کارگردان «برای دخترم سمیه»: سفارش دستگاه امنیتی نبود
به گزارش انصاف نیوز، ایران در مقدمه ی گفتگویی نوشت: در جشنواره سینما حقیقت سال 92 بود که زمزمههای ساخت یک فیلم متفاوت و البته جسورانه در بین تماشاچیان پیچید. اگر چه تازه از فضای یک انتخابات مهم فارغ شده بودیم اما سیاسیترین فیلم جشنواره نه درباره انتخابات که درباره مرموزترین سازمان تروریستی مخالف جمهوری اسلامی ایران یعنی سازمان مجاهدین خلق بود.
مرتضی پایه شناس برای فیلم « فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» اگر چه جایزه بهترین فیلم سیاسی را از جشنواره سینما حقیقت برد اما هیچ بختی در جشنواره فجر نیافت. در روزهایی که وی به همراه تهیهکنندهاش در تکاپوی اکران فیلم در دانشگاهها و ارسال آن به جشنوارههای خارجی بودند به ناگاه فیلم در ایام 6 تا 8 تیر در سه شبکه مختلف سیما روی آنتن رفت. همین بهانهای شد
تا با این کارگردان جوان همصحبت شویم. مرتضی پایه شناس متولد 1361 فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنر و سازنده 10 فیلم مستند است. گفتوگو با این کارگردان جوان از این پرسش آغاز شد که…
چند نکته درباره «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» وجود دارد؛ یک: سوژه دارای حساسیت بسیار بالایی در ایران است. دو: تازه است و تلاش میکند از زاویه جدیدی به موضوعی که همه میدانیم چیست، نگاه کند. سه: با مسائل امنیتی گره خورده است. چهار: یک تفاوت اساسی در این فیلم قابل ذکر است که همکاری یکی از اعضای سابق سازمان مجاهدین، نقشی محوری در آن دارد و شما برای ساخت فیلم از آرشیو آقای مصطفی محمدی استفاده کردهاید. چگونه متوجه شدید که مصطفی محمدی چنین آرشیوی دارد و چگونه توانستید او را راضی کنید تا این آرشیو را در اختیارتان قرار دهد؟
پیش از این هم چند بار گفتهام؛ من در فیلمی به نام «ملاقات پشت دیوار اشرف» که سال 89 در مورد سازمان مجاهدین خلق کار کردم، با آقای مصطفی محمدی آشنا شدم. مصطفی محمدی یکی از مخالفان سرسخت سازمان مجاهدین خلق است و کسی که وارد این ماجرا شود و بخواهد راجع به این قصه فیلم بسازد، حتماً به اسم او برمیخورد. من نمیدانم به چه دلیل اما در اینترنت و در سایتهای مختلف ضد سازمان، بخشهایی از فیلمهایی که خود او گرفته بود، دیده میشد. آن بخش از فیلمها در فیلم قبلی من در مورد سازمان نیز استفاده شد. مصاحبههای بسیاری نیز داشت و من با قصه زندگیاش آشنا شدم. احساس میکردم که زندگی این مرد، قصه جالبی دارد.
چرا موضوع سازمان تا این اندازه برایت جالب بوده است که «ملاقات پشت دیوار اشرف» و بعد از آن این فیلم را ساختی؟
در این فیلم بخصوص، رابطه خانوادگی، برای من از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بود. اما در نگاهی کلیتر به فیلم، برای من سازمان مجاهدین خلق یک سمبل است که همه نوع رفتار فرقهای درون آن وجود دارد من امید بسیاری دارم و بعضاً مشاهده کردم که این اتفاق افتاد و مخاطب بعد از فیلم به فکر فرو رفته و خود را در آن موقعیت سنجیده است. مصطفی محمدی، زمانی که داخل آن روابط بود، حواسش نبود که در آن روابط است. آنها که داخل اشرف هستند، حواسشان نیست که در چنین وضعیتی قرار دارند، هیچ وقت خود را از بیرون نگاه نکردهاند، هیچ وقت به راهی که در آن حرکت میکنند، شک نکردهاند که برگردند و از بیرون بررسی کنند و اگر مطمئن شدند، با یقین بیشتری مسیر خود را ادامه دهند. همیشه باید جای سؤال را در روابط و مناسبات حفظ کرد.
موضوع سازمان با مباحث امنیتی گره خورده است و طبیعتاً بدون همکاری و بدون اطلاع دستگاههای ذیربط، نمیتوان این کار را انجام داد. شما به عنوان یک فیلمساز، چگونه توانستی از گیتهای امنیتی عبور و به این سوژه نزدیک شوی؟
هیچ وقت با مشکلی مواجه نشدم چون تمام افرادی که با آنها صحبت شد، خارج از ایران هستند و با لینکهایی که پیدا کردیم و تماسهایی که گرفتیم، با آنها ملاقات و مصاحبه کردیم. تصور من این است که زمانی در کاری با این گیتهای امنیتی برخورد میشود که خبرسازی بسیاری صورت بگیرد و دستگاههای امنیتی را نسبت به کاری که در حال انجام است، حساس کنند.
یعنی دستگاههای امنیتی در جریان ساخت فیلم تو نبودند؟
اگر هم بودند، من به طور مستقیم با آنها در ارتباط نبودم.
به آقای محمدی برگردیم. ایشان را کجا پیدا کردی و چطور با او تماس گرفتی؟
نخستین بار در اینترنت با آقای محمدی آشنا شدم و از همان طریق با او ارتباط گرفتم. یک قرار ملاقات در ترکیه با او گذاشتم و بتدریج بیشتر آشنا شدیم و فیلمهای بیشتری از او گرفتم.
چرا ترکیه؟
چون ایشان با اینکه مشکلی برای آمدن به ایران نداشت اما نمیخواست به ایران بیاید و در ترکیه با او قرار گذاشتم. چند روزی در ترکیه تولید داشتیم، تصویربرداری کردیم و بسیاری از خاطرات او ضبط شد.
چگونه او را راضی کردی که این فیلم ساخته شود؟
راضی شدن او دفعتاً نبود؛ به این شکل نبود که یک قرارداد جلوی هم بگذاریم، چند ساعت صحبت کنیم و قراردادی امضا شود. فاز اول با مصاحبهای که من با آقای محمدی در ترکیه انجام دادم، صورت گرفت. پس از بازگشت از آن سفر و گذشت مدت زمانی، من به این ایده رسیدم و تصمیم گرفتم خود آقای محمدی را محور قصه بگذارم، راوی خودش باشد و براساس فیلمهای خانوادگی پیش برویم. من بخشی از فیلمهای خانوادگی که جنبه عمومی داشت، به طور مثال دم در اشرف، فیلمبرداری شده بود را از او گرفته بودم اما برای رفتن به عمق این خانواده، نیاز داشتم که فیلمهای خانوادگی شخصی را نیز در اختیار داشته باشم. در اینجا کار، مقداری سخت شد. آقای محمدی چندان به این کار راضی نبود. من را خیلی نمیشناخت و گام به گام برای او توضیح میدادم که چه کاری میخواهم انجام دهم؛ حتی به یاد دارم که تصاویری از او گرفتم که از عروسیای در اردن فیلمبرداری کرده است و یک پلان از آن در تیتراژ فیلم نیز مشاهده میشود. در آن زمان قصد من این بود که این قضیه یعنی فیلم عروسی در اردن را به تفکیک جنسیتی و ازدواج نکردن در اشرف مربوط کنم اما بعدها قصه طور دیگری شکل گرفت یعنی برای هر تصویری که از او درخواست میکردم، هدفی داشتم.
من جواب سؤالم را نمیگیرم. تا این لحظه، داستان به اینجا رسید که آقای مرتضی پایه شناس به عنوان مستندسازی که در حال کار روی سوژه سازمان است و فیلمی تحت عنوان «ملاقات پشت دیوار اشرف» را ساخته است، با آقای مصطفی محمدی آشنا میشود. فیلمهایی از او را در اینترنت دیده است سپس با ایشان وارد تماس میشود. من از اینجا به بعد را متوجه نمیشوم. آقای مصطفی محمدی از قصد شما برای ساخت فیلم مستند برای خود و خانوادهاش اطلاع داشت؟ چگونه مطلع شد؟ چگونه با او صحبت کردی؟ چگونه او را راضی کردی که فیلم هایش را بگیری؟
مهمترین موضوع، صداقت است. وقتی در جریان ساخت فیلم، زندگی کسی را محمل قرار میدهی، ابتدا باید خود را درست کنی یعنی اگر قصد استفاده ابزاری از طرف مقابل را داشته باشی، قطعاً پروژهات شکست میخورد. اگر بخواهی حرفهای قشنگ بزنی، بحثهای انساندوستانه مطرح کنی اما نیت این باشد که از آن فرد برای هدف دیگری استفاده کنی، این پروژه قطعاً به نتیجه نمیرسد. حتی ممکن است آن فرد فریب بخورد اما آن فیلم، هیچ وقت فیلم نمیشود و روی مخاطب اثر نمیگذارد. من بسیار صادقانه با آقای محمدی مواجه شدم یعنی در ابتدا واقعاً آن خانواده، دغدغهام شد و فکر کردم که باید کاری برای آنها انجام دهم. در ابتدا کمی برای آقای محمدی سخت بود، به عنوان کسی که از ایران با جو رسانهای موجود در آنجا آمده است.
چه سالی با هم ملاقات کردید؟
فکر میکنم اواخر سال 90 بود. میگفتم؛ احساس میکنم این صداقت، بسیار مهم است و همین بود که روی آقای محمدی تأثیر گذاشت تا هر چند که شرایط ایجاب میکرد و تجربهاش این را به او میگفت که به کسی به طور مطلق اعتماد نکند، حرف من را پذیرفت. این اتفاق، بسیار گام به گام رخ داد اما احساس من این است که آغاز درستی داشت. این را در من دید که صادقانه میخواهم یک بحث انسانی را مطرح کنم و کاری با جنجال سیاسی موجود درباره این مسأله ندارم. هر چند بیان این مسأله، ناخواسته آن موضوع را نیز در پی دارد اما هدف، آن نیست و هدف یک مسأله انسانی است. به نظر میرسد، نطفه این ماجرا درست بسته شد اما شرایط ایجاب میکرد که بسیار گام به گام پیش رویم.
نسخه نهایی یعنی همین نسخهای که در تلویزیون پخش و در جشنواره هم اکران شد و جایزه هم گرفت، مورد تأیید خود آقای محمدی هم بود؟
بله! اگر نبود که اصلاً منتشر نمیشد.
با انتشار آن در تلویزیون موافق بود؟
آقای محمدی هیچ وقت با من وارد این جزئیات نشد. در حقیقت به من اعتماد کرده بود و این مسائل مربوط به فیلم را به من سپرده بود.
بعد از پخش شدن آن، تماسی در این زمینه با هم داشتید؟
چرا! خیلی با هم صحبت کردیم. از اینکه در ایران بسیار دیده شده است و مردم از این ماجرا تأثیر گرفتهاند و باعث شده است که به فکر فرو روند، خیلی راضی و خوشحال بود.
واکنش منتقدان به فیلم چطور بود؟
الحمدلله اکثراً از فیلم راضی بودند. تنها مسألهای که در این رابطه برای من وجود داشت، این بود که از بعضی منتقدان یا دوستهای فیلمسازم شنیدم که این فیلم چندان هم کارگردانی یا تدوین بخصوصی ندارد. این اظهار نظرها برای من از جهاتی حتی باعث خوشحالی هم هست، چون در دو سه سالی که برای این فیلم، وقت صرف شد، تمام تلاش من این بود که کارگردان در فیلم حضور نداشته باشد و چیزی از من درون فیلم نباشد یعنی بیننده فکر نکند کارگردان در تلاش برای بردن او به سمتی است یا میخواهد مسألهای را به او القا یا از او مخفی کند.
اصلاً موسیقی ندارد، برشها بسیار ساده به نظر میرسد و حتی بسیاری اوقات، جامپ است؛ فقط برای این که این احساس در مخاطب ایجاد شود که انگار خود مصطفی محمدی در خانهاش نشسته است و دارد با دو دوربین و یک ویدیو، فیلمهای مختلف زندگیاش را برای شما پخش میکند. به این معنا که این حس در فیلم وجود داشته باشد و مخاطب احساس کند که واقعاً با خود مصطفی محمدی مواجه است.
من شنیدهام که مدت فیلم اولیه خیلی طولانی بوده است و در حال حاضر هم برخی معتقدند این نسخه هم بسیار طولانی است.
نسخه اولیه فیلم تقریباً 5 ساعت و نیم بوده است.
چند دقیقه فیلم از مصطفی محمدی داشتی؟
بسیار زیاد!
چقدر؟
هیچ وقت حساب نکردم اما شاید بتوان گفت حدود چهارصد ساعت فیلم خانوادگی و بعد از آن شاید چهارصد یا پانصد ساعت مصاحبه و تصاویر عمومی که خودمان در طول این مدت گرفتیم.
حتی در حال حاضر نیز بعضی از منتقدان معتقد هستند که این فیلم کمی طولانی است و میتوانست کوتاهتر نیز باشد.
من هیچ تعصبی سر کوتاه کردن فیلم ندارم، همانطور که پنج ساعت را تبدیل به نود دقیقه کردم. در مورد نسخه نهایی نیز واقعاً سر پلان پلان فیلم با دوستان بسیاری که به من کمک کردند، ساعتها بحث کردیم. به جرأت میتوان گفت هر پلانی که امروز داخل فیلم وجود دارد، دلیلی نیز برای بودنش هست.
علاوه بر آن، برخی مطرح میکردند که بعضی بخشهای فیلم وصحبتهایی که میشود، غیر واقعی است.
من این موضوع را فقط راجع به حرفهای بتول سلطانی شنیدم، نه در مورد بخشهای دیگری از فیلم. همان قسمتهایی که در مورد رقص رهایی و آنگونه مباحث صحبت میکند و فکر میکنم منظور شما هم همان بخش است.
بله! همینطور است.
اتفاقاً سر آن سکانس هم خیلی بحث کردیم که اساساً در فیلم باشد یا خیر! دو نکته راجع به آن سکانس وجود دارد؛ یکی این که زاویه دید ما به موضوع، زاویه دید یک پدر است. در این بین یک پرانتز باز کنم که مهمترین فیلتری که برای کوتاه کردن این پنج ساعت و نیم در نظر گرفته بودم این بود که به خودم گفتم مرتضی تو یک پدری، مصطفی محمدی هستی و نود دقیقه به تو وقت میدهند که حرفت را بزنی، چه میگویی؟ مهمترین مطلب برایت چیست؟ آن مطالب، داخل فیلم آمد، بنابراین بسیاری از مسائل دیگر داخل فیلم نیست.
مثلاً چه مسائلی؟
ترورهای دهه شصت، خمپاره زنیهای دهه هفتاد و امثال آن یکی از این موارد حذفی است. مصطفی محمدی میتوانست راجع به ترورها هم صحبت کند، کما اینکه در آن نسخه 5ساعته به این مسأله هم پرداخته شده بود اما وقتی به او میگویند تو نود دقیقه وقتداری و باید به عنوان یک پدر صحبت کنی…
تمرکز خود را بر مسائل مربوط به دخترش میگذارد.
بله! روی آن بحث اصلی تمرکز میکند و مسائل دیگر کمرنگتر میشود. به موضوع مطرح شده در مورد سکانس بتول سلطانی بازگردیم. این سکانس هم برای همین داخل فیلم هست که مسائلی را مطرح میکند که ممکن است برای دختر مصطفی محمدی در داخل اشرف پیش آید. جمله مصطفی محمدی، بلافاصله بعد از این سکانس چیست؟ اصلاً راجع به راست و دروغ بودن ماجرا حرفی نمیزند و برای او اهمیت ندارد. حرفش این است که «اگر حرفهای بتول سلطانی توی گوشت باشه و دختری هم داخل اشرف داشته باشی، آن وقت میفهمی که یک پدر پشت این سیم خاردارها چه میکشد.» یعنی میخواهد بگوید که این دغدغه «یک پدر» است و اصلاً مهم نیست بتول سلطانی راست میگوید یا دروغ .
میخواهی بگویی که حرف بتول سلطانی در حقیقت در خدمت ایده فیلم است؟
بله! و میخواهد بگوید که این حرفها پیرامون مسأله سازمان وجود دارد، چون بتول سلطانی قبل از مصاحبه ما این حرفها را منتشر کرده بود. ما برای این به دیدن او رفتیم که آخرین نفری بود که سمیه را دیده بود و این مباحث نیز در مصاحبه مطرح شد.
سکانس دیگری هست که فکر میکنم از حیث فاجعهآمیز بودن، تأثیرگذارترین بخش باشد؛ سکانس محمد که داستان تجاوز به خودش را تعریف میکند. آقای محمدی چگونه این فیلم را در اختیارت گذاشت؟ چگونه اجازه داد که از آن استفاده کنی و تلویزیون چطور توانست آن را پخش کند؟
بخش تلویزیون را من نمیدانم. نه تنها این سکانس بلکه به طور کلی پخش این فیلم از تلویزیون برای من یک معجزه بود. مطالب بسیاری در فیلم مطرح شده که دوستانم بر این اساس میگفتند که امکان ندارد این فیلم یک روز از تلویزیون پخش شود اما…
به بحث درباره تلویزیون میرسیم که اساساً چطور پخش شد و… ؛ این پرسش را پاسخ دهیم که اساساً چگونه این فیلم را در اختیارت گذاشت؟
نکته جالب و شاید خنده دار ماجرا این است که نسبت ما در مورد آن سکانس، برعکس بود یعنی…
تو میگفتی کار نکنم و او میگفت کار کن؟
بله! چیزی شبیه به همین. در ابتدا بگویم، در فیلم نیز این را مطرح کردهام که اتفاقاً این سند شرافت محمد است. چرا؟ چون بسیاری افراد در آن وضعیت هستند و به آن ماجرا تن میدهند اما محمد با تمام مختصاتی که ما در فیلم ذکر میکنیم که جدا شدن از سازمان چقدر کار سختی است، به خاطر این ماجرا تصمیم میگیرد که از سازمان جدا شود. این به معنای شرافت یک انسان است.
در صحبت با یکی دو کارشناس، مطرح شد که این فیلم بدون همکاری با دستگاههای امنیتی ساخته نمیشد و شاهد آنها نیز این است که صدا و سیمای جمهوری اسلامی فیلم را پخش میکند. این فیلم بدون موافقت دستگاههای امنیتی، امکان پخش از تلویزیون را نداشت، به این دست از منتقدان چه پاسخی میدهید؟
اینکه فیلم بعد از ساخته شدن چه مسیری را میرود، دست کارگردان نیست. من چندان از ساز و کار پخش مطلع نیستم اما اگر آنها مطمئن هستند که این باید به تأیید آنها رسیده باشد، حتماً رسیده است که از تلویزیون پخش کردهاند. من متوجه سؤال از خودم نمیشوم که باید چه را پاسخ دهم؟
مطرح میکنند که این فیلم، سفارش دستگاههای امنیتی بوده است.
نه! قطعاً به این شکل نبوده است. هر چند که اگر باشد هم به نظر من نقطه ضعفی نیست چون من کار خودم را انجام دادم.
همانطور که ابتدای مصاحبه گفتم، این موضوع، مسأله حساسی است و با دستگاههای امنیتی گره خورده است. به همین دلیل طبیعتاً پخش آن از تلویزیون هم بدون موافقت آنها امکانپذیر نیست…
سؤال اولت را که در همان ابتدا پاسخ دادم. پخش از تلویزیون هم که در اختیار من نیست. این فیلم به تلویزیون رسیده است و حتماً آنها با سازمانهای امنیتی چک و آنها موافقت کردهاند. این چه دلیلی است برای این که این فیلم، سفارش آنها بوده است؟ حتی باز من این را تأکید میکنم که حتی اگر سفارش آنها هم بود، از نظر من منافاتی نداشت و مشکلی با قضیه نداشتم چون من کار خودم را انجام دادم. شما ممکن است از هر جایی سفارش بگیرید، مهم این است که کاری که فکر میکنی درست است انجام دهی. سفارش گرفتن، ایرادی ندارد، سفارشی کار کردن است که ایراد دارد.
روایتی که تو داری با ادبیات سیاسی روز است و ادبیات حکومتی نیست. از لفظ منافقین استفاده نمیکنی، اسامی را کاملاً درست به کار میبری. حتی به راویات هم اجازه میدهی که با ادبیات خود حرف بزند، برادرزنش را شهید سازمان خطاب و سازمان را سازمان حساب کند. مسعود و مریم را برادر مسعود و خواهر مریم بخواند. با این اوصاف، اگر امروز هم به من بگویی چنین فیلمی داری، میگویم از تلویزیون پخش نخواهد شد. با توجه به این مسائل چه برنامهای برای این فیلم داشتی؟ به خارجیها بفروشی؟ آیا تمایل داشتی که در تلویزیون نمایش داده شود؟
برنامه من در واقع این بود که فیلم در همه جشنوارهها شرکت کند، اکرانهای دانشگاهی و خصوصیاش انجام شود، همه این اتفاقات بیفتد و کسانی که باید فیلم را ببینند، ببینند و در نهایت به عنوان آخرین مرحله از تلویزیون پخش شود. من این بنا را گذاشته بودم که اگر فیلم میخواست خیلی سانسور شود، به طوری که به قصه اصلی فیلم ضربه بزند، قطعاً آن کار را انجام ندهم اما تصورم این بود که اگر در حد یکی دو کلمه یا جمله باشد، به نحوی که به کل فیلم آسیب نزند شاید بتوان این کار را کرد اما این برنامه هم بعد از اکرانها و همه کارهایی بود که برای فیلم اتفاق بیفتد. پخش داخلی این فیلم در ایران، برایم مهم بود یعنی احساس میکردم که مخاطبهای خود را خواهد داشت اما از ابتدای کار نیز پخش آن در خارج از ایران اهمیت بیشتری برایم داشت. این سازمان، ویترین بشدت جذابی دارد، حرفهای بسیار جالبی میزند و مسائلی را عنوان میکند که برای بسیاری…
در خارج از ایران، خود را دموکراتترین سازمان سیاسی میداند!
بله! ویترین آنها جذاب است و تلویزیون آنها – سیمای آزادی – مسائل عجیبی نشان میدهد و مخاطب با خود فکر میکند که چه سازمان جالبی میتواند باشد. برایم مهم بود که این فیلم را کسانی که خارج از ایران هستند، ببینند و روی آنها اثر بگذارد. امیدها و آرزوهایم این بود که مردمی از دنیا، حتی غیر ایرانیها این فیلم را ببینند. آرزوی من این است که با دیدن این فیلم در آنجا، کمپینها و NGOهایی تشکیل شود، برای یک اتفاق انسانی که در سازمان مجاهدین در حال رخ دادن است.
الان برنامه اکران در دانشگاهها را دارید؟
متأسفانه شاید پخش این فیلم بسیار ضعیف بوده است و این هم یک دلیل دیگر بر آن مدعاست که این فیلم، سفارشی نیست و ما خودمانیم و خودمان. به قول تو فیلم نه روابط عمومی دارد، نه برنامه ریز دارد، نه پخشکننده دارد. ما هم مگر چقدر میتوانیم سر یک فیلم زمان بگذاریم؟ من خودم میتوانم بگویم تقریباً دو سال از زمانم را بدون هیچ دستمزدی صرف این فیلم کردم.
به نظر خودت خواننده این ادعایت که دو سال بدون هیچ دستمزدی کار کردهای را میپذیرد؟ پس هزینههایت از کجا تأمین شد؟
تقریباً تمام پس اندازم را در این دوسال خرج کردم؛ چند کار کوچک به طور مثال در حد تیزر نیز در این بین انجام دادم، مانند مجموعه کارهای اختتامیه شهید آوینی…
نکته اصلی که چرا من این کار را انجام دادم؟ چون نخستین کسی که این فیلم بر او تأثیر گذاشت و درگیر این درد شد، خود من بودم و این وظیفه را من بر دوش خودم احساس کردم که باید این درد را منتقل کنم و این حرف را به گوش مخاطب برسانم. وقتی شما وظیفهای را روی دوشت احساس میکنی، دیگر نمیتوانی از زیر آن شانه خالی کنی.
سازمان یک سازمان از هم پاشیده و در نهایت انحطاط است و کوچکترین قدرت اثرگذاری بر داخل ایران را ندارد. درست است؟
بله!
میخواهم این موضوع را از نظر یک هنرمند کالبد شکافی کنم. در کشور ما تلاطمهای سیاسی بسیار است. سال 78، سال 88 و تا یک تلاطم سیاسی اتفاق میافتد، برخی از دستگاهها برای از میدان به در کردن رقیب، این گروه را بزرگ میکنند و میگویند مثلاً وقایع سال 88 کار آنها و خط و ربط آنها بوده است. واقعاً این ادعا درست است؟
اصلاً سؤالت را به این شکل بگویم. چرا من میگویم سازمان مجاهدین خلق و نمیگویم گروهک تروریستی منافقین؟ برای این که من معتقدم هر کسی باید مسئولیت کارهای خود را خود بر عهده بگیرد. سازمان مجاهدین خلق به هیچ عنوان توانایی ایجاد اتفاقات بزرگ اجتماعی را داخل کشور ندارد، هر چند سازمان مجاهدین خلق همیشه موج سواری کرده است.
در حقیقت رسانهها به آنها اعتبار دادند!
بله! به شکلی به سازمان مجاهدین خلق به عنوان سازمانی که در اشرف محبوس بود و کاری از آن بر نمیآمد، این امتیاز را دادند که آنها هم وارد گود شوند.
یعنی اعتقادداری یک حرف ملی زده ای؟
من معتقدم که یک حرف انسانی در سطح بسیار بزرگ در فیلم وجود دارد و این حرف باید به هر طریق ممکن منتقل شود بنابراین من دست رد به سینه کسی نمیزنم و برای این که حرف این فیلم منتقل شود، هر که سراغ من آید، با او مصاحبه خواهم کرد.
هنوز سرنوشت سمیه را پیگیری میکنی؟
بزرگترین کار را در این فیلم، مصطفی محمدی و خانوادهاش انجام دادند؛ من کمتر کسی را سراغ دارم که جرأت اعتراف به اشتباه داشته باشد. مصطفی محمدی و خانوادهاش آمدند در این سطح، افشاگری کردند و بزرگترین فداکاری را انجام دادند. آنها برای من، خانواده بسیار بزرگی هستند. من واقعاً از آنها سپاسگزارم که من را در جمع خانواده شان پذیرفتند. من امروز خودم را یکی از اعضای خانواده محسوب میکنم بنابراین بشدت پیگیر این داستان و نگران سمیه و امثال سمیه در داخل اشرف هستم.
هر سوژهای که یک مستندساز کار میکند، معمولاً سوژههای فرعی دیگری نیز با خود میآورد؛ ممکن است فیلم بعدیات هم درباره همین داستانها و همین ماجرا باشد یا دیگر سوژه سازمان را کنار گذاشتهای؟
همانطور که گفتم، مسائل بسیاری را از فیلم، بیرون گذاشتم و همین الآن اگر یک سرمایهگذار خوب پیدا شود، توانایی این را دارم که تاریخچه پیدایش سازمان را تاهمین لحظه با همین شیوهای که این فیلم داشته است، برایتان روایت کنم.
آرشیو داری؟
مطالبی دارم اما باید آن را کامل کنم.
یعنی ایده بعدی ات این موضوع است؟
نه! خودم شخصاً خیلی دوست دارم که از این موضوع فاصله بگیرم چون استفاده از چنین سبکی برای نزدیک شدن به سوژهات، موجب آسیب بسیاری به خودت خواهد شد. من در طول این دو سال آسیب روحی بسیار زیادی دیدم و قطعاً به اطرافیانم هم آسیب رسانده ام، از خانواده گرفته تا دوستان نزدیکم و حداقل به این زودی، از نظر روحی توانایی ادامه این مسیر را ندارم. امیدوارم بتوانم کاری دیگر انجام دهم و پس از آن اگر امکان داشت این مسیر را ادامه دهم.
انتهای پیام



