از ردصلاحیت هاشمی تا ریاست جمهوری روحانی
حجت الاسلام علی عسگری از جمله معدود افرادی بود که از همان ابتدا معتقد بود حسن روحانی رئیس جمهور است و این تحلیل را در قالب مقاله ای در تاریخ در وبلاگ خود منتشر ساخت. وی که نمایندگی مردم مشهد را در دور هفتم مجلس شورای اسلامی بر عهده داشت، به دلیل انتقاد از دولت احمدینژاد از لیستهای اصولگرایان کنارگذاشته شد و نتوانست به مجلس هشتم راه پیدا کند. وی از طراحان سوال از محمد احمدی نژاد در مجلس هفتم بود و همانگونه که بارها نیز گفته این سوال حدنصاب لازم را داشته و رئیس وقت مجلس اجازه طرح آن را نداده است. علی عسگری در انتخابات مجلس نهم، با تنی چند از اصولگرایان منتقد و اصلاح طلبان به سرلیستی علی مطهری، طیفی میانهرو و اعتدال طلب را تشکیل دادند و نتایج نسبتا خوبی را نیز به دست آورند که از جمله انتخاب علی مطهری و مسعود پزشکیان از سوی مردم تهران و تبریز بود. علی عسگری با تحصیلات حوزوی خارج فقه و اصول، سابقه تدریس در دانشگاه های تهران و تالیف چندین کتاب علاقهمندی اصلی خود را پژوهش و تحقیق میداند و امیدوار است که مشغلههای سیاسی او را از دلبستگیهای علمی و تحقیقاتش دور نکند. از او درباره چرایی روزگار کنونی اصولگرایان و دلایل پیروزی دکتر روحانی پرسیدیم، که در ادامه شما را به مطالعه این گفتوگو دعوت میکنیم.
س: خاستگاه آقای هاشمی و روحانی جناح راست بود، اما عاملی که باعث پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری شد سبد آراء اصلاح طلبان بود از طرف دیگر آقایان اصولگرای کنونی اقبال عمومی نداشتند و چنین گفته اند که دلیل این شرایط این بود که اصولگرایان بزرگ نداشتند تا بتواند همانند اصلاح طلبان در میان خود اجماع به وجود آورند. چرا شرایط اینگونه به پیش رفت؟
ج: اصولگرایان بزرگان متعددی داشتند که مدت هاست بزرگان آنها یا به نقطه نظر واحدی نمیرسند و یا بعضا نیروهای کم تجربه تر از نظر بزرگان تبعیت نمی کنند. مشکل این دوستان این بود که به جای فهم شرایط جامعه و توجه به مطالبات مردم سعی کردند فهم خودشان را بر جامعه تحمیل کنند. در کالبد شکافی شکست اصولگرایان بد نیست قدری تاریخ گذشته را مرور کنیم. بنده شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را زمانی که آقای ناطق عهده دار ریاستشان بود، در مشهد نمایندگی میکردم و در انتخابات سال 76 که با آقای خاتمی رقابت داشتند، مسئول ستاد آقای ناطق بودم و از موضع اصولگرایی هم به مجلس هفتم راه پیدا کردم و همچنین در یک سال ابتدایی مجلس هفتم که با دولت خاتمی همزمان بود موضعی چالشی در ارتباط با اصلاح طلبان داشتم. در همان زمان برخی از بزرگان اصولگرا سیاسی کاری می کردند و من چنین عملکردی را نمیپذیرفتم و معتقد بودم که اصولگرایی یعنی شفافیت و صداقت و صمیمانه عمل کردن با مردم.
از سال دوم دور هفتم مجلس که مواضع من به نحوی با اصولگرایان با مغایرت هایی همراه بود، موضع شهید مدرس که الگوی من برای مبارزات سیاسی بوده است را مبنای نظر قرار دادم و با خود گفتم که نباید مقهور قدرت شد. در نتیجه اصولگرایانی که از طیف خودمان مقهور قدرت شده بودند -چه در دولت و چه در مجلس- را برنمی تابیدم و رفتارم با اینها همیشه چالشی بود. چرا که بر این عقیده بودم که رفتار از موضع جمود و تحجر و اقتدارگرایی به هیچ عنوان زیبنده جریان اصولگرایی نیست. این آقایان به دلیل این که دولت در اختیار اصولگرایان بود کارهای دولت را ماله کشی می کردند. من جزو اولین افرادی بودم که به همراه آقای افروغ و برخی دوستان طرح سوال از رئیس جمهور را در مجلس هفتم کلید زدیم و حتی امضاهایی بیش از حد نصاب جمع آوری کردیم اما در همان زمان افرادی بودند که سوال از رئیس جمهور را بر نمی تافتند و آن را یک تابو می دانستند و زمانی به فکر چاره افتادند که کار از کار گذشته بود.
اگر نابسامانی اقتصادی و سوء مدیریت در کشور وجود دارد و اگر در عرصه های سیاسی و بین المللی اصولگرایان نتوانستند هنر دیپلماسی را به شکل کارآمد منظور نظر قرار دهند و شرایط کشور در روابط خارجی و موضوع هسته ای به گونه ای پیش رفته است که دشمن توانست اجماع قدرتهای جهانی را علیه ایران شکل دهد، به این دلیل بوده است که اصولگرایان در عرصه سیاست خارجی دچار ساده انگاری و شعار زدگی شدند و عملگرایی را از موضع عزت، حکمت و مصلحت که مورد نظر رهبری بود نتوانستند به درستی مبنای عمل قرار دهند.
مهمترین فلسفه نظام و حکومت رضایت مندی مردم است. اینکه من موضع اصولگرایی داشتم و چطور شد که الان جزو اصولگرایان معتدل یا اصلاح طلبان معتدل و به معنایی هر دو محسوب می شوم، برای این است که ضرورت های سیاسی و اقتضائات کشور ما را به اتخاذ چنین تصمیمی رساند و اگر ما همچنان بر موضع ایستای اصولگرایی و فرقه گرایی و جناح زدگی در دالان تنگ جناحی قرار می گرفتیم وضعمان همین می شد که مورد نفرت افکار عمومی باشیم و حداقل رضایت جمع کثیری از مردم را از دست می دادیم.
ما ترجیح دادیم که ناقد باشیم و شرایط را برنتابیم و راه اصولگرایانی را که موضع اقتدار گرایی در پیش گرفتند، نرویم و بگوییم این راه به ناکجا آباد ختم می شود و ما این گونه عملکرد را به نفع رهبری نظام و مردم نمی دانستیم و می گفتیم که باید یار شاطر باشیم نه بار خاطر. بار خاطر رهبری نظام شدن از موضع ولایت مداری و اصولگرایی باعث شد که رهبری در دیدار خود با جمعی از دوستان قیام آذربایجان بگویند که ” از قبل تذکر داده بودم که این نوع رفتارها همانند رفتارهایی که در مزار امام و نیز 22 بهمن در قم در سخنرانی آقای لاریجانی و جاهای دیگر پیش آمد زیبنده ارزش مداری و اصولگرایی و حتی حزب اللهی بودن نیست” و تعبیرشان این بود که “اگر حزب اللهی هستید بدانید که این رفتارها مورد قبول رهبری نبوده و نیست” و رفتارهای افراط گرایانه از موضع اصولگرایی را محکوم کردند. این اتفاقات را نمی شد به نام اصولگرایی هضم و قبول کرد چرا که همین رفتار افراط گرایانه ای بود که اهداف دشمن را خواسته یا ناخواسته محقق می کرد.
“صدای ملت” می خواست بگوید که با شعارزدگیای که برخی از دوستان اصولگرا پیشه کردند، همراه و همنوا نیست. همان زمان برداشت ما این بود که درخواست مردم تغییر است. تغییر در ذائقه سیاسی مردم مشهود بود و مردم از افراط به ستوه آمده بودند. برخی اصلاح طلبان در دوره اصلاحات افراط هایی داشتند و حتی آقای خاتمی را مرتد جامعه مدنی می دانستند و عبور از خاتمی را استارت زدند و در جریان اصولگرا نیز قیم مابانه با مسائل نظام برخورد می کردند و تفکر متحجر ایستایی داشتند و با مکتب فکری امام یعنی مردم سالاری دینی چالش داشتند. اینها ارای مردم را به شکل تزئینی می خواستند؛ می خواستند که مشارکت حداقلی باشد و در این مشارکت حداقلی پیروز میدان باشند. برای رسیدن به قدرت هر کاری با نام اصولگرایی کرده بودند و برای ماندگاری در قدرت نیز هر کاری انجام می دادند و طبیعی بود که این را مردم و نخبگان برنتابند.
س: به تعبیر شما ” تشتشان افتاد و صدایش درآمد”. بالاخره احمدی نژاد تشت اصولگرایان بود که به زمین افتاد و با تمام هزینه هایی مادی و معنوی که کاندیداهای اصولگرا همانند آقایان جلیلی و قالیباف انجام دادند، نه توانستند نتیجه مطلوب را به دست بیاورند و نه محبوبیت مردم .
اگر بخواهیم وضع پیش آمده برای اصولگرایان را نقد و تحلیل کنیم گویای این است که دعوا و طناب کشی بر سر قدرت در میان اصولگرایان وجود داشته است در حالی که معنا و مفهوم اصولگرایی این نیست. اصولگرایی یعنی پایبندی بر اصول و قدرت در این میان اصل نیست. امام علی(ع) می فرماید که “از ما نیست کسی که برای رسیدن به قدرت و مطامع دنیا تلاش می کند”. تلاش ما برای تحقق نظام ارزشی است. ما تلاش می کنیم که اصلاح در بلاد رواج پیدا کند و در نتیجه اصلاح و تامین نظام ارزشی است که بندگان مظلوم از قید ظالم رهانیده می شوند.
ظلم بزرگی که در حق بزرگان نظام و یاران امام(ره) روا داشته شد برای چه بود؟ برای ماندگاری در قدرت بود! و این اقدامات به هیچ عنوان با مبانی اصولگرایی همخوانی ندارد. اینکه به نام اصولگرایی فردی یا گروهی چماقی را بالای سر بزرگان و افراد دارای پیشینه مبارزاتی و دلسوزان نظام بگیرند و قدرت حرف زدن را از آنان سلب کنند چه معنا و مفهومی از اصولگرایی باقی می گذارد. از دیوار مردم بالا رفتن و عرصه را بر آنان تنگ کردن و به ناموس افراد اهانت کردن و رفتار بنی عباس و بنی امیه را برای ماندگاری در قدرت پیشه کردن و بعد خود را اصولگرا دانستن، به سخره گرفتن اصولگرایی است.
اصولگرایی آنچنان که حضرت علی(ع) می فرمایند یعنی مردم داری، اصولگرایی در موضع حکومت یعنی نوع دوستی در کنار خدا دوستی. حضرت علی(ع) فرمودند که اگر حضور مردم نبود و اگر حجت با حضور مردم بر ایشان تمام نمی شد، لجام شتر حکومت را به گردنش می انداختند و رهایش می کردند. قدرت امری اعتباری است اما پایبندی به اصول امری فطری و ذاتی. اصولگرا کسی است که مدیریت و سیاستش متاثر از معرفت الهیاش باشد. مانند حضرت امام(ره) و شهید بهشتی و شهید مطهری؛ به چنین افرادی می توان گفت اصولگرا.
اینکه برخی در جرگه باند و گروهی در قدرت قرار بگیرند و اصول و ولایت و آرمان های دینی و ارزشهای دینی را خرج خود کنند اصولگرایی محسوب نمی شود. امام حسین(ع) اصولگرا بود چرا که خودش را فدای اصول کرد. گاها در جریان اصولگرا حکایت برعکس شده است و اصول را فدای خود کرده اند. این را همیشه به آقایان می گفتم که افراط گرایان اصلاح طلب با تحصن در مجلس و برخی اتفاقات باعث شدند که مردم به شما رو بیاورند و شما هم اگر رویه آنها را تکرار کنید یقین بدانید که روزی مردم از شما هم بر می گردند و چون اینها هم در موضع سیاست ورزی رویه اصلاح طلبان افراطی را پیشه کردند، مردم از آنها رو برگرداندند. مردم هم از اصلاح طلبی و هم از اصولگرایی عبور کرده اند. اصولگرایی منهای اصلاح تحجر است و اصلاح طلبی منهای اصول نیز ولنگاری و تفکر اومانیستی غربی است و آنچه مردم طالب آن هستند اصولگرایی اصلاح طلبانه است و راه درست هم این راه است، یعنی هم تاکید بر اصول داشته باشند و هم طالب اصلاح باشند آن هم از موضع اعتدال و عقلانیت نه از موضع احساسات و هیجانات کاذبی که برخی برای کسب قدرت و یا ماندگاری در قدرت متوسل به آن می شوند.
مردم به عناوین اعتنایی ندارند. دسته بندی های سیاسی عناوینی وارداتی است. در مجلس عوام انگلیس گروه موافق دولت راست محسوب می شدند و گروه مخالف دولت چپ نامیده می شدند و این در ایران کپی برداری شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی و برخی احزاب راست تلقی شدند و مخالفین و گروههای کمونیست و دگر اندیشان عنوان چپ گرفتند. این موضوع در دولت نیز سرایت کرد و کسانی که طرفدار اقتصاد بازار بودند راست تلقی شدند و طرفداران آقای میرحسین موسوی و اقتصاد دولتی چپ معرفی شدند.
این موضوع وحی منزل نبوده است کما اینکه ساختار حکومت -خواه نظام پارلمانی باشد یا ریاستی- وحی منزل نیست. نخبگان یک ساختاری را طراحی می کنند و حکومت بر آن اساس مستقر می شود؛ کما اینکه شهید بهشتی ساختاری را طراحی کرد که از بالا به پایین و از پایین به بالاست و در نوع خود نوعی نظام نیمه دموکراتیک است نه نظام صد درصد آزاد از نوع اومانیستی غربی و نه نظام صد درصد بسته از نوع کمونیستی و پادشاهی. قانون اساسی ما قالب حکومت را مردم قرار داده است و محتوا را اسلام؛ آن هم نه اسلام قشری و سطحی نگر بلکه اسلامی که تئوری حکومت را از نوع مکتب فکری امام(ره) یعنی مردم سالاری دینی را با خود به همراه دارد. حکومت چه شرقی باشد و یا غربی و چه اسلامی و یا غیر اسلامی مهمترین فلسفه حکومت رضایت مردم است و جریان افراط چه در بین اصلاح طلبان و چه در بین اصولگرایان رضایت مردم را زیاد مورد نظر قرار نمی داد؛ برای اینکه مقهور قدرت بود.
آقایان خاتمی، هاشمی، ناطق و روحانی جزو روحانیونی شجاع و خوش فکر و روشنفکر دینی بودند که در برابر جریان تحجر و افراط دینی که از نظر ریشه یابی قائل به مکتب امام(ره) نبودند اما از طریق نفوذ در مراکز و مناصب فرهنگی در قدرت نفوذ کرده بودند، ایستادگی کردند؛ همان جریانی که امام(ره) در منشور روحانیت افشا کردند و گفتند که فرزندشان -آقا مصطفی- از کوزه ای آب نوشیدند و آنها آن کوزه را آب کشیدند به این دلیل که پدرش فلسفه می گفت! آن جریان -جریان حجتیه- پس از رحلت امام(ره) خود را بازسازی کرده بود و در نهادهای قدرت ذی نفوذ شده بود. آن جریان معتقد به ولایت فقیه و مکتب امام (ره) نبوده و نیست. سعی کردند رفرمی را به وجود بیاورد و وضعی را در ساختار نظام حاکم کنند که ناکارآمدی از سر و روی آن ببارد و بعد هم بگویند ببینید همانگونه که ما گفتیم هر حکومتی که قبل از حکومت امام زمان(عج) تشکیل شود محکوم به شکست است.
می خواستند القا کند که تئوری ولایت فقیه کارایی ندارد. متاسفانه بسیاری از متدینین نیز بودند که این موضوع را متوجه نمی شدند و بسیاری از جوانان با احساسات پاک خود را مصروف این جریان مشکوک می کردند. این جریان روزی آقای احمدی نژاد را مائده آسمانی معرفی کرد و بعد هم تاکید کرد که وی منحرف شده است. بالاخره مردم کدامش را باور کنند؟ آقای هاشمی از همان آغاز با این جریان مخالف بود و از ابتدا و قبل از انقلاب می گفت که اینها مغلطه گر و انقلابی دزد بودند و انرژی مبارزهجویی و جهادی را جوانان می گرفتند و مذهبشان را فردی می کردند و امام(ره) از اینها به عنوان مارهای خوش خط و خال یاد می کرد و به طلاب جوان هشدار می داد که فریب این مارهای خوش خط و خال را نخورند و می گفتند که این همان جریانی است که علی(ع) را خانه نشین کرد.
نوع برخورد این جریان با یاران امام هم همانند رفتار خوارج بوده است. اینها آقایان هاشمی، خاتمی، سید حسن خمینی، ناطق و روحانی را بر نمی تابند و در مورد رهبر انقلاب، آیت الله خامنه ای نیز برای حفظ ظاهر بحث ولایت را قبول کرده اند چرا که از ابتدا اعتقادی به ولایت فقیه نداشته اند؛ نقطه اوج آن هم جریان بابیت و حجتیه مدرن شد. این موضوع ریشه خارجی دارد و جریان صهیونیسم سعی کرده است با روش های جامعه شناختی در درون نظام برای ضربه زدن به نظام ما تمهیداتی بیاندیشد.
حد وسط و نقطه ثقل، یکی شدن حول محور ولایت است و روندگانی که جلوتر از ولی فقیه حرکت کنند و از ولایت عبور کنند و امکان برگشت نداشته باشند قطعا از ولایت دور خواهند افتاد و عقب ماندگانی که نتوانند خودشان را همپای رهبری و ولایت به پیش ببرند نیز جزو جریانی هستند که طعمه گرگ های بیابان خواهند شد. امت وسط یعنی امت مبتنی بر ولایت دینی و مکتب فکری. اتفاقی که در انتخابات اخیر شکل گرفت به نوعی پیروزی در حوزه فکر محسوب می شود.
به گونه ای تصمیم سازی و تدبیر شد که اصلاح و اعتدال مورد نظر قرار بگیرد؛ آنچه که با فطرت مردم سازگاری دارد و اقتضای باطن و خواست و مطالبه واقعی مردم است. از رهبری نظام گرفته تا چهره های شاخص سیاسی سعی کردند صدر و ذیل افراط و تفریط را بزنند و امت وسط را به نقطه تصمیم برسانند. 25 خرداد امسال با 25 خرداد 88 به هیچ عنوان قابل مقایسه نیست و این در نوع خود یک پیروزی بزرگ است؛ صرفنظر از اینکه یک روحانی عملگرا و اعتدال گرا رای آورد. در خرداد 88 ، افراط اعتراض ها را خیابانی کرد و باعث لطمات بسیاری به مردم و نظام شد اما پس از 25 خرداد، کشور سرشار از مسرت و خوشحالی و امید بود.
عدم تایید صلاحیت آقای هاشمی جامعه را به گونه ای در شک فرو برده بود که یارای حضور در صحنه و انتخابات در بسیاری وجود نداشت اما وی پیام داد و از چهره ای معتدل حمایت کرد و نتیجه این شد که در پیام تبریک نیز نکات ارزشمندی را به نحوی به مردم بازگو کند؛ با این عنوان که “افراط دیگر رخت بربست و پس از آن همه کشمکش ماه شب 14 بر تهران و ایران طلوع کرد و شکر را بر مردم واجب کرد. شکر پیروزی اعتدال و حرکت اصلاحی عقل مداری که برای تغییر فضای افراط به فضای دوستی و فتوت و برادری آمده است.”
س: برخی می گفتند که احمدی نژاد بازی را به هم خواهد زد و خودش نیز این پیغام را داده بود. چه موضوعی باعث سکوت وی شد؟
وقتی صلاحیت آقای هاشمی احراز نمی شود و وی التزام به قانون را مبنای عمل خود قرار دهد احمدی نژاد و مشایی که سهل است. خط قرمز مردم، آقای هاشمی، رهبری و تمام دلسوزان، خود “نظام” است و رفتار آقای احمدی نژاد و همراه شدن وی با مشایی برای ثبت نام در انتخابات، حاکی از این بود که وی به خط قرمز و چارچوب نظام نمی خواهد ملتزم باشد. طبیعی است که به وی هشدار داده شود و هشدار هم داده شد. اینگونه نیست که استبداد رای آن هم از نوع احمدی نژادی بتواند کشور را به قهقرا ببرد و ایجاد چالش کند. الگوی احمدی نژاد الگوی پوتین مدودف بود و رهبری نیز در زمان دولت اصلاحات عنوان کردند که “نه خاتمی گورباچف است و نه ایران روسیه و نه اسلام کمونیسم”. الگوهای وارداتی با چارچوب های فکری ما و با آموزه ها و ساختار قدرت ما همخوانی ندارد. آقای احمدی نژاد کم آورد و ناگزیر شد در وضع فعلی سکوت پیشه کند اما اینکه به دادگاه احضار شود در شرایط فعلی -به این دلیل که التهاب آفرین است- مناسب نیست.
باید خیلی پیش از این در مجلس احمدی نژاد مورد سوال قرار می گرفت و اگر تخلفی انجام داده بود، باید خیلی پیش از این فراخوانده می شد اما الان که فرصت ناچیز و کمی از دولت وی باقی مانده است، باعث مظلوم نمایی وی می شود چرا که در این شرایط آنان به دنبال مظلوم نمایی هستند و باید بگذارند این مدت زمان کم هم سپری شود. هر کسی باید نسبت به عملکرد خود پاسخگو باشد بخصوص آنهایی که آقای احمدی نژاد آنها را خط قرمز دولت دانست و نگذاشت به دادگاه برده شوند. شرایط انتقال برای چنین اتفاقاتی مناسب نیست و التهابات را تشدید می کند و به نوعی می تواند رد گم کنی و مظلوم نمایی برای متخلفین دولت باشد.
انتهای پیام
منبع: اعتدال