تحلیلگر کریستین ساینس مانیتور: کودتای مصر را با ذره بین غربی نگاه نکنید
بعضی از تحلیل گران غربی از برکناری رییس جمهور منتخب در انتخابات دموکراتیک مصر استقبال کرده اند، چون این کودتا یک اسلامگرای سیاسی را کنار رانده و راه را برای سکولارها باز کرده است. این دیدگاه غربی دموکراسی را در مصر به خطر می اندازد. راه دادن اسلامگرایان به عرصه سیاست در جهان عرب، امری ضروری است.
به گزارش انصاف نیوز، نادر هاشمی، مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه دنور است. وی به تازگی کتابی را با عنوان “معمای سوریه” منتشر کرده است. هاشمی در کریستین ساینس مانیتور نوشت: شماری از چهره های لیبرال در سیاست خارجی آمریکا از برکناری اجباری محمد مرسی، نخستین رییس جمهور منتخب مردم مصر در سوم جولای استقبال کرده اند. آنها می گویند آنچه در مصر اتفاق افتاد، یک “کودتای نظامی خوب” بود که لیبرال های آمریکایی باید از آن حمایت کنند، زیرا به نام مردم و به خاطر مردم رخ داده است، ارزش های مترقی را توسعه می دهد و از همه مهمتر، اسلامگرایان سیاسی را از قدرت کنار می زند و درها را به روی مصری های سکولار می گشاید.
این گونه استدلال ها جمله ای معروف را به ذهن متبادر می کند که به یکی از سرگردهای ارتش آمریکا در جنگ ویتنام منسوب است: “لازم بود شهر را نابود کنیم تا آن را نجات دهیم.” جالب اینجاست که نظریات و استدلال های آنها تا کنون با هیچ موشکافی جدی ای رو به رو نشده است.
کودتای اخیر ارتش مصر، به مثابه عقب نشینی بزرگ دموکراسی در این کشور بود. واقعیت این است که یک ارتش متمرد، خودسر و غیر مسوول به کانون سیاست مصر بازگشته است. عجیب اینجاست که این موضوع، باعث شده است عده ای در آمریکا به خاطر برکناری مرسی، هورا بکشند. این موضع، منعکس کننده مساله ای عمیق تر در غرب است: نحوه اندیشیدن به پیشرفت دموکراسی در جوامع مسلمان.
این مساله فلسفی که هم ریشه تاریخی دارد و هم ریشه فرهنگی، قرنهاست به موضوعی ثابت در مباحثات روشنفکران غربی درباره جوامع مسلمان تبدیل شده است. این مساله در اساس، مربوط به تلقی دیرپای “مرکز گرایی اروپا” است: اکراه در درک جهان اسلام از طریق نگریستن به منشور تجارب تاریخی خود جهان اسلام، و نه تجارب جهان غرب. پرسش های اساسی از این قرارند: آیا ما می توانیم از زاویه ای متفاوت به روابط بین توسعه مذهبی و توسعه سیاسی فکر کنیم؟ آیا راه های جایگزین دیگری هم برای رسیدن به مدرنیته وجود دارند که به موجب آنها گروه های اسلامگرا بتوانند به طرزی موثر در روند ساخت دموکراسی مشارکت داشته باشند؟
چالش های پیش روی دموکراسی در جوامع مسلمان از رهاورد استفاده از چارچوب های تفسیری ای که معمولا برای ارزیابی سیاست های آمریکا به کار می روند، قابل درک نیست. آمریکایی ها باید در خصوص مقایسه – و پس از آن قضاوت- جوامع توسعه یافته با جوامع در حال توسعه، بسیار محتاط باشند.
تحلیل های انحرافی و نادرست از آنجا ناشی می شوند که سیاستهای جوامع پسا صنعتی مدرن – کشورهایی که دموکراسی در آنها مدتهاست تثبیت شده و هنجارهای اساسی جامعه به گونه ای دموکراتیک مورد مذاکره قرار گرفته است- با سیاست های جوامعی مقایسه می شود که مدت هاست تحت حکومت های اقتدارگرا به سر برده اند و قوانین اساسی جامعه هنوز به مذاکره گذاشته نشده است. این مقایسه های نابجا، به ویژه در خصوص نقش هنجاری مذهب در زندگی عمومی نیز صدق می کند و نقش مذهب، تازه شروع بحث پیرامون جهان عرب است.
این مساله روشنفکرانه، همچنین با اندیشه نادرست “جهان شمول انگاشتن تجربه تاریخی غرب” در ارتباط است، به ویژه در خصوص مذهب و سکولاریسم. بر اساس این پندار نادرست، چون غرب پس از قرن ها خونریزی و آزمون و خطا به یک اجماع لیبرالی و سکولاری دست یافته است، پس می توان همین راهکار را برای بقیه دنیا نیز به کار برد. این نقطه کور مانع از دستیابی به توسعه سیاسی در جوامع اسلامی شده است؛ جوامعی که هنوز راهی طولانی را برای ساخت دموکراسی باید طی کنند و در این راه نمی توان از دروازه های سیاست های مذهبی صرفنظر کرد.
تجربه نوگرایی یا مدرنیزاسیون جهان اسلام- عرب، به لحاظ کیفی با تجربه مدرنیزاسیون دنیای غرب متفاوت بوده است. بنا به دلایل پیچیده ای که ریشه در کاستی های حکومت های پسا استعماری دارند، مدرنیزاسیون باعث شکل گیری جنبش های اپوزیسیون قدرتمند مذهبی و گروه های سکولار ضعیف در جوامع عمیقا دو قطبی شده است.
با آغاز بهار عربی، امید می رفت که این فضاهای دو قطبی رفته رفته در پی سقوط دیکتاتورها و ورود به دوران گذار به دموکراسی، از بین برود. منطق سیاست های چند حزبی، مسوولیت پذیری دموکراتیک و جوامع مدنی قدرتمند، می توانست ناگزیر به استحاله های ایدئولوژیکی، مصالحه های سیاسی و یادگیری های دموکراتیک منتهی شود. تحقق این نتیجه، البته مشروط به روند دموکراتیکی بود که می بایست طی می شد.
پس از سقوط رژیم حسنی مبارک در سال 2011، این دوران گذار با تمام چالش های قابل پیش بینی اش از جمله مجادلات و مشاجرات و هرج و مرج که عمدتا میراث رژیم سابق بودند، در حال حرکت بود. ارتش عقب نشینی کرده بود و مصری ها در همین مدت کوتاه 6 بار پای صندوق های رای رفتند (برای رای به نقشه راه های متعدد، انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات مجلس و همه پرسی قانون اساسی). هر بار، این اخوان المسلمین بود که برنده انتخابات می شد.
همان طور که بسیاری پیش بینی کرده بودند، اخوان المسلمین در نخستین تجربه خود در حکومت داری و کسب قدرت، بی کفایتی و عدم صلاحیت خود را نشان دادند. تصمیم های بد مرسی یکی در پی دیگری تکرار می شد و محبوبیت حزب متبوع او، رو به کاهش بود. این وضعیت، به احتمال زیاد می توانست به دوره ای از خودکاوی و مباحثات داخلی نزد مردم مصر منجر شود. احتمال داشت نتیجه نهایی این مباحثات و خودکاوی ها، ظهور طیفی میانه رو و فراگیر باشد. اما حالا، ما هرگز نخواهیم توانست نتیجه این اما و اگرها را ببینیم.
آنچه لیبرال های غربی هنوز درک نکرده اند، این است که راهیابی اسلامگرایان به عرصه رسمی سیاسی، بخشی اساسی در تلاش برای دستیابی به دموکراسی در جهان عرب است. اکنون بخشی از چشم انداز و پیامدهای این قصور خود را نمایان کرده است. حالا درسی که اسلامگرایان فرا می گیرند این است که احترام به قواعد دموکراسی اهمیتی ندارد، چون وقتی آنها پیروز انتخابات می شوند مخالفانشان احترامی برای همان قواعد قائل نمی شوند. اکنون هیچ بعید نیست روند رادیکالیزه شدن اسلامگرایان در سال های پیش رو، عرصه سیاسی مصر و فراتر از آن، جهان اسلام را مسموم کند.
20 سال پیش، سفیر سابق آمریکا در سوریه و اسراییل، ادوارد جرجیان در یکی از اظهارات معروف خود گفت بعید می داند اسلامگرایان بتوانند به قواعد دموکراسی احترام بگذارند. او که یکی از نگرانی های عمیق و گسترده جهان غرب را منعکس می کرد، این مساله را ناشی از مفهوم دموکراسی می دانست که در اساس برابر است با “یک انسان، یک رای، یک زمان.” حوادث اخیر در مصر اما این معادله را معکوس کرده است. این جریان اصلی اسلامگرایان نبود که قانون شکنی کرد، بلکه گروه های سکولار و لیبرال بودند که با همراهی نظامیان، روند دموکراتیک را واژگون ساختند.
آنچه شرح داده شد، نمایانگر ضرورت بازنگری در رویکردهای غرب درباره تلاش برای دستیابی به دموکراسی در جهان اسلام- عرب است. به کارگیری فرمول ها و پارادایم های استاندارد برگرفته از تاریخ غرب در جوامع اسلامی، در عمل راه به جایی نبرده است. این الگوها چه در جوامع مسلمانی که دموکراسی در آنها تثبیت شده است – مثل ترکیه و اندونزی- و چه در کشورهایی که دموکراسی در آنها رو به توسعه است – مثل تونس و مراکش- قابل اجرا نیستند.
برای آنها که خواهان درکی واقعی از چالش های پیش روی دموکراسی در خاورمیانه هستند، آنچه در حال حاضر مورد نیاز است، درجه ای از تامل و تفکر درباره کودتایی است که یک دولتی غیر نظامی را سرنگون می کند، صرفنظر از این که آن دولت تا چه اندازه بی کفایت بوده است.
منبع: کریستین ساینس مانیتور
ترجمه: فرهاد فرجاد- شفقنا
انتهای پیام