افسانهای درباره مرگ حیاتگرایی
این مقاله تلخیصی از فصل هفتم کتاب «سیب نیوتن و افسانههای دیگر دربارهی علم» نوشته پیتر جی رامبرگ است. فصل سوم رادیو موازی بر اساس این کتاب ساخته شده است.
سایت موازی نوشت: «در این فصل نویسنده به سراغ افسانهای رفته که طبق آن گفته میشود که وُهلر با سنتز اوره حیاتگرایی را از بین برده است. نویسنده این افسانه را از صفحه ویکیپدیای سنتز وُهلر نقل میکند:
سنتز وُهلر از اهمیت تاریخی بالایی برخوردار است زیرا برای اولین بار یک ترکیب آلی از واکنش دهندههای معدنی تولید شد. این یافته در تضاد با نظریه جریان اصلی آن زمان به نام حیاتگرایی بود که بیان میکرد ماده آلی دارای نیروی ویژه یا نیروی حیاتی ذاتی برای همه موجودات زنده است. به همین دلیل مرز مشخصی بین ترکیبات آلی و معدنی وجود داشت. (ویکی پدیا، «سنتز وُهلر» (2014))
و نقل دیگری از این افسانه میآورد:
در طول دهههای بعد، نمونههای دیگری یافت شد و مفهوم حیاتگرایی به تدریج رد شد. سقوط حیاتگرایی تمایز اولیه بین ترکیبات آلی و معدنی را از بین برد. دیوید کلاین، شیمی آلی (2012)
فردریش وُهلر در سال 1828 مقاله کوتاهی منتشر کرد که در آن تشکیل غیرمنتظره اوره از سیانید آمونیوم را گزارش میکرد. ظاهراً اوره به عنوان یک محصول کاملاً غیرمنتظره بود، زیرا تئوری پیشبینی میکرد که سیانوریک اسید و آمونیاک باید ترکیبی با خواص نمک تولید کنند. اوره یک نمک نبود و هیچ یک از خواص مورد انتظار برای سیانیدها را نداشت. خود وُهلر نظری دربارهی تاثیرِ کشف خود بر آموزه حیاتگرایی نداده است. او بیشتر از این موضوع شگفتزده بود که توانسته بود یک غیرنمک را از نمک تولید کند.
این افسانه سه بخش دارد:
جزء اول افسانه: وُهلر اوره را از عناصر سنتز کرد.
جزء دوم افسانه: سنتز، شیمی آلی و شیمی معدنی را تحت قوانین مشابهی با هم یکی کرد.
جزء سوم افسانه: سنتز، ایدۀ «نیروی حیاتی» در موجودات زنده را از بین برد، یا حداقل تضعیف کرد.
هر یک از سه جزء این افسانه دارای مشکلاتی است.
رد جزء اول افسانه
در سال 1944 داگلاس مک کی شیمیدان و تاریخدان استدلال کرد که سنتز وُهلر هرگز نمیتوانست حیاتگرایی را رد کند زیرا مواد اولیه او در واقع از منابع آلی مشتق شده بود و بنابراین اوره را از عناصر معدنی به صورت مستقیم استخراج نکرده بود. به گفته مک کی، اولین سنتز کامل از عناصر توسط هرمان کولبه در سال 1845 انجام شد که در آن اسید سیتریک را از زغال سنگ تولید کرد.
رد جزء دوم افسانه
در زمان وُهلر با وجود مشکلاتی که در تعمیم قوانین شیمی معدنی به شیمی آلی وجود داشت، اما همچنان شیمیدانان تا حد زیادی موافق بودند که ترکیبات آلی و معدنی از قوانین معین ترکیب شیمیایی پیروی میکنند. میشل اوژن شورول، شیمیدان، در مطالعه شیمی چربیها و روغنها نشان داد که چربیها، مانند ترکیبات معدنی، در معرض تجزیه و تحلیل شیمیایی سیستماتیک قرار دارند و از قوانین قطعی ترکیب شیمیایی پیروی میکنند. او این گونه مینویسد که:
بدیهی است که وجود نسبتهای معین در اجسام معدنی به این نتیجه میرسد که در اجسام آلی نیز وجود دارند. اما از آنجایی که ترکیب اجسام آلی اساساً با آنهایی که غیرآلی هستند متفاوت است، واضح است که یک اصلاح اساسی باید در اعمال این قوانین برای این دو دسته مختلف از اجسام وجود داشته باشد. پس طبق کارهای شورول جزء دوم این افسانه هم رد شد.
رد جزء سوم افسانه
زمانی که این افسانه مطرح می شود، معمولاً نسخهای افراطی از حیاتگرایی که طبق آن یک موجود عرفانی و غیرمادی در موجودات زنده وجود دارد که به آنها حیات میبخشد، در نظر گرفته میشود. اما فیلسوفان طبیعی گستره متفاوتی از مفهوم حیاتگرایی را مدنظر قرار دادهاند، مثلا ً آلبرت فون هالر و خاویر بیچات، مفهوم حیاتگرایی را به عنوان موجودی غیرمادی بیرونی رد کردند و در عوض پیشنهاد کردند که موجودات زنده دارای انواع خاصی از نیروها هستند، مشابه نیروی جاذبه گرانشی نیوتنی. که قابل توصیف و مطالعه بود هستند اما ماهیت نهایی آنها ناشناخته باقی میماند. نسخه دیگر حیاتگرایی مربوط میشود به یوهان فریدریش بلومنباخ و یوهان کریستین ریل که «مادهگرایی حیاتی» نام دارد که در آن نیروی حیاتی موجودی مستقل نبوده، بلکه چیزی است که از برهمکنش پیچیده اجزای شیمیایی و فیزیکی ارگانیسم به دست میآید، اگرچه سیستمهای زنده توسط قوانین شیمیایی و فیزیکی اداره میشوند، اما آنها چیزی بیش از مجموع اجزای خود هستند.
در سال 1894، امیل فیشر یک دیدگاه شیمیایی و مکانیکی بی چون و چرا از تخمیر و عمل آنزیم پیشنهاد کرد، که در آن منشأ عدم تقارن بیولوژیکی عدم تقارن موجود در آنزیمهایی بود که با مولکولهای نامتقارن مانند قفل و کلید مطابقت دارند. جاپ ماهرانه با فیشر مقابله کرد و یادآور شد که حتی اگر این تفسیر مکانیکی درست باشد، باز هم منشا عدم تقارن را نامشخص گذاشته است. در واقع، منشاء عدم تقارن مولکولی امروزه یک مشکل حل نشده باقی مانده است.
چرا این افسانه هنوز زنده است؟
اسطوره وُهلر هیچ نشانهای از محو شدن ندارد، زیرا چندین هدف خاص را دنبال میکند. برای شیمیدانهای آلی، قهرمانی را فراهم میکند که کار بااهمیتی را، به انجام رسانده است. این افسانه پس از مرگ وُهلر در سال 1882 گسترش یافت، این گسترش تا حدی برای تأیید این بود که، شیمی آلی به عنوان رشتهای که دیگر نیازی به مفاهیمی از زیستشناسی یا فیزیک ندارد استقلال نظری دارد و تا حدی هم به این دلیل بود که شیمیدانان آلمانی میخواستند خاستگاههای قدرتمند شیمی در آلمان را بیابند. برای زیستشناسان، تصویر ساده و اسطورهای از حیاتگرایی تصویری مناسب برای نشان دادن این بود که چگونه فیزیولوژیستها روشهای دقیق مکانیکی و کمی شیمی و فیزیک را به کار گرفتند تا زیستشناسی را با زدودن «شبه علم» مانند نیروی حیاتی از آن «علمی»تر کنند.»
انتهای پیام