تعهد فرگه و راسل به حقیقت
«راسل مینویسد: «هنگامی که به کمال و ایثار میاندیشم، میبینم تا آنجا که میدانم، هیچچیز با تعهد فرگه به حقیقت قابلمقایسه نیست. حاصل یک عمر کار او نزدیک به اتمام بود؛ بسیاری از آثارش با بیاعتنایی روبهرو شده بود، آنهم به سودِ کسانی که توانایی آنها بینهایت کمتر از او بود.»
به گزارش مبلغ، میلاد نوری، پژوهشگر و مدرس فلسفه در یادداشتی به صحنه هایی از تعهد به حقیقت در زندگی سه فیلسوف مهم دوران مدرن یعنی فرگه، راسل و ویتگنشتاین پرداخته است که در ادامه می خوانیم:
ذهنِ فرگه یکی از دروازههای ورود به جهانِ اندیشه و دانش معاصر است. او تمام همّت خود را به کار بست تا به آرزوی لایبنیتس در ریاضیسازی زبانِ فکر جامۀ عمل بپوشاند. او که ریاضیات را بر منطق استوار ساخت، اعداد را بر اساس مفاهیم تعریف کرد: هر مفهوم یک محمول است که با وضع مصادیق ذیل آن مجموعهها و اعداد تعریف میشوند. اما خودِ مفهومِ «مجموعه» مشکلساز شد. مشکلی که در پارادوکس مجموعهها به بیان آمد. آیا «مجموعۀ مجموعههایی که عضو خودشان نیستند» عضو خودش است؟ اگر نیست هست و اگر هست نیست. راسل در ۱۹۰۲ این پارادوکس را با فرگه در میان گذاشت، زمانیکه جلد دوم قوانین اساسی حساب را مهیای انتشار میساخت. کوشش فرگه برای رهایی از پارادوکس بیفرجام ماند، اما مواجههاش با حقیقت بسیار آموزنده بود.
راسل مینویسد: «هنگامی که به کمال و ایثار میاندیشم، میبینم تا آنجا که میدانم، هیچچیز با تعهد فرگه به حقیقت قابلمقایسه نیست. حاصل یک عمر کار او نزدیک به اتمام بود؛ بسیاری از آثارش با بیاعتنایی روبهرو شده بود، آنهم به سودِ کسانی که توانایی آنها بینهایت کمتر از او بود. جلد دوم کتاب او در آستانۀ انتشار بود. بااینهمه، هنگامی که دریافت بنیادیترین اصل او خلل دارد واکنشاش رضایتی عقلانی بود که به وضوح هیچ ناامیدی شخصی در آن دیده نمیشد. این تقریبا کاری فوق انسانی بود و اشارتی بود گویا که از مردانی ساخته است که به جای تلاشهای خام برای کسب سلطه و شهرت، به خلاقیت و معرفت تعهد دارند».
اما خود راسل چه؟ کتاب سهجلدی عظیم پرینکیپا متمتیکا را با همکاری وایتهد از ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۳ منتشر ساخت تا ضمنِ وفاداری به منطقیسازی ریاضیات از دچارشدن به پارادوکسها دوری کند. تصمیم داشت کتابی در حوزۀ معرفتشناسی بنگارد. در ژوئن ۱۹۱۳ از ویتگنشتاین خواست نوشتار اولیه را از نظر بگذراند. نقدِ ویتگنشتاین بسیار تند و گزنده بود و عذرخواهیاش گزندهتر مینماید: «متأسفم که میشنوم نقد من به نظریهتان شما را از پا درآورده است». سه سال بعد در ۱۹۱۶ راسل مینویسد: «انتقاد او، که فکر نمیکنم در آن زمان متوجه آن شده باشید، یک رویداد درجه یک در زندگی من بود و بر هر کاری که از آن زمان انجام دادهام تأثیر گذاشت. دیدم حق با اوست و دیدم که دیگر نمیتوانم امیدوار باشم که کار اساسی در فلسفه انجام دهم. انگیزهام پراکنده شد، مانند موجی که در برخورد با موجشکن میپراکند».
ویتگنشتاین اگرچه بسی سرسخت و ناشکیبا، همانسان حقیقتطلب بود. راسل گفته بود: «من او را دوست دارم و احساس میکنم مشکلاتی را حل خواهد کرد که من برای حلکردنشان پیر شدهام». ویتگنشتاین با مرگ پدرش در ۱۹۱۳ ثروتِ کلانِ بهمیراثبرده را بخشیده بود و از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹ در ارتش فعالیت کرد. کتابِ شهیر تراکتاتوس را پس از جنگ جهانی نخست با مقدمهای از برتراند راسل منتشر ساخت. آنگاه به حرفههای مختلفی چون باغبانی، معلمی، معماری و .. پرداخت. بعدها با نوشتنِ کتابِ پژوهشهای فلسفی، علیه خود شورید. کتابی که ایدههای آن را در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ در کمبریج پرورده بود. در ۱۹۴۵ دستنوشته نهایی پژوهشهای فلسفی آماده انتشار بود، اما ویتگنشتاین در آخرین لحظات منصرف شد و فقط مجوز انتشارِ آن پس از مرگ خودش را صادر کرد. وقتی به سبب سرطان مسیر زندگیاش به فرجام رسید، آخرین کلامِ او این بود: «به آنها بگو زندگانی شگفتانگیزی داشتهام»! چهبسا باید میگفت: «ما زندگانی شگفتانگیزی داشتهایم»! زیرا زندگانی ایشان مشحون از مواجهۀ بیشائبه با حقیقت بود. این بیشائبهبودن شگفتانگیز است.»
منبع: کانال شخصی دکتر میلاد نوری
انتهای پیام