خرید تور تابستان

عقلانیت و معنویت از نظر مصطفی ملکیان

عقلانیت و معنویت به فهم زندگی آرمانی کمک می‌کند و از نظر مصطفی ملکیان، عقلانیت این‌گونه تعریف می‌شود: «عقلانیت نظری یعنی متناسب ساختن میزان پایبندی ‌به‌ یك عقیده با میزان قوّت شواهد و قرائنی كه آن عقیده را تأیید می‌کنند.»

مصطفی ملکیان فیلسوف اخلاق در صفحه شخصی خود نوشت: «عقلانیت و معنویت به این پرسش می‌پردازد که آن مقدار از‌ یک زندگی آرمانی كه در اختیار ما هست از چه راهی حاصل می‌آید. به گمان ملکیان زندگی آرمانی زندگی‌ای است كه سه ویژگی‌ داشته باشد: 1) زندگی خوبی باشد یعنی مطابق با احکام اخلاقی باشد؛ 2) زندگی خوشی باشد،‌ یعنی خوشی و به‌روزی روان‌شناختی در آن در بیشترین مقدار و درد و رنجها در آن در کمترین مقدار ممکن باشد، و 3) زندگی ارزشمندی باشد. بخش عمده‌یِ حصول این زندگی آرمانی، به دست خود ما است و بخشی از آن در دست خود ما نیست. آن بخشی كه از اختیار خود ما بیرون است، باز در درون خود به دو قسمت تقسیم میشود.‌ یك بخشی از حصول زندگی آرمانی، از اختیار هر ‌یک از ما بیرون است، چون از اختیار كل بشر بیرون است و این آن چیزی است كه ملکیان در بحثها از آن به وجوه تراژیك زندگی تعبیر می‌كند. وجوه تراژیك زندگی ‌یعنی آن وجوهی كه در آن وجوه، ما زندگی خوب و خوش و ارزشمندی نداریم ولی نمیتوانیم هم داشته باشیم، چون سرشت زندگی بشری به بیشتر از آن اجازه تحقق نمی‌دهد. بخش دیگر (بخش دوم) جزء وجوه تراژیك زندگی نیست، ‌یعنی از وسع بشر بیرون نیست اما به دست‌ نهادهای اجتماعی است كه این نهادها در سیطره‌یِ شخص ما نیستند. پروژه‌یِ عقلانیت و معنویت به این میپردازد که چگونه با استفاده از آن قسمتی از زندگی كه در اختیار خود ما هست، می‌توانیم به ‌یك زندگانی آرمانی دست پیدا كنیم.

در پاسخ به این سؤال،‌ جواب‌های فراوانی در طول تاریخ شنیده‌ایم. پاسخ این نظریه این است كه دستیابی به زندگی آرمانی از راه جمع عقلانیت و معنویت حاصل میشود. عقلانیت و معنویت دو مؤلفه‌ای اند كه زندگی آرمانی را تا آنجا كه در توانِ منِ صاحب زندگی است، برایم فراهم می‌كنند. مدّعای این نظریه این است که علت‌العلل مسائل و مشکلاتی که در طول زندگی برای فرد بشر و از اول تاریخ برای نوع بشر پیش آمده است این است که انسان چه به لحاظ فردی و چه به لحاظ تاریخی نتوانسته عقلانیت و معنویت را با هم تلفیق کند؛ اگر عقلانیتی داشته به قیمت فداکردن معنویت بوده و اگر معنویتی داشته به قیمت فدا کردن عقلانیت بوده است.

مراد ملکیان از معنویت، دین نیست. اما مراد او این نیست که معنویتی که او از آن سخن میگوید لزوما با دین منافات ‌یا تضاد دارد. او در این باره میگوید: “معنویتی که بنده میگویم، دین نیست. اما از این حرف، بر نمی‌آید که، هر انسان معنوی‌ای لزوما غیر متدین است. البته این هم بر نمی‌آید که هر انسان دینی‌ای، لزوما معنوی است. برخی انسانها معنوی‌اند اما متدین نیستند، برخی دیگر، هم معنوی اند و هم دین دار اند؛ گروه دیگری، متدین هستند ولی معنوی نیستند، و برخی نه معنوی اند و نه دین‌دار”. تعبیر «معنویّت مستقل از دین» در افکار ملکیان به معنای معنویت دین ستیز نیست بلکه به معنای معنویت فرادینی است. اتفاقا ‌یکی از دغدغه‌های او در بحث عقلانیت و معنویت این است که در دنیایی که باد عقلانیت در آن وزیدن گرفته است معنویت (که‌یِکی از منابع آن دین است) به کلّی کنار نهاده نشود و بشر از منافع آن محروم نماند. عنوان‌یِکی از کتابهای ملکیان “در رهگذار باد و نگهبان لاله” است که مراد از آن این است که بادِ عقلانیت در روزگار ما به شدت وزیدن گرفته است و اینک باید در این بادِ شدید نگهبان لاله‌یِ معنویت بود. او در ‌یکی از آثارش معنویت را به طب تشبیه می‌کنند و آن را نوعی طب روحانی می‌داند و چنین میگوید:

“تصور کنید برای درمان بیماری‌ای نزد پزشکی برویم و او بگوید نسخه‌یِ من هنگامی افاقه‌ میكند كه مارکسیست ‌یا لیبرال و… نباشی و حتماً مسلمان شیعه باشی و …. در این صورت فکر می‌کنیم که‌ یا این طبیب مشکلی دارد و ‌یا طبش؛ زیرا كه انگاره‌یِ طب این است كه برای همه‌یِ انسانها، چه كمونیست باشند چه بودیست و چه بی‌دین، درمان آن طب باید عمل كند. با توجه به این مثال میخواهم عرض کنم كه طب روحانی هم باید روزی از همه‌یِ مكتبها آزاد باشد. معنویت نوعی طب روحانی است و باید این طب روحانی نسخه‌هایی بپیچد كه بگوید اگر ماركسیست‌ یا مسلمان یا غیره باشی عمل میكند. ما به دنبال طب روحانی‌ای هستیم كه فاقد همه‌یِ مكتبها و كیشها و آیینها باشد. البته وقتی میگویم این طب روحانی باید از هر دینی فارغ باشد، به این معنا نیست که باید دین‌ستیز باشد، بلكه به این معنا است كه باید فرادین باشد. برای بوداییان و مسلمانان و … دارای نتیجه باشد و جنبه‌یِ local و موضعی نداشته باشد بلکه کاملاً universal و جهانی باشد و بتوان آ ن را مانند طبهای جسمانی به همه‌جا تعمیم داد.”

“عقلانیت” در نظریه‌یِ عقلانیت و معنویت به “عقلانیت نظری” و”عقلانیت عملی” تقسیم می‌شود. عقلانیت نظری یعنی متناسب ساختن میزان پایبندی ‌به‌ یك عقیده با میزان قوّت شواهد و قرائنی كه آن عقیده را تأیید میکنند. عقلانیت عملی ‌یعنی متناسب ساختن هرچه بیشتر وسایل با هدف ‌یا اهداف. “معنویت” در نظریه‌یِ عقلانیت و معنویت از نظر ملکیان ‌یعنی قائل بودن به سه گزاره: الف) انسان معنوی، به لحاظ وجودشناختی معتقد است که جهان منحصر به قوانین سه علم بزرگ فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی نیست. به تعبیر دیگر، فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی به من در شناخت فقط بخشی از جهان کمک میکنند و نه همه‌یِ جهان. جهان هستی به لحاظ وجود شناختی بسیار بسیار وسیعتر از آن است که قوانین فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی بر ما عرضه میکنند؛ ب) به لحاظ معرفت‌شناختی، انسان معنوی معتقد است که جهان منحصر در هرچه عقول آدمیان می‌گویند، نیست؛ چیزهایی در جهان هست که از حدود عقل آدمی بیرون است (فراتر از عقل آدمی است). معنویت اپیستمولوژیک(معرفت‌شناختی)،‌ یعنی قائل شدن به وجود راز در عالم هستی. انسان معنوی کسی است که قبول دارد فراتر از مسئله‌ها و معماها، چیزی به نام راز (mystery) وجود دارد و راز چیزی است که آن را نمیدانیم و توانایی دانستن آن را هم نداریم. اگر به وجود راز معتقد باشیم، آثار و نتایج فراوانی بر روان ما دارد. در اینجا ملکیان مخصوصا به رجوع به آثار گابریل مارسل تاکید میکند که به نظر او بیشترین تاکید را بر وجود راز میکرد و به این معنا، انسانی معنوی بود؛ ج) به لحاظ روان‌شناختی، انسان معنوی معتقد است که روان من، روان مطلوب نیست. روان مطلوب، روانی است که من باید به سوی حصول آن روان بکوشم. در معنویت روان‌شناختی مراد این است که من به وضع موجود روانی خودم راضی نباشم و معتقد باشم که ‌یک ارتقاء معنوی و تعالی روحانی امکان‌پذیر است. او در اینجا این نکته را می‌افزاید که: “معنویت با آن معنایی که من میگویم، وجه اشتراک همه‌یِ ادیان جهان است. به نظرم می‌آید که اگر لب لباب تمام ادیان و مذاهب جهانی را، چه ادیان مرده و چه ادیان زنده ، چه ادیان ابراهیمی که بر خدای متشخص انسان‌وار تاکید می‌کنند و چه ادیان غیر ابراهیمی که بر خدای غیر متشخص تاکید بیشتری دارند، بخواهیم بگیریم، به آن معنویتی که سه بُعدش را توضیح دادم، میرسیم.‌یعنی آن سه بُعدی که برای معنویت ذکر کردم، در همه‌یِ ادیان مشترک اند. به نظرم در این سه نکته هیچ دین و مذهبی با هیچ دین و مذهب دیگری اختلاف ندارد اما به محض آنکه وارد جزییات شویم، اختلافات شروع می‌شود؛ ‌یعنی اختلافات وقتی رخ مینماید که وارد جزییات میشویم.”

مراد ملکیان از انسان معنوی، کسی است که به سه ایده‌‌یِ فوق‌الذکر قائل باشد. “این معنویت را کسانی از راه عرفان حاصل میکنند، کسانی از راه تشرع به دین و شریعت خاصی، و کسانی از راههای دیگری که راههای سکولارتری است.” ملکیان میگوید به این که چگونه این معنویت حاصل می شود، کاری نداریم. آنچه اهمیت دارد قائل بودن به سه ایده‌یِ بالا است. وقتی معنویت و عقلانیت،‌ یعنی معنویت با این سه شقی که ذکر شد و عقلانیت با آن دو شقی که ذکر شد؛ در کسی جمع شود، آن بخشی از زندگی آرمانی را که بدست آوردنش در اختیار او هست حاصل می کند.

نظریه‌یِ عقلانیت و معنویت بر عقلانیت تاکید دارد و مهمترین شاخصه‌یِ عقلانیت، استدلالی‌بودن است. لذا استدلالی‌بودن سخت مورد تاکید آن است. اگر قبول کردن سخنی در مدّ نظر باشد، باید با دلیل باشد و برای پذیرفتن آن باید مطالبه‌یِ دلیل کرد. بحث زندگی اصیل ‌یکی دیگر از بحثهای مورد تاکید در عقلانیت و معنویت است. زندگی اصیل ‌یعنی زندگی بر اساس فهم و تشخیص خود. ‌یعنی زندگیی که در آن تقلید و تعبد، القاپذیری، تبعیت از افکار عمومی و مدهای فکری زمانه جایی ندارد. بنابراین هر آدمی در عین حال که از تمام دستاوردهای بشر در ناحیه علم، قدرت تفکر، فهم و تجربه استفاده میکند، اگر این علم، قدرت تفکر، فهم و تجربه به پیشنهادهای مختلفی برای حل مسئله‌اش یا رفع مشکلش انجامید، باید تمام آن راه‌حلها را به درون خود –عقل و وجدان اخلاقی خود- عرضه کند و آنها میان این راه‌حلها داوری کنند. ترازو در درون خود من است و به هیچ ترازوی بیرونی اعتماد نمیکنم. بنابراین هرگونه تقلید، تعبد، القاپذیری، و تبعیت از افکار و مدهای زمانه در این اندیشه و طرح مردود است. زندگی اصیل،‌ یعنی با فهم و تشخیص خود عمل کردن، که ترازوی آن عقل و وجدان اخلاقی شخص است. به این دو سرمایه‌یِ درونی، ‌یعنی عقل و وجدان اخلاقی، فقط میتوان با دو فضیلت اخلاقی رجوع کرد: یکی صداقت است و دیگری جدیت است.‌ یِعنی هر کس باید به عقل و وجدان اخلاقی‌اش رجوع کند اما با دو ویژگی، ‌یکی صداقت هرچه تمامتر و دیگری جدیت هر چه تمامتر.

ملکیان معتقد است که: “اگر بخواهیم عقلانیت و معنویت را، ‌یک پروژه‌یِ روشن‌فکری بدانیم، باید دقت کنیم که این پروژه در سنت فرانسوی روشن‌فکری جای نمیگیرد. سنت روشن‌فکری فرانسوی ‌یعنی سنتی که اصل اساسی آن این است که بزرگترین مشکل‌ یک جامعه،‌ یا ‌یگانه مشکل ‌یک جامعه، رژیم سیاسی حاکم بر آن جامعه است. روشن‌فکران ایرانی (چه روشن‌فکران دینی و چه روشن‌فکران سکولار) عموما مشرب فرانسوی دارند. ‌یعنی اعتقادشان بر این است که بزرگترین و علت‌العلل مشکلات جامعه‌یِ ما رژیم سیاسی حاکم است. بنابراین همیشه مخاطب‌شان قدرت‌مداران و دولت‌مردان هستند. آنچه من در عقلانیت و معنویت میگویم، دقیقا عکس است. بزرگترین مشکل ‌یک جامعه، ‌یا ‌یگانه مشکل ‌یک جامعه و ‌یا علت‌العلل مشکلات ‌یک جامعه، فرهنگ جامعه است نه رژیم سیاسی حاکم بر آن جامعه. رژیم سیاسی حاکم بر جامعه، میوه‌ای است که بر درخت فرهنگ یک جامعه رشد میکند.” ملکیان نقش نهاد سیاست و اقتصاد را به هیچ وجه انکار نمیکند اما برای نقش فرهنگ در خوشی و/‌یِا بهروزی انسان اولویت قائل است (=اصالت فرهنگ). موضع عقلانیت و معنویت هم بیشتر جنبه روان‌شناختی و اخلاقی دارد و نه جنبه جامعه‌شناختی و سیاسی. بنابراین “در عین اینکه از ابعاد جامعه‌شناختی و سیاسی غافل نیست، اما بر ابعاد روان‌شناختی و اخلاقی تاکید بیشتری دارد”.

و در نهایت، ملکیان تاکید میکند که: “عقلانیت و معنویت هم تنها به عنوان وسیله‌ای در مسیر كاستن از درد و رنج انسان ارزش دارند. عقلانیت هم نباید بت جدیدی برای ما بشود، و معنویت هم نباید بت جدیدی بشود. هیچ چیزی نباید بت باشد؛ هر چیزی باید در استخدام انسان و كاستن از درد و رنج‌های آدمی باشد. حالا اگر شما در فرهنگ و تمدن‌تان ، در دین‌تان، در مذهب‌تان، در فلسفه‌تان، در عرفان‌تان،‌در الاهیات‌تان، در علم تجربی ‌طبیعی‌تان، در علم تجربی انسانی‌تان، درهنر و ادبیات و علوم تاریخی‌تان، و در هر جا نکته‌ای ‌یافتید كه به درد كاستن از درد و رنج این انسان گوشت و پوست و خون‌دار خورد، ‌آن را أخذ میكنیم. بنابراین در عین اینكه من نه دغدغه‌یِ دینی را دارم نه دغدغه‌یِ مذهبی را نه كیشی نه آیینی را نه ایسمی ‌نه مكتبی نه فرهنگی و نه تمدنی را، ولی به هیچ‌كدام از اینها پشت نمیكنم؛ به دلیل اینكه در همه‌یِ اینها مؤلفه‌هایی وجود دارند كه وقتی آن مؤلفه‌‌ها را اخذ میكنیم، از أخذ آن مؤلفه‌ها مواد خامی بروز میكند كه از آن مواد خام، مرهم و معجون‌مان را برای درد و رنج بشر درست میكنیم؛ مرهمی،‌ معجونی، پمادی، ضمادی را كه میخواهیم برای كاستن از درد و رنج بشر درست كنیم، از دل همه‌یِ اینها فراهم میكنیم؛ از دل دین، فرهنگ، كیش، آیین، مشرب و مرام و عرفان و علم تجربی و فلسفه و ادبیات و هنر اخذ می‌كنیم.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا