من از آن به عنوان یک «شانس» یاد می‌کنم.

برای مخاطبان ما جذاب خواهد بود اگر بفرمایید در حال حاضر در حوزه علوم انسانی چه فعالیت‌هایی انجام می‌دهید؟

من عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی و استاد دانشگاه هستم، ولی به سبب علاقه‌مندی که به حوزه‌های علوم‌انسانی دارم، فعالیت‌های گستردۀ تعلیمی و تألیفی در حوزۀ علوم‌انسانی انجام می‌دهم. همچنین حدود هجده، نوزده کتاب تألیف و ترجمه کرده و کارگاه‌های آموزشی گوناگون برای متخصصان و عامۀ مردم تشکیل می‌دهم. علاوه بر آن، در فضاهای مجازی بسیار فعال هستم و در کافه‌های تهران، برنامه «کافه فلسفه» برگزار می‌کنم. همواره در تلاشم حوزه‌های مختلف علوم انسانی از جمله فلسفه را برای استفاده در زندگی روزمرۀ مردم، کاربردی کنم و در عین حال از مطالعه لذت می‌برم و یادداشت‌های خود را در کانال تلگرام خود تحت عنوان «کافه فلسفه» منتشر می‌کنم. همچنین بسیار سفر می‌روم و سفرنامه می‌نویسم که به طور نمونه «سفرنامۀ سوئد» و «سفرنامۀ هند» را در سایت بنده می‌توانید ملاحظه کنید.

تا امروز چه تجربیات مفید و اثربخشی در حوزه علوم‌انسانی کسب کرده‌اید که همچنان در این حوزه فعال هستید؟

من از فعالیت در حوزۀ علوم انسانی و بویژه «فلسفه تعلیم و تربیت» لذت برده‌ام و همچنان لذت می‌برم. به عقیدۀ من بسیار مهم است که آدمی «تنهایی ابدی» خود را با علوم انسانی پُر کند. من از راه علوم انسانی توانستم هویت خودم را بیابم و به عبارت دقیق‌تر از رهگذر علوم انسانی «زندگی خودم را ساخته‌ام».

علوم انسانی به ما این قدرت را می‌دهد که جهان و مسائل آن را از زاویۀ ویژۀ خود بنگریم و می‌توانم بگویم کسانی‌که از علوم انسانی محروم هستند، حتی اگر در رشته و حوزۀ تخصصی خود بسیار موفق باشند، در حقیقت دنیای تنگ و محدودی دارند. علوم انسانی حتی به من کمک نمود که متفاوت سفر کنم، به گونۀ عمیق‌تری تحلیل کنم و به گروه‌های انسانی متفاوت بنگرم.

شما با توجه به باورهای کنونی در رابطه با علوم‌ انسانی خطاب به دانش‌آموزان چه توصیه‌ای دارید؟

«مواجهه» بهترین راه شناخت است، چه برای دانش‌آموزان و چه عامۀ مردم. دانش‌آموزان باید در معرض علوم انسانی قرار بگیرند تا لذت آن را خودشان بچشند. آن‌ها باید بتوانند از طریق علوم انسانی خود را در جامعه ارائه کنند. مادامیکه دانش‌آموزان و فرزندان ما لذت خواندن یک رمان، تماشای یک فیلم یا نوشتن یک گزارش یا داستان را تجربه نکنند، نمی‌توانند انتخاب درست و حساب شده‌ای داشته‌باشند.

حتما شما هم با افرادی مواجه شده‌اید که تا مدتی رشته‌ای را دنبال می‌کنند ولی به دلایل گوناگون بالاخره خسته می‌شوند و آن‌ را رها می‌کنند یا آنکه در کنار رشتۀ اصلی خود علایق دیگری را دنبال می‌کنند. من حتی پزشکانی را می‌شناسم که در کارگاه‌های مربی‌گری «فلسفه برای کودکان» شرکت می‌کنند و غبطه می‌خورند که چرا زودتر از این‌ها به دنیای علوم انسانی قدم ننهاده‌اند. با این اوصاف علم انسانی را باید از دو وجه بنگریم: یکی از بُعد رشتۀ تحصیلی و کاری و دیگری از بعد عمومی. در تشریح بُعد دوم باید بگویم که برای همۀ انسان‌ها ضروری است فارغ از رشتۀ دانشگاهی و شغل خود، از دنیای علوم انسانی آگاه شوند، چه بسا اگر این بُعد از علوم انسانی در جامعه «ترویج» پیدا کند، برای کسانیکه به طور تخصصی در علوم انسانی فعالیت دارند، اشتغال‌زایی فراهم می‌شود.

نباید در دنیای امروز فراموش کنیم که متخصصین فنی و مهندسی هم نیاز دارند که هر روزه زمانی را به افزایش آگاهی خود در رشته‌های گوناگون علوم انسانی اختصاص دهند. برای این افراد ضروری است که برای توسعۀ کار و زندگی شخصی خود با یک فیلسوف، مشاور فیلسوف ، فیلسوف تعلیم و تربیت روانشناس و جامعه‌شناس و …هم‌اندیشی کنند. چنانچه ما برای دانش‌آموزان چشم‌اندازی را ترسیم کنیم که بدانند چطور علوم انسانی می‌تواند به زندگی خودشان و مردم کمک ‌کند، دیدگاه آن‌ها به این حوزۀ مهم تغییر خواهد کرد.
باور عمومی بر این است که «در علوم انسانی خبری از پول نیست»، شما فرصت شغلی در حوزه علوم انسانی را چطور ارزیابی می‌کنید؟

به این پرسش از چند منظر می‌توان نگریست:
نخست اینکه در یک نگاه سطحی می‌توان گفت فرصت‌های شغلی کمتری در علوم انسانی به نسبت سایر علوم وجود دارد ولی من می‌خواهم بگویم که در حوزه‌های دیگر نیز فرصت‌های شغلی فراوانی وجود ندارد. در همۀ رشته‌ها یافتن شغل مناسب مستلزم این است که افراد تا چه اندازه خلاق و مبتکر هستند و از علوم انسانی و قابلیت‌های آن آگاه اند.

در جامعه‌ی ما همچنان ظرفیت‌های بسیاری برای اشتغال در علوم انسانی وجود دارد ولی اگر روی صحبت ما با شأن و جایگاه علوم انسانی در ایران باشد من معتقدم که این حوزه در کشور ما جایگاه درخوری ندارد و به دلیل تصورات نادرست در رابطه با رشته‌های علوم انسانی از دیرباز افراد لایق و شایسته کمتر به این حوزه وارد شده‌اند.

جای تأسف دارد که مدیران نیز تحصیل کردۀ علوم انسانی نیستند و به همین علت دو ضرر به پیکرۀ جامعه وارد می‌کنند:
۱) از آنجا که علوم انسانی را درک نکرده‌اند،مدافع و حامی علوم انسانی نیستند.
۲) و چون تخصص لازم ندارند، نمی‌توانندبه خوبی مدیریت کنند.

بسیاری از اهالی علوم انسانی از رهگذر فعالیت در این حوزه، زندگی خوبی را به لحاظ مالی تجربه می‌کنند و این‌ها شاهد مثال ما هستند. پس در جامعۀ ما نهادها، ارگان‌ها و موسساتی که به نیروهای علوم انسانی نیاز دارند کم نیستند و مهم‌تر از همه اینکه عرصۀ عمومی جامعه نیز تشنۀ علوم انسانی و رشته‌های گوناگون آن است. منتهی من قبول دارم که در سطوح بالای علوم انسانی کسانی‌که نظریه پردازی و اندیشه‌ورزی می‌کنند، از لحاظ جایگاه اقتصادی_اجتماعی با کسانیکه در سطوح بالای علوم تجربی یا مهندسی قرار دارند، قابل مقایسه نیستند.

به عقیده شما آیا فرصت کارآفرینی در حوزه علوم انسانی در مقایسه با دیگر علوم مهیا است؟

تصور من آن است که جهان آینده جهان ایده‌هاست. کسی‌که بتواند از ذهن خود بهتر استفاده کند، موفق‌تر است و این مهم مرهون علوم انسانی است. از آنجا که در دنیای امروز به واسطۀ آن‌که بسیاری از کارها به وسیلۀ ماشین‌ها انجام می‌شود، مشاغل خدماتی در جامعه بیشترین کاربرد را دارند و این مشاغل، نیازمند متخصصان علوم انسانی است.

خودِ من از کسانی هستم که در ۲۰ سال اخیر در حوزۀ علوم انسانی کارآفرینی داشته‌ام. زمانی‌که من برای رسالۀ دکتری‌ام مشغول پژوهش در موضوعِ«فلسفه برای کودکان» بودم، کسی موضوع مرا جدی نمی‌گرفت و برخی از اساتید من را ریشخند می‌کردند و با پوزخند می‌گفتند: بزرگسالان در فهم فلسفه مانده‌اند، شما می‌خواهید به کودکان فلسفه بیاموزید؟! اما حالا پس از گذشت ۲۰ سال، زندگانی خود را از این راه می‌گذرانم و بیش از هزار مربی و دانشجو برای «فلسفه برای کودکان» تربیت کرده‌ام. بنابراین به واسطۀ یک ایده در حوزۀ علوم انسانی هزاران نفر مشغول به کار می‌شوند.

از آنجایی که «زیربنای توسعه هر کشور» وابسته به علوم انسانی است، شما چه پیشنهادی برای سوق دادن دانش‌آموزان برتر و نخبه به سمت رشته‌های گوناگون علوم انسانی دارید؟

1- لذت علوم انسانی را به دانش‌آموزان بچشانیم.
2- نشان دهیم چگونه علوم انسانی پایۀ سایر علوم است.
3- در تربیت معلمان مدارس تجدید نظر کنیم.
4- همچنین سیات‌گذاری‌ها در سطح کلان نیز باید تغییر کند و..

اگر به عقب بازگردید همچنان حوزه علوم انسانی را برای تحصیل انتخاب می‌کنید؟

بله به طور قطع همچنان علوم انسانی را انتخاب می‌کنم. حقیقتا من از حوزه‌ای که بدان مشغولم بسیار احساس رضایت می‌کنم.
در صورتی‌که صاحب فرزند یا نوه هستید به فرزند یا نوه‌های خودتان چگونه علوم انسانی را معرفی می‌کنید و آیا آن‌ها را به سمت رشته‎های گوناگون علوم انسانی جهت می‌دهید؟

من به فرزندان خود شیوۀ تفکر ورزی را یاد داده‌ام و در ادامه راه برای انتخاب رشته، آن‌ها را مختار گذاشته‌ام. با این وجود آن‌ها با رشتۀ انسانی آشنا هستند و با فلسفه انس گرفته‌اند و رمان‌خوان و داستان‌خوان اند. سفر می‌کنند و سفرنامه می‌نویسند. با وجود آنکه رشته‌های تخصصی خود را با علاقه انتخاب نموده‌اند، همواره در تلاش اند که رشتۀ خود را به علوم انسانی پیوند دهند و مداما در ارتباط با حوز‌هی علوم انسانی باشند.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. درود، روز شاد ، ولی دیکتاتورها به دستور ماسون ها و ایلومیناتی ها از علوم انسانی بیزارن!!!!! خودشناسی برای نامبردگان مثله سیانور هست ، فقط نامبردگان حق دارند خلقیات را بشناسند و در پس ان بر مردم جهان حکومت کنند ، روزگاره غریبیست !!!!!

  2. فلسفه فقط تو علوم انسانی نیست،فلسفه در علوم،هنر و ورزش هم وجود داره،یک تفکر و علم مستقله،ولی تو ایران چرا تو علوم انسانی جاش دادن تعجبه وتاریخ یاباستانشناسی چه ربطی به علوم انسانی داره حتما ماقبل تاریخ ویا دایناسور ها هم‌جز علوم انسانی هستن،اگه نظر من رابخاین عوم انسانی قانون یعنی حقوق قضایی که طرف میخاد قاضی یا وکیل بشه، درکل از علوم انسانی بدم میاد ولی فلسفه رو دوست دارم،حالا اگه فلسفه تو اینجور علوم ها هست دلیل نداره تو علوم انسانی باشه.

  3. سلام این نوع نگرش ها به انسان وموجودات وهست که تا کنون بوده از عرفان قدیم تا نگرش‌های مبتنی بر این عرفان‌های که به آنها رنگ وبوی علمی هم داده اند جاهلانه هست وباید نگرشی نو وواقعی به حیات بیولوژیک وزندگی وانسان ارائه شود ،واقعیت این هست که ما موجودات یک سازمان پردازش اطلاعات بیولوژیک هستیم ودقیقا مانند همین سیستم های پردازش اطلاعات در دنیای الکترونیک کامپیوتر و روباتیک عمل می کنیم فقط تفاوتی که دارد این است که این سازمان درون می تواند طبق نیاز موجود هر نوع سیستمی را که لازم باشد از همان سلول‌های بنیادین در وجود ما بسازد اگر به یک کودک نگاه کنید به وضوح مشاهده می کنید این سیستم سازی هارا تا وقتی که بزرگ می شود مانند ما اگر این کودک در تنهایی بزرگ شود هیچ تکاملی بیشتر از حیوانات مجرد نخواهد داشت، این نشان می‌دهد که این کارهای تکاملی کار یک خدای آن چنانی نیست زیرا اگر آن کودک در جامعه بزرگ نشود هیچ تکاملی نخواهد داشت وهمزمان نشان می‌دهد که همه این تکامل های ما محصول حضور در همین زندگی اجتماعی می باشد اگر کسی در زندگی اجتماعی نباشد هیچ چیزی یاد نخواهد داشت حتی روی دوپای خود بلند شدن و یا ادرار خودرا کنترل کردن را هم یاد نخواهد داشت چه رسد به سخن گفتن وتفکر واین همه تکامل امروزه، این ها نشان میدهد که جامعه های علمی امروزه هم هنوز به ادراک جمع بندی شده کامل از شناخت انسان وتکامل بیولوژیک وماهی حیات بیولوژیک وادراک درست زندگی اجتماعی نرسیده اند حال وًع عرفان های قدیم که اصلا دانش وعلمی نبود در آن زمان که بکلی مشخص هست،باید این افزارهای جاهلانه را با کسب علم ها ودانش های امروز به روز رسانی کنند وگرنه چون حیوانات بی خودآگاهی کارشان کشتار وویرانی دستاوردهای زندگی اجتماعی که پس از جنگ جهانی دوم بوجود آمده است خواهد شد که واقعا باید بخود بیاییم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا