خیالاتی در صندلی انتظار دادگاه در کنار شهروندان بیافق | جلایی پور
حمیدرضا جلایی پور، فعال سیاسی اصلاح طلب و استاد دانشگاه تهران در یادداشتی تلگرامی نوشت:
امروز ۱۳۹۵/۹/۱۴ جلسه دادگاه مشترکمان با محسن صفایی فراهانی، آذر منصوری، علی شکوری راد، محمدرضا خاتمی، حسین کاشفی و محمد نعیمیپور تشکیل شد. پرونده بعضی از دوستان ناقص بود و از برخی دیگر (در برابر اتهام تبلیغ علیه نظام و عضویت در حزب غیرقانونی) اخذ دفاع شد و دلایل ناوارد بودن آن اتهامات را نوشتیم. دادگاه مقرر کرد جلسهی دیگری در آینده تشکیل شود.
تابع قانونیم و برای همین به دادگاهی رفتیم که اساسا اتهاماتش را قبول نداشیم. اما از نظر شخصی هم این حضور برایم تجربهی ویژه و تامل برانگیزی بود. از طرفی ناراحت بودم که برای اولین بار در طول بیست سال تدریس در دانشگاه مجبور شده بودم کلاس درسم را تعطیل کنم. و از طرف دیگر تجربهی حضور در کنار جمعی از رنجورترین متهمانِ مواد مخدر احساس خاصی به من داده بود. خوشحال بودم که لااقل برای چند ساعت کمی فضایی که این شهروندانِ آسیبپذیر از آن رنج میبرند را تجربه میکنم. در همان فضای کوچک گویی نشانههای خطاهای چند دهه کشورداری دیده میشد. در سالن انتظار دادگاه انقلاب در خیابان معلم یک طرف شش نفر از شریفترین شهروندان و اصلاحجویان و وکلای شایستهی کشور را در کنار خود میدیدم و در طرف دیگر شش متهم مواد مخدر – همه زیر سی و پنج سال و با چهرههای مستاصل و ناامید – دستبند خورده بودند و در وضعیتی منافیِ کرامت انسانیشان روی زمین نشسته و منتظر رای دادگاه بودند.
گویی ناخواسته از چرخه روزمرهی کار بیرون آمده بودم و فرصتی فراهم شده بود که از افقی بالاتر به خودمان و وضعیت شهروندان و روزگاری که میگذرانیم نگاه کنم. در دوران جنگ به خاطر حساسیت شرایط دفاع از کشور در مناطق جنگی حتی نتوانسته بودم به موقع به تهران بیایم و در مراسم تدفین برادرهای شهیدم حاضر شوم و حالا به اتهام تبلیغ علیه نظامی که با خون آن شهدا حفظ شده بود توسط نهادی که تحت فرمانش شهید شده بودند، جمعی از شریفترین همکارانم و شهروندان مسئول و اصلاحطلبان کشور را به اتهامات ناوارد محاکمهی … میکردند و معتادانی را میدیدم که شاید به دهها سال زندان یا اعدام محکوم میشدند.
مقایسهی آرمانهایی که شهدا در راهشان جانشان را تقدیم کردند و آنچه [آن نهاد] به نام دفاع از خون آنها میکرد، در جامعهای که این همه قربانیِ اعتیاد و آسیبهای اجتماعیِ متراکم دارد و نیازمند اصلاح است، احساسی جز تاسف نمیانگیخت. از خودم پرسیدم اگر برادران شهیدم (محمد رضا، علیرضا و حسین) امروز زنده میشدند و این همه معتادِ بیافق و ما را در این صف دادگاه و برای این اتهامات بلا دلیل (آنهم با پیگیری نهادی که خود آن سه برادر ذیل حوزه ماموریتش به شهادت رسیده بودند) میدیدند چه میگفتند؟ پاسخ تلخ بود.
انتهای پیام
درود بر شما.جناب دكتر فكر مي كنم شما (و همراهان شما)گوشه اي از الام زندانيان مواد مخدر را ديده ايد.جامعه ما مملو از مشكلات هست. آدمي مثل شما كه تقريبا زندگي مرفه اي دارد خوب است هر چند وقت دوره از فضاي دانشجو و دانشگاه به دور باشد تا تكاني بخوريد.چون در محيط علمي تحليلهاي خوبي ارايه مي دهيد.برادر من ،حيف كه از مشكلات مردم با خبر نيستي!كه سر سفره مردم نان نيست.پدر بيكار. پسر بيكار. دختر بيكار.ووو. خواهشاً فضاي جبهه و جنگ را مطرح نكنيد.