آسیبهای روانشناسی شبهعلم
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی افزود: در روانشناسی علمی بر اساس روشهایی عمل میکنیم که سالها بر روی آنها پژوهش انجام شده و تعداد این پژوهشها آن قدر زیاد بوده که توانستهاند خود را از فرضیه به نظریه تبدیل کنند.
روانشناسی شبه علمی مشکلات را پس از مدت کوتاهی از نو شروع میکند
بنیاد بوعلیسینا به نقل از روزنامه اطلاعات نوشت: «عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی درباره روانشناسی شبه علمی گفت: عمدتا، افرادی که به شبه علم میپردازند، کسانی هستند که با کار تجاری، دیگران را ترغیب می کنند که به صورت موقت و برای مدتی کوتاه، حال خوب را تجربه کنند. غافل از این که پس از مدت کوتاهی، مشکلات از نو شروع میشوند. در روانشناسی علمی معتقدیم تغییر یک فرآیند مداوم، مستمر، طولانی مدت و سخت است و به تلاش و کوشش مداوم نیاز دارد.
دکتر ندا علیبیگی در گفتگو با ایسنا درباره تفاوت میان شبه علم روانشناسی و روانشناسی علمی توضیح داد: تفاوتی که بین شبه علم روانشناسی و علم روانشناسی وجود دارد، این است که در شبه علم روانشناسی، موفقیت یا تغییر، یک شبه رخ میدهد؛ یعنی شما مطالبی را مطالعه میکنید که این طور القا میکنند که در مدت بسیار کوتاه میتوان تغییرات بزرگی در زندگی ایجاد کرد؛ مثلا در عرض چند روز از افسردگی رها شد یا یک شبه پولدار شد.این روانشناس ادامه داد: تفاوت اینها با علم در این است که مبتنی بر پژوهشهای علمی نیستند. عمدتا، افرادی که به شبه علم میپردازند، افرادی هستند که با کار تجاری، دیگران را ترغیب می کنند که به صورت موقت و برای مدتی کوتاه، حال خوب را تجربه کنند.
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی افزود: در روانشناسی علمی بر اساس روشهایی عمل میکنیم که سالها بر روی آنها پژوهش انجام شده و تعداد این پژوهشها آن قدر زیاد بوده که توانستهاند خود را از فرضیه به نظریه تبدیل کنند. وی در ادامه با اشاره به عوامل مؤثر بر گسترش روانشناسی شبهعلمی، گفت: متأسفانه یکی از اتفاقات بدی که در سالهای اخیر به آن دامن زده شده، این است که کسانی بدون آگاهی و بدون در نظر گرفتن ویژگیهای فردی خود وارد رشته روانشناسی میشوند. در نتیجه برخی از افراد از این رشته به عنوان ابزاری برای تجارت استفاده میکنند تا یک ابزار علمی. به همین دلیل به مردم توصیه میشود در انتخاب روانشناس خود دقت زیادی داشته باشند.علیبیگی تأکید کرد: از مسؤولان درخواست میشود جلوی ورود بیرویه به این رشته را بگیرند یا برای ورود به این رشته برخی معیارها از جمله مصاحبه قبل از ورود تعیین کنند.
آسیبهای روانشناسی شبهعلم
روی آوردن برخی روانشناسان به روانشناسی زرد، با وجود تمامی آسیبهایی که شبهعلم یا علم زرد به افراد وارد میکند، سبب شده تا متأسفانه امروزه به دلایل مختلف برخی افراد که حتی تحصیلات دانشگاهی روانشناسی دارند هم به شبهعلم روی آورند و به جای استفاده از روشهای علمی مبتنی بر شواهد، از روشهای غیرعلمی و مبتنی بر «به چیزهای خوب فکر کن»، «دنیا در دستان توست» و مواردی مشابه استفاده کنند. هر چند که این موضوع آسیبزننده است، اما ممکن است به دلیل ناآگاهی مردم، خطاهای شناختی و بسیاری از موارد دیگر، بازار علم زرد داغتر از روشهای علمی مبتنی بر شواهد باشد.
دکتر پیمان دوستی، روانشناس در گفتگو با ایسنا ضمن هشدار درباره رواج علم زرد، ویژگی های این نوع علم را چنین تشریح میکند: در علم، فارغ از هرگونه تعصب، میتوان یافتهها را به چالش کشید و یافتههای جدید را به یافتههای قبلی افزود و در صورت لزوم یافتههای قبلی را مردود اعلام کرد. این ویژگی همان چیزی است که به آن «ابطالپذیری» گفته میشود؛ یعنی یافته مطلقی وجود ندارد. همچنین ویژگی دیگر علم «آزمونپذیری» است، یعنی اگر ادعایی مطرح میشود، میتوان با روشهای علمی یا آزمایشگاهی آنها را آزمود. «تکرارپذیری» ویژگی دیگر علم است؛ بدین معنی که اگر دیگران هم روشهای مورد ادعا را امتحان کنند، نتایجی مشابه به دست میآورند. همچنین علم ویژگی دیگری به نام «پایایی» دارد، یعنی اگر پس از مدت زمانی باز هم ادعا مورد آزمون قرار گرفت، نتایج تکرار شوند. هرچند اینها فقط بخشی از ویژگیهای علم هستند، اما دانستن همین ویژگیها به تشخیص تفاوتهای بین علم و شبه علم کمک میکند.
شبه علم یا همان علم زرد، به باورها و ادعاهایی گفته میشود که با هیچ یک از ویژگیهای علم همخوانی ندارند، باورمندان به آنها متعصبانه از باورهای خود دفاع میکنند و در عین حال این ادعاها نه قابل آزمودن با روش های علمی هستند، نه تکرارپذیرند و نه در بلندمدت پایایی دارند. طالعبینی، کفبینی، قانون جذب و برخی سخنرانیهای انگیزشی، نمونههای بارزی از شبهعلم هستند.
این مدرس دانشگاه با بیان این که «در برخی موارد شناسایی مرزهای بین علم و شبه علم به سختی امکانپذیر است» ادامه می دهد: برای مثال یکی از نمونههای بسیار بحث برانگیز در این حوزه، آزمون شخصیت MBTI است که هرچند تا کنون پژوهشهای زیادی بر اساس آن انجام شده است، اما برخی یافتهها گواه از آن دارد که این ابزار، پایایی لازم برای سنجش ویژگیهای شخصیت را ندارد و افراد در بازههای زمانی مختلف، در پاسخ به این آزمون با ویژگیهای شخصیتی مختلفی روبرو میشوند. این درحالی است که علاقمندی افراد برای استفاده از این آزمون به منظور پیشبینی موفقیت شغلی، تحصیلی و … رو به افزایش است و با توجه به عدم پایایی کافی این ابزار که طی پژوهشهای اخیر مشخص شده است، یعنی پاسخ به آزمون در بازههای زمانی مختلف نتایج متفاوتی در بر خواهد داشت، آسیبهایی به افراد وارد میشود. بر این اساس، منتقدان توصیه میکنند در استفاده از این آزمون، جانب احتیاط رعایت شود.
این روانشناس هشدار میدهد: روانشناسی نیز از گزند شبه علم در امان نمانده است و امروزه شاهد آن هستیم که روانشناسی علمی تلاش میکند تا میان روانشناسی علمی و شبه علم یا همان علم زرد تمایز قائل شود. با این حال، روانشناسی زرد یا شبه علمی در بین مردم به دلایل مختلف از محبوبیت بالایی برخوردار است؛ زیرا مطالبی را بیان میکند که مردم دوست دارند بشنوند، فارغ از اینکه چقدر با واقعیت همخوان است یا خیر. روانشناسی زرد یا همان شبه علم، همیشه راههای آسان را پیشنهاد میکند و با جملات انگیزشی برای مدت کوتاهی، آنچه مردم میخواهند را به آنها میگوید.
نکته قابل تأمل این که افراد به وضوح میدانند این روشها در طولانیمدت اثربخش نیستند، اما به دلیل پیامد کوتاه مدت که فرد در لحظه احساس بهتری دارد یا به زبان روانشناسی، به دلیل حذف محرک ناخوشایند، این رفتار را ادامه میدهد و چرخه ادامه پیدا میکند. این امر در حالی است که ما میدانیم پروسه روان درمانی و مبتنی بر روشهای علمی، فرآیندی طولانی مدت و در برخی شرایط دردناک است که در نهایت منجر به بازسازی شخصیت و رفع مشکلات مربوط به روان میشود، اما باز هم تأکید میکنم انسان همیشه به دنبال راهکارهای ساده است و شبه علم با روشهای ساده، آنچه مردم میخواهند را به آنها میگوید.
دکتر فرهاد طارمیان، عضو هیأت علمی گروه روانشناسی بالینی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی هم درباره عواقب گسترش روانشناسی شبه علمی در فضای مجازی میگوید: توصیهها و راهنماییهای غلط، در کوتاهمدت آسیب خود را نشان میدهند. این توصیهها، پیامدهایی دارند که اصطلاحاً دود آن به چشم خود مخاطبان میرود.
شبه علم در روانشناسی، دخالت افراد غیرروانشناس در این حوزه است. باور غلط و تحریف شدهای بین مردم وجود دارد که شبه علمگراها از آن سوءاستفاده میکنند؛ این که هر فردی روانشناسی خوانده، میتواند به دیگران مشاوره دهد.
این استادیار روانشناسی بالینی با اشاره به این که شبهعلم از ناآگاهی مردم ایجاد میشود، ادامه میدهد: البته مردم در این ناآگاهی مقصر نیستند. این وظیفه دانشگاهها، صداوسیما و رسانههای چاپی و دیجیتال است که رشتههای روانشناسی و صلاحیتهای حرفهای را معرفی کنند. زمانی که چنین باور اشتباهی در میان مردم وجود دارد، بدیهی است افرادی از این فرصت استفاده میکنند و تعمداً یا سهواً به نشر اطلاعات غلط میپردازند.
این باور اشتباه وجود دارد که همه روانشناسان میتوانند وارد حوزه درمان شوند، درحالی که ما در وهله اول باید بررسی کنیم فرد مورد نظر در کدام رشته یا گرایش خاص روانشناسی تحصیل کرده است. حدود هفت سال است که روانشناسی در مقطع لیسانس گرایش ندارد و این یعنی کسی که در دوره کارشناسی روانشناسی تحصیل میکند، صرفاً اصول پایهای را میآموزد. همچنین رشد بیرویه و تصاعدی گرایشهای روانشناسی در دانشگاههای مختلف و پذیرفته شدن سالانه هزاران نفر در این رشته به پدیده «روانشناسی زرد» دامن زده است.
این روانشناس تأکید میکند: دانشگاهها و واحدهای درسی، در رعایت اخلاق حرفهای برای ممانعت از گسترش روانشناسی شبهعلمی، نقش دارند. درسهای مربوط به اصول اخلاق حرفهای در مقطع تحصیلات تکمیلی برخی گرایشهای روانشناسی تدریس میشوند، اما نه برای همه رشتهها، بلکه فقط برای رشتهها و گرایشهایی که دانشآموختگان آن قرار است پس از فارغالتحصیلی در مشکلات روانی مردم مداخله کنند. با این وجود تدریس این موارد ضامن این که دانشجو پس از فارغالتحصیلی به اصول اخلاق حرفهای پایبند بماند، نیست و به تعهدات شخصی و اخلاقی و باورهای اعتقادی او ارتباط دارد تا مانع از سوق یافتن وی به سمت روانشناسی زرد شود.
به هر حال باید سازمان و نهادی، نظارت کیفی و مانیتورینگ دائمی بر روی فعالیتهای این افراد داشته باشد و متأسفانه در حال حاضر این نظارت به شکل جدی وجود ندارد. عمده نظارت سازمان نظام روانشناسی و مشاوره، بر افرادی است که پروانه فعالیت برای آنها صادر شده است؛ هر چند یکی از وظایف آن میتواند «کنترل بر گسترده شدن روانشناسی زرد» باشد و سایر انجمنهای علمی در این زمینه به سبب نوع وظایفشان فاقد اهرم اجرایی برای نظارت بر حوزه روانشناسی هستند؛ یعنی نمیتوانند به شکل قانونی مانع از فعالیت برخی مدعیان روانشناسی شوند.
افرادی که لیسانس روانشناسی دارند، نمیتوانند با مدرک کارشناسی وارد حوزه مشاوره و خدمات روانشناختی شوند. حداقل مدرکی که این قابلیت علمی و صلاحیت حرفهای را به فرد میدهد تا بتواند وارد مداخله درمانی برای مشکلات روانی افراد شود، کارشناسی ارشد است، آن هم در شرایطی که رشته فرد مرتبط باشد. در میان گرایشهای روانشناسی در دوره تحصیلات تکمیلی، روانشناسی بالینی، روانشناسی سلامت و روانشناسانی که در گرایشهای مشاوره تحصیل کردهاند، میتوانند به امر مشاوره و درمان روی آورند.
این در حالی است که ما در حوزه روانشناسی در ایران دست کم 15گرایش مختلف داریم و در کشورهای مترقی بیش از 50 گرایش در زمینه رشته روانشناسی وجود دارد. بنابراین همه افرادی که در رشته روانشناسی فارغالتحصیل میشوند نمیتوانند به کار مشاوره بپردازند. مثلا کسی که در رشته روانشناسی تربیتی یا روانشناسی صنعتی یا روانشناسی ورزشی تحصیل کردهاست، در حوزه تخصصی خود صاحبنظر است نه در زمینه مشاوره و رواندرمانی افراد دچار اختلالات روانی.
این که گروهی از افراد که تحصیلات آکادمیک روانشناسی ندارند ولی در فضای مجازی مشاوره میکنند، فقط مختص ایران نیست و در کشورهای دیگر نیز افرادی هستند که با بیان قوی و زبان بدن خوب، مخاطبشناسی و اطلاعات پراکنده در زمینه روانشناسی، مطالب خود را در عناوین خوش آب و رنگی شامل سخنرانیهای انگیزشی، خودشناسی و روشهای سریع موفقیت و خوشبختی انتقال میدهند.
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی درباره روانشناسی شبهعلمی میگوید: عمدتا، افرادی که به شبه علم میپردازند، کسانی هستند که کار تجاری میکنند و دیگران را ترغیب میکنند که به صورت موقت حال خوب را تجربه کنند. غافل از این که پس از مدت کوتاهی مشکلات از نو شروع میشوند. در روانشناسی علمی معتقدیم تغییر یک فرآیند مداوم، مستمر، طولانی مدت و سخت است و به تلاش و کوشش مداوم نیاز دارد.
دکتر ندا علیبیگی در گفتگو با ایسنا با بیان این که «امروزه در روانشناسی با مفهومی به نام روانشناسی زرد روبهرو هستیم»، درباره معنی ترکیب «روانشناسی زرد» توضیح میدهد: رنگ زرد میتواند معانی مختلفی را در ذهن ما ایجاد کند. یکی از معانی رنگ زرد برگرفته از فصل پاییز است که در این فصل رنگ زرد بیشتر از هر زمان دیگری در طبیعت دیده میشود. این رنگ تداعیکننده به پایان رسیدن رشد طبیعت است. این اصطلاحی برای شبه علم روانشناسی هم به کار برده میشود، زیرا روانشناسی زرد در واقع به معنای به پایان رسیدن فرآیند علمی و داشتن یک نگاه شبه علمی یا غیرتخصصی به پدیدههای روانشناسی است.
تفاوت شبه علم روانشناسی با علم روانشناسی این است که در شبه علم روانشناسی، موفقیت یا تغییر، یک شبه رخ می دهد؛ یعنی مطالبی به شما القا میکنند که در مدت بسیار کوتاه میتوان تغییرات بزرگی در زندگی ایجاد کرد؛ مثلا در عرض چند روز از افسردگی رها شد یا یک شبه پولدار شد.
اینگونه مطالب مبتنی بر پژوهشهای علمی نیستند. عمدتا، افرادی که به شبه علم میپردازند، افرادی هستند که کار تجاری میکنند و افراد را ترغیب میکنند که به صورت موقت حال خوب را تجربه کنند. غافل از این که پس از مدت کوتاهی مشکلات از نو شروع میشوند. اما در روانشناسی علمی معتقدیم تغییر یک فرآیند مداوم، مستمر، طولانی مدت و سخت است و به تلاش و کوشش مداوم نیاز دارد و بر اساس روشهایی عمل میکنیم که سالها بر روی آنها پژوهش انجام شده و تعداد این پژوهشها آن قدر زیاد بوده که توانستهاند خود را از فرضیه به نظریه تبدیل کنند.
علیبیگی علل روی آوردن مردم به روانشناسی زرد را چنین تشریح میکند: ممکن است برخی انسانها تمایل بسیار زیادی برای تغییر داشته باشند و این تمایل به تغییر، افراد را به این سمت سوق میدهد که تغییر را سریعتر تجربه کنند. یکی از علتهایی که ما به سمت روانشناسی زرد گرایش پیدا میکنیم، این است که دوست داریم زود نتیجه بگیریم و این تمایل به زود نتیجه گرفتن، حاصل الگوهای تربیتی غلطی است که والدین و آموزشوپرورش برای فرد به وجود آوردهاند.
اگر سیستم تربیتی ما بر مبنایی باشد که بتوانیم چیزی را به بار بیاوریم و به بار نشستن را تجربه کنیم، آن وقت یاد میگیریم که برای حصول نتیجه مطلوب، در یک فرآیند مداوم قرار بگیریم. مثلا در دوران دبستان به دانشآموزان یاد داده میشود که دانهای را بکارند و اجازه دهند دانه سبز شود. این یکی از آموزشهای خوبی است که به کودک فرصت میدهد نتیجه عمل خود را ببیند و این نوع آموزشها در ایجاد رویکردهایی که افراد بتوانند تا مشاهده نتیجه، صبر و تحمل داشته باشند بسیار اثرگذار است، اما وقتی آموزش ما طوری باشد که فرد، شب امتحان درس بخواند و نتیجه بگیرد، طبیعتا در بقیه الگوها نیز به سمت یک شبه تغییر کردن حرکت میکند.
او درباره کاربرد «اثر بارنوم» در روانشناسی زرد، میگوید: اثر بارنوم به این معناست که اصولا افراد کلیگوییهایی را درباره خود میپسندند. یعنی هنگامی که یک نفر به بیان قانونمندیهای کلی که اکثر مردم در موقعیتها و شرایط یکسان ممکن است آن گونه رفتار کنند، میپردازد، ما این قانونمندیها را درباره خود میپذیریم. در روانشناسی زرد از «اثر بارنوم» استفاده میکنند؛ به این صورت که از قانونمندیهای کلیای که درباره اغلب افراد استفاده میشود، برای توصیفهای کلی استفاده میکنند و مردم میپذیرند که این گزارهها درباره آنها مصداق دارد. این موضوع باعث گرایش مردم به سمت روانشناسی زرد میشود. مثلا جمله «شما گاهی اوقات خوشبرخورد و اجتماعی و گاهی اوقات محتاط و خوددار هستید» درباره همه آدمها صدق میکند. چنین توصیفهایی برای همه افراد میتواند جذاب باشد.
پرسشنامههای شخصیتی شناختهشدهتری وجود دارند که مردم فکر میکنند این پرسشنامهها کاملا اشاره به ویژگیهای فردی آنها دارد. بنابراین هم طالعبینها و هم روانشناسان زرد از این راز استفاده میکنند و از آن جایی که به دنبال به دست آوردن سرنخهایی از واکنشها و رفتار افراد هستند، میتوانند با توصیف بخش کوچکی از شخصیت مراجعهکننده، او را به قبول تمامی آن چه که در ارزیابیها ارائه میدهند، وادار کنند.
متأسفانه یکی از اتفاقات بدی که در سالهای اخیر به آن دامن زده شده، این است که افراد بدون آگاهی و بدون در نظر گرفتن ویژگیهای فردی خود وارد رشته روانشناسی میشوند. در نتیجه برخی افراد از این رشته به عنوان ابزاری برای تجارت استفاده میکنند تا یک ابزار علمی. به همین دلیل به مردم توصیه میشود در انتخاب روانشناس خود دقت زیادی داشته باشند.
از مسؤولان هم درخواست میشود جلوی ورود بیرویه به این رشته را بگیرند یا برای ورود به این رشته برخی معیارها از جمله مصاحبه قبل از ورود در نظر بگیرند.
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی به نقش دانشگاهها و سازمان نظام روانشناسی برای جلوگیری از گسترش روانشناسی زرد تأکید میکند و میگوید: سازمان نظام روانشناسی ایران به عنوان متولی روانشناسان ایران، نقش بسیار کلیدی خواهد داشت. از سازمان نظام روانشناسی انتظار میرود در انتخاب معیارهای ورود به رشته روانشناسی و نیز اعطای مدرک برای کار حرفهای، دقیق و موشکافانه برخورد کند. قطعا گنجاندن واحدهای درسی اخلاق و اخلاق حرفهای در علم روانشناسی بسیار ضروری است. لازم است از خود علم روانشناسی به عنوان ابزاری برای بررسی صلاحیت روانشناسان استفاده شود و جلوی روانشناسانی را که صرفا میخواهند با نگاه بازاری وارد این رشته شوند، بگیریم.
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران درباره نقش مردم در مقابله با روانشناسی شبهعلمی میگوید: مردم باید درجهای از سواد رسانهای و تفکر نقادانه را داشته باشند که اگر با سخنی مواجه شدند بتوانند تشخیص دهند آیا این سخن برای کسب منافع شخصی بیان شده است یا فرد گوینده صرفا بدون غرض اطلاعاتی مفید را مطرح میکند. این فقط به حوزه روانشناسی مربوط نمیشود و با گسترش فضای مجازی، لازم است مردم سواد رسانهای داشته باشند.
دکتر علی اصغر اصغرنژاد فرید در گفتگو با ایسنا با بیان این که «برای خود روانشناسان نیز تشخیص روانشناسی علمی از روانشناسی شبه علمی چندان راحت نیست» ادامه میدهد: صرف استفاده از عبارت «از نظر روانشناسی…» نباید باعث شود مردم حرف افراد مختلف را بپذیرند و مطلب علمی را باید از رسانه معتبر دریافت کرد.
در این راستا لزوم تفکر نقادانه در موضوعات علوم انسانی اهمیت بیشتری دارد، چرا که مرز بین علم و شبهعلم یا علم و خرافه چندان روشن نیست.
مثلا کتابی با عنوان «راز» وجود دارد که در آن گفته شده است اگر هر روز با خود تکرار کنی «من میلیاردر خواهم شد» این اتفاق میافتد؛ اما واقعیت این است که برای انجام هر کاری ابتدا باید طرح و نقشه آن را داشت و سپس طرح را اجرا کرد. با «گفتن و خواستن» رسیدن به هدف ممکن نمیشود، بلکه با «عمل کردن» موفقیت رخ میدهد.
او به پرسشی درباره تأثیر واحدهای درسی اخلاق حرفهای در برنامه درسی دانشجویان روانشناسی برای جلوگیری از روی آوردن آنها به روانشناسی شبهعلمی، پاسخ میدهد: هر دانشجویی باید درس اخلاق حرفهای را بگذراند اما دانستن تأثیری ندارد؛ بلکه عمل کردن دانشآموختگان به این دروس مهم است. باید سیستم نظارتی مستحکمی برای نظارت بر ترویج روانشناسی زرد وجود داشته باشد. اگر کسی حرفی بزند که موجب آسیب به زندگی افراد شود، باید محکمه و سازو کاری وجود داشته باشد که این موضوع را پیگیری کند و پس از جریمه فرد متخلف به همه افراد حوزه اطلاع دهد تا همه متوجه شوند اقداماتشان چه پیامدهایی دارد.
اگر سازمان نظام روانشناسی به کسی پروانه اشتغال دهد، از او یک تعهد اخلاقی هم میگیرد تا چارچوبهایی را رعایت کند. مثلا از لحاظ قانون نظام پزشکی، تبلیغ فعالیتهای پزشکی جرم است؛ اما میبینیم هر روز تبلیغ دندانپزشکی و خدمات پوست و مو به منازل ارسال میشود. الزام به نظارت و کنترل مهم است و افراد باید بدانند بر عملکردشان نظارت میشود.
همچنین اگر فارغالتحصیل رشته روانشناسی از مقطع ارشد و دکتری باشید و بخواهید از مدرک خود کسب درآمد کنید، به این سادگی نیست؛ زیرا تعرفههای مشخص شده از سوی سازمان نظام روانشناسی با هزینههای تأسیس یک مطب و افرادی که میتوانید به آنها خدمات ارائه دهید، قابل مقایسه نیست. بنابراین ممکن است افراد با توسل به روشهای غیراخلاقی درآمد کسب کنند.
شبه علم و صلاحیتهای علمی متخصصان
انبوه به اصطلاح مطالب علمی و روان شناسی در سایت ها و صفحات فضای مجازی، ما را بر آن داشت که در چند شماره چرایی این مساله و اهمیت علم در معنای واقعی آن را برای مخاطبان، شرح دهیم. اینک بخش چهارم و پایانی این مطلب از نظر شما می گذرد.
یک روانشناس با تاکید بر این که «اصل نسبیت و شکاکیت به عنوان دو عنصر مهم و اساسی در جدا ساختن مرز بین علم و شبه علم است» می گوید: دستیابی به ماهیت مفهوم و پدیده، در نظر گرفتن فرایض و سوالهای مطرح شده، جمعآوری دادههای موردنظر به واسطه ابزارهای روا و پایا، بررسی صحت و سقم دادههای به دست آمده، استدلال به دور از هیجان و به بوتهی آزمون گذاشتن فرضیهها عوامل مهمی هستند که به عنوان «تفکر انتقادی» یعنی مهمترین شاخص روانشناسی علمی به شمار میآیند.
سحر پهلوان نشان در گفتوگو با ایسنا با ابراز خوشحالی از این واقعیت که «به صورت کلی و در جامعه امروزی شاهد آن هستیم که میزان توجه و اقبال عمومی به حوزه روانشناسی و گرایش های مرتبط با آن به نسبت سال های گذشته افزایش پیدا کرده است» به ارائه برخی از مصادیق این اقبال در جامعه عمومی پرداخته و می گوید: این افزایش اقبال، در زمان انتخاب رشته مقطع کارشناسی به ویژه در میان دانش آموزان در رشته علوم انسانی و حتی به خاطر ماهیت بین رشته ای بودن این علم، در میان دانش آموزان ریاضی و تجربی یا به هنگام پذیرش دانشجو در مقاطع تحصیلات تکمیلی(تغییر رشته یا ادامه تحصیل) و به ویژه در زمان درخواست کسب پروانه اشتغال از سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور توسط فارغالتحصیلان این رشته به شدت مشهود است.
علاوه بر این، به دلایل علائق شخصی (تصور این که با تحصیل در رشته روانشناسی میتوان با نگاه به چهره افراد ویژگیهای شخصیتی آنها را شناخت، به دیگران کمک کرد و یا همه معضلات را حل کرد)، جذابیت، تنوع گرایشها و حوزههای مرتبط، ماهیت چندبعدی و کاربردی بودن این علم، شاهد آن هستیم که در برخی از برهههای زمانی، تغییر و تحولات صورت گرفته در جامعه یا جهان نیز به این مقبولیت دامن زده و میزند، به طور مثال در دوران بروز و شیوع ویروس کرونا، اپلیکیشنهایی مانند اسنپ، آپ و … نیز اقدام به ارائه خدمات روانشناسی به اشکال مختلف برای افراد جامعه کردند. در همین راستا و در فضای مجازی نیز افراد بسیاری در کنار تلاشها و فعالیتهای متخصصان بنام و توانمند این حوزه نسبت به ارائه لایوهایی با موضوعات به ظاهر مرتبط با روانشناسی اقدام کردند که مورد اقبال بسیاری از افراد جامعه و در مقابل انتقاد و سرزنش بسیاری از متخصصان این حوزه واقع شد.
حال سوال اساسی آن جاست که به راستی مرز بین روانشناسی علمی و غیر علمی کجاست؟ اصولا چه کسی روانشناس است و چه کسانی میتوانند اقدام به انجام پژوهشها یا آموزشهایی در این حوزه به شکلی کاملا علمی، تخصصی و به روز کنند؟ آیا در این رابطه نیاز به وجود قوانین، اصول، خط مشیها یا نظارتهایی ضروری به نظر میرسد؟ چه کسی این موارد را تایید می کند و چگونه باید به اطلاع مردم در یک جامعه برسد؟ برای خیلی از افراد عامه میزان شرکت کنندگان در یک لایو، جذابیتهای بصری، تصدیق باورها و شواهدی که همخوان با تفکرات آنها باشد، بیان فرد گوینده و… معمولا از جمله عواملی است که ممکن است فرد را از توجه به عوامل اساسیتری چون میزان تحصیلات، رشته متناسب، تجارب کاری، روزآمدی، مدارک معتبر و … یک روانشناس باز دارد.
او با بیان این که «این مرز میان روانشناسی علمی و غیرعلمی میتواند در حوزههایی مانند موضوعات و مفاهیم کلیدی، روششناسی، پژوهش و آموزش و مهمتر از همه درمان و بالین برجسته شود» خاطرنشان می کند: بسیار دیده شده است موضوعاتی به عنوان مباحث روانشناسی توسط افراد مختلف مطرح میشود که اگرچه مورد اقبال عمومی هم واقع شده، اما در اصل به عنوان روانشناسی علمی شناخته نمی شوند. برای نمونه با هم برخی از این موارد رو مرور میکنیم: چگونه میتوان شریک عاطفی خود را مجذوب خود کرد یا چگونه میتوان در یک شب به رمز و راز موفقیت دست پیدا کرد.
اگر چه پاسخی که به این سوالات داده میشود هم میتواند در حوزه روانشناسی علمی باشد و هم در حوزه روانشناسی غیرعلمی ( روانشناسی زرد- پاپ سایک)، اما اساسا، حوزه این موضوعات را میتوان خارج از روانشناسی علمی دانست.
وقتی از روانشناسی علمی صحبت میکنیم، باید مفاهیم حوزه، مفاهیمی علمی و تخصصی باشد، دادههای آن از روشهای علمی مبتنی بر مشاهده و آزمایش نه صرفا تجارب شخصی به دست آمده باشد که روایی و پایایی آن نیز قابل بررسی بوده و مهمتر از همه انتشار این نتایج هم مطابق با اصول، ساختار و قواعد علمی صورت گرفته باشد. در روش علمی، دادهها باید از مراحلی مانند آزمایش، مشاهده و به واسطه استفاده از ابزارهای معتبری چون پرسشنامه و .. به دست آمده باشد، اما در روانشناسی غیرعلمی دادهها عموما از تجارب شخصی، نظرات دوستان، جستجو در سایتهای بعضا نامعتبر و … به دست میآید.
تعریف علمی روانشناسی از قرن ۱۹علم مطالعه رفتار بوده است. از منظری دیگر روانشناسی علمی مطالعه نظاممند و ساختارمند رفتار و فرآیندهای ذهنی در موجود زنده است. این جامعترین و مانعترین تعریف موجود در خصوص این علم است. بنابراین هر تعریف دیگری به جز آن چه بیان شده است، به عنوان روانشناسی غیر علمی یا زرد شناخته میشود.
در شناخت علم و غیر علم علاوه بر داشتن تعاریف جامع و مانع، بررسی سیر تحولی آن نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. باید بررسی کنیم که ریشهی این پدیده و سیر تحولیای که دنبال کرده است، چیست. شروع روانشناسی با چیزی شبیه شبهعلم همراه بوده است، یعنی در سالیان گذشته (قبل از قرن ۱۹) محققان و پژوهشگران به مطرح کردن نظریههای مختلف مانند نظریه جمجمه شناسی «گال» که بر این اعتقاد بود که افراد دارای جمجمه های بزرگ قطعا خلافکاران آینده هستند یا پرسشگریهای سقراط به دنبال فهم ماهیت پدیدهها و درنهایت تسلط بر آنها و یا پیشبینیپذیری بودند و برای دستیابی به این مهم نیز از روشهای غیرعلمی چون جنگیری، تسخیر روح، شکنجه و طرد و… استفاده میکردند.
گرچه در شروع این علم شاهد بروز چنین موارد غیر علمیای بودهایم، اما رفته رفته و با گذشت زمان با انجام مطالعات بیشتر، استفاده از روشهایی علمی، اعمال نظارتها و بازبینیها، بیان نقاط ضعف نظریات به واسطه پرسشگری، تفکر انتقادی و مهمتر از همه آزمون فرضیهها به دور از هر نوع هیجان، تعصب و پیشداوری روانشناسی علمی قوت بیشتری گرفت.
در علم و شبه علم به دنبال پیشبینی و کنترل رویدادها هستیم. وجه تمایز اصلی در روشهایی است که هر کدام از این دو رویکرد دنبال می کنند. در روش علمی سلسله مراتبی طی میشود. ابتدا بر روی یک نمونه آماری مشخص که بر اساس ملاکهای خاصی انتخاب شده است کار را انجام میدهیم، از ابزارهایی همچون پرسشنامه، مصاحبه و … استفاده میکنیم، دادهها با روشهای آماری خاصی تحلیل میشوند و در پایان تعمیم این نتایج با احتیاط خاصی صورت میگیرد؛ زیرا ممکن است همین مراحل توسط شخص دیگر بر نمونهای مشابه حتی نتیجه متفاوتی را رقم زند، پس هیچ چیز برای همه افراد یکسان نبوده و نیست.
اصل نسبیت و شکاکیت به عنوان دو عنصر مهم و اساسی در جدا ساختن مرز بین علم و شبه علم است. دستیابی به ماهیت مفهوم و پدیده، در نظر گرفتن فرایض و سوالهای مطرح شده، جمعآوری دادههای موردنظر به واسطه ابزارهای روا و پایا، بررسی صحت و سقم دادههای به دست آمده، استدلال به دور از هیجان و به بوتهی آزمون گذاشتن فرضیهها عوامل مهمی هستند که به عنوان تفکر انتقادی یعنی مهمترین شاخص روانشناسی علمی به شمار میآیند.
هر چه قدر باورهای راسخی داشته باشیم، بیشتر به سمت شبه علم میرویم؛ زیرا باور به تسلط و کنترل را در ما بیشتر میکند. آن چه به ما کمک میکند که بهتر در این مسیر قدم برداریم، این است که وقتی روانشناسی و مراحل آن را شناختیم، مفاهیم به ظاهر مرتبط با این حوزه را از منظر این رشته بازتعریف کنیم، به نحوی که این تعاریف جامع و مانع و مورد تایید متخصصان این حوزه باشد.
به گفتهی این روانشناس، علاوه بر این در عمل و به ویژه در حوزه درمان و آموزش نیز واقعا چنین نیست که فردی با مطالعه چند کتاب روانشناسی و یا حضور در چند کارگاه آموزشی بتواند وارد حوزه آموزش و درمان شود. به صورت کلی یک روانشناس میتواند در سه حوزهی آموزش و دانشگاه، بهداشت و درمان و پژوهش یا ترکیبی از این سه فعالیت داشته باشد. روانشناس در هر کدام از این حوزهها که فعالیت کند، با استفاده از دو یا چند رویکرد درمانی متفاوت مانند رفتاردرمانی، شناختدرمانی، روانتحلیلی یا درمان های موج سوم و… در نهایت به دنبال فهم مشکلات افراد و تامین و ارتقای بهداشت جسمی و ذهنی جامعه است.
این مدرس دانشگاه علم و فرهنگ دربارهی روند افزایش درخواست اخذ پروانهی اشتغال به کار از سوی فارغ التحصیلان این رشته از سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور، می گوید: ما در ایران نهادی با عنوان سازمان نظام روانشناسی و مشاوره داریم. افرادی که تحصیلات تکمیلی در زمینه روانشناسی و مشاوره داشته باشند، میتوانند یک سال پس از فارغالتحصیلی با مراجعه به این سازمان مدارک خود را برای اخذ پروانه ارائه دهند. حداقل مدرک مورد پذیرش، کارشناسی ارشد یا دکتری است.
معمولا افراد خواهان پروانه اشتغال باید در دو مقطع تحصیلی، یک گرایش واحد خوانده باشند. این گرایش باید با زمینهای که میخواهند در آن مشغول به کار شوند یکسان باشد. علیرغم این که روانشناسان، هنگام تحصیل، از حوزههای متعددی مثل حوزهی روانسنجی، صنعت و سازمان، یادگیری، کودک و نوجوان، تحولی، کاربردی و… میآموزند؛ اما در مقام عمل، با توجه به اشرافی که به این حوزهها دارند باید یک زمینهی تخصصی را برای ارائه خدمات درمانی انتخاب کنند، به همین دلیل مرتبط بودن گرایش با نوع گرایشی که افراد درصدد کسب مجوز بر اساس آن هستند، نکته مهمی است و توجه ویژه سازمان نظام به این مساله خود گواهی بر ارائه خدمات تخصصی توسط روانشناسان و وجه علمی این داستان است. علاوه بر آن وجود بازرسی های متعدد پس از دریافت پروانه توسط بازرسان نظام یا اخذ امتیازاتی برای تمدید پروانه در سال های بعد نیز از دیگر نکات مثبت در این حوزه به شمار می آید.
در کنار پرداختن به این ملاکهای اساسی و مهم اما سوال اساسی آن جا است که آیا یک فرد به صرف یک مصاحبهی چند دقیقهای یا داشتن مدرک کارشناسی ارشد یا دکتری میتواند وارد حوزه درمان شود یا اقدام به ارائه آموزش به عموم مردم کند؟ توجه به سوابق تحصیلی پیش از آن، ویژگیهای روانی و یا شخصیتی، و به طور کل سلامت روان به چه شکل در این فرایند مورد ارزیابی قرار می گیرد؟ در صورت عدم پرداختن به این عوامل به واسطه افزایش متقاضیان، زمان کوتاه مصاحبه یا پرداختن به موارد اساسیتر عدم تمایز میان یک روانشناس علمی و غیرعلمی بیشتر از هر زمان دیگری بارز میشود که در نهایت، گاهی منجر به ایجاد بدبینی، بی اعتمادی و عدم رضایت افراد جامعه از این حوزه و در نهایت افزایش مسائل و مشکلات روانشناختی و هزینه های گزاف آن بر جامعه میشود و لذا هدف و رسالت اصلی رشتهی روانشناسی که فهم افراد و کمک به حفظ و ارتقای بهداشت و سلامت روان است، محقق نمیشود. بنابراین نیاز است با بررسی این موارد لزوم در نظر گرفتن دورههای کارآموزی و کارورزی پس از گرفتن مجوزها زیر نظر متخصصین تا مدتی دنبال شود (ترکیب حوزه نظری و عملی) و سپس فرد وارد حوزه بالین و درمان شود.
حتی در خود روانشناسی نیز به دلیل بین رشتهای بودن آن، پیشرفتها و گستردگی مفاهیم بعضا شاهد شکلگیری مفاهیم غیرعلمی ذیل یک حوزه علمی هستیم، به طور مثال روانشناسی مثبت یکی از این موارد است. گاهی روانشناسی مثبت نیز میتواند روانشناسی مثبت زرد و یا روانشناسی مثبت غیرعلمی باشد. این که مدام بگوییم به بدیها فکر نکن، دنیا زیباست، اتفاقهای خوب در راه است و مطالعه کتابهای خاصی را ترویج کنیم، در واقع قدم در راه روانشناسی زرد گذاشتهایم. روانشناسی مثبت علمی یعنی انسان منهای یک را به صفر برسانیم و برای از صفر به بالا حرکت کردن آن، برنامههایی داشته باشیم. یعنی فرد در عین اشراف به ناتوانیها و نقایص خود باید توانمندیهای ۲۴گانه ای که وجود دارد را بشناسد و سعی کند آنها را به تعادل برساند. اصلا نگاه ما این نیست که در زندگی تلخی وجود ندارد. هدف روانشناسی مثبت علمی این است که فرد رنج را بپذیرد و سعی کند از دل آن معنایی برای خود پیدا کند. هیجانات منفی نیز برای زندگی لازم هستند، باید آن ها را پذیرفت و گاهی با آن ها زندگی کرد.
او با بیان اینکه گنجاندن واحدهای درسی همچون مبانی اخلاق در مشاوره یا درمان یا تعارضات اخلاقی در فرآیند درمان و اصول مصاحبه بالینی میتواند کمککننده باشد، تاکید دارد: اما به نظر میرسد برخی ویژگیها باید در وجود افراد نهادینه شده و یا طی آموزشهای مستمر و اساسی به آن ها آموخته شود.
در همهی ما، طی سنین سه تا پنج سالگی وجدان یا فراخود شکل میگیرد که مسئول مقابله با اعمال غیر اخلاقی است. همهی ما در خانوادههایی رشد کردهایم که به ما آموزههای اخلاقی را آموزش دادهاند، اما چه میشود که با وجود نهادینه شدن این ارزشها در درونمان ممکن است به عنوان یک درمانگر یا آموزشدهنده مباحث روانشناسی، اخلاقی رفتار نکنیم. گاهی بحث لذتبخشی است، گاهی بحث سودکشی بیشتر و لذایذی که ممکن است در یک موقعیت غیراخلاقی بیشتر وجود داشته باشد. مثلا گاهی روانشناس ممکن است با وجود پایان یافتن درمان مراجع، از وی بخواهد تا جلسات بیشتری مراجعه کند تا خود بتواند سود بیشتری کسب کند. آیا در صورت نداشتن حق ویزیت درمانگر میتواند از مدت زمان جلسات مراجع کم کرده و یا او را به متخصص دیگری ارجاع دهد؟ مسلما پاسخ به این موارد برای یک روانشناس متخصص علمی، منفی است، اما برای یک روانشناسنما یا روانشناس غیرعلمی مثبت است.
در بحث اصطلاحات و حوزههای کاری روانشناسی، بهتر است بین سه اصطلاح روان درمانگر، روانکاو و روانشناس تمایز اساسیای قائل شویم. معمولا روانشناسان بالینی یا روانتحلیلگرها افرادی هستند که تحصیلات مرتبط با روانشناسی دارند و باید علاوه بر داشتن مدارک تخصصی در رشته مرتبط، دورههای کارورزی را گذرانده باشند. لازم است بدانیم اگر به کسی به عنوان یک رواندرمانگر یا روانشناس مراجعه میکنیم، باید به طور جدی و دقیق ویژگیهای ذکر شده را همراه با بررسی پروانه نظام در آنها بررسی کنیم.
وی درباره لزوم وجود شرط مصاحبه برای ورود به رشتهی روانشناسی می گوید: در مقطع لیسانس و فوق لیسانس غربالگری وجود ندارد و افراد صرفا براساس رتبهای که در کنکور کسب کردهاند، وارد این رشته میشوند، ولو این که دانش خاصی در این زمینه نداشته باشند. در دوران تحصیل، فقط مصاحبهای برای ورود به مقطع دکتری وجود دارد که بسیاری از دانشگاههای ما، طی این مصاحبه، سطح تاب آوری، اضطراب و ویژگیهای رفتاریای که فرد ممکن است در طول مصاحبه از خود بروز دهد را مورد آزمون قرار میدهند.
به طور کلی، در بسیاری از موارد، در این مصاحبهها به ارزیابی آموختههای علمی دانشجو پرداخته میشود. دانشگاهها و سازمان نظام روانشناسی کمکم دارند پرداختن به ویژگیهای شخصیتی را هم در دستور کار خود قرار میدهند و به هر حال وضعیت سلامت روان متقاضیان پروانه اشتغال و چالشهایی که طی دوران تحصیل و بعد از آن با آنها مواجه میشوند، ارزیابی صلاحیتهای علمی همراه با صلاحیتهای شخصیتی، آموزشی و روانی باید همزمان هدف دانشگاهها و نهادهای مرتبط باشد.»
انتهای پیام