عصب زیست شناسی رفتار سیاسی
احترام توکلی، کارشناس علوم سیاسی در یادداشتی با عنوان «عصب زیست شناسی رفتار سیاسی» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
«”آگاهی ورای توان ساختارهای نورونی بشر توان علّی ندارد» جان سرل
عصب زیست شناسی رفتار سیاسی یک حوزه میانرشتهای در حال ظهور است که به دنبال درک چگونگی تأثیر مغز انسان و فرآیندهای عصبی زیربنایی آن بر جنبههای مختلف رفتار سیاسی و تصمیمگیری است. این رشته مفاهیم علوم سیاسی، روانشناسی، علوم اعصاب و زیستشناسی را برای بررسی اساس بیولوژیکی نگرشها، باورها و کنش های سیاسی بکار می گیرد. در این نوشتار برخی از جنبه های کلیدی این دانش نو –عصب زیست شناسی رفتار سیاسی- به اختصار بررسی شده است:
الف) ساختارهای مغز و رفتار سیاسی:
پژوهشگران در این زمینه به بررسی نقش ساختارهای خاص مغز در رفتار سیاسی می پردازند. برای مثال، بادامه مغز، قشر قدامی مغز و قشر جزیره ای آن با پاسخهای احساسی، تصمیمگیری و پردازش اطلاعات سیاسی مرتبط هستند.
در واقع، محققان در زمینه زیستشناسی عصبی رفتار سیاسی نقش ساختارهای مغزی خاص را در شکلدهی جنبههای مختلف رفتار سیاسی و تصمیمگیری بررسی کردهاند. ذیلا جزئیات بیشتری در مورد عملکرد بافت های مختلف مغز در زمینه رفتار سیاسی آورده شده است:
1. بادامه یا آمیگدال:آمیگدال یک ساختار کوچک بادامی شکل است که در اعماق مغز قرار دارد. این بخش به دلیل نقش اصلی خود در پردازش احساسات، به ویژه ترس و تشخیص تهدید شناخته شده است. در دنیای سیاست، فعال شدن آمیگدال با واکنشهای احساسی به محرکهای سیاسی، مانند تبلیغات سیاسی یا پیامهایی که ترس یا اضطراب را برمیانگیزد، مرتبط است. به عنوان مثال، زمانی که افراد پیامی سیاسی را تهدیدآمیز یا دارای بار احساسی می دانند، آمیگدال ممکن است فعال تر شود و بر نگرش ها و رفتار سیاسی آنها تأثیر بگذارد.
2. قشر قدامی مغز: قشر جلوی مغز، به ویژه قشر جلوی پیشانی (DLPFC)، نقش مهمی در عملکردهای شناختی مرتبه بالاتر، از جمله تصمیم گیری، استدلال، و کنترل تکانه ایفا می کند. در رفتار سیاسی، DLPFC در پردازش اطلاعات پیچیده، سنجش جوانب مثبت و منفی انتخابهای سیاسی و تنظیم پاسخهای تکانشی نقش دارد. این بخش از مغز به افراد کمک می کند تا در مورد مسائل سیاسی ، تفکر منطقی و مشورتی بیشتری داشته باشند.
3. قشر جزیره ای: قشر منزوی مغز که اغلب به عنوان اینسولا شناخته می شود، در طیف گسترده ای از عملکردها، از جمله پردازش عاطفی، خودآگاهی، و شناخت اجتماعی درگیر بوده و با پردازش محتوای عاطفی و اخلاقی در پیام های سیاسی مرتبط است. فعالسازی اینسولا ممکن است با پاسخهای همدلانه به روایتهای سیاسی، بهویژه آنهایی که مربوط به عدالت اجتماعی، همدلی و نگرانیهای اخلاقی است، همراه باشد. همچنین این بخش می تواند بر ادراک فرد از انصاف و عدالت در تصمیم گیری های سیاسی تأثیر گذارد.
البته این ساختارهای مغزی به تنهایی کار نمیکنند، بلکه با یکدیگر و سایر بخشهای مغز تعامل دارند تا رفتار سیاسی را شکل دهند. به عنوان مثال، پاسخهای عاطفی آمیگدال میتواند با فرآیندهای تصمیمگیری منطقی قشر پیشانی مغز در تعامل باشد، و ملاحظات اخلاقی و همدلانه اینسولا میتواند بر نگرشها و ترجیحات سیاسی تأثیر بگذارد.
تحقیقات در این زمینه به تکامل خود ادامه میدهند تا درک دقیقتری از نحوه مشارکت ساختارهای مغز و فرآیندهای عصبی در رفتار سیاسی ارائه دهند. توجه به این نکته مهم است که اگرچه این ساختارها در رفتار سیاسی دخیل هستند، اما آن را به طور کامل تعیین نمی کنند. رفتار سیاسی همچنان یک تعامل پیچیده از زیست شناسی، محیط، فرهنگ و تجربیات شخصی است.
ب) نوروبیوشیمی و نگرش های سیاسی:
مطالعات نشان داده اند که چگونه انتقال دهنده های عصبی، مانند دوپامین و سروتونین، ممکن است بر نگرش ها و ایدئولوژی های سیاسی تأثیر بگذارند. تفاوت در بیو شیمی اعصاب به تغییرات در ترجیحات و وابستگی های سیاسی کمک میکند.
تأثیر بیو شیمی اعصاب، بهویژه انتقالدهندههای عصبی مانند دوپامین و سروتونین، بر نگرشها و ایدئولوژیهای سیاسی، حوزهای جذاب از تحقیقات در زمینه زیستشناسی عصبی و رفتار سیاسی است. در اینجا یک مرور کلی از نحوه ارتباط این انتقال دهنده های عصبی با ترجیحات سیاسی آورده شده است:
1. دوپامین: دوپامین اغلب با پردازش پاداش و انگیزش همراه است و نقش مهمی در سیستم پاداش مغز ایفا می کند. برخی از مطالعات نشان میدهند که تغییرات در عملکرد سیستم دوپامین ممکن است به روشهای زیر بر نگرشها و رفتار سیاسی تأثیر بگذارد:
الف) میزان خطر پذیری : دوپامین با رفتارهای ریسک پذیر مرتبط است. افراد با ساختار ژنتیکی خاص خود که بر عملکرد گیرنده دوپامین تأثیر میگذارد، ممکن است تحمل ریسک سیاسی بالاتر یا کمتری داشته باشند، این امر میتواند بر تمایل آنها در جهت حمایت از سیاستها یا نامزدهای خاص تأثیر بگذارد.
ب) نو جویی: دوپامین همچنین با رفتار نو جو و تازگی طلب همراه است. برخی از محققان این نظریه را مطرح کرده اند که افرادی که حساسیت بیشتری نسبت به توجویی و تجربیات جدید دارند، ممکن است نسبت به تغییرات سیاسی گشوده تر و برعکس تمایل کمتری به پایبندی به ایدئولوژی های سنتی داشته باشند.
2. سروتونین: سروتونین در تنظیم خلق و خو و ثبات عاطفی نقش دارد. تغییرات در سطح سروتونین با تغییرات خلقی مرتبط بوده و می تواند بر واکنش عاطفی فرد نسبت به اطلاعات سیاسی تأثیر بگذارد. دو مورد از پیوندهای بالقوه بین سروتونین و رفتار سیاسی عبارتند از:
الف ) خلق و خو و اضطراب: تغییرات در سطح سروتونین با اختلالات خلقی و اضطراب مرتبط است. افراد با پروفایل های سروتونین متفاوت ممکن است به استرس های سیاسی یا مسائل سیاسی دارای بار عاطفی واکنش متفاوتی نشان دهند که به طور بالقوه بر باورها و ترجیحات سیاسی آنها تأثیر می گذارد.
ب ) رفتار اجتماعی : سروتونین در رفتارهای اجتماعی و ادراک اجتماعی نیز نقش دارد. تفاوت در عملکرد سروتونین ممکن است بر نحوه درک و تعامل افراد با اعضای گروه سیاسی یا اجتماعی خود تأثیر بگذارد و بر وابستگی ها و نگرش های سیاسی آنها تأثیر بگذارد.
اگرچه شواهدی دال بر ارتباط بین انتقال دهنده های عصبی و رفتار سیاسی وجود دارد، لکن این حوزه تحقیقاتی پیچیده و در حال تکامل است. نگرش ها و ایدئولوژی های سیاسی تحت تأثیر طیف وسیعی از عوامل از جمله ژنتیک، تعلیم و تربیت، جامعه پذیری و تجربیات شخصی قرار دارند. نوروشیمی تنها یک تکه از پازل است و با عوامل دیگر برای شکل دادن به ترجیحات سیاسی در تعامل دائمی است.
علاوه بر این، کشف ارتباط نوروبیولوژی و سیاست نسبتاً جدید است و تحقیقات بیشتری برای درک کامل پیچیدگیهای چگونگی ارتباط انتقالدهندههای عصبی و عملکرد مغز با نگرشها و رفتارهای سیاسی مورد نیاز است. یافته ها در این زمینه صرفا می بایست به عنوان بخشی از درک گسترده تر از تعامل پیچیده بین زیست شناسی و سیاست در نظر گرفته شود.
ج) پردازش عاطفی :
پاسخ های عاطفی نقش مهمی در تصمیم گیری سیاسی دارند. موضوع مورد علاقه محققان چگونگی پردازش احساسات مرتبط با مسائل سیاسی و درک تاثیر این واکنشهای احساسی بر رفتار رأیدهندگان و ترجیحات سیاسی افراد است.
پردازش عاطفی یک جنبه اساسی از تصمیم گیری سیاسی است و نقش مهمی در شکل دادن به نگرش های سیاسی، رفتار انتخاباتی و ترجیحات سیاسی دارد. محققان در زمینه عصبشناسی و رفتار سیاسی بررسی میکنند که چگونه مغز احساسات مرتبط با مسائل سیاسی را پردازش میکند و چگونه این واکنشهای احساسی میتواند بر انتخابهای سیاسی به روشهای مختلف تأثیر گذارند:
1. چارچوب های عاطفی : پیام های سیاسی، سخنرانی ها و پوشش رسانه ای اغلب از چارچوب های عاطفی برای برانگیختن پاسخ های عاطفی خاص در افراد استفاده می کنند. به عنوان مثال، یک تبلیغ سیاسی ممکن است از ترس برای ایجاد نگرانی در مورد امنیت ملی یا خشم برای بسیج در جهت حمایت از هدفی خاص استفاده کند. فهم این موضوع که چگونه چارچوبهای احساسی مختلف بر ادراک افراد از مسائل سیاسی و نامزدها تأثیر میگذارند یکی از موضوعات مورد علاقه محققان است.
2. قطب بندی عاطفی : احساسات می توانند به قطبی شدن سیاسی کمک کنند، جایی که افراد با ایدئولوژی های سیاسی متفاوت واکنش های عاطفی شدیدی را نسبت به دیدگاه های مخالف تجربه می کنند. این قطبیسازی میتواند ناشی از واکنشهای احساسی مانند خشم، ترس یا تنفر اخلاقی در مواجهه با نظرات مخالف باشد.
3. احساسات و حافظه: رویدادها یا اطلاعات سیاسی دارای بار عاطفی می توانند به یاد ماندنی تر باشند و تأثیر پایداری بر نگرش های سیاسی داشته باشند. تحقیقات به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه احساسات میتوانند تثبیت حافظه و حفظ اطلاعات سیاسی را تقویت کرده و بر تصمیمات سیاسی آینده تأثیر بگذارند.
4. درخواست های عاطفی در مبارزات سیاسی: سیاستمداران اغلب از جذابیت های احساسی برای ارتباط با رای دهندگان در سطح شخصی استفاده می کنند. محققان اثربخشی جذابیت های احساسی در مبارزات سیاسی و چگونگی تأثیر آنها بر ترجیحات رأی دهندگان را بررسی می کنند.
5. پاسخ های احساسی به رویدادهای سیاسی: رویدادهای سیاسی عمده، مانند انتخابات، مناظره ها یا بحران ها، می توانند واکنش های احساسی قوی را در افراد ایجاد کنند. این واکنشهای احساسی میتواند مشارکت رایدهندگان و بسیج سیاسی را شکل دهد.
6. احساسات اخلاقی و رفتاری: عواطف اخلاقی و رفتاری مانند همدلی، گناه یا شرم، می توانند بر موضع گیری افراد در مورد مسائل سیاسی مرتبط با عدالت اجتماعی، برابری و حقوق بشر تأثیر بگذارند. محققان با مطالعات خود می خواهند به این سوال پاسخ دهند که چگونه این نوع احساسات باعث حمایت از سیاست ها یا موضوعی خاص می شوند.
7. تنظیم احساسات : توانایی مغز در تنظیم احساسات به تصمیم گیری سیاسی نیز مرتبط است. افرادی که در تنظیم احساسات خود بهتر عمل می کنند، ممکن است انتخاب های سیاسی سنجیده و منطقی تری داشته باشند، در حالی که کسانی که با تنظیم عاطفی دست و پنجه نرم می کنند، ممکن است در تصمیم گیری های خود تکانشی تر بوده و احساسی تر عمل کنند.
درک پردازش عاطفی در زمینه رفتار سیاسی برای استراتژیست های سیاسی، کنشگران و سیاست گذاران حیاتی است. این امر به طراحی پیامهای سیاسی مؤثر، ارزیابی افکار عمومی و توسعه سیاستهایی که با نگرانیهای عاطفی شهروندان مرتبط است، کمک میکند. علاوه بر این، تعامل پیچیده بین عوامل عقلانی و احساسی در فرآیند تصمیم گیری سیاسی را برجسته می کند.
د) پردازش شناختی :
مکانیسم های عصبی درگیر در پردازش اطلاعات، حافظه و سوگیری های شناختی برای فهم چگونگی درک و تفسیر افراد اطلاعات سیاسی مورد مطالعه قرار می گیرند. این امر شامل تأثیر سوگیری تأییدی و ناهماهنگی شناختی بر باورهای سیاسی است.
پردازش شناختی جزء حیاتی تصمیم گیری سیاسی است و محققان در زمینه زیست شناسی عصبی و رفتار سیاسی مکانیسم های عصبی درگیر در پردازش اطلاعات، حافظه و سوگیری های شناختی را برای درک چگونگی درک و تفسیر افراد از اطلاعات سیاسی بررسی می کنند. در اینجا مروری بر برخی از جنبه های کلیدی پردازش شناختی در زمینه رفتار سیاسی می کنیم:
1. پردازش اطلاعات : مغز اطلاعات سیاسی را از طریق فرآیندهای شناختی مختلف از جمله توجه، ادراک، رمزگذاری و بازیابی پردازش می کند. محققان به بررسی چگونگی جلب توجه افراد به محرکهای سیاسی، نحوه درک و رمزگذاری پیامهای سیاسی و نحوه بازیابی و استفاده از این اطلاعات هنگام تصمیمگیری سیاسی میپردازند.
2. حافظه و یادآوری: حافظه نقش بسزایی در رفتار سیاسی دارد. مطالعات به بررسی چگونگی ذخیره و بازیابی اطلاعات سیاسی از جمله نام نامزدها، جزئیات خط مشی و رویدادهای سیاسی گذشته توسط مغز می پردازد. یادآوری حافظه میتواند بر رفتار رأیگیری و مشارکت سیاسی تأثیر بگذارد.
3. سوگیری های شناختی: سوگیری های شناختی الگوهای سیستماتیک انحراف از عقلانیت در قضاوت و تصمیم گیری هستند. آنها می توانند به طور قابل توجهی بر باورها و نگرش های سیاسی تأثیر بگذارند. محققان بررسی میکنند که چگونه سوگیریهای شناختی، مانند سوگیری تأیید (تمایل به جستجو و تفسیر اطلاعاتی که باورهای موجود را تأیید میکند) و سوگیری در دسترس بودن (تمایل به تکیه بر اطلاعات در دسترس)، باورهای سیاسی و تصمیمگیری را شکل میدهند.
4. رویت انتخابی: قرار گرفتن در معرض رویت انتخابی تمایل به جستجوی اطلاعاتی است که با باورهای قبلی فرد همسو باشد و از اطلاعاتی که با آن باورها در تضاد است اجتناب شود. مطالعات نوروبیولوژیکی چگونگی پردازش و واکنش مغز به اطلاعاتی را که دیدگاههای سیاسی موجود را به چالش میکشد یا پشتیبانی میکند، بررسی میکند.
5. ناهماهنگی شناختی: ناهماهنگی شناختی زمانی رخ می دهد که افراد به دلیل باورها یا نگرش های متضاد ناراحتی را تجربه کنند. محققان بررسی میکنند که چگونه مغز ناهماهنگی شناختی مربوط به تصمیمات سیاسی را پردازش میکند و چگونه افراد این ناراحتی را برطرف میکنند، نحوه انجام این کار میتواند بر رفتار سیاسی افراد تأثیر گذارد.
6. انتخاب عقلانی و تصمیم گیری : مغز هنگام ارزیابی گزینه های سیاسی درگیر فرآیندهای انتخاب منطقی می شود. محققان با در نظر گرفتن عواملی مانند ترجیحات سیاسی، ویژگیهای نامزدها و وابستگیهای حزبی و جناحی، بررسی میکنند که چگونه افراد هزینه-فایده انتخابهای سیاسی مختلف را ارزیابی میکنند.
7. تعامل عاطفه و شناخت : احساسات و شناخت به هم پیوسته اند و اغلب در تصمیم گیری های سیاسی بر یکدیگر تأثیر می گذارند. محققان بررسی میکنند که چگونه واکنشهای احساسی به اطلاعات سیاسی میتواند بر پردازش شناختی و تصمیمگیری تأثیر متقابل بگذارد.
درک پردازش شناختی در سیاست به روشن شدن عواملی کمک می کند که در شکل گیری باورهای سیاسی، رفتار رأی گیری و تفسیر رویدادهای سیاسی نقش دارند. همچنین پیچیدگیهای شناخت انسان و پتانسیل سوگیریهای شناختی برای تأثیرگذاری بر نگرشهای سیاسی را برجسته میکند. هدف محققان در این زمینه ارائه رویکردی در مورد نحوه پردازش و تفسیر افراد از طلاعات سیاسی است که پیامدهایی برای ارتباطات سیاسی، استراتژی های مبارزات انتخاباتی و سیاست گذاری عمومی دارد.
ه ) ژنتیک و رفتار سیاسی:
برخی تحقیقات نقش ژنتیک را در شکل گیری نگرش ها و رفتارهای سیاسی بررسی می کنند. مطالعاتی در خصوص دوقلو ها و نقشه برداری ژنتیکی برای شناسایی عوامل ژنتیکی مرتبط با ترجیحات سیاسی استفاده شده است.
تحقیق در مورد نقش ژنتیک در شکلدهی نگرشها و رفتارهای سیاسی، زمینهای در حال رشد است که به « ژنوپولیتیک » یا «ژنتیک سیاسی» معروف است. در حالی که ترجیحات سیاسی بدون شک تحت تأثیر تأثیر متقابل پیچیده عوامل ژنتیکی، محیطی و اجتماعی-فرهنگی است، برخی از مطالعات نقش ژنتیکی در رفتار سیاسی را بررسی کرده اند. در اینجا چند نکته کلیدی مرتبط با ژنتیک و رفتار سیاسی را مرور می کنیم:
1. مطالعات دوقلو ها : مطالعات دوقلو روشی متداول برای کشف وراثت پذیری صفات سیاسی بوده است. دوقلوهای همسان تقریباً 100٪ از ترکیب ژنتیکی خود را به اشتراک می گذارند، در حالی که دوقلوهای برادر به طور متوسط تقریباً 50٪ را به اشتراک می گذارند. با مقایسه نگرشها و رفتارهای سیاسی دوقلوهای همسان و برادر، محققان میتوانند میزان مشارکت ژنتیک در تنوع سیاسی را تخمین بزنند.
2. وراثت پذیری خط مشی سیاسی : مطالعات دوقلو نشان داده اند که برخی از ویژگی های سیاسی، مانند ایدئولوژی سیاسی و رفتار انتخاباتی، ممکن است دارای یک سازه ژنتیکی خاص باشند. به عنوان مثال، اگر دوقلوهای همسان بیشتر از دوقلوهای برادر دارای عقاید سیاسی مشابهی باشند دلیل این ادعاست که ژنتیک در شکل دادن به این باورها نقش دارد.
3. مطالعات ژنتیکی کاندیداها : برخی از تحقیقات بر روی ژن های خاصی که ممکن است با ویژگی های سیاسی مرتبط باشند، متمرکز شده اند. مطالعات ژنتیکی کاندیداها، گونه های ژنتیکی ژن های خاصی را که تصور می شود مرتبط با رفتار سیاسی هستند، بررسی می کند. برای مثال، ژنهای مربوط به عملکرد انتقالدهنده عصبی یا ویژگیهای شخصیتی در رابطه با ترجیحات سیاسی مورد بررسی قرار گرفتهاند.
4. مطالعات گسترده ژنوم GWAS : GWAS یک رویکرد جدیدتر است که شامل اسکن کل ژنوم برای شناسایی تغییرات ژنتیکی مرتبط با صفات پیچیده، از جمله رفتار سیاسی است. اگرچه این مطالعات نشانگرهای ژنتیکی را برای ویژگیهای مختلف روانی و شخصیتی شناسایی کردهاند، کاربرد آنها برای رفتار سیاسی هنوز در مراحل اولیه است.
5. تعامل پیچیده با عوامل محیطی : درک این نکته ضروری است که ژنتیک تنها یک تکه از پازل در مورد رفتار سیاسی است. ترجیحات سیاسی تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله تربیت، اجتماعی شدن، فرهنگ و تجارب شخصی است. ژنتیک ممکن است با روش های بسیار پیچیده تری با این عوامل محیطی نیز تعامل داشته باشد.
6. ملاحظات اخلاقی: پژوهش در ژنتیک سیاسی ملاحظات اخلاقی را مطرح می کند، از جمله نگرانی هایی در مورد جبر ژنتیکی، حریم خصوصی و سوء استفاده احتمالی از اطلاعات ژنتیکی در سیاست.
تأکید بر این نکته مهم است که وراثت پذیری صفات سیاسی به این معنا نیست که باورهای سیاسی کاملاً ژنتیکی تعیین می شوند. بلکه به این معناست که ژنتیک ممکن است به تمایل یا عدم تمایل به نگرش ها و رفتارهای سیاسی خاصی کمک کند. ژنتیک سیاسی هنوز نسبتاً جوان است و برای درک میزان کامل تأثیرات ژنتیکی بر رفتار سیاسی و نحوه تعامل آنها با عوامل محیطی به تحقیقات بیشتری نیاز است. بعلاوه، ملاحظات اخلاقی و ظرفیت بالقوه این علم برای تفسیر نادرست یافتههای تحقیقاتی نیز بر لزوم تحقیقات مسئولانه و محتاطانه در زمینه ژنتیک سیاسی تاکید میکند.
و) قطبی شدن و شکاف های سیاسی:
عصب شناسی رفتار سیاسی می تواند قطبی شدن فزاینده در سیاست را روشن کند. محققان بررسی میکنند که چگونه واکنشهای عصبی به اطلاعات سیاسی ممکن است به اختلافات حزبی کمک کند.
عصبشناسی رفتار سیاسی در واقع میتواند بینشها و رویکردهای ارزشمندی درباره پدیده قطبیسازی سیاسی ارائه دهد و به توضیح مکانیسمهای عصبی – زیربنای تقسیمبندیهای حزبی – کمک کند. چگونه پاسخ های عصبی به اطلاعات سیاسی ممکن است به قطبی شدن سیاسی کمک کند؟ پاسخ به این سوال را در ذیل می بینیم:
1. پاسخ های عاطفی: مطالعات نوروبیولوژیکی نشان داده اند که افراد ممکن است بر اساس وابستگی های سیاسی خود واکنش های عاطفی متفاوتی نسبت به اطلاعات سیاسی داشته باشند. به عنوان مثال، زمانی که افراد با اطلاعاتی مواجه می شوند که با باورهای سیاسی آنها همخوانی دارد، ممکن است احساسات مثبتی مانند رضایت و تقویت دیدگاه های خود را تجربه کنند. برعکس، قرار گرفتن در معرض دیدگاه های مخالف ممکن است احساسات منفی مانند خشم یا انزجار را تحریک کند. این پاسخ های احساسی می تواند به تقویت نگرش های حزبی موجود کمک کند.
2. سوگیری تاییدی : سوگیری تایید، یک سوگیری شناختی که در آن افراد تمایل به جستجو و تفسیر اطلاعاتی دارند که باورهای قبلی آنها را تایید می کند، از نظر عصبی زیستی مورد مطالعه قرار گرفته است . محققان بررسی می کنند که چگونه سیستم پاداش مغز، از جمله آزادسازی دوپامین، در تقویت سوگیری تاییدی نقش دارد. این سوگیری میتواند افراد را به پردازش گزینشی و به خاطر سپردن اطلاعاتی سوق دهد که از دیدگاههای سیاسی آنها پشتیبانی میکند و قطبیت آنها را تقویت میکند.
3. فعالسازی عصبی در پاسخ به پیامهای سیاسی: مطالعات تصویربرداری عصبی با استفاده از تکنیکهایی مانند تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) تفاوتهایی را در الگوهای فعالسازی مغز هنگامی که افراد در معرض پیامهای سیاسی قرار میگیرند نشان دادهاند که با باورهای سیاسی آنها همسو یا به چالش میکشد. به عنوان مثال، مناطق خاصی از مغز مرتبط با پردازش عاطفی (مانند آمیگدال) و ناهماهنگی شناختی (مثلا قشر کمربندی قدامی) ممکن است فعال سازی متفاوتی را نشان دهند.
4. هویت اجتماعی و پویایی درون گروهی/ برون گروهی : عصب شناسی هویت اجتماعی در قطبی شدن سیاسی نقش دارد. مردم تمایل دارند هویت های اجتماعی قوی را پیرامون وابستگی های سیاسی خود شکل دهند و این می تواند به طرفداری درون گروهی و سوگیری برون گروهی منجر شود. مطالعات نوروبیولوژیکی بررسی می کند که چگونه مغز اطلاعات مربوط به اعضای درون گروهی و برون گروهی را پردازش می کند و چگونه این فرآیندها ممکن است به قطبی شدن سیاسی کمک کنند.
5. تنظیم هیجان و کنترل شناختی: توانایی مغز برای تنظیم پاسخ های عاطفی و درگیر شدن در کنترل شناختی با قطبی شدن سیاسی مرتبط است. برخی از افراد ممکن است در تنظیم واکنشهای عاطفی خود به اطلاعات سیاسی بهتر عمل کنند، که منجر به نگرشهای بازتر یا قطبیتر میشود.
درک مبانی عصب زیستشناختی قطبیسازی سیاسی میتواند بینشهای ارزشمندی در مورد مکانیسمهای زیربنایی ارائه دهد و به شناسایی استراتژیهای بالقوه برای کاهش قطبیسازی شدید کمک کند. با این حال، درک این نکته ضروری است ، اگرچه نوروبیولوژی در این بین نقشی مهم ایفا می کند لکن قطبی شدن سیاسی یک پدیده پیچیده است که تحت تأثیر طیف گسترده ای از عوامل اجتماعی، فرهنگی و محیطی قرار دارد. پرداختن به قطبی شدن نیازمند رویکردی چندوجهی است که هر دو بعد روانی و اجتماعی را می بایست در نظر گیرد.
ز) نشانگرهای بیولوژیکی رفتار سیاسی:
نشانگرهای زیستی، مانند پاسخهای هورمونی و نشانه های فیزیولوژیکی مانند ضربان قلب و ضریب هدایت پوست، برای مطالعه واکنشهای فیزیولوژیکی افراد در طول فعالیتهای سیاسی، مانند مناظرهها یا مبارزات انتخاباتی استفاده میشوند.
مطالعه نشانگرهای بیولوژیکی رفتار سیاسی شامل بررسی واکنشها و واکنشهای فیزیولوژیکی افراد در طول فعالیتهای سیاسی مختلف، مانند مناظرهها، مبارزات انتخاباتی، یا قرار گرفتن در معرض اطلاعات سیاسی است. این نشانگرهای بیولوژیکی اطلاعاتی را در مورد جنبه های فیزیولوژیکی مشارکت سیاسی و تصمیم گیری ارائه می دهند. در اینجا چند مفهوم کلیدی مربوط به استفاده از نشانگرهای زیستی در تحقیقات سیاسی احصا و تعریف شده است:
1. پاسخ های هورمونی : نشانگرهای هورمونی، مانند کورتیزول (هورمون استرس) و تستوسترون، می توانند برای ارزیابی واکنش های فیزیولوژیکی افراد به محرک های سیاسی اندازه گیری شوند. به عنوان مثال، در طول یک بحث بسیار بحث برانگیز، افراد ممکن است سطوح کورتیزول را به عنوان پاسخی به استرس یا برانگیختگی افزایش دهند. این پاسخ های هورمونی می توانند اطلاعاتی در مورد تأثیر عاطفی و فیزیولوژیکی رویدادهای سیاسی ارائه دهند.
2. ضربان قلب: نظارت بر ضربان قلب، اغلب از طریق الکتروکاردیوگرافی (ECG یا EKG)، می تواند تغییراتی را در فعالیت قلبی عروقی افراد در طول فعالیت های سیاسی نشان دهد. افزایش ضربان قلب ممکن است نشان دهنده افزایش برانگیختگی عاطفی، درگیری یا استرس در پاسخ به محرک های سیاسی باشد.
3. ضریب رسانایی پوست: رسانایی پوست رسانایی الکتریکی سطح پوست را اندازه گیری می کند که می تواند با برانگیختگی عاطفی و استرس تغییر کند. برای ارزیابی پاسخهای فیزیولوژیکی افراد به محتوای سیاسی دارای بار عاطفی، مانند تبلیغات کمپین یا سخنرانی، استفاده میشود.
4. تصویربرداری از مغز: تکنیک های تصویربرداری عصبی مانند تصویربرداری رزونانسی (MRI) و الکتروانسفالوگرافی (EEG) می توانند تصویری کلان از پاسخ های عصبی مرتبط با مشارکت سیاسی و تصمیم گیری ارائه دهند. محققان از تصویربرداری مغز برای بررسی اینکه کدام مناطق مغز هنگام پردازش اطلاعات سیاسی و قضاوت سیاسی فعال می شوند، استفاده می کنند.
5. ردیابی چشم: فناوری ردیابی چشم به محققان اجازه می دهد تا الگوهای نگاه افراد را هنگام قرار گرفتن در معرض محرک های سیاسی بصری، مانند تبلیغات سیاسی یا ظاهر شدن نامزدها، تحت نظر بگیرند. این کمک می کند تا مشخص شود کدام جنبه از محتوای سیاسی بیشترین توجه و علاقه را به خود جلب می کند.
6. گشاد شدن مردمک چشم: تغییر در اندازه مردمک می تواند نشان دهنده پاسخ های عاطفی و پردازش شناختی باشد. گاهی اوقات از گشاد شدن مردمک برای ارزیابی تأثیر عاطفی و شناختی پیامها یا رویدادهای سیاسی استفاده میشود.
7. نشانگرهای ژنتیکی : نشانگرهای ژنتیکی مربوط به پاسخ استرس یا ویژگی های شخصیتی را می توان در زمینه رفتار سیاسی بررسی کرد. تغییرات ژنتیکی ممکن است بر نحوه واکنش افراد به عوامل استرس زای سیاسی یا تمایل آنها به نگرش های سیاسی خاص تأثیر بگذارد.
8.پاسخ های استرس فیزیولوژیکی : اقدامات فیزیولوژیکی می تواند پاسخ استرس افراد را به رویدادهای سیاسی نشان دهد. به عنوان مثال، افزایش بیومارکرهای مرتبط با استرس مانند کورتیزول یا تغییر در تغییرات ضربان قلب میتواند نشاندهنده افزایش استرس فیزیولوژیکی در طول بحثهای سیاسی چالشی باشد.
استفاده از نشانگرهای بیولوژیکی در تحقیقات سیاسی درک جامع تری از زیربنای فیزیولوژیکی رفتار سیاسی ارائه می دهد. این امر به محققان کمک می کند تا جنبه های احساسی، شناختی و استرس مرتبط با مشارکت سیاسی و تصمیم گیری را ارزیابی کنند. با مطالعه این نشانگرهای زیستی، محققان می توانند بینشی در مورد نحوه واکنش افراد به رویدادهای سیاسی به دست آورند، که می تواند استراتژی های مبارزات انتخاباتی، ارتباطات سیاسی و طراحی پیام های سیاسی را متاثر ساخته و به درک ما از کاربرد زیست شناسی در سیاست کمک کند.
ح) کاربردها در سیاست عمومی:
درک نوروبیولوژیک رفتار سیاسی می تواند کاربردهای عملی در طراحی کمپین های سیاسی مؤثرتر، پیام های متقاعد کننده و مداخلات سیاست عمومی داشته باشد. درک عصبشناسی رفتار سیاسی در واقع کاربردهای عملی در حوزه سیاست، سیاست عمومی و ارتباطات متقاعدکننده سیاسی است. در اینجا به چند مورد از این کاربردها اشاره مختصر می کنیم:
1. استراتژی های کمپین :کمپین های سیاسی می توانند از نتایج تحقیقات در مورد چگونگی پردازش اطلاعات و احساسات توسط مغز بهره مند شوند. استراتژیستهای کمپین میتوانند پیامها، تبلیغات و سخنرانیهایی را طراحی کنند که با در نظر گرفتن پاسخهای عصبی مرتبط با درگیری عاطفی و متقاعدسازی، با رایدهندگان درگیری بیشتری داشته باشند. به عنوان مثال، ایجاد پیام هایی که احساسات مثبت را تحریک می کند و اضطراب را کاهش می دهد، می تواند در بسیج رای دهندگان موثرتر باشد.
2. بخش بندی و هدف گیری مخاطبان: هدف گذاری خرد شامل تنظیم پیام های سیاسی برای گروه ها یا افراد خاص بر اساس ترجیحات و رفتارهای آنها است. درک عصبشناسی رفتار سیاسی میتواند استراتژیهای دقیقتری را برای ریزهدفگیری ارائه دهد . برای مثال، هدفگیری متفاوت پیامها برای افراد با پروفایلهای پاسخ عصبی متفاوت میتواند در متقاعد کردن آنها مؤثرتر باشد.
3. ارتباطات سیاسی موثر : تحقیقات مورد بحث می تواند راهبردهای ارتباطی موثری را در اختیار سیاستمداران و سیاست گذاران قرار دهد. این امر می تواند به آنها کمک کند تا پیام های خود را به روش هایی منتقل کنند که احتمال دریافت مثبت و به خاطر سپردن آنها بیشتر است. با درک واکنش مغز به نشانه های دیداری و شنیداری، سیاستمداران می توانند توانایی خود را در ارتباط با مخاطبان خود افزایش دهند.
4.طراحی گفتمان های سیاسی : سیاستگذاران میتوانند از دستاوردهای زیستشناسی عصبی برای صورتبندی پیشنهادهای سیاسی و گفتمانی خود بهطور مؤثرتر استفاده کنند. درک اینکه چگونه مغز اطلاعات مربوط به عدالت اجتماعی، انصاف سیاسی و ملاحظات اخلاقی را پردازش میکند، میتواند به تدوین گفتمان های سیاسی که با ارزشها و احساسات عمومی همخوانی بیشتری دارد کمک کند.
5. کاهش سوگیری های شناختی: شناخت نقش سوگیری های شناختی در تصمیم گیری های سیاسی می تواند منجر به مداخلاتی با هدف کاهش این سوگیری ها شود. برنامهها و مداخلات آموزشی میتواند به افراد کمک کند تا از سوگیریهای شناختی خود آگاهتر شوند و تصمیمگیریهای سیاسی منطقیتر و با ذهن بازتر را تشویق کنند.
6. برخورد با قطبی شدن: استراتژی های پرداختن به قطبی سازی سیاسی می توانند از بینش های عصبی زیستی بهره مند شوند. با درک چگونگی واکنش مغز به دیدگاههای مخالف و پاسخهای تهدید، میتوان مداخلاتی را برای ترویج گفتگوهای سیاسی سازندهتر و کاهش شدت اختلافات حزبی و گروهی طراحی کرد.
7. مناظره های انتخاباتی و عملکرد نامزدها: برای نامزدهای شرکت کننده در مناظره های انتخاباتی، آگاهی از نحوه پردازش مغز اطلاعات در طول مناظره ها می تواند به آنها در بهینه سازی عملکردشان کمک کند. درک پاسخهای عصبی مخاطبان میتواند کاندیداها را در تنظیم پیامها و پاسخهای خود برای تأثیرگذاری حداکثری راهنمایی کند.
8. پیش بینی انتخابات : برخی از مطالعات استفاده از داده های عصبی زیستی را برای پیش بینی نتایج انتخابات مورد بررسی قرار داده اند. هدف پژوهشگران تجزیه و تحلیل پاسخهای عصبی به محرکهای سیاسی و پیامهای تبلیغاتی، پیشبینی دقیقتر رفتار رأیدهندگان است.
توجه به این نکته مهم است که استفاده اخلاقی از دستاوردهای نوروبیولوژیکی در سیاست موضوعی بحث برانگیز است. نگرانی های مربوط به حریم خصوصی، دستکاری احساسات و احتمال سوء استفاده از این دانش نوپا ملاحظات مهمی هستند. هنگام به کارگیری یافتههای نوربیولوژیک در کمپینهای سیاسی و سیاستهای عمومی، بهره گیری از شیوههای مسئولانه و شفاف بسیار مهم است.
به طور کلی، تلاقی نوروبیولوژی و سیاست یک رویکرد چند و میان رشته ای برای درک و تأثیرگذاری بر رفتار سیاسی است که افزایش اثربخشی ارتباطات سیاسی و اجرای سیاست های عدالت محور را نوید می دهد.
دوباره تاکید می کنیم : این رشته هنوز بسیار جوان است و اگرچه پیشرفت های چشمگیری در درک مبانی عصب زیستشناسی رفتار سیاسی حاصل شده است لکن هنوز بسیاری از سؤالات بی پاسخ مانده اند . محققان پیش بینی می کنند در سال های پیش رو این رویکرد میان رشته ای افق های جدیدتری را در مورد تعامل پیچیده بین مغز و سیاست ارائه خواهد داد.
منابعی برای آشنایی بیشتر (کتاب-مقاله-ویدئو-پادکست) :
- اختیار و عصب زیست شناسی نویسنده:جان ر. سرل مترجم:محمد یوسفی انتشارات:ققنوس
- درآمدی بر رابطه ساحت زیستی و ساحت شناختی سیاستگذار: مغز، ذهن و تصمیم ، حمید بهلولی استاد مدعو دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ، مصطفی غفاری استادیار مرکز پژوهشهای اعصاب دانشگاه علوم پزشکی تهران، فصلنامه سیاستگذاری عمومی، دوره 6 ، شماره 3 ، پاییز 1399 ، صفحات 33-57
- تبیین و نقد طبیعت گرایی زیست شناختی جان سرل ، دکتر حبیب کارکن بیرق ، فصلنامه علمی پژوهشی ذهن دوره 22، شماره 86، تیر 1400، صفحه 131-164
- تجزیه و تحلیل شکل گیری دانش میان رشته ای «ژنوپولیتیک» و تبیین رفتار سیاسی بر مبنای طبیعت ژنتیک انسانی فصلنامة تحقیقات سیاسی و بین المللی دانشگاه آزاد اسالمی واحد شهرضا شمارة 45 – زمستان/1399 صص 32-54 احسان طاهری حاجی وند ، سید جواد امام جمعه زاده
- Political Neuroscience Ingrid J. Haas Department of Political Science and Center for Brain, Biology, and Behavior, University of Nebraska–Lincoln, Lincoln, NE, USA
- Political Neuroscience: The Beginning of a Beautiful Friendship John T. Jost New York University Department of Psychology Advances in Political Psychology, Vol. 35, Suppl. 1, 2014
- The Political Psychology of Biology, Genetics, and Behavior, Peter K. Hatemi and Rose McDermott, Political Psychology Vol. 33, No. 3
- Genetic Influences on Political Ideologies: Twin Analyses of 19 Measures of Political Ideologies from Five Democracies and Genome-Wide Findings from Three Populations Peter K. Hatemi,*,1,2,3,4,5 Sarah E.
انتهای پیام