اینترنشنال، دور یا نزدیک؟
مسعود پیوسته در دیدار نیوز نوشت: تلویزیون ایران اینترنشنال، طی سالهای پدیداریاش از همان ۹۶ به این سو، همواره مورد توجه مخاطبان داخلی بوده است و اتفاقا از شهریور سال گذشته، شاید دایره بینندگانش بیشتر هم شده باشد. توجهی که ناشی از بیرسانگی یا به تعبیری از بیاعتمادی به رسانههای داخلی با لحاظ تمام رنگ بندیهایش است.
پرکردنِ جاهای خالی رسانهای در ایران، کاری است که تلویزیونهایی همچون ایران اینترنشنال برای خود تعریف کردهاند. پاسخ کوتاهی که بهروز آفاق، رییس وقت تولید تلویزیون فارسی بی بی سی در آستانهی راه اندازی شبکهاش به حسام الدین آشنای رسانهای امام صادقی در لندن داده بود یادمان نمیرود.
وقتی که پرسید چرا دارید تلویزیون فارسی راه اندازی میکنید، گفت: «برای پرکردنِ جاهای خالی شما. هرجا که نیستید، ما هستیم.»
دیگر شبکههای فارسی زبان خارجی هم همین سیاستورزی را دارند، البته اینجا بنا و تمرکز یادداشت نگارنده، بر کم کیف خبر و گزارش و تحلیل و مستند و وله و تیزر و زیرنویس و … ایران اینترنشنال است و ارتباطی که مخاطبان داخلی با این شبکهی بیرونی میگیرند و نمیگیرند.
ممکن است دادههای این شبکه تلویزیونی برای ایرانیان ساکن خارج، جالب و جاذب باشد و کلیت دادههایش را به عنوان یکی از مراجع دریافت اطلاعات، بپذیرند و بپسندند، بخصوص که هر دو (اعم از فرستنده و دریافت کننده پیام) از جغرافیای ایران دورند و فرمِ زیستِ جاری و بستر حضور و تنفسشان در شرایطی متفاوت با ایران است و با آن فضای بیرونیشان در درازمدت خو گرفته اند، البته در داخل هم ممکن است، گروهی از مخاطبان که کاملا نسبت به دادههای حکومتی خاصه صداوسیما بی اعتمادند و درموضع قهر قرار دارند، از مشتریان جدی رسانههای فارسی زبان خارجی از جمله همین اینترنشنال باشند و آنان را «دوست» ببینند و اتفاقا صداوسیما را دیگری و «دشمن»!
از این جنس سیاه و سفیدبینی که بگذریم و به واقعیت دادههای ۲۴ ساعته ایران اینترنشنال بنگریم، به یافتههایی میرسیم که به نظر میآید مخاطبان متکثر داخلی گاهی به آن تلویزیون خارجی نزدیک؛ و گاهی دور میشوند. نوعی دوری و نزدیکیِ سیال.
بخشی از این سیالیّت ارتباط مخاطب داخلی با این تلویزیون فارسی زبان خارجی، به سرگشتگی مخاطب ایرانی برمی گردد که نمیداند به که اعتماد کند! تا کجا راست است تا کجا دروغ. والبته برخی که نگاه شان به این رسانه، همراه با تحلیل و برآورد است و سبک و سنگین کردن دادههای این رسانه با دادهها و ندادههای داخلی و درنهایت، دستیابی به یک جمع بندی که ممکن است خیلی هم با منویات و مطلوبات ایران اینترنشنال هماهنگ نباشد و فرستنده و گیرنده پیام، به دو نتیجه مغایر هم برسند.
ماههای نخستینِ حضور ایران اینترنشنال، در بین مخاطبان ایرانی که با تردید نگاهش میکردند، یک پرسش محوری وجود داشت که اینها منابع مالیشان از کجا تامین میشود؟ متولیان این شبکه درپاسخگویی به این مورد اساسی اکراه داشتند و پاسخها گم و گنگ بود، بعدها که برای مخاطبانِ جورواجور ایرانی عیان شد که تحت حمایت دولت سعودیاند، برای برخی خستهها و به تنگ آمدهها فارغ از آنکه از کجا و چگونه حمایت یا هدایت میشوند، فضای محدود و پرسانسور رسانهای داخل سبب شد، به دادههای شان توجه کنند و ببینند مثلا کسی که تا یکی دو دهه پیشتر، معاون مطبوعاتی این مملکت بوده و مسلط به سپهر رسانهای یا شبه رسانهای کشور، حالا با این رسانه آزادش در جغرافیایی آزاد، میخواهد چه کند.
آفاق، راست گفته بود. هرجا که صدا و سیما نبود، بی بی سی فارسی بود؛ و همچنین همین ایران اینترنشنال.
مجریان و کارشناسانش برآمده از همین مطبوعاتی بودند که اینجا اگر قرار بود، واقعیت پنهان و حرف مگویی را آشکارکنند، ناگزیر به ایما و اشاره و استعاره بودند که این گونه شاید بتوانند «ناگفته»ای را با عذاب بگویند.
حالا دیگر عذابی هم در کار نیست و خودشاناند و کار تخصصی و وجدان رسانهایشان و ایجاد میدان همذاتپنداری بین خود و مخاطبان شان.
در این شش هفت سالی که جنب و جوش دارند، آهنگ رفتارشان از سال گذشته فرق کرده است. از شروع جنبش مهسا به این سو. از آن موقع تا حالای سکوت و بی جنبشی.
مجتبی پورمحسن، روزنامه نگار تحقیقی و تحلیلی، گزارشهای سیاسیاش ردی از شاعرانگیاش هم داشت.
محمد رهبر، گریخته از شرق و پناه برده به غرب، واقع گوییهای سیاسیاش ترکیبی از سه گانهی صراحت و نزاکت و مزاحت داشت.
مرتضی کاظمیان هم با شواهد و مدارک و استدلال به کمکِ روشنگری آمد. رضا علیجانی هم انگار در صحنه تهران و شهرستانها حضور دارد و مراقب است انگارهسازیهای رسانههای اینجا و آنجا، رویش اثر نکند و اول به راستی و واقعیت دست پیدا کند و بعد با یقین و قوت بگوید.
نوبت به محمدجواد اکبرین که میرسید، گاهی، موقع طرح پرسش مجری، لبخند کوتاهی داشت و این لبخند، نشان آمادگی چند جمله کوتاه و محکم و عریان از ناحیهی اکبرین بود که به یقین رسیده و موثر بگوید و ایضا حسین قاضیان و سعید پیوندی و صدیقه وسمقی در آستانهی خروج از چنبرهی منقبض حاکمیت، و آسیه امینیِ دورشده، ولی نزدیک؛ و دیگرانی که موجب شدند مخاطبان در آن شرایطِ التهاب و کم خبری و زخم و خشم و تقابل ملت، دولت، به ایران اینترنشنالِ غریبه توجه بیشتری کنند و آن را فعلا نه دوست، نه دشمن بپندارند!
موسیقی فاصلهی برنامههای ایران اینترنشنال، «برای» بود. «برایِ» یی که دیگر فقط در شبکههای بیرونی نبود. به درون خودروهای داخلی رسیده بود. یعنی یک جور ارتباط متعامل و مفاهمه آمیز بین مخاطبان داخلی و رسانه بیرونی که انگار دوستی ودشمنی را توامان دارد!
گاهی خبری قضایی پیش میآمد و کسی حکم سنگین میگرفت و به همین مناسبت، ارتباطی با یک وکیل باید برقرارمی شد، طرفِ مصاحبه در تهران بود، مثلا محمدحسین آقاسی وکیل که بیننده باورمندانهتر موضوع را دنبال میکرد. شاید، چون در طرف مصاحبه، صداقت و عدالت را حس میکرد که همین نزدیکیها و در اطراف سوژهی آسیب دیده یا در شرف مرگ است و همین موجب ارتباط مخاطب با همین شبکه میشد. ولی گاهی هم در صورت پخش گزارشی در باب مثلا آزار زنان، ایران اینترنشنال درحال ارتباط گیری با یک کارشناسِ زن است. فرضا اتفاقی در تبریز افتاده است، کارشناس میهمان که دعوت شده، از همین دور و بر و جغرافیای ایران نیست که موضوع را تبیین و تفسیر و تحلیل کند، مثلا از نروژ است. کارشناس مربوطه، آرایههای ظاهریاش و گاهی شاید هم دادههایش نسبتی با سوژهی مورد بحث و میانگین مطالبات جامعهی ایرانی ندارد و با کلیگوییهای کلیشهای و تاریخیاش مخاطب را پرت و دفع میکند به جای جذب و جلب توجه.
یکی دو سالی که از پدیداری ایران اینترنشنال گذشته بود، تیزر مربوط به مزدک میرزایی پخش شد در فاصلههای نزدیک به هم و به شکل اسلوموشن گامهای مزدک را نشان میداد که قراراست بیاید و احتمالا در پی حضورش در ایران اینترنشنال، انقلابی در موضوع ورزش ایران رخ دهد. آن طور که جلوه داده میشد، خیلی غلیظتر از بالفعلهای مزدک بود. بعدها که رسما وارد بحث ورزش این تلویزیون شد، به زودی در بین انواع صداهای ورزشی اینجا و آنجای داخل و خارج گم شد.
«چند چند» که انگار ورزش را بهانه کرده و با لباس ورزشی مایل است به جنگ مستقیم با جمهوری اسلامی برود، ولی نمیخواهد بپذیرد چندچند نمیتواند موجب سقوطِ هرچه سریعترِ حکومتِ ایران شود!
مردم ایران دیگر مدتهاست سراغ روزنامهها را نمیگیرند و روزنامه نمیخوانند، البته تا دهه هشتاد میشد صدای آلبرت کوچویی را صبحها در رادیوتهران شنید که روخوانی میکرد تیتر صفحهی اول مطبوعات را که بی دردسر بود! ولی فرزانه بذرپور، همین مطبوعات محدود و مجبور ایران را در ایران اینترنشنال در آیتم «نگاهی به مطبوعات» اجرا میکند که گاهی فراتر از یک نگاه است و زیر و روی روزنامه؛ و موجب میشود آدم در آن لحظات، همراه این آیتم باشد.
نمیدانم جامعه ایرانی مقیم وطن با تمام تکثرش نسبت به برنامهی چهرههای جلای وطن کردهی نوشابه امیری چه حسی دارند. شاید بشود در دادههای متن، مشکلی نداشت و واقعیت زندگی میهمانان را با همهی ویژگیهای شان پذیرفت و ریتم و حرکت، به کمک بیاید و موجب جذابیت شود، ولی چه در برنامهها و چه درتیزرهای مربوطه، فرم حضور نوشابه امیری (حالا با فرض بر مجری و تهیه کننده بودن و …) در ذیل و حاشیه دیده نمیشود و الصاقش به متن، گاهی پررنگتر از میهمان حس میشود و انگار، میهمان و «چهره» در اولویت نیست!
ایران اینترنشنال، فاصله بین برنامههایش را با تیزر و وله پرمی کند که گاهی موجب جاذبه اند و گاهی دافعه.
در مترو دنبال زنانی است که با موهای رها در حال ترددند یا درپیادهروها با کمال آرامش در حال عبور اند و در مجاورت شان مردان نیز هر یک درحالِ خود اند. نوعی بیان گستره خاموش، ولی جاریِ زن، زندگی، آزادی. درهمین محدودهی مدرن میگردد. البته گاهی هم هست که در ده ثانیه نشان میدهد نوجوانی در وسط خیابان در حال عبور خطرناک از روی نرده و لا به لای خودروهاست. یا زباله گرد در زباله دان در جست و جوی زندگی است. این جنس تصاویر را ایران اینترنشنال به ندرت دارد. همان واقعیاتی که گویای فاصله و حس غربتِ بخشهایی از جامعه با شعار و نگاه زن، زندگی، آزادی است. اما وقتی قبل از خبر یا بعد آن، وله هفت هشت ده ثانیهای طبیعت را پخش میکند، طبیعتِ محض، بی هیچ ردی از تکنولوژی و انسان، باورپذیرترین و درعین حال آرام بخشترین لحظات این شبکهی فارسی زبانِ خیلی دور از اینجاست.
پرضعفترین قسمت ایران اینترنشنال هم قسمتی است که قراراست مخاطبانش ویدیوی کوتاه خودشان را به مقصد این تلویزیون بفرستند. انگار هرچه دست آقای رمضانپور و تیم همراهش و مدیر و ناظر پخش میرسد که درآن فقط لعن و نفرین باشد، برای پخش ارسال میشود.
گاهی ایران اینترنشنال، شتاب در سرنگونی جمهوری اسلامی دارد. شاید این شتاب بر اثر خستگی از حضور در غربت است. پخش گزارشی از طیف و نحلهای خاص، که پلاکارد در دست به هواخواهی از سلطنت پهلوی برخاستهاند (که شاید بشود شمردشان و به عدد ۱۲ رسید!) یا همراه با جزر و مد شاهزاده رضا پهلوی در این سالها گویای جریان و غلیان وجدان رسانهای است؟ یا بازتاب آرایش کنفرانس شاهزاده که دور تا دور میز، نه ده صدا و ده مطالبه گر و پرسشگر، بلکه ده صدای یگانه و تسلیم و سرمست و محوِ تماشا، ره به سوی مقدمات روشنی میبرد؟ای کاش بر او و خاندانش اثر میگذاشتید، به جای آنکه اثر بپذیرید.
اما بهترین و دلچسبترین کار ایران اینترنشنال، همان «یادگارگذشتگان، میراث آیندگان» است که با مدت کوتاه یک دقیقهای، هم موسیقیاش گویای تاریخ است و حس دورافتادگی و خلوتی و برهوت دارد و همراه بیننده است و هم آن جذابیت سوژهها و بناهای تاریخی در اینجا و آنجای ایران و میشود گاهی برای برخی از این یادگار گذشتگان، در ثانیه پایانی موسیقی، آهی ممتد و کشیده، به بلندای تاریخ کشید.
انتهای پیام
مقاله تان جذاب و خواندنی بود ، کاش نام نگارنده را هم می نوشتید.
یعنی نویسنده جوری برای شبکه اسرائیلی اینترنشنال نوشابه باز کرده که خود عوامل اینترنشنال نمی توانند چنین نوشابه نامه ایی برای خود بنویسند!سوال از انصاف نیوز این است که؛انصافا هر مطلب و چیزی ارزش بازنشر کردن دارد؟!
هر چه که هستند اینها دوست نیستند ، بیخودبرای ما برنامه تولید نمیکنند ، هر چند راستهایی در بین دروغهایشان باشد .