خرید تور نوروزی

کشف ماهیت خودکامگی

«اگر یک کشور را بخواهند تعریف کنند، شایستگی‌ها و دستاوردهای آن را پیش می‌کشند. چیزهایی از قبیل نرخ توسعه فرهنگ، تولید ناخالص داخلی (GDP) * و رشد سالانه آن، میزان سرمایه‌گذاری خارجی، درآمد سرانه، درآمد ملی، شاخص شادی و میزان اثربخشی قوانین آن درنظر گرفته می‌شود.»

محمدجواد لسانی در فرهنگ امروز نوشت: «زبان رایج آن روزگار به فسادی دچار شد که آدم‌ها از درک حقارتِ خود ناتوان شدند. (لشک کولاکوفسکی) در همه نقاط جهان، هنرمند مستقل می‌توان یافت. آنان کم شمارند اما آثارشان با خیل تولیدات یکبار مصرف، متفاوت است. سریالی در ایالات‌متحده ساخته می‌شود که حرف‌هایی برای گفتن دارد. نام اثر «جانشینی موروثی» (succession) است. جسی آرمسترانگ (Jesse Armstrong)، مجموعه را به سال ۲۰۲۳ میلادی می‌سازد و خود در تیم نویسندگان قرار دارد.

فضای کار، قدرت بلامنازع رسانه‌ها را نمایان می‌کند. شراکت چند وابسته خانوادگی که حامیان قوی در بدنه حکومت دارند در پشت پرده تلاش می‌کنند رای مردم را به سمت رقیبی میل دهند که از فلوریدا کاندیدا شده. اما در بازشماری پنهانی آرا، متوجه می‌شوند که شانتاژهای تبلیغاتی کارساز نبوده و تاثیر چشمگیری بر اذهان رای‌دهندگان به‌جا نگذاشته است. لازم می‌افتد تا دروغ بزرگی را با کمال افتخار به صحن عمومی پمپاژ کنند. پس با ژستی پرشور، برنده شدن فرد هدف در تلویزیون اعلام می‌شود.

کاندیدایی که در حقیقت مغلوب این رقابت شده با چراغ سبز، بر صندلی قدرت می‌نشیند تا ۴ سال با تقلب بر مردم حکمفرمایی کند. هر چند که یک زن در این رسانه، این پلشتی ذاتی را بر نمی‌تابد او می‌خواهد خود را به مرکزی مستقل برساند تا بلکه این رسوایی، علنی شود… در اینجا پرسشی در ذهن متبادر می‌شود که چگونه ممکن است در پیشگاه یک ملت، چنین تقلب بزرگی به وقوع بپیوندد و قشر خاکستری جامعه، آن را به سکوت بگذرانند و حاکمیت بتواند اجرای این تصمیم را سیستمی کند؟ پاسخ را باید در شکل پیچیده رژیم حاکم جست‌وجو کرد. درحالی که همه افراد نگاهبان قدرت به این دروغ‌سازی واقف هستند اما نمی‌دانند که با ارتکاب آن، چه بلایی بر سر فرهنگ مردم می‌آید. در کتاب ریشه‌های توتالیتاریسم، هانا آرنت عبارتی آورده تا این فرآیند ضد انسانی، به شیوه‌ای درد شناسانه توصیف شود.

«هنگامی که مدام به شما دروغ می‌گویند، نتیجه‌ این نیست که شما این دروغ‌ها را باور می‌کنید؛ بلکه این است که دیگر هیچ‌کس به هیچ‌چیز باور ندارد. مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند، نمی‌توانند نظری هم داشته باشند. نه تنها از توانایی اقدام به کاری محرومند، بلکه از توانایی اندیشیدن و داوری کردن محروم می‌شوند و با چنین مردمی، شما هر کاری بخواهید می‌توانید بکنید!»
اگر یک کشور را بخواهند تعریف کنند، شایستگی‌ها و دستاوردهای آن را پیش می‌کشند.

چیزهایی از قبیل نرخ توسعه فرهنگ، تولید ناخالص داخلی (GDP) * و رشد سالانه آن، میزان سرمایه‌گذاری خارجی، درآمد سرانه، درآمد ملی، شاخص شادی و میزان اثربخشی قوانین آن درنظر گرفته می‌شود. این قلمرو براساس دو چیز می‌تواند به حداکثر بالندگی خود دست یابد، یکم نگرش عمومی شهروندان و دوم سیرت حاکمیت. خطا نیست اگر بگوییم اولی خیلی به دومی بستگی دارد و می‌توان استنباط کرد که راه رسیدن به سطح نیک‌بختی براساس نوع حکومتی است که مردم در یک بزنگاه تاریخی آن را برمی‌گزینند. از سویی، محک زدن حکومت، در نحوه برگزاری انتخابات است. شهروندان مجاز به رای دادن و انتخاب حزبی هستند که باید دولت را تشکیل دهد. بنابراین، انتخابات در یک فضای دموکراتیک و به شیوه‌ای منصفانه برگزار می‌شود. هیچ محدودیتی در شرکت احزاب وجود ندارد. این اصل تضمین می‌کند که بسیاری از احزاب در انتخابات شرکت کنند و به شهروندان، گزینه‌های متنوعی برای انتخاب بدهد.

پس از تشکیل دولت، ساز و کار حاکمیت، با بسترسازی برای پاسخ به نظر مخالف، عملکرد خود را کنترل می‌کند. احزاب اپوزیسیون در هر مرحله، تصمیمات دولت را زیر سوال می‌برند و آنها را در قبال تصمیمات خود پاسخگو می‌کنند. همه مشمول یک قانون هستند و در اجرای عدالت سهیم می‌شوند. هیچ تعصب یا ترجیحی برای کسی وجود ندارد. همه شهروندان در برابر قانون مساوی هستند و کسی یا تشکلی به عنوان مافوق قانون، امکان فعالیتی در این سیستم پیدا نمی‌کند. قانون اساسی، ترازی داوری تلقی می‌شود. شهروندان، از حقوق اجتماعی مندرج در قانون برخوردار می‌شوند. یکی از آنها، حق آزادی بیان در صحن عمومی جامعه است. براساس این حق، شهروندان می‌توانند نظر خود را ابراز کنند، حتی اگر مخالف نظر حاکم باشد. این امر مبارک، موجب تولد رسانه‌ها و مطبوعات آزاد می‌شود.

آنان این قدرت را دارند که عملکرد دولت و کارآمدی آن را روشن کنند. این به شهروندان کمک می‌کند تا تحلیل کنند که آیا دولت به درستی کار می‌کند یا خیر. اما یک شارلاتانیزم در اجرای این اصول می‌تواند همه این موارد گفته شده را عقیم سازد؛ آن لاپوشی و نمایش کاری تنها با استقرار توتالیتاریسم، شدنی است. مکری که در زندگی روزمره مردم هردم‌سازی کوک می‌شود تا اوضاع، عادی و رو به پیشرفت جلوه داده شود. چقدر این تعبیر لِشِک کولاکوفسکی
(Leszek Kołakowski) فیلسوف دردمند لهستانی گواهی صادقانه بر کشف ماهیت خودکامگی است؛ «اکنون دیگر دریافته‌ایم، هر چند به‌راستی با تاخیر که بی‌عدالتی به سادگی بی‌عدالتی است، ترور صاف و ساده ترور است، تخریب فرهنگ پیش‌شرط شکوفایی فرهنگ نیست بلکه موجب ویرانی آن است، زور و سرکوب پیش‌شرط آزادی نیست بلکه زور است و سرکوب». کولاکوفسکی (۱۹۲۷-۲۰۰۹ میلادی)

پس از تجربه حمایت از مارکسیسم در لهستان به این نتیجه غایی رسید که همه آن حرف‌ها و توصیه‌ها بلوف بوده است. این نخبه سرانجام با بروز تحول در نگرش خویش، از دانشگاه اخراج می‌شود. او برای ادامه تنفس به جهان آزاد کوچ می‌کند تا از هر سوءقصدی که آن را در کشورش ناشی از بیماری، تصادف یا خودکشی اعلام می‌کنند در امان بماند.»

  • تولید ناخالص داخلی
    (Gross Domestic Product)

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا