سیاست زدایی دانشجوی دهه نود از زندگی روزمره
«عباس نعیمی جورشری»، جامعه شناس در یادداشتی برای انصاف نیوز نوشت:
روز دانشجو در ایران یک نقطه اتصال است بین تاریخ سیاسی و موقعیت کنونی سیاست. مبنای روز دانشجو کشته شدن سه دانشجو در 16 آذر سال 1332 توسط نظام مستقر بود. این در حالی است که به نظر می رسد روز دانشجو در دهه نود ماهیتی متفاوت یافته است.
پس از کودتای مرداد 32 علیه دولت ملی دکتر مصدق، جبهه ای ضعیف از نیروهای باقیمانده تشکیل می شود ذیل عنوان نهضت مقاومت ملی. تظاهراتی چند توسط این مجموعه رقم می خورد که تظاهرات دانشجویی نیز از آن جمله بود. دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به کودتاگران و ورود نیکسون تظاهرات کردند که مورد سرکوب واقع شد. از آن بین دو دانشجوی طرفدار حزب توده و یک دانشجوی طرفدار جبهه ملی کشته شدند. شریعت رضوی، قندچی و بزرگ نیا.
دانشجو در دهه بیست و سی ماهیتی عمدتا سیاسی داشته. جهان زیستی و امر روزمره برایش معناهای سیاسی داشته است. این خصیصه خود برآمده از تحولات گسترده، پیاپی و شدید سیاسی اجتماعی در آن دوره است. سقوط نظام سیاسی پهلوی اول، جنگ جهانی دوم، خرده جنبشهای جدایی طلب آذربایجان، کردستان و فارس، امتیازگیری های اقتصادی و نفتی، عدم تثبیت دربار به عنوان قدرت یکه تاز، تنوع گروه های سیاسی، ترور دو نخست وزیر، تاسیس و فعالیت قوی ترین حزب معاصر یعنی حزب توده، تاسیس جبهه ملی، آزادی گسترده مطبوعات، … همه ی اینها یک ماتریس اجتماعی خاصی را ایجاد می کرد که دانشجوی سیاسی از جمله میوه های آن بود. دانشجویی دغدغه مند، پیگیر، آرمان خواه و کنش گرا که حتی با امور غیرسیاسی نیز برخورد سیاسی داشت. اساسا جهان را به گونه ای سیاسی می فهمید.
درواقع متن اجتماعی وقت، پتانسیل خاصی برای به وجود آوردن دانشجوی سیاسی ایجاد می کرد. ساختارها موجد سیاسی سازی بودند.
این کیفیت در دهه های پسین پهلوی دوم نیز کم و بیش باقی ماند. اراده ی دربار به گسترش قلمرو اقتدارطلبی اش، همراه با حضور چهره های سرشناس منتقد و فعالیت ایدئولوگهای اپوزیسیون و گفتمان سازی انتقادی، به زیست دانشجوی سیاسی میدان می داد. درزهای اجتماعی حاکمیت نیز عرصه ی تنفس و تداوم حیات مخالفان، به ویژه دانشجویان را فراهم می کرد.
جامعه ی ایران پس از انقلاب تحولات عمیقی داشته است. مناقشات داخلی دهه ی شصت، گفتمان سازندگی، اصلاحات و اصولگرایی، چند دوره ی متمایز افت و خیز بوده که تاثیر خودش را بر روح جامعه و فرهنگ سیاسی نهاده است. این امر همراه با تحولات نسلی، بحرانهای دانش و اشتغال، مصرف گرایی، جنسیت زدگی و زیست نوین مجازی، مجموعا به شکل یک کمپلکس در آمده است.
محصول این کمپلکس در دانشگاه دهه ی نود همانا دانشجوی غیرسیاسی است.
دغدغه های تیپیک این دانشجو عمدتا پیرامون محورهای اشتغال و سکسوالیته جریان دارد. محورهایی که در ایران به شکل گریزناپدیری جزو امور سیاسی محسوب می شوند. این امور توسط دانشجوی نو، سیاست زدایی شده است و علی رغم ورود بدان عرصه، به عنوان یک امر سیاسی محسوب نمی شوند.
نسل مذکور – برخلاف آنچه رایج است – بی هویت نیست بلکه در هویت نسلی دچار ابهام است. در حال سرک کشیدن و کنجکاوی است. ورود به قلمروهای ممنوعه ارزشی جزو علایق و تمایلات این دانشجو است. اینگونه برخلاف سلف خویش با مسایل به شکل غیرسیاسی برخورد می کند. قهرمانان هنری جایگزین قهرمانان سیاسی شده اند.
تبدیل دانشگاه به فروشگاه دانش و کالایی شدن تحصیلات، در فربه شدن این خصلت غیرسیاسی دخیل بوده است.
پژوهشها نشان می دهد دغدغه مندی، پیگیری، آرمان خواهی و کنشگری در این نسل نو افت چشمگیر داشته است.
مجموعه ای از نهادهای آموزش و پرورش، دین، قدرت، خانواده و اقتصاد از دانشجو سیاست زدایی کرده است. نیاز به کنشگری سیاسی در او کاسته شده، در عوض چشم اندازی جادویی از سکسوالیته و مرزهای ممنوعه پیش رویش گشوده شده است. آگاهی به شکلهای متکثر خودش را بروز داده اما در هم ریخته و مشوش! کنترل اجتماعی در رسیدن به این پدیده همواره یک قدم عقب بوده است!
فعالان سیاسی تلاش دارند از این سرمایه دانشجویی در بزنگاه های سیاسی یارگیری کنند اما می توان دید که این یک تحول اجتماعی بوده است. تحولی بطنی، تدریجی و کند لذا به راحتی فعال نمی شود. زبان ارتباطی خاص خودش را طلب می کند.
بنابراین می توان پرسید که چه نسبتی بین دانشجوی دهه نود با دانشجوی دهه سی وجود دارد؟
پاسخ اینکه دانشجوی سیاست پیشه دهه سی به دانشجوی سیاست زدای دهه نود تحول یافته است.
انتهای پیام