خرید تور تابستان

شبه‌ علم مسئله یا شبه‌مسئله؛ گفتگوی محمدرضا واعظ و حسین شیخ‌رضایی

شبه علم به‌عنوان یکی از موضوعات عامه‌پسند، از نظر پژوهشگران فلسفه قابل بررسی است. محمدرضا واعظ، دانش‌آموخته‌ی فلسفه، پرونده‌ای را برای پرداختن به این سوژه اختصاص می‌دهد و با حسین شیخ‌رضایی، عضو هیئت علمی گروه مطالعات علم دراین‌باره صحبت می‌کند.

رویش دیگر نوشت: «محمدرضا واعظ: در حالی که معمولا برای همۀ ما این تصور کلی وجود دارد که علم در زندگی از اهمیت به‌سزایی برخوردار است و امری که علمی‌ست دارای اعتبار است، به هنگام مواجه با دانشجویان و حتی هم‌صحبتی با افراد تحصیل‌کرده در مقاطع بالای دانشگاهی، متوجه این نکته شدم که بسیاری از افراد، تفاوت بین علم و شبه‌علم و روش علمی و غیرعلمی را درست نمی‌دانند. با یک جستجوی ساده در اینترنت درباره شبه‌علم متوجه می‌شویم که به باورهایی شبه‌علم گفته می‌شود که ادعای علمی بودن دارند، ولی در واقع مطابق روش و نگرش علمی نیستند؛ یعنی وقتی به بوته آزمایش گذاشته می‌شوند، اولا آزمون‌پذیر نیستند(به تعبیر پوپر ابطال‌پذیر نیستند) و ثانیا در شرایط زمانی و مکانی مختلف، تکرارپذیر نیستند: مانند پدیده‌هایی همچون شفای کوانتومی، طب سنتی، همیوپاتی، سنگ درمانی، انرژی درمانی و…

شبه‌علم معمولا برای عموم مردم جذاب است و من در پروندۀ «از علم تا شبه علم»، کوشیده‌ام در گفت‌وگوهایی با تعدادی از افراد صاحب‌نظر راز، تاریخ‌چه و حکمتِ این جذابیت را بیابم. در نخستین گفتگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی به ساحت زبانی، استعاری و اسطوره‌ای پدیده‌ها در کنار ساحت زیست‌شناختی و روانی آن‌ها اشاره شد. دومین گفتگو با دکتر امیرمحمد گمینی، عضو هیئت علمی پژوهشکدۀ تاریخ علم دانشگاه تهران، انجام شد و به تاریخ شبه‌علم اختصاص داشت. موضوع سومین گفتگو از این پرونده «شبه علم پزشکی یا طب جایگزین» بود که در گفت‌وگو با دکتر کیارش آرامش، مدیر و عضو هیئت علمی موسسه اخلاق زیستی دانشگاه ادینبورو پنسیلوانیا انجام شد.‌ در ادامۀ پرونده گفت‌وگویی با دکتر بابک زمانی، نورولوژیست، داشتیم وبرخی از دیدگاه‌هایی را در دفاع از طب سنتی، به عنوان یک طب جایگزین یا طب مکمل بررسی کردیم. اینک در پنجمین گفت‌وگو از این مجموعه، با جناب آقای دکتر حسین شیخ‌رضایی، مدیر و عضو هیئت علمی گروه مطالعات علم در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، پیرامون ماهیت و مفهوم شبه‌‌علم به بحث خواهیم نشست.

محمدرضا واعظ: ما در مجموعه گفتگوهای این پرونده، در مورد شبه‌‌علم از منظرهای گوناگونی از جمله تاریخی، پزشکی، روانپزشکی و بحث تکامل و آفرینش، صحبت کردیم. امروز همراه با شما قرار است که به ماهیت و مفهوم شبه‌علم بپردازیم و درباره خودِ واژه شبه‌علم و جامع و مانع بودن آن و اینکه این مفهوم توصیفی است یا ارزش‌‌‌‌گذارانه، صحبت کنیم.

حسین شیخ‌‌رضایی: در ابتدا من باید یک تذکر بدهم. بنا بر رشته من، درسی که خوانده‌‌ام، باید این نکته را تذکر بدهم که برای جلوگیری از سوءِ تعبیر، چون مفهوم شبه‌‌علم مفهومی روشن و سرراست نیست، صحبت‌های امروز من به معنای دفاع از آن چیزی که امروزه به نام شبه‌‌علم مطرح می‌‌شود، نیست. من امروز تلاش می‌‌کنم تا مشکلات مفهوم شبه‌‌علم و مصادیقی را که در ذیل آن قرار می‌‌گیرد، بیان کنم.
محمدرضا واعظ: درواقع شما می‌‌خواهید که خلط مفهوم و مصداق نشود و این به معنای دفاع شما از شبه علم نیست؟

حسین شیخ‌‌رضایی: بله دقیقا! من امروز می‌‌خواهم که در مورد مفهوم شبه‌‌علم صحبت کنم. در فلسفه علم در مورد این مفهوم بسیار صحبت شده است، اما آن‌چنان که شاید ما تصور کنیم، مفهوم خوش‌ساخت و خوش‌تعریف و شسته‌رفته‌‌ای نیست.
برای شروع صحبت، من چند مقدمه لازم دارم و ابتدا این مقدمه‌‌ها را می‌‌گویم تا بعد به بحث اصلی برسیم.

مقدمه اول: اگر شما هم مثل من به رویکردهای اجتماعی علم متمایل باشید یا خیلی درهم‌تنیدگی علم و ارزش‌‌ها برایتان مهم باشد، گاهی از مفاهیمی صحبت می‌‌کنید که اگر نگوییم کاملا توصیفی هستند، تا درصد زیادی، از مفاهیم توصیفی به شمار می‌‌آیند. یعنی مهم نیست کسی که از آنها استفاده می‌‌کند، خودش چه چشم‌اندازی اتخاذ کرده یا چه رویکردی دارد. فرض کنید که شما می‌‌خواهید اشکال را به اشکال مربع و غیرمربع تقسیم کنید، در این مورد اهمیتی ندارد که شما چه چشم‌اندازی به جهان دارید، چرا که این مفاهیم تا حد زیادی توصیفی هستند. اما برخلاف این مفاهیم، مفاهیم دیگری هم هستند که اینکه شما چطور به آن مفاهیم نگاه کنید، صد درصد مهم است. مثلا فرض کنید که من از شما بخواهم که مفهوم «وطن‌دوستی» را تعریف کنید.

اگر شما یک ایرانی مهاجر در خارج از کشور باشید که در آنجا زندگی و شغل خودش را دارد، حتما وطن‌دوستی را جوری تعریف می‌‌کنید که خودتان فرد وطن‌دوستی به حساب بیایید. اما اگر شما فردی با این اعتقاد باشید که افراد در سخت‌ترین شرایط هم باید در کشور خودشان بمانند، ممکن است وطن‌دوستی را جوری تعریف کنید که با شرایط و افکار خودتان مطابقت داشته باشد. پس اینکه ما از کجا به جهان نگاه می‌کنیم در این مورد مهم است. یا مثلا فرض کنید به کسی می‌‌گویید که مفهوم مهربان یا مهربانی را برای شما تعریف کند. آن فرد حتما مهربانی را طوری تعریف می‌‌کند که مادر خودش جزو افراد مهربان باشد، ولو اینکه آن مادر مثلا بداخلاق هم باشد. در تعریف این فرد بداخلاقی ‌‌می‌‌تواند بخشی از مهربانی این مادر باشد. مثال روشن دیگری که می‌‌توان در این مورد زد و اتفاقا در جامعه ما هم این روزها فراوان است این است که مثلا اگر از افراد بپرسیم که روشنفکر یا متفکر چه کسی است، افراد براساس کار خودشان مفهوم روشنفکر و متفکر را تعریف خواهند کرد.

اگر فردی اهل ترجمه و مترجم زبردستی باشد و معتقد باشد که پیشرفت فکر از طریق ترجمه امکان‌پذیر است، مفهوم متفکر را طوری تعریف می‌‌کند که شامل مترجم‌‌ها بشود. اگر فردی اهل نظریه‌پردازی باشد، ممکن است بگوید که در جامعه ما اولویت تفکر این است که راجع به خودمان و جامعه غرب نظریه‌پردازی کنیم. این را می‌‌توان راهنمای عمل یا راهنمای کُنش نامید. به عبارت دیگر، اینها مفاهیمی هستند که عمل ما را هدایت می‌‌کنند و درواقع موضوعات مختلف را توصیف نمی‌‌کنند، بلکه ارزش‌گذاری می‌‌کنند.

محمدرضا واعظ: آیا با تعبیر فلسفی می‌‌توانیم بگوییم که در واقع طرح‌واره‌‌ها و مقولات ذهنی ما هستند که تاثیرگذارند؟
حسین شیخ‌‌رضایی: اصطلاح طرحواره بیشتر در روانشناسی کاربرد دارد، اما اینها شبیه طرح‌واره‌‌ها هستند، یعنی به ما فضای کُنش می‌‌دهند و لزوما همان طرحواره‌‌های شخصی و فردی در روانشناسی نیستند.

کسانی که درباره تاریخ شکل‌‌گیری مفهوم شبه‌‌علم تحقیق کرده‌‌اند معتقدند که استفاده از این مفهوم در نیمه‌های قرن نوزدهم رایج شد و از ابتدا یک مفهوم ارزش‌‌گذارانه بود. ترجمه واژه انگلیسی شبه‌‌علم به فارسی چیزی را که در واژه انگلیسی آن بوده از قلم انداخته است. چیزی که به ما کمک می‌‌کند بتوانیم این واژه را به‌درستی ترجمه کنیم، پسوند «نما» است که ما به برخی کلمه‌‌ها اضافه می‌‌کنیم. مثلا واژه تماشاگرنما که در سال‌‌های اخیر زیاد آن را شنیده‌‌ایم. ترجمه انگلیسی آن واژه باید «علم‌‌نما» می‌‌بود، یعنی رشته‌‌هایی به عنوان علم تثبیت شده بود و وجود داشت و افرادی در این میان سعی می‌‌کردند که بگویند ما شبیه اینها هستیم و از آن طرف هم کسانی که کار علمی می‌‌کردند می‌‌خواستند بگویند که اینها فقط ظاهرشان شبیه ما است. پس دقت کنید که چشم‌‌انداز کسی که این واژه را تعریف می‌‌کند بسیار مهم است.
یک مثال تاریخی که در این زمینه می‌‌توان زد علم جمجمه‌‌شناسی است. این علم مدعی بود که با لمس جمجمه افراد با انگشتان دست می‌‌تواند خصلت‌های شناختی و روانی افراد و این را که در چه کارهایی توانایی دارند یا ندارند بگوید. ایده آنها این بود که هرکاری و هر تخصصی مثل ریاضیات و هنر و موسیقی، مربوط به بخش خاصی از مغز است. مثلا آنها اعتقاد داشتند که اگر کسی پیشانی برجسته‌‌ای داشته باشد به این معناست که در ریاضیات موفق است. علمای طبیعی اما اعتقاد داشتند جمجمه‌‌شناسی با اینکه ظاهری شبیه علم دارد اما علم نیست. ظاهرش این‌گونه است که با مشاهده و تجربه سروکار دارد، اما درواقع علم‌نما یا شبه-علم است.
پس نکته اول اینکه کجا ایستادن شما برای اینکه بگویید در سمت راست و چپ‌‌ شما چه چیزی است مهم است، چرا که اگر برگردید و جهت خودتان را عوض کنید، سمت راست و چپ شما هم تغییر خواهد کرد. در تعریف مفهوم شبه‌‌علم هم اگر شما در مرکز علم رسمی قرار گرفته باشید و بگویید چه چیزی شبیه ما است، تفاوت می‌‌کند تا اینکه در زمینه یکی از آن علم‌نماها کار کنید و آنجا بخواهید تقسیم‌‌بندی کنید.

محمدرضا واعظ: در جامعه ما هرچیزی که استفاده می‌‌شود یک بار ارزشی دارد، مثلا در مورد همان واژه تماشاگرنما که زمانی به دلیل دیدگاه‌های موجود در جامعه، به جای بار ارزشی منفی، بار ارزشی مثبت پیدا می‌‌کند.
حسین شیخ‌‌رضایی: اتفاقا این نکته خیلی خوبی است. شبه‌‌علم هم بعضی مواقع بارارزشی مثبت پیدا می‌کند، یعنی اگر شما ضدیت با علم مدرن را بخشی از هدف خودتان بدانید، آن وقت است که مفهوم شبه‌‌علم برای شما بار مثبت خواهد داشت که راجع به آن صحبت خواهیم کرد.

نکته دوم اینکه ذیل مفهوم شبه‌علم تنوع بسیار زیادی وجود دارد و اگر ما این تنوع را در نظر نگیریم و همه را با هم در حکم یک مقوله واحد در نظر بگیریم، منجر به خلط مفهوم می‌‌شود و این یکی از آسیب‌‌های به‌کارگیری این مفهوم است. من چند مورد از نمونه‌‌هایی را که ذیل شبه‌‌علم قرار می‌‌گیرند، نام می‌‌برم تا ببینید که علاوه بر اینکه یک مفهوم ارزش‌‌گذارانه است، یک مفهوم ناهمگون هم محسوب می‌‌شود.

گاهی منظورمان از شبه‌‌علم، افراد و ایده‌‌ها و آرایی است که غلط است؛ مثلا عده‌‌ای معتقدند که نظریه تکامل غلط است یا پزشکی نوین یا برخی نظریه‌‌های دیگر نادرست هستند. اینها کسانی هستند که ضدعلم هستند. گروه دیگری هستند که به چیزهایی باور دارند که ضدعلم نیست، ولی تایید علمی یا تجربی کمی دارد و خودشان هم ادعا ندارند که ضد علوم رایج هستند. برخی درمان‌‌ها و برخی نظام‌‌های پزشکی مثل همیوپاتی یا کسانی که از بادکش در درمان استفاده می‌‌کنند، از این دسته هستند. گروه دیگری هم هستند که معتقدند مثلا نیروهای فرازمینی بودند که به زمین آمدند و اهرام مصر را ساختند. اینها هم ضدیتی با علم ندارند، یعنی مثلا کتاب معروف «ارابه خدایان» نمی‌‌خواهد بگوید که نظریه‌‌های زمین‌‌شناسی یا دیرینه‌‌شناسی غلط است، بلکه می‌‌گوید می‌‌توان در چهارچوب همین علوم برای ادعای آمدن فرازمینی‌ها شواهدی یافت. پس اینها ضد-علم نیستند، بلکه باورهایی دارند که تایید علمی کمی دارد.

گروه سومی هم هستند که باورهای نادرستی دارند. باورهایی که علمی نیست و به دلیل سوءفهم از واقعیت‌‌های علمی ایجاد شده است، اینها هم نه ضدعلم هستند و نه معتقدند که می‌‌توانند چیزی به علم مدرن اضافه کنند. مثلا فرض کنید که من باور داشته باشم اگر اجسام سبک و سنگین با هم رها شوند و مقاومت هوا هم نباشد، اجسام سنگین سریع‌تر از اجسام سبک به زمین می‌‌رسند. این به‌اصطلاح یک باور فولک فیزیک و مربوط به فیزیک عامیانه است و سوءتعبیری از یک باور علمی است، چرا که علم مدرن می‌‌گوید که چنین چیزی درست نیست و این دو جسم اگر در یک ارتفاع یکسان باشند با هم به زمین خواهند رسید. اگر کسی چنین تعبیرهایی داشته باشد ما آن را شبه‌علم می-دانیم.

محمدرضا واعظ: آیا مثال دیگری در این زمینه از یک فرضیه معروف‌تر دارید که خودش، خودش را علم بداند؟
حسین شیخ‌‌رضایی: این نکته جالبی است. این سوال وجود دارد که آیا چیزی که ما آن را شبه‌‌علم می-نامیم باید لزوما یک نظریه باشد یا تک‌باورهای ما هم می‌‌توانند شبه‌علم باشند. من چند مثال دیگر هم می‌‌زنم: ممکن است برخی باور داشته باشند که سیستم پردازش مغز افراد در زنان و مردان با یکدیگر متفاوت است. مثلا مردها در ریاضی خوب هستند و زن‌‌ها در جهت‌یابی. اینها چیزهایی هستند که به لحاظ علمی ثابت نشده‌‌اند و سوءبرداشت از واقعیت‌‌های علمی هستند. نظریه دیگری وجود دارد که می‌‌گوید انسان‌‌ها دو گونه هستند، راست‌مغز و چپ‌مغز و این تفاوت مهم و معناداری است.

این باور هم به لحاظ علمی ثابت نشده است، ولی نه ضد‌‌علم است و نه می‌‌گوید که اگر شواهد بیشتر وجود داشته باشد، این تایید می‌‌شود، بلکه تنها یک سوءبرداشت است و به آن شبه‌‌علم گفته می‌‌شود. گروه دیگری هم در امریکا هستند که به‌خصوص در زمان ریاست‌جمهوری ترامپ بسیار سروصدا کردند. این گروه مخالفتی با علم جدید ندارند و نمی‌‌خواهند که چیزی به آن اضافه کنند. آنها تنها با فکت‌‌های علمی مخالف هستند. برخلاف کسانی که مثلا با نظریه تکامل مخالف بودند و معتقد بودند خودشان یک نظریه جایگزین دارند، اینها معتقدند چیزی به نام فلان حقیقت یا واقعیت خاص وجود ندارد و این فکت‌‌ها درواقع محصول توطئه‌چینی و دسیسه‌‌چینی و تبانی کمپانی‌‌ها، آزمایشگاه‌‌ها و شرکت‌‌ها هستند. مثال این مورد، مسئله گرمایش زمین است که مثلا ترامپ و هوادارانش معتقد بودند چیزی به نام گرمایش زمین وجود ندارد. این گروه به‌اصطلاح برخی از فکت‌‌های علمی را طرد می‌‌کنند.

محمدرضا واعظ: می‌‌توان به دسته اخیر که مخالف فکت‌‌های علمی هستند، کسانی را هم که اکنون به بیماری کرونا باور ندارند و آن را توطئه امریکا می‌‌دانند، اضافه کرد؟

حسین شیخ‌‌رضایی: ببینید این موضوع کمی متفاوت است. نظریه علمی و در واقع ایمنی‌‌شناسی راجع به اینکه این ویروس با چه قصد و نیتی و در کجا تولید شده و چگونه در جهان پخش شده است، صحبتی نمی‌کند. و تنها چیزی که درباره آن صحبت می‌‌کند این است که این ویروس چگونه عمل می‌‌کند. آن دسته از افرادی که معتقدند این یک تئوری توطئه جهانی است که کشور چین درست کرده تا به امریکا لطمه بزند تا ترامپ رئیس‌جمهور نشود، منکر وجود ویروس کرونا نیستند، بلکه تنها توطئه‌‌ای را در پشت آن می‌‌بینند و این متفاوت است با افرادی که کلا منکر وجود ویروس کرونا هستند. مثلا کسانی که گرمایش زمین را انکار می‌کنند با علم در ستیز هستند، در حالی که این افراد تنها به قصد و نیتی که پشت این ویروس است می-پردازند. اگر آنها به کل منکر وجود ویروس کرونا بشوند بله در این دسته قرار می‌‌گیرند.
پس خلاصه دومین نکته‌‌ای که گفتم این است که طیف وسیعی از رویکردها و نگرش‌‌ها هستند که ذیل شبه علم قرار می‌‌گیرند: گروهی ضدعلم هستند، گروهی معتقدند که باید چیزی به علم جدید اضافه بشود، گروهی دچار سوءفهم از علم رایج هستند، برخی یک یا چند باور علمی را انکار می‌‌کنند و گروهی هم هستند که نه با یک نظریه علمی بلکه با روش آن مخالف هستند. اگر بخواهیم مثالی برای این مورد آخر بزنیم مثلا می‌‌توان به گروهی اشاره کرد که در حوزه روان‌شناسی معتقدند اگر ما بخواهیم روح یا نفس را بشناسیم به کار بردن روش تجربی مبتنی بر آزمایش و خطا در اینجا نادرست است و باید روش دیگری به کار برد. پس به‌طور خلاصه، مجموعه ناهمگونی ذیل مفهوم شبه‌‌علم قرار می‌‌گیرند و چون این واژه در ادبیات و گفتمان عمومی کاربرد بسیاری دارد، خیلی افراد از ابهام موجود در معنی آن به سود خودشان استفاده می‌‌کنند و هنگامی که این کلمه را به کار می‌‌برند دقیقا معلوم نیست منظورشان چیست.

محمدرضا واعظ: نکته‌‌ای که در گفتگوهای اخیر ما خیلی از آن پرسیده شده است این است که آیا می‌‌توان طرفداران روانکاوی فرویدی را که معتقدند شناسایی حالات ذهنی که در ناخودآگاه ما هستند نباید با یک روش تجربی قابل شناسایی باشند، در دسته آخری که مطرح کردید و کسانی که مخالف با علم تجربی هستند، قرار داد؟

حسین شیخ‌‌رضایی: البته من چون متخصص در زمینه نظریه‌‌های روانکاوی نیستم و این سوال احتیاج به دقت بسیار دارد، تنها می‌‌توانم در حد دانش عمومی خودم جواب بدهم و تنها چیزی که می‌‌توانم بگویم این است که خود فروید به روش تجربی بسیار علاقمند بود و حتی بسیار علاقه داشت به برنامه پژوهشی‌ای که تحقیقاتی روی مغز و مغزشناسی می‌‌کردند، متصل شود تا بتواند که برای نظریه‌‌هایش پایه و اساس نورولوژیک پیدا کند.

محمدرضا واعظ: او حتی کتاب طرح روانشناسی علمی را هم نوشت.
حسین شیخ‌‌رضایی: بله! بنابراین می‌‌توانیم بگوییم که خود فروید با به‌کارگیری روش علمی مخالفتی نداشت، اگرچه معتقد بود که در زمینه پژوهش روانشناسی روش‌‌های دیگری هم مثل مراجعه به خواب‌‌ها و رویاهای فرد یا روش توجه به لغزش‌‌های زبانی موثر است، اما اینها لزوما بیرون از روش تجربی قرار نمی‌‌گیرند. اما مثلا در قرن نوزدهم کسانی بودند که در دانشگاه‌‌ها مشغول به کار بودند اما معتقد بودند که برای داشتن علم روانشناسی نباید تجربه کرد، بلکه باید به درون خودتان نگاه کنید و ببینید که چه عواطف و احساساتی دارید و اینها با چه مکانیسمی بر روی هم اثر می‌‌گذارند؛ یعنی روش شناخت روان بیشتر درونکاوی است تا تجربه. اگر به تاریخ علم روانشناسی رجوع کنید می‌‌بینید که مدت‌ها زمان صرف شده تا این قضیه ثابت شود که در حوزه روانشناسی هم به همان معنایی که در فیزیک وجود دارد، می‌‌توان از تجربه استفاده کرد. در کشور خودمان هم می‌‌توانیم کسانی را مثال بزنیم که معتقدند برای داشتن علمی که به حوزه نفس یا روان می پردازد به علوم ‌‌عقلی یا علوم تاملی و نه علوم تجربی نیاز است.

محمدرضا واعظ: سوال من دقیقا همین جا بود و می‌‌خواهم بدانم که کسانی که معتقدند در روانشناسی نباید از علوم تجربی استفاده کرد هم می‌‌توانند در چنین دسته‌ای قرار بگیرند که روش‌شان را شبه‌‌علم بنامیم؟ در واقع، می‌‌خواهم بدانم که آیا مخالفین آنها چنین دیدگاهی دارند که اینها شبه‌علم هستند؟

حسین شیخ‌‌رضایی: اگر ایده این افراد این باشد که روش علم تجربی به کل در حوزه‌‌ای ناکارآمد است و مخالف روش تجربی باشند، بله مخالفانشان می‌‌توانند به اینها عنوان شبه‌‌علم بدهند. نکته سوم که می‌‌خواهم بگویم این است که گاهی ما می‌‌بینیم که در گفتمان عمومی و سیاسی از کلمه‌‌هایی استفاده می‌‌شود که معنای آنها با معنای تحت‌‌اللفظی‌شان متفاوت است، مثلا در ایران واژه‌‌هایی مثل دموکراسی، لیبرالیسم، سرمایه‌‌داری و پوزیتیویسم این‌گونه هستند. کلمه‌‌هایی هستند که تعاریف استانداردی در حوزه فلسفه و علم دارند و وقتی بیرون از آن حوزه به کار می‌‌روند معناهایی ضمنی پیدا می‌‌کنند. کلمه شبه‌‌علم هم همین‌طور است. این کلمه به‌گونه‌ای همجواری با مفاهیم دیگری دارد که تجزیه و تحلیل آنها برای ما مهم است. مثلا هنگامی که عده‌‌ای به خیابان‌‌ها می‌‌ریزند و تظاهرات می‌‌کنند و حرفشان این است که ما واکسن کرونا نمی‌‌خواهیم و پزشکان آنها را طرفداران شبه‌‌علم می‌‌نامند یعنی این مفهوم کاملا در بافت زندگی روزمره وجود دارد.

یکی از ایده‌‌هایی که خیلی همجوار با شبه‌علم به کار می‌‌رود، مفهوم علم‌‌زدگی است. طرفدار ایده علم‌‌زدگی معتقد است که تنها منبع معرفت ما به جهان، علم تجربی است، یعنی ما جز علم تجربی، هیچ منبعی برای شناخت عالم و هیچ روش قابل‌اطمینانی برای شناخت علم و اداره عالم نداریم، جز اینکه کل تدبیر امور عالم را به دست دانشمندان و پزشکان و مهندسان بسپاریم. این روش و ایده چیزی به غیر از علم است. یعنی شما ممکن است دانشمند باشید، اما علم‌‌زده نباشید، یعنی معتقد نباشید که در حوزه‌‌هایی مثل ادبیات، فلسفه، تاریخ، علوم اجتماعی و علوم عقلی و هزاران رشته دیگر مثل هنر، نمی‌‌توان منابعی برای شناخت حقیقت یافت.

شبه‌‌علم عموما ابزاری است در دست کسانی که با علم‌‌زدگی همدلی دارند. آنها به هر آنچه که در حوزه علم قرار نگیرد، یک برچسب شبه‌‌علم می‌‌زنند و آن را نامعتبر می‌‌دانند. این درست شبیه به مفهوم ناسیونالیسم است، یعنی یک چیز را خودی و مشروع و مجاز و بقیه را نامشروع و اجنبی می‌‌داند. باید به این نکته هم دقت کرد که وقتی در گفتمان عمومی از عنوان شبه‌‌علم استفاده می‌‌کنیم، مفاهیمی مثل علم‌‌زدگی درست همجوار آن است که باید مراقب آنها هم بود. البته صحبت من این نیست که از مفهوم شبه‌‌علم استفاده نکنیم، بلکه باید دقت کنیم که وقتی کسی از شبه‌‌علم صحبت می‌‌کند منظورش دفاع از علم‌‌زدگی است یا خیر.

اجازه بدهید مثالی بزنم: فرض کنید که کسی با کلیت نظام حاکم بر ایران مخالف است. این نارضایتی با علم زدگی این‌طور توجیه می‌‌شود که این نظام به چیزهایی غیر از علم ارزش و اهمیت می‌‌دهد و به همین دلیل ناکارآمد است، پس تنها منبع حقیقت علم است. این یک مغالطه است، چون شما ممکن است از رژیم فعلی ناراضی باشی و طرفدار علم‌‌زدگی هم نباشی. پس نکته در اینجاست که باید به کاربرد واژه شبه‌‌علم دقت کرد تا روشن شود که ابزاری بلاغی در خدمت علم‌‌زدگی نیست. خلط این دو واژه و مفهوم خودش یکی از دشواری‌‌های صحبت از شبه‌‌علم است.

محمدرضا واعظ: یعنی شما معتقدید هنگامی که ما معرفت علمی را به عنوان تنها منبع معرفت قبول می کنیم، ممکن است که چنین چیزی شبه‌‌علم باشد و هنگامی که می‌‌گوییم تنها منبع معرفتی علم است و لاغیر، این شبه‌‌علم است؟

حسین شیخ‌‌رضایی: اگر شما با علم‌‌زدگی به نوعی همدلی داشته باشید، دامنه شبه‌‌علم برای شما گسترده‌‌تر خواهد بود، چون هر آنچه که در حوزه علم قرار نگیرد برای شما شبه‌‌علم است؛ درحالی که اگر شما علم‌‌زدگی را قبول نداشته باشید دامنه شبه‌‌علم هم برای شما محدودتر خواهد بود. لزومی ندارد هرآنچه که علم نیست، بی‌ارزش و مصداقی از شبه‌‌علم باشد.

محمدرضا واعظ: مصداق این قضیه هم بسیار زیاد است و همان‌طور که گفتید در حوزه سیاست بسیار می توان از آن استفاده کرد.
حسین شیخ‌‌رضایی: این سه مقدمه‌‌ای بود که لازم بود من در ابتدا درباره‌شان توضیح دهم. حالا در این‌باره توضیح بدهم که کسانی که در حوزه فلسفه علم کار کرده‌‌اند چه تعریفی از شبه‌‌علم دارند و خود این تعریف با چه مشکلاتی می‌‌تواند روبرو باشد. اگر شما به دایره‌‌المعارف فلسفی استنفورد رجوع کنید که بروزترین و معتبرترین منبع آنلاین فلسفه است و ذیل مدخل شبه‌علم را نگاه کنید، تعریفی که از شبه‌‌علم ارائه داده است دو مولفه دارد.

مولفه اول می‌‌گوید شبه‌‌علم آن چیزی است که علمی نباشد. در مورد اینکه علم چیست و فیلسوفان علم چه تعریفی درباره آن دارند صحبت خواهیم کرد. اما این که فقط علمی نباشد کافی نیست، چون خیلی چیزها علمی نیستند، اما شبه‌علم هم به حساب نمی‌‌آیند. مثلا تمام آن چیزهایی که در تاریخ علم وجود داشته و امروزه ابطال شده علمی نیست. مثلا نظریه نیوتون را که ابطال شده و امروزه علمی به حساب نمی‌‌آید نمی-توان شبه‌‌علم محسوب کرد.

مولفه دوم می‌‌گوید آن چیزی شبه‌‌علم است که طرفدارانش بکوشند چنین القا کنند که علم است. این مولفه دوم یک مولفه اجتماعی است و ربطی به محتوای نظریه ندارد. مولفه اول مربوط به محتوای نظریه بود و مولفه دوم یک تلاش اجتماعی است که افرادی سعی می‌‌کنند به دیگران چنین القا کنند که فلان چیز علم است. همان‌طور که گفتم هیچ کسی نیست که بگوید نظریه نیوتون یا نظریه زمین‌مرکزی شبه‌علم به حساب می‌آیند، چون افرادی نیستند که بخواهند به دیگران چنین القا کنند که اینها علم هستند.
محمدرضا واعظ: نکته‌‌ای که در اینجا مطرح می‌‌شود این است که اگر چنین فرض کنیم که زمانی در تاریخ علم، تخت بودنِ زمین علمی بوده است و اکنون هم طرفدارانی دارد که روز به روز تعدادشان بالاتر می‌‌رود، آیا می‌‌توانیم آن را شبه‌‌علم بنامیم؟

حسین شیخ‌‌رضایی: با ملاک‌‌هایی که من ارائه دادم، علاوه بر اینکه تخت بودن زمین باید یک عقیده نادرست باشد، باید فرد یا افرادی هم باشند که با شواهد شبه‌تجربی به شما نشان بدهند که این علم است. باید دید که آیا آنها سعی می‌‌کنند شواهد تجربی به شما نشان بدهند یا سعی می‌‌کنند نشان بدهند که نظریه فعلی علمی غلط است و این تفاوت مهمی است. اگر کسانی باشند که با استانداردهایی که شما در سایر حوزه‌ها به کار می‎بندید آن را علمی بدانند بله، آن‌‌وقت طبق تعریف طرفداران علم رایج، این شبه‌‌علم به حساب می‌‌آید.
محمدرضا واعظ: پس نتیجه‌‌ای که می‌‌توانیم بگیریم این است که مثلا چون نظریه زمین‌مرکزی بطلمیوس زمانی علمی بوده و بعدا مشخص شده است که خورشید در مرکز منظومه شمسی قرار دارد، با این حال نمی-توان آن را شبه‌‌علم به حساب آورد.

حسین شیخ‌‌رضایی: همان‌طور که گفتم تنها در صورتی که کسانی آن را ایده‌‌ای علمی بدانند، شبه‌‌علم به حساب می‌‌آید.
به شکل تاریخی از ابتدای قرن بیستم سودایی برای فیلسوفان علم در تعریف علم وجود داشت و تلاش می کردند نشان بدهند که چیزی علمی است که روشی علمی داشته باشد. این مربوط به حدود نیمه قرن بیستم است. احتمالا دوستانی که آشنایی مختصری با فلسفه علم داشته باشند می‌‌دانند که در نیمه اول قرن بیستم ما چندین و چند نظریه بزرگ و اصلی داشتیم و فیلسوفان بنامی سعی داشتند بگویند که روش علمی چیست و ما به چه روشی علمی می‌‌گوییم. من تنها چند نمونه از آنها را نام می‌برم.

ابتدا پوزیتیویست‌‌های منطقی بودند که علمی بودن را بسیار سختگیرانه تعریف می‌‌کردند. آنها عقیده داشتند که چیزی علمی است که حتما تایید تجربی داشته باشد و از روش استقرایی استفاده کرده باشد. پوزیتیویست‌های منطقی بعدها روش‌شان را تغییر دادند و آن را کمی آزاد‌‌تر کردند تا به تجربه‌‌گرایی منطقی رسیدند. روش آنها به لحاظ تاریخی مشکلات مفهومی بسیاری داشت و بسیاری چیزهای علمی بودند که طبق تعریف و روش پوزیتیویست‌‌های منطقی علم به حساب نمی‌‌آمدند.

بعد از پوزیتیویست‌‌های منطقی ما پوپر را داریم که علمی بودن را در ابطال پذیر بودن می‌‌دانست. او عقیده داشت که روش علم ابطال است و چیزی که ابطال‌‌پذیر نباشد علمی نیست. اگر شما به کتاب‌‌های عمومی فلسفه علم مراجعه کنید خواهید دید که روش ابطال‌‌گرایی پوپر چه در شکل ساده اولیه‌اش و چه در شکل‌های پیچیده‌‌ترش، خیلی ملاک ساده‌ای بود و نمی‌‌توانست تمام پیچیدگی‌‌ها و تنوع‌‌هایی را که در علم وجود دارد، پوشش دهد. بسیاری از بخش‌‌های تاریخ علم بود که مخالف حرف‌‌های پوپر بود.

بعد از پوپر، شاگردان او بودند که سعی داشتند با بسط نظریه پوپر، روش علمی را تعریف کنند از جمله این افراد لاکاتوش بود. این افراد اعتقاد داشتند که علم را نه در قالب یک نظریه بلکه در قالب یک برنامه پژوهشی علمی باید فهمید و در طول زمان است که علمی بودن یا نبودن یک برنامه پژوهشی علمی مشخص خواهد شد و نمی‌‌توان آن را تنها در یک مقطع فهمید.

باوجود تمام این نظریه‌‌ها، هیچ روش منحصر به فرد علمی و چیزی که علم را به صورت کامل و روشن از غیرعلم جدا بکند، وجود نداشت. داخل خود علم تنوع بسیار زیادی وجود داشته و دارد. روش علمی را که مثلا در اخترشناسی به کار می‌‌رود نمی‌‌توان در روانشناسی به کار برد. علوم تاریخی و غیرتاریخی داریم، علومی داریم که پیش‌ بینی می‌‌کنند و علومی که پیش‌‌‌بینی نمی‌‌کنند، علوم ریاضیاتی داریم، علوم سخت داریم، علوم نرم داریم، علومی داریم که به چهارچوب‌‌های مفهومی فلسفی وابسته‌‌ترند و علومی که این‌طور نیستند. بنابراین، این تصور که ما یک روش واحد علمی و یک روش منحصربه فرد داریم که به ما بگوید چیزی علم است یا علم نیست، وجود ندارد و حداقل فیلسوفان علم تا به امروز نتوانسته‌اند چنین دستاوردی داشته باشند. فیلسوفان علم نهایتا به این نکته رسیدند که ما مجموعه‌‌ای از روش‌‌های علمی داریم و این نظریه‌‌هایی که بیان شد، هیچ کدام از آزمایشگاه تاریخ علم موفق بیرون نیامد. از حدود دهه شصت در قرن بیستم چیزی به نام چرخش تاریخی در فلسفه به وجود آمد و کسانی مثل توماس کوون عقیده داشتند که فلسفه علم باید پشت تاریخ علم حرکت کند و به جای اینکه ملاک‌‌هایی بدهد که چه چیزی علمی است و چه چیزی علمی نیست، باید ببیند که جامعه دانشمندان چه می‌‌کند و برای آن مدل بسازد.

بنابراین، فلسفه علم هنجاری نیست و جنبه توصیفی دارد و آنچه که به آن علم می‌‌گویند هیچ‌‌گاه با آن چیزی که فیلسوفان علم در گذشته تعریف کرده‌اند منطبق نمی‌‌شود. پس آن مولفه در تعریف شبه‌علم که می‌‌گوید «شبه‌علم چیزی است که علمی نباشد»، خودش جای بحث دارد، چرا که هنوز مشخص نیست که علمی بودن و روش علمی چیست. بخش دوم یا مولفه دوم که گفتیم هم مسئله‌ساز است، یعنی اینکه گروهی تلاش بکنند که نشان بدهند چیزی علمی است هم مولفه روشنی نیست، چون ما ملاک روشن و قاطعی برای شناخت علم نداریم و یک مجموعه از ملاک‌‌ها داریم و آن‌قدر تنوع داخل علم زیاد است که شما می‌‌توانید انواع و اقسام توزیع وزن را میان این عوامل ببینید.

محمدرضا واعظ: اگر ما به این نتیجه برسیم که تعریف علم نهایتا مجموعه‌‌ای از روش‌‌های علمی است آیا می‌‌توانیم آن را با همان نظریه بازی‌های زبانی ویتگتشتاین تدوین کنیم؟
حسین شیخ‌‌رضایی: بله، کسانی که معتقدند ما نه یک روش واحد علمی بلکه مجموعه‌‌ای از روش‌‌ها داریم، حرفشان شبیه به این است که ما هنگامی که می‌‌خواهیم از تعریف علم با کمک گرفتن از روش‌های علمی صحبت کنیم، اینها مجموعه‌‌ای هستند که روش‌های به‌کار رفته در هر علمی ممکن است شباهت‌‌هایی با روش‌های مورد استفاده در دیگر علوم داشته باشد، ولی اینکه شما یک چیز واحد را در نظر بگیرید و بگویید همه علوم از اینها استفاده می‌کنند، این‌طور نیست.

نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که از همان دهه شصت و هفتاد قرن بیستم که آن چرخش تاریخی اتفاق افتاد، نگاه‌‌های اجتماعی به علم هم تقویت شد و آن این بود که علم هم به نوعی محصول شرایط اجتماعی است و از بقیه حوزه‌‌های فرهنگ و اجتماع تاثیر می‌‌پذیرد و دسترسی مستقیم و بلاواسطه به صدق و حقیقت ندارد و در نتیجه مرزبندی بین علم و شبه‌‌علم هم کم‌‌رنگ‌تر شد. اگر در ابتدای قرن بیستم مسئله اصلی فیلسوفان علم همین مرزبندی علم و شبه‌‌علم بود، در نیمه دوم قرن بیستم این مسئله اهمیت خود را از دست داد و اگر شما امروز نگاه بکنید کتاب یا مقاله زیادی در این زمینه وجود ندارد، یعنی امروزه این موضوع داغی نیست که فیلسوفان علم بخواهند به آن بپردازند. هنگامی این مرزبندی موضوع مهمی است که شما معتقد باشید تنها راه رسیدن به حقیقت درباره جهان، علم است. نگاه‌‌های تاریخی این موضوع را سست و سست‌‌تر کردند، یعنی گفتند خود علم هم تحت‌تاثیر عوامل اجتماعی، ایدئولوژی و ارزش‌‌ها و سیاست‌‌ها است و به نوعی امری امکانی است. بنابراین، مسئله جدا کردن علم از شبه‌‌علم با مطرح شدن رویکردهای تاریخی جذابیت‌‌های اولیه‌‌اش را ازدست داد.

محمدرضا واعظ: آیا به نظر شما به دلیل عقب‌ماندگی تاریخی نیست که امروزه در کشور ما، مسئله علم و شبه‌‌علم جذابیت دارد؟
حسین شیخ‌‌رضایی: من اسم این را عقب‌ماندگی تاریخی نمی‌‌گذارم. گاهی بحث‌‌هایی مثل همین کرونا و درمان پیش می‌‌آید که به علم مربوط است و باعث می‌‌شود این بحث داغ بشود. همین اتفاقی که در کشور ما در مورد بیماری دارد می‌‌افتد در اروپا و امریکا هم راجع به مسئله گرمایش زمین افتاد. در آنجا هم بحث اینکه علم و فکت علمی چیست و آیا حقایق علمی قابل دست‌کاری توسط محققان و کمپانی‌‌ها هستند یا نیستند، مطرح شد. امروز هم ما با مواردی مثل طالع‌‌بینی و کرونا روبرو هستیم که چنین بحث‌‌هایی را به وجود آورده است و این چیزی نیست که تنها خاص جامعه ما باشد.

محمدرضا واعظ: یعنی شما تصور نمی‌‌کنید که جامعه نیاز به یک مرحله علم‌‌زدگی برای زدودن بسیاری از خرافات از جامعه دارد که بعد از آن بتواند نهایتا به مجموعه‌‌ای از روش‌‌های علمی برسد؟
حسین شیخ‌‌رضایی: نه! من فکر نمی‌‌کنم راه رهایی از افراط، توسل به افراطی‌‌گرایی دیگری باشد. باید جایی بین این دو، نوعی نقطه تعادل پیدا شود. دلیلی ندارد اگر در جامعه‌‌ای نهادهای حکومتی یا حتی خود دانشمندان بیش از اندازه علم را دست‌کم می‌‌گیرند، ما اصرار داشته باشیم که علم تنها منبع تولید حقیقت است. من به شخصه، مضرات علم‌‌زدگی را هیچ کمتر از شبه‌‌علم نمی‌‌دانم.

پس به طور خلاصه گفتیم که شبه‌علم باید دو مولفه داشته باشد: یکی اینکه علم نباشد و دیگر اینکه طرفدارانش بکوشند چنین القا کنند که علمی است. پیش‌فرض طرفداران این نظریه آن است که علم چیز معتبر و قابل‌اطمینانی است و ما هم سعی می‌‌کنیم خودمان را شبیه آن کنیم. ولی چیزی که وجود دارد این است که امروزه با رویکردها و گرایش‌‌هایی روبرو هستیم که اصلا چنین پیش‌‌فرضی ندارند. آنها نمی‌‌خواهند بگویند که علم خوب است و ما می‌‌خواهیم یک چیزی شبیه به آن ارائه بکنیم، بلکه می‌‌خواهند بگویند که آنچه ما امروزه در این حوزه خاص می‌‌گوییم از علم بهتر و قابل اعتمادتر است و علم را باید کنار گذاشت و این همان ضدعلم است. پس با این تعریف شبه‌‌علم دو مولفه خواهد داشت:
۱- چیزی علمی نباشد.
۲- طرفداران آن بکوشند که چنین القا کنند که در این حوزه خاص، روش آنها، محصول آنها و دستاوردهای آنها از علم بهتر، قابل اعتمادتر و قابل اطمینان‌‌تر است.

در اینجا ما در تعریف شبه‌علم با دوگروه روبرو هستیم:
۱-کسانی که معتقدند علم فعلی درست است و قصد دارند که شبه‌علم را در لباس علم به دیگران عرضه کنند.
۲-کسانی که معتقدند علم فعلی به درد نمی‌‌خورد و می‌‌خواهند بگویند که ما در این حوزه حرف بهتری برای گفتن داریم.
اکنون ببینیم اگر شبه‌‌علم به این دو دسته محدود شود، چه مشکلاتی برای به‌کارگیری به لحاظ فلسفی دارد؟ یکی از مشکلاتی که به آن اشاره شد و نکته مهمی هم هست این است که ما به چه چیزی شبه‌‌علم می-گوییم؟ یعنی متعلَق شبه‌‌علم چیست؟ من برای روشن شدن این موضوع چند مثال می‌زنم.

– افرادی هستند که عقیده دارند یک حوزه معرفتی شبه‌‌علم به حساب می‌‌آید. مثلا آن کسی که به علوم غریبه می‌‌پردازد و عقیده دارد که می‌‌توان از نیروهای ماوراءطبیعی در کنترل اجسام و اشیا استفاده کرد، این حوزه معرفتی شبه‌‌علم است.
– افرادی معتقدند که یک برنامه پژوهشی شبه‌‌علم است. مثلا برنامه پژوهشی روانشناسی پارانورمال شبه‌‌علم است.
– افرادی معتقدند که یک نظریه شبه‌‌علم است. مثلا نظریه آفرینش‌‌گرایی در مقابل نظریه داروین شبه‌‌علم است.
– افرادی هم هستند که انسان را موضوع شبه‌‌علم می‌دانند. یعنی برخی انسان‌ها هستند که هرکاری بکنند محصولش شبه‌‌علم است.
تحقیق خیلی معروفی در قرن بیستم انجام شد که به «هم جوشیِ سرد یا گداختِ سرد» معروف است. دو دانشمند امریکایی در کنفرانسی اعلام کردند که توانسته‌‌اند در دمای اتاق، هم جوشی سرد انجام بدهند و مقدار زیادی انرژی آزاد کنند. این نظریه هیچ وقت بعد از آن تکرار و تایید نشد. پس این تحقیق خاص بود که شبه‌‌علم به شمار می‌رفت نه نظریه آنها، نه برنامه پژوهشی‌شان و نه حوزه معرفتی آنها. پس یکی از سوالات اساسی که باعث می‌‌شود شبه‌‌علم با دشواری مواجه باشد این است که هنگامی که می‌‌گوییم X شبه‌علم است، X چه رده و مقوله‌‌ای باید باشد و متعلَق شبه‌‌علم چیست؟ نظریه است؟ فکت است؟ یک تحقیق خاص است یا فرد است؟

مشکل دوم درباره مرزی است که بین علم و شبه‌‌علم وجود دارد. مثالی که در این مورد می‌‌توان زد بحث تقلب علمی است. مثلا درنظر بگیرید که فردی در مورد ساخت واکسن داده‌سازی می‌‌کند، یک تعدادی از دیتاهای خراب را کنار می‌‌گذارد و داده‌‌های موردنظر خودش را وارد پژوهش می‌‌کند. اگر این قضیه را با ملاک‌های یک و دو پیش‌گفته بسنجیم، می‌‌بینیم که این را باید شبه‌‌علم به حساب آورد چون ۱- موثر بودن این واکسن علمی نیست و ۲- دارد وانمود می‌‌شود که علمی است. هرچند که عمل تقلب علمی دو شرط شبه‌‌علم بودن را دارد، اما ما به این در اصطلاح «علمِ بد» می‌‌گوییم و نه شبه‌علم.

تفاوت علم‌‌ بد با شبه‌‌علم چیست؟ علم بد البته فقط شامل تقلب نمی‌‌شود؛ مثلا علومی که خیلی تحت‌تاثیر ایدئولوژی‌‌های نژادپرستانه بودند در زمان نازی‌‌ها هم نمونه‌‌ای از علم‌‌ بد هستند. پس با وجود دارا بودن شروط شبه‌‌علم، اینها شبه‌‌علم محسوب نمی‌‌شوند و همین نشان می‌‌دهد که این تعریف هنوز چیزی کم دارد.

هنگامی که یک نظریه علمی شکل می‌‌گیرد اما هنوز به اندازه کافی شواهد ندارد که تایید جامعه علمی را بگیرد باز هم همان دو مولفه شبه‌‌علم در موردش صادق است، بدون اینکه کسی آن را شبه‌‌علم بنامد. یعنی بر طبق استاندارد آن لحظه، اینها علم نیستند و کسانی سعی دارند بگویند که علم هستند، درحالی که اینها تنها یک نظریه تازه متولدشده هستند و نه شبه‌‌علم؛ و همین نشان می‌‌دهد که تعریف شبه‌‌علم مشکلاتی دارد و جامع و کامل نیست.

نکته دیگری که در اینجا باید به آن پرداخته شود علم بومی است یعنی علوم و تکنولوژی‌‌هایی که حاصل انباشت تجارب مردم بومی است بدون اینکه در چهارچوب علم مدرن باشد. مثل شیو‌‌ه‌‌های درمانی که قبایل دارند یا حتی شیوه‌‌های درمانی که بر اساس داروهای محلی است.

اینکه چگونه باید علم را از شبه‌‌علم جدا کرد مسئله مهمی است که از لحاظ نظری و مفهومی افراد بسیاری هم در مورد آن کارکرده و مقاله نوشته‌‌اند و اینکه چرا ما همه آن چیزهایی را که آن دو شرط را برآورده نمی‌کند نمی‌‌توانیم شبه‌‌علم بنامیم و برخی را مثلا علم بد یا علم بومی می‌‌نامیم، خودش مسئله مهمی است که نشان می‌‌دهد این نامگذاری یک نامگذاری ارزش‌گذارانه است، یعنی همه آن چیزهایی را که دوست نداریم شبه‌‌علم می‌‌نامیم.

محمدرضا واعظ: سوالی که در اینجا پیش می‌‌آید و شما مختارید که حتی به آن پاسخ ندهید این است که در مورد علم‌‌های ایدئولوژی‌زده و دینی‌شده و ادعاهایی که در این زمینه مطرح می‌‌شوند، چه می‌‌توان گفت؟
شیخ‌‌رضایی: علم دینی هم به نوعی از مصادیق آن چیزی قرار می‌‌گیرد که درباره تاثیر ارزش‌‌ها در علم گفتم؛ یعنی کسانی هستند که نظریه‌پردازی می‌‌کنند و ارزش‌‌های سیاسی، ایدئولوژیک، جنسیتی و دینی را در علم دخالت می‌‌دهند و معتقدند که از این راه می‌‌توانند به یک علم بهتر برسند.

محمدرضا واعظ: تحت عنوان پارادایم جدید هم از آن استفاده می‌‌شود، درست است؟
حسین شیخ‌‌رضایی: بله درست است، اما این نام‌گذاری به عوامل مختلفی بستگی دارد. گاهی شما مثلا برخی فمینیست‌‌ها را می‌‌بینید که معتقدند همین علم رایج برای اینکه ارزش‌‌های فمینیستی را در آن وارد بکنیم کافی است و ما احتیاج به روش‌‌های علمی جدید نداریم. اصطلاحا به این گروه فمینیست‌‌های تجربه‌‌گرا گفته می‌‌شود که یک جریان اصلی و مهم در چهارچوب نظریه‌‌پردازی فمینیستی هستند. اینها مشخصا شبه علم به حساب نمی‌‌آیند، چون به روش‌‌های علمی رایج قائل هستند. اما ممکن است کسانی هم باشند که معتقدند علم موجود و روش‌‌های فعلی، به اندازه کافی خوب نیستند و ما یک روش جایگزین پیشنهاد می کنیم. آن زمان است که از دید طرفداران علم جاری اینها شبه‌‌علم یا ضدعلم محسوب می‌‌شوند.

اگر اجازه بدهید یک قدم جلوتر برویم و به این نکته بپردازیم که یکی دیگر از مشکلات به‌کارگیری مفهوم شبه‌‌علم، تغییر در مصادیق در طول تاریخ است. مثال‌‌های بسیار زیادی می‌‌توان زد از مواردی که زمانی شبه‌‌علم به حساب می‌‌آمدند و بعدا متوجه شدند که علمی هستند و بالعکس، مواردی که زمانی علمی بوده ولی امروزه شبه‌‌علم به حساب می‌‌آید.

در مورد آنچه که زمانی علمی به حساب می‌‌آمده و امروزه شبه‌‌علم است می‌‌توان به سیاست‌‌های به‌نژادی اشاره کرد که زمانی در دوران نازی‌‌ها خیلی روی آن کار شده بود. آنها عقیده داشتند که نژادهای بشر تفاوت-های بیولوژیک با هم دارند. بعضی قوی‌‌تر و بهتر و برخی ضعیف‌تر هستند و مولد نیستند. نژاد برتر از نظر آنها، آریایی، ژرمن یا آلمانی بود. آنها بر این عقیده بودند که باید تولیدمثل و زادوولد نژادهای ضعیف‌تر را محدود کرد، مثل سیاستی که در مورد عقیم کردن کولی‌‌ها یا یهودی‌‌ها به کار بردند و فرزندآوری نژاد برتر باید تقویت شود. این عقیده در دوران نازی‌‌ها علم به حساب می‌‌آمد، ولی امروزه شبه‌‌علم بسیار خطرناکی است، حتی تبدیل به یک موضوع حساسیت‌برانگیز اجتماعی شده است.

محمدرضا واعظ: اینکه شما می‌‌گویید که امروزه اینها شبه‌‌علم هستند، آیا به این معناست که طرفدارانی دارند که آن را به عنوان علم به دیگران القا می‌‌کنند؟ چون همان‌طور که قبلا گفتید، باید شرط دوم را داشته باشند تا شبه‌‌علم محسوب شوند.
حسین شیخ‌‌رضایی: بله دقیقا به این خاطر که در سال‌‌های اخیر هم در اروپا و هم در امریکا بیشتر دولت های دست‌راستی بر سر کار آمده‌اند، این ایده هم طرفدارانی پیدا کرده است که بین سیاه و سفید و بین مهاجر و اروپایی اصیل تفاوت علمی وجود دارد و علم ثابت کرده است که نژادهای مختلف، در یادگیری، در تولید و در امور دیگر با هم تفاوت دارند. از زمانی که مهاجرانی از خاورمیانه و آسیا به اروپا رفته‌‌اند این ایده که آنها نظم تثبیت‌شده اجتماعی را بر هم می‌‌زنند، قوت گرفته است و بسیاری از سلبریتی‌‌ها و افراد تاثیرگذار هم از این ایده تلویحا یا تصریحا طرفداری کرده‌‌اند.

مثال آنچه که قبلا شبه‌‌علم بوده ولی امروزه علم به شمار می‌‌آید همان جمجمه‌‌شناسی است که قبلا از آن صحبت کردیم و ایده اصلی آن امروزه به عنوان یک ایده‌‌ علمی پذیرفته شده است یعنی ما امروزه با کمک تصویربرداری از مغز می‌‌توانیم تشخیص بدهیم که کدام بخش مغز چه وظیفه‌‌ای بر عهده دارد. هرچند که نقشه مغز امروزه با چیزی که جمجمه‌‌شناسان در قرن نوزدهم ترسیم می‌‌کردند تفاوت دارد. امروزه با MRI و fMRI می‌دانیم کدام بخش مغز مربوط به ریاضیات و تفکر انتزاعی است، کدام بخش مربوط به عواطف است و کدام بخش مربوط به زبان است. همه اینها امروزه ایده‌‌هایی علمی به شمار می‌‌آیند. مثال دیگر هم حرکت یا رانش قاره‌‌ای است که زمانی داستان علمی تخیلی به شمار می‌‌آمده ولی امروزه نظریه‌‌ای علمی محسوب می-شود.

محمدرضا واعظ: این شبه‌‌علم دانستن آنها که شما می‌‌گویید، با معیار امروز است؟
حسین شیخ‌‌رضایی: خیر! گذشته‌‌ای که من دارم درمورد آن صحبت میکنم یونان باستان نیست، بلکه قرن نوزدهم میلادی است. زمانی که علم مدرن شکل گرفته است، مفهوم روش علمی هم مطرح شده است و مفهوم شبه‌‌علم هم زاده شده است. با ملاک‌‌های دانشمندان آن زمان اینها شبه‌‌علم بوده‌‌اند.

محمدرضا واعظ: پس اگر کسی بگوید که نظریه خورشیدمرکزی بطلمیوس در زمان خودش مورد قبول نبود، اما امروزه مورد قبول است، این را نمی‌‌توانیم علم محسوب کنیم.
حسین شیخ‌‌رضایی: دقیقا! به نکته درستی اشاره کردید، چون ما داریم از این صحبت می‌‌کنیم که جامعه علمی آن زمان این را به عنوان شبه‌‌علم تصور کرده بود.

نکته‌‌ای که از این مثال‌‌ها استخراج می‌‌شود این است که تکلیف علمی یا شبه‌‌علمی بودن یک نظریه را نمی-توان در کوتاه مدت مشخص کرد. فیلسوفی به نام لاکاتوش، که از او صحبت کردیم، این عقیده را مطرح کرد که: «برای اینکه بفهمید نظریه‌‌ای علمی نیست و شبه‌‌علم است، باید به اندازه کافی به آن زمان بدهید.» اما همین «به اندازه کافی» خودش یک مفهوم مبهم است که می‌‌تواند یک دهه یا حتی یک سده باشد. یعنی اینکه شبه‌‌علم بودن چیزی سریع تشخیص داده بشود خودش تصور باطلی است و چه‌بسا نظریه‌ای صد سال زمان لازم داشته باشد تا از شبه‌‌علم به علم وارد بشود، مثل ایده جمجمه‌‌شناسی که مطرح کردیم. پس شناخت نظریه علمی از غیرعلمی احتیاج به زمان دارد و این «به اندازه کافی» زمان دادن، یک مفهوم مبهم و کیفی است تا کمی.
محمدرضا واعظ: همین مبهم بودن مفهوم زمان در این نظریه، ممکن است باز هم باعث سوءتفاهم‌‌هایی بشود. مثلا همیوپات‌‌ها بگویند که ما برای ثابت شدن نیاز به زمان داریم.

حسین شیخ‌‌رضایی: این همان حرفی است که طرفداران طب‌های جایگزین هم مطرح می‌‌کنند. آنها عقیده دارند که اگر یک‌دهم یا یک‌صدم پولی که صرف طب استاندارد و رایج می‌‌شود، خرج برنامه‌‌های آنها می‌‌شد، آن وقت طب جایگزین هم تبدیل به یک برنامه پیشرو می‌‌شد. این حرف علی‌‌الاصول نادرست نیست، اما جامعه علمی باید تشخیص بدهد که چه چیزی در آینده می‌‌تواند علم باشد. بگذارید مثالی بزنم: کتاب‌‌هایی منتشر شده است که سرمایه‌‌گذاری‌‌های ارتش امریکا را روی چیزهایی که ما امروزه آنها را مصادیق بارز شبه-علم می‌‌دانیم نشان می‌‌دهد. در این کتاب‌‌ها خیلی خوب مستند شده است که مثلا ارتش امریکا روی پدیده-های روانشناسی پارانورمال، جادوی سیاه، علوم غریبه یا علوم خفیه و کنترل ذهن، سرمایه‌گذاری کرده است. شاید عقیده آنها این است که همه این نظریه‌‌هایی که امروزه شبه‌‌علم محسوب می‌‌شوند می‌‌توانند در آینده آنها را به لحاظ امنیتی جلو ببرند و باید روی آن سرمایه‌‌گذاری شود.
پس باید جامعه علمی و سیاست‌گذاران علمی که تخصیص بودجه علمی می‌‌دهند در مورد آینده یک علم تصمیم‌گیری کنند. قاعدتا قسمت اعظم بودجه‌‌های پژوهشی صرف آن چیزی می‌‌شود که علم استاندارد به حساب می‌‌آید، ولی اگر جامعه علمی این حدس را بزند که علمی غیراستاندارد حتی تا ده درصد هم ممکن است در آینده ثمربخش باشد، و باید بودجه‌‌ای به آن اختصاص داده شود، کار اشتباهی نکرده است، همان‌طور که در دنیا هم امروزه انجام می‌‌شود.

محمدرضا واعظ: آیا در این کتاب مستند ارتش امریکا موردی هم هست که به نتیجه رسیده باشد؟ چون مثال‌‌ها خیلی عجیب و غریب بودند.
حسین شیخ‌‌رضایی: البته چون بسیاری از اینها مربوط به مسائل سری و امنیتی است، ما انتظار نداریم که خیلی داده‌‌هایش منتشر شده باشد، اما تا آنجایی که گزارش شده است، منجر به شروع برنامه‌‌های تحقیقی دیگری شده که آنها ممکن است خروجی‌‌هایی داشته باشند، اما اینکه مشخصا به نتایجی که از ابتدا پیش‌بینی شده بوده رسیده باشند، قاعدتا این‌طور نیست یا حداقل من اطلاع ندارم.
محمدرضا واعظ: پس ما اگر ببینیم که در کشور خودمان هم یک بودجه آن‌چنانی مثلا صرف فلان طب می-شود، خیلی چیز عجیبی نیست؟
حسین شیخ‌‌رضایی: چیزی که لازم است من در اینجا توضیح بدهم دو نکته است: نکته اول اینکه به لحاظ سیاست‌گذاری، بودجه اصلی نباید روی چیزهایی خارج از جریان اصلی صرف شود؛ و نکته دوم اینکه، تصمیم-گیر در این زمینه سیاست‌مدار و ایدئولوژیست نیست، بلکه جامعه علمی است. سیاست‌مدار در مواجهه با این موضوع باید مثل داور کشتی باشد که هنگامی که دو نظریه مختلف با هم کشتی می‌‌گیرند، بیرون از تشک بایستد و اجازه بدهد مشخص شود که کدامیک برتر است، نه اینکه از همان ابتدا دست و پای یکی را ببندد و به آن دیگری کمک کند. این چیزی که می‌‌گویم حالتی ایدئال است که ممکن است در هیچ کجای دنیا این‌طور نباشد.

جمع‌‌بندی صحبتم، دو نکته کاربردی است:
۱- خیلی از چیزهای مربوط به شبه‌‌علم که ما از آنها می‌‌ترسیم، ربطی به شبه‌‌علم ندارد، بلکه مربوط به سواد رسانه‌‌ای است. یعنی به جای اینکه فکر کنیم که همه مردم باید مجهز به ابزار تشخیص شبه‌‌علم باشند تا از بلای خرافات به دور بمانند، باید سواد رسانه‌‌ای مردم را تقویت کنیم. سواد رسانه‌‌ای یعنی اگر مثلا در تلگرام و اینستاگرام کسی به شما گفت که دانشمندان گفته‌‌اند فلان چیز داروی کرونا است، تحقیق کنید ببینید کدام دانشمندان این را گفته‌‌اند؟ و کدام مرجع علمی آن را تایید کرده است؟ چون تشخیص علم از شبه‌‌علم کاری بسیار فنی است و من و شما به عنوان شهروند عادی نمی‌‌توانیم چنین کاری انجام دهیم. زمانی جوک شده بود که روغن بنفشه داروی درمان کرونا است! مگر آن چیزهایی که علم مدرن به ما می‌‌گوید کمتر از این عجیب و غریب است؟ مثلا آنچه که نظریه تکامل درباره تکامل عالم می‌‌گوید یا این که فلا واکسن باید در دمای منفی ۷۰درجه باشد، عجیب نیست؟ اگر ما خیلی نگران این قضیه هستیم که مردم گول خرافات و شیادها را نخورند، بهتر است که تفکر نقادانه و سواد رسانه‌‌ای آنها را تقویت کنیم تا اینکه بگوییم مرز باریک و روشنی بین علم و شبه‌‌علم وجود دارد که همه می‌‌توانند به آن مسلح شوند.

۲- مفهوم شبه‌‌علم مفهوم روشن و خوش‌ساختی نیست و مشکلاتی دارد. به جای اینکه چتر بزرگ ناهمگونی داشته باشیم به نام شبه‌‌علم و همه چیز از جمله ضدعلم، خرافات و فکت‌‌های ردشده علمی را زیر آن بگذاریم، وقتی با چیزی مخالف‌ایم بهتر است بگوییم که مشکل آن چیز چیست. مثلا به جای اینکه بگوییم درمان با روغن بنفشه شبه‌‌علم است، بهتر است بگوییم که هنوز به اندازه کافی آزمایش نشده است.
محمدرضا واعظ: درواقع، به جای برچسب زدن و دسته‌بندی کردن، بهتر است دلیل مخالفت خودمان را بیان کنیم.
حسین شیخ‌‌رضایی: دقیقا! بهتر است بگوییم در فلان نظریه یا درمان، توسل به اقتدار صورت گرفته است. توسل به اقتدار یعنی «هر حرفی را که فلان‌کس زده است، فارغ از اینکه چه گفته، باید پذیرفت». لازم نیست حتما از واژه شبه‌‌علم استفاده کنیم. مثلا می‌‌توانیم بگوییم: فلان نظریه نمونه‌‌های ابطال‌کننده خودش را نادیده گرفته است یا آزمایشی که انجام داده غیرقابل تکرار بوده است. درواقع، باید مشخصا اِشکال آن تحقیق را بیان کنیم.

محمدرضا واعظ: اینکه شما می‌‌گویید دسته‌بندی نکنید، آیا به نظر شما در مورد عموم مردم هم کاربرد دارد؟ مثلا وقتی بگویند که شفای کوانتومی شبه‌‌علم است، آن پیرمرد و پیرزن باسواد و بی‌‌سواد وقتی که این را بشنوند ممکن است که به سمت آن نروند. آیا مثلا ارائه دلیل کردن به کسی که کوانتوم نمیداند امکان‌پذیر است؟ در واقع قصد من از این پرسش، روشن کردن میزان تاثیرگذاری و ارتباط علم با اجتماع است.

حسین شیخ‌‌رضایی: راستش سناریوی شما کمی عجیب و غریب است. یعنی پیرمرد یا پیرزنی که به دنبال شفای کوانتومی بوده است، صرف اینکه به او گفته شده این شبه‌‌علم است، از دنبال کردن آن منصرف شده است؟ سناریوی عجیبی است، اما به نظر من بهتر است وقتی می‌‌گوییم که چیزی مورد تایید نیست، به جای برچسب زدن، دلیل آن را بگوییم؛ یعنی مثلا اگر طب سنتی یا طب اسلامی یا طب روحانی از نظر یک پزشک قابل‌تایید نیست، برچسب شبه‌‌علم زدن دردی را دوا نمی‌‌کند، ولی مثلا اگر بگویند که از دل آن تحقیقی در نیامده یا آزمایش نشده یا تکرارپذیر نیست، این اطلاع‌بخش است. خیلی وقت‌‌ها من دیده‌‌ام که آقای دکتر آرامش یا دوستان دیگری که در حوزه پزشکی کار می‌‌کنند، دقیقا همین کار را انجام می‌‌دهند و این خیلی بهتر است تا به کار بردن یک عبارت عمومی و کلی. ذیل مفهوم شبه‌‌علم همه چیز وجود دارد، از زمین تخت تا طب اسلامی تا گرمایش زمین، اما به کار بردن این مفهوم به نظر من هیچ اطلاع‌بخشی‌‌ای ندارد یا دست‌کم اطلاع‌بخشی آن اندک است.
محمدرضا واعظ: به نکات مهمی اشاره کردید. متشکرم.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا