سه درسی که سقراط به ما آموخت
فیلو آن نت نوشت: «اگر در حدود قرن پنجم قبل از میلاد سری به بازار و مکانهای اجتماع مردم در آتن میزدید احتمالاً مردی قدکوتاه با بینی چاق را میدیدید که عدهای را دور خود جمع کرده و در حال صحبت است.
او آنقدر دیگران را وارد بحث و چالش میکرد که مردم به او لقب خرمگس داده بودند. کمکم جوانان علاقهمند شده بودند و دور او جمع میشدند و از پرسشها و چالشهایی که ایجاد میکرد لذت میبردند. او حتی به بزرگترین دانشمندان عصر خود یعنی سوفیست ها هم گیر میداد. آنها را وارد چالشیترین گفتگوها میکرد و میخواست اثبات کند که آنها به آن میزان که ادعای دانش دارند باسواد نیستند.
البته از اول معلوم بود آخر و عاقبت چنین فردی چه میشود. شوکران را که نوشید انگار راحت شد. خوشحال بود که از ترس مرگ، باورهای خود را رها نکرد. در کنار ارزشهای اخلاقی و زیباشناختی که مرگ سقراط دارد، زیست او از مرگش ارزشمندتر است. مرگ او سرانجام سبک زندگی بود که او برای خود برگزیده بود و همانگونه که او آگاهانه به زندگی آری گفته بود مرگ را هم بدون اکراه پذیرفت.
من در این مقاله میخواهم به آموزههایی اشارهکنم که سقراط برای تحقق و ترویج آنها زندگی کرد. باورهایی که آنقدر ارزشمند است که برای از دست ندادنش حاضر شد شوکران بنوشد.
آماده هستید با این آموزهها آشنا شویم.
- مهمترین موضوع فلسفه، خود زندگی است
پیش از سقراط، در بین فلاسفه مشهور به پیش سقراطیان دو پرسش بسیار حائز اهمیت بود. یکی پرسش جهان از چه ساختهشده است که جریان ایونیایی مطرح کرده بود و دیگری پرسش چیستی آنچه که هست و آنچه که نیست که سنت الیایی به رهبری پارمنیدس طرح کرده بود.
در این فضای فکری سقراط گفت زندگی ناآزموده ارزش زیستن ندارد. او باور داشت که نخستین موضوعی که باید مورد مطالعه قرار بگیرد خود زندگی است. خود انسان و چگونگی زندگی او بسیار مهمتر از فهم آرخه یا هستی است. انسان در وهله اول باید بداند که چگونه زندگی کند و بعدازآن به بنیان هستی پی ببرد. سقراط میگفت باورهای خودتان را الک کنید. انگار سالیان بسیار است که به باورهایمان دست نزدهایم و باید سقراطی میآمد که ما را متوجه خودمان کند.
آزمودن زندگی یعنی آزمودن باورهایمان و مهمتر از آن زیستن بر اساس باورهای آزموده شده. بهزعم او فقط باورهای آزموده شده است که ارزش دارد به خاطرش شوکران نوشید.
- ما هنر زندگی کردن را نمیدانیم
ماجرا ازآنجا شروع شد که پیشگو معبد دلفی گفت سقراط خردمندترین فرد یونان است. سقراط با خود اندیشید چرا پیشگو من را برخوردار از خرد (Wisdom) میداند. در سنت یونانی خردمند کسی است که دارای تخصص است. برای مثال یک سنگتراش خردمند است چون با مهارت زیاد تخصص تراشیدن سنگ را دارد.
پس خردمندترین فرد یونان باید ماهرترین آنها باشد؛ اما سقراط خود میدانست که مهارتی ندارد. او همچنان وسوسه میشد که چرا پیشگو چنین حرفی زده است. او تصمیم گرفت به میان متخصصان آتن برود و با گفتگو با آنها پی ببرد که آنها چه چیزی نمیدانند.
او پیش همه اساتید رفت، از نجار، هنرمند، شاعر، استاد سخنوری و خطابه، وکیل، قهرمان ورزشی، قهرمان جنگ، سیاستمدار و … و با همه آنها به گفتگو نشست تا اینکه متوجه یک نکته مهم شد. او فهمید که یونانیها هر نوع تخصصی را بهخوبی و بامهارت اجرا میکنند ولی شوربختانه از یک تخصص مهم و کاربردی هیچ اطلاعی ندارند. سقراط تازه فهمیده بود منظور پیشگو چیست. او تنها کسی در یونان بود که میدانست در مورد آن تخصص خاص هیچ نمیداند ولی بقیه افراد به جهل خود در مورد این تخصص، اصلاً آگاه نبودند.
نام این تخصص فضیلت (Virtue) بود.
متخصص فضیلت نیازمندیم
فضیلت هنر زندگی کردن بود و کسی که تخصص لازم در این مهارت را دارد میداند که چگونه زندگی کند. همچنان که یک تیرانداز بلد است که تیر را به هدف بزند، متخصص فضیلت میداند که چگونه زندگی کند. سقراط فهمیده بود که جامعه یونان بهشدت از این هنر غفلت کرده است. یونانیها گمان میکردند همه فضیلت را در اختیاردارند و همینطور این هنر بسیار راحت و ساده به دست میآید ولی سقراط نشان داد که آنها چیزی از فضیلت نمیدانند.
در یونان باستان از همه بیشتر سوفیست ها مدعی بودند که فضیلت را میشناسند برای همین اولازهمه به سراغ آنها رفت و نشانشان داد که آنها در تخصص و مهارت فضیلت بسیار ناآگاهاند.
سوفیست ها گمان میکردند با فضیلت آشنا هستند. وقتیکه سقراط از آنها میپرسید چگونه باید زندگی کرد آنها پاسخهای آماده داشتند.
میگفتند باید شجاع بود، خویشتندار بود، با عدالت زیست و … و سقراط همه این پاسخها را با چالش روبرو میکرد. او میپرسید شجاعت چیست؟ عدالت چیست؟ و پرسشهای مشابه بسیار و سوفیست ها که انتظار میرفت بیشترین آگاهی را از تخصص فضیلت داشته باشند، معلوم میشد که هیچ نمیدانند.
- باید هنر زندگی کردن را آموخت
حال که هیچ از این تخصص نمیدانیم باید بیاموزیم. سقراط میگفت فضیلت همان معرفت است. بهعبارتدیگر آموختن هنر زندگی کردن خود فضیلت است. ما باید تلاش کنیم تا چگونه زیستن را بیاموزیم. فرد فضیلتمند متخصصی است که میداند چگونه بهخوبی زندگی کند؛ اما برای فهمیدن اینکه خوب زندگی کردن چگونه است باید تلاش بسیار کرد.
سقراط هم فرقی با بقیه نداشت. او هم نمیدانست چگونه میتوان زندگی خوب کرد ولی فقط با این تفاوت که او میدانست باید برای یافتن پاسخ این پرسش تلاش و جستجو کرد. برای همین است که سقراط هیچ راهکار عملی از خود به یادگار نگذاشت و فقط به این بسنده کرد که به ما بگوید لطفاً هنر زندگی کردن را بیاموزید.»
انتهای پیام