خرید تور تابستان

دیدگاه های تربیتی قرآن از منظر استاد مطهری

قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و كتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخوردارى از چنین هویتى، مطالعه دقیق كتاب تشریع و نظام تكوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه ازآنها به بشر توصیه مى نماید، تا از این طریق، راه تعالى و تكامل خود را هموار و زمینه تشكیل و تأمین زندگى آرمانى خویش را در دو جهان، فراهم سازند.

به گزارش انصاف نیوز به نقل از شفقنا، سید ابراهیم سجادی در شماره ی 17 – 18 فصلنامه ی پژوهش های قرآنی نوشت: ناكامى و گمراهى انسان از نگاه قرآن در صحنه زندگى، به اشتباه در برنامه ریزى، قانون گذارى و نظام رفتار خلاصه نمى شود، بلكه تفسیر و تلقى غیرواقع بینانه از هستى را نیز در بر مى گیرد و به همین دلیل در این كتاب مقدس، آموزش حكمت و حقایق هستى در كنار تلاوت آیات الهى، تزكیه و تعلیم وحى، به عنوان عامل مؤثر در جهت رهایى انسان از ضلالت مطرح است. (یتلوا علیهم آیاته و یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبین) جمعه/ 2
بدین ترتیب، قرآن رسالت تعلیم و تربیت انسان را به عهده دارد و هر مفسر، پژوهنده و مربى كه بدان روى آورد به گونه اى راهى به شناساندن نظام تربیتى قرآن مى جوید و به فرا خور فهم و توانش به تبیین دیدگاه هاى تربیتى این كتاب آسمانى دست مى یابد.
شهید مطهرى، از معدود دانشمندانى است كه به دلیل شخصیت علمى، فلسفى و حضور جدى در حوزه مكتب هاى تربیتى و فلسفى معاصر خود و برخوردارى كامل از تمامى ویژگى ها و شرایط لازم براى یك مفسر، توانسته است گام هاى بلندى در راستاى تبیین و ارائه مكتب تربیتى قرآن بردارد، هر چند كه تازه هاى استاد در این رابطه، هنوز در آثار مختلف ایشان پراكنده اند و ارائه نظام مند آنها همچنان یك نیاز شمرده مى شود!
از ویژگى هاى یافته هاى تربیتى شهید مطهرى از قرآن كه بهره گیرى از آن براى نهادهـاى پرورشى قـابل توصیه مى باشد، توجه همزمان به فلسفه آموزش و پرورش و روش تربیتى قرآن است كه در این نوشته به صورت فشرده، به مطالعه گرفته مى شود.

فلسفه تربیت در قرآن

گرچه توجه به فلسفه تربیت، پیشینه اى تاریخى به قدمت خود تربیت دارد و هر مربى و نظام تربیتى به گونه اى دیدگاه هاى زیربنایى و فلسفى این حوزه معرفتى را نیز به بحث گرفته است، ولى جداسازى فلسفه تربیت از روش تربیتى همچنان فلسفه سایر علوم، گذشته چندان درازى ندارد. تعریف هایى كه براى (فلسفه تربیت) ارائه شده اند، به صورت روشن و تا حدودى همصدا پیوند بایدهاى نظام اخلاقى را با مباحث كلى و فلسفى تردید ناپذیر مى دانند، از آن جمله گفته اند:
عناصرى كه تشكیل دهنده یك نظام تربیتى هستند و به صورت نظامدار و منطقى با هم ارتباط دارند، در حقیقت برآمده و متأثر از پرسش ها و بحث هاى كلى اند كه ماهیت فلسفى و وجود شناختى دارند و از چیستى انسان (موضوع تربیت) و ارزش هاى انسانى (محتواى قابل انتقال به تربیت شونده) كه دو عنصر اساسى در نظام تربیتى مى باشند، سخن مى گویند. 1
جان دیوئى مى نویسد:
(… اگر بخواهیم تعلیم و تربیت را به عنوان جریان تشكیل گرایش هاى اساسى، عقلانى و عاطفى نسبت به طبیعت و همنوعان تلقى كنیم، در این صورت ممكن است فلسفه را به صورت تئورى كلى یا اساس فطرى تعلیم و تربیت تعریف كنیم.)2
هاروى سیگل مى نویسد:
(مقصود فلسفى بودن فرد در ارتباط با آموزش و پرورش… یعنى به دست آوردن یك احساس معنى، هدف و تعهد شخصى رضایت بخش براى هدایت فعالیت هاى او به عنوان یك مربى.)3
در تعبیرهایى از این دست، این مطلب به چشم مى خورد كه موفقیت یك نظام تربیتى در گرو این است كه تكیه بر یك دید كلى قانع كننده در مورد هستى، انسان و چیستى مفاهیم نظام تربیتى داشته باشد. دانشى كه این نیاز را برآورده مى سازد فلسفه آموزش و پرورش نام دارد.
شهید مطهرى در مطالعات تفسیرى ـ تربیتى خویش، به این مهم به طور جدى توجه داشته و در كنار تلاش گسترده اش جهت تبیین روشن تمامى عنوان هاى كلیدى تربیت ـ كه محور عمده فلسفه آموزش و پرورش را تشكیل مى دهند4 ـ در پرتو آیات قرآن، به مطالعه انسان، جهان و آفریدگار هستى مى پردازد.

تربیت پذیرى انسان
از نگاه استاد، قرآن، انسان را موجودى مى شناسد، مركب از بدن و روح كه هویت الهى دارد5 ( و نفخت فیه من روحى) (حجر / 29) و این روح، زاییده عنصر مادى وجود او است، (ثم أنشأناه خلقاً آخر) ولى نباید در دامن مادر طبیعت محبوس بماند، بلكه باید راه تكامل را بپیماید و گرنه در (اسفل سافلین) كه چهره آن جهانى اش جهنم است: (فامّه هاویة) (قارعه / 9) باقى مى ماند.6
انسان در بعد الهى خود، از آغاز آفرینش، برخوردار از فطرت متعالى و انسانى مى باشد. حقیقت فطرت عبارت است از ویژگى هاى انسانى و گرایش هاى فطرى7 مانند دین خواهى، حقیقت جویى، زیبایى دوستى، گرایش به پرسش و علاقه مندى به اخلاق كه بالقوه موقع تولد در انسان وجود دارند و باید به فعلیت رسیده، راه رشد را طى كنند.8 قرآن در این باره مى فرماید:
(فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرت الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلك الدین القیم) روم / 30
پس روى خود را متوجه آیین ناب كن! این فطرتى است كه خداوند، انسان را برآن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار.
قرآن جهان را در خدمت تربیت انسان دانسته است و در پرتو مطالعه كتاب هستى، باور به غیب و شناخت عقلانى و علمى آفریدگار هستى كه آمیزه اى از رشد حقیقت جویى و تقرب به خداوند است، رشد و تربیت انسان را تحقق پذیر مى داند:
(دستگاه عقل و فكر انسان از راه حس، قوام و مایه و قوت مى گیرد. راه عبور به معقولات از میان محسوسات مى گذرد، و به همین دلیل، قرآن دعوت به تدبر در همین محسوسات كرده است، زیرا از همین محسوسات باید به معقولات پى برد، ولى نباید در عالم محسوس متوقف شد، (إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب) (آل عمران/190)، یعنى در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیكر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلى بر روح عالم و لب و مغز عالم است.)9
اساس، عالم غیب است. این شهادت، ظهورى است از غیب و آیه، نشانه و علامتى است براى غیب. آیه را در جایى مى گویند كه یك چیز ماهیتش اشاره به جاى دیگر باشد، پس عالم اصلاً وجودش وجود علامتى است و یك مطلبى را دارد به ما مى فهماند… اگر انسان خودش را آن چنان كه هست بشناسد، به عالم ملكوت آشنا شده و عالم ملكوت را شناخته است:10
(إنّ فى السموات و الأرض لآیات للمؤمنین . و فى خلقكم و ما یبثّ من دابّة آیات لقوم یوقنون) جاثیه/4ـ3
(بدین دلیل كه در طبیعتِ آیات و نشانه هاى الهى، اقتضاى رشد و تعالى نهفته است، نگاه تعالى طلبانه به جهان مى تواند رشد و تكامل انسان را در پى آورد. قرآن در رابطه با نقشه سازنده نشانه هاى توحید مى گوید:
(واتل علیهم نبأ الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها… و لو شئنا لرفعناه بها و لكنّه أخلد الى الأرض و اتبع هواه) اعراف/176ـ175
بخوان بر آنها حكایت آن كسى را كه آیات مان را در اختیار او قرار دادیم، ولى او خود را از دایره آن آیات بیرون كشید… اگر مى خواستیم او را به وسیله آن آیات بالا مى بردیم، اما او خود را به زمین و طبیعت چسباند.)11
(انسان اگر در دنیا، با جان عالم آشنا نشد و چشم دلش باز نگردید، در آخرت نابینا محشور مى شود: (و من أعرض عن ذكری… و نحشره یوم القیامة أعمى). مى گوید: چرا مرا كور محشور نمودى (ربّ لم حشرتنى أعمى و قد كنت بصیراً. قال كذلك أتتك آیاتنا فنسیتها) (طه/126ـ125) تو آن چشم بینا را در دنیا پیدا نكردى و آیات ما را كه جلو چشمت بود نمى دیدى، بدیهى است كه اینجا هم كورى، هر كه در دنیا چشم باطن داشته باشد، اینجا هم چشم دارد.)12

بعثت، و پرورش انسان
شهید مطهرى فلسفه بعثت را نیز در حوزه تربیت انسان جست وجو مى كند و در پى این است كه ارتباط غیب را با انسان از طریق وحى بر مبناى نیاز او به رشد و تكامل تحلیل نماید و این مطلب را به عنوان یك واقعیت قرآنى و قابل مطالعه در سخنان خداوند مطرح مى كند:
(رب، در قرآن گرچه برگرفته شده از (ربب) به معناى خداوندگارى است و نه (ربو) و (ربى) به معناى پرورش، ولى هیچ یك از تربیت و صاحب اختیارى به تنهایى نمى تواند رساننده معنى رب باشد، در معناى رب هم خداوندگارى نهفته است و هم مربى. خداوند، هم كمال رسان است و هم صاحب اختیار عالم طبیعت. و ماده، هم مخلوق خداوند است و هم مربوب او، هیچ كدام از عوالم ماده كامل آفریده نشده وخداوند همه را در این جهان به كمال نهایى مى رساند و رب العالمین است. اصولاً این جهان، جهان پرورش است، انسان ها اعم از خوب و بد همگى در حال پرورش یافتن هستند.13 (كلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء) (اسراء/20 ـ 18)
ارسال پیامبران، مظهر اسم (رب) است، از این رو قرآن مى فرماید: (إنّا كنّا مرسلین رحمة من ربّك) (دخان/ 6 ـ 5) یعنى این پروردگار تو و پرورش دهنده آسمان ها و زمین به حكم اینكه (رب) و پرورش دهنده است، پیغمبران را براى تكمیل و تربیت استعدادهاى بشر فرستاده است14. خداوند مى خواهد بشر را تربیت كند، مكتب تربیتى و مكتب تكمیلى فرستاده و به پیامبر مى گوید: بگیر وحى را و این وسیله تربیت و تكمیل15 را (اقرأ باسم ربّك الذى خلق… اقرأ و ربّك الأكرم) (علق/2)
با توجه به اینكه دین ریشه در فطرت انسان ها دارد و گرایش هایى را كه با آفرینش آنها پدید مى آیند، توضیح مى دهد. (فأقم وجهك للدین حنیفاً فطرة اللّه التى فطر الناس علیها)، و به عبارت دیگر دین رنگى است كه دست حق در متن تكوین و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ، متلوّن كرده است16 (صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغة) (بقره/138)، بنابر این بعثت انبیاء پاسخى است به تقاضایى كه در درون انسان وجود دارد، و پیامبر(ص) (مذكّر) است و در پى بیدارى نیروهاى فطرى بشر و مشتعل ساختن شعور مرموز عشق پنهان وجود او مى باشد.17
ولى به دلیل تغییرپذیرى چراغ فطرت، سازندگى دین بستگى به روشن بودن چراغ فطرت دارد، اگر انسانیت فطرى انسان سرجایش نباشد، تعلیمات انبیاء تأثیرى ازخود بر جا نمى گذارد، به همین دلیل قرآن مى فرماید: (ذلك الكتاب لاریب فیه هدى للمتقین) (بقره/1)، انسان ها داراى دو گونه هدایت هستند: هدایت فطرى و هدایت به اصطلاح اكتسابى، و قرآن مى خواهد بگوید كه تا كسى چراغ هدایت فطرى اش روشن نباشد، هدایت اكتسابى براى او فایده ندارد، یعنى تعلیمات انبیا براى اشخاص مسخ شده و انسانیت را از دست داده مفید نیست.
در سوره (ماعون) تكذیب دین (أرأیت الذى یكذّب بالدین)به كسى نسبت داده شده كه از انسانیت خارج شده و یتیم را به شدت از خود مى راند (فذلك الّذى یدعّ الیتیم); یعنى این امر، شرط انسانیت است و فطرت انسانیت حكم مى كند كه انسان نسبت به یتیم عاطفه داشته باشد. (ولایحضّ على طعام المسكین) این كسى است كه براى اطعام مساكین و تغذیه مردم گرسنه ترغیبى ندارد; یعنى اول انسانیتش را از دست داده، آدمى كه انسانیت را از دست بدهد، قهراً اسلامیت را هم پیش از این از دست داده، یعنى دیگر یك انسان طبیعى نیست یك انسان مسخ شده است،18 این گونه افراد با كفر ورزیدن و مخالفت با دعوت پیامبر(ص) نامه قلبشان لاك و مهر مى شود و دلهاشان تأثیرپذیرى را از دست مى دهد19 (ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم) (بقره/7).

معنى شناسى تربیت
جاودانگى و همه زمانى بودن درك ها و گرایش هاى فطرى، اساس انسانیت و تحقق دهنده معناى آن است20 كه:
(اصل لغت تربیت، اگر به كار برده مى شود چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه بر همین اساس است، چون تربیت یعنى رشد دادن و پرورش دادن و این مبنى بر قبول كردن یك سلسله استعدادها… و یك سلسله ویژگى ها در انسان است.)21
(اگر استعدادى در یك شیئ نیست بدیهى است كه آن چیزى كه نیست و وجود ندارد، نمى شود آن را پرورش داد.)22
(ولى با پذیرش فطرت، انسانیت، تربیت و تكامل انسانیت، معنى پیدا مى كند.)23
استاد بر اساس چنین تحلیلى، تبیین ارزش ها و تكامل را در فلسفه هاى مادى، اعم از اگزیستانسیالیسم و كمونیسم به نقد مى كشد و مى گوید:
(اگزیستانسیالیست ها كه واقعیت قابل تحصیل را سود مادى مى دانند و دنبال نمودن غیر آن را نامعقول مى شمارند و در عین حال ارزش ها را اشیاء آفریدنى دانسته اند و نه واقعیت هاى كشف كردنى، مقصود شان یقیناً ایجاد واقعیت هاى معنوى نیست، زیرا آنها منكر واقعیت داشتن معنویات اند، بنابراین مقصود از (آفریدن ارزش ها) اعتبار ارزش است در عدالت [مثلاً] كه نقطه مقابل ظلم مى باشد تا آن را به عنوان هدف بشناسد و این شبیه پرستش موجود دست ساز خود است كه بت پرست ها انجام مى دادند، در صورتى كه هدف باید چیزى باشد كه در مرحله بالاتر قرار دارد و انسان تلاش مى كند كه به آن برسد.)24
ماركسیست ها اخلاق را بازتاب ابزار كار مى شمارند و چون ابزار كار در حال تكامل است، پس اخلاق نیز در مسیر تكامل قرار دارد و این نامگذارى بیش نیست وحكایت از تكامل چیزى ندارد، بلكه بر اساس این دیدگاه، با از بین رفتن ابزارى، اخلاقى نسخ مى شود و به جاى آن چیز دیگرى مى آید و این با سقوط اخلاق نیز سازگار است.25

واقعیت ملكات اخلاقى
استاد، فطریات را استعدادهایى مى داند كه در انسان بدوى وحشى، هنوز خواب هستند،26 و اگر وارد حوزه تصور گردند، بدون نیازى به دلیل و استدلال به صورت فطرى مورد تصدیق قرار مى گیرند.27 همین استعدادها وقتى تربیت مى یابند28 تبدیل به خوى ها وخصلت هاى اكتسابى مى شوند.
واقعیت خوى، عادت و ملكات كه محصول تربیت است در كلام استاد با نوعى از تردید همراه است. ایشان پس از اشاره به سخن ارسطو كه ملكات را كیفیات نفسانى نه چندان قابل تعریف مى داند، و سخن افلاطون و سقراط كه تنها علم و آموزش را درامر اصلاح كافى مى داند، مى فرماید:
(در اینجا، نظریه دیگرى هم مى شود ابرازكرد كه به نوعى جمع بین نظریه ارسطو و افلاطون است، و آن این است كه ملكات، ازدیاد علم است; علم مراتبى دارد، یعنى این چیزى كه ما در شعور آگاهمان به آن علم مى گوییم، یك درجه اى از علم است، انسان وقتى زیاد ممارست مى كند بر یك چیز، ملكه مى شود، آن علم است كه رسوخ بیشتر پیدا كرده است. علامه طباطبایى بر این مطلب تأكید دارد.)29
بر اساس این سخن استاد، تربیت در حقیقت تلاشى است در جهت افزایش ممارست كه افزایش آگاهى را در پى دارد، مرتبه بالاى چنین آگاهى، خوى، عادت و ملكه نامیده مى شود.

اهداف و مبانى تربیت
شناسایى و شناساندن هدف تربیت، از سرفصل هاى عمده فلسفه آموزش و پرورش30 و از عوامل هدایت كننده اقدامات تربیتى به حساب مى آید.
شهید مطهرى، ضمن طرح اهداف حقیقى و خیالى زندگى به این نتیجه مى رسد كه آخرین هدف و آرمان اصلى در اسلام جز خدا چیزى دیگرى نیست31، سایر هدف ها زاییده این هدف32 و هر كدام منزلى از منازل است نه سر منزل، لذا عبادت هم، چنین است، قرآن مى فرماید:33
(اقم الصلوة لذكرى) طه/14
نماز را براى یاد و ذكر من به پا دار.
استاد تمام هدفگیرى هاى صحنه زندگى را، بازتاب خداجویى مى شناسد. جهت توضیح هر چه بیشتر مطلب، پاسخ ایشان را به این پرسش كه چرا انسان تنوع طلب است مى خوانیم:
(تحلیل صحیح این مطلب این است كه انسان اگر به آن چیزى كه مطلوب حقیقى و واقعى او است برسد آرام مى گیرد. سرگردانى انسان، ناشى از این است كه آن حقیقت را به صورت مبهم مى خواهد و براى او تلاش مى كند. به یك چیز مى رسد خیال مى كند این، همان است، ولى یك مدتى كه از نزدیك او را بو مى كند، فطرتش او را رد مى كند، مى رود سراغ چیز دیگر… این است كه قرآن مى فرماید: (الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر اللّه ألابذكر اللّه تطمئنّ القلوب) (رعد/28)، یعنى تنها با یاد خدا دلها آرام مى گیرد.)34
ایشان یاد خدا را هدفى مى شناسد كه با آبیارى آن، تعقل و احساسات نیز رو به رشد مى گذارند35 و با كسب درجات قرب پروردگار، علم، قدرت، حیات، اراده، مشیت و نفوذ نیز تكامل پیدا مى كنند.36
ییاد خدا همان گونه كه هدف اساسى تربیت قرآنى شمرده شده است، اساسى ترین پایه و مبناى نظام تربیتى دین نیز به حساب مى آید، زیرا در تعریف مبانى تربیت آمده است:
(منظور از مبانى آموزش و پرورش، پایه هاى اساسى است كه آموزش و پرورش بر آنها استوار مى شود.)37
آموزش و پرورش داراى چهار پایه یا عامل اساسى است كه هم از آنها اثر مى پذیرد و هم در آنها اثر مى گذارد، این چهار پایه… عبارتند از: مبانى روان شناسى، مبانى اجتماعى، مبانى فلسفى و مبانى اجتماعى.38
بر اساس دو تعبیر بالا، مبناها و فعالیت هاى تربیتى، داراى رابطه زیربنایى و روبنایى و تأثیر و تأثّر متقابل مى باشند.
درمبانى تربیتى مورد قبول استاد كه عبارتند از: حس كرامت، حس حقیقت جویى، وجدان جمعى و خداخواهى، دو ویژگى یادشده به صورت روشن قابل مطالعه هستند و نقش زیربنایى آنها در شكل گیرى نظام و اقدام تربیتى و نیز تأثیر و تأثّر متقابل بین آنها و فعالیت هاى پرورشى، تردید ناپذیر است. این مبانى در نگاه اول، متفاوت و با ماهیت هایى روان شناختى، فلسفى وجامعه شناختى به نظر مى آیند، ولى با دقتى، مطالعه كننده باور مى كند كه تمام آنها ماهیت روان شناختى دارند و در نهایت به یك اصل پایه اى برمى گردند كه خدا گرایى باشد.

انسان و حس كرامت
استاد، حس كرامت را پایه، محور و توجیه كننده ارزش هاى اخلاقى مى شناسد39 و براین باور است كه (شرافت) و (كرامت) ذاتى انسان است و ناآگاهانه آن كرامت را احساس مى كند و بعد در میان كارها و ملكات احساس مى كند كه این كار با آن شرافت متناسب هست یا نه، وقتى احساس تناسب و هماهنگى مى كند آن را خیر و فضیلت مى شمرد، و وقتى آن را بر خلاف آن كرامت مى یابد آن را رذیلت مى داند.40
قرآن با صراحت مى گوید: (و لقد كرّمنا بنى آدم)
(مقصود این است كه ما در خلقت و آفرینش، او را مكرّم قرار دادیم; یعنى این كرامت و شرافت و بزرگوارى را در سرشت و آفرینش او قراردادیم.)41
(اسلام وقتى كه مى خواهد انسان را به اخلاق نیك فرا خواند، او را به یك نوع درون نگرى دعوت مى كند تا حقیقت وجودى خود را كشف كند، آن گاه احساس كند كه پستى با جوهر وجود او سازگار نیست و براساس چنین دركى كارهاى بایسته و انجام دادنى را از كارهاى نبایسته بازشناسد و این است معنى (و نفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) (شمس/8 ـ 7))42
در زمینه ناسازگارى بعد ملكوتى انسان ـ كه احساس كرامت را در متن خود دارد ـ با رذیلت ها، و سازگارى آن با فضیلت ها مى نویسد:
(به آن خود توجه كردن، یعنى حقیقت انسانیت خویش را دریافتن و شهود كردن. وقتى انسان به او توجه مى كند، آن را به عنوان محض حقیقت در مى یابد، چون جوهر او جوهر حقیقت است و با باطل و ضد حقیقت ها و پوچ ها و عدم ها ناسازگار است، او با راستى سازگار است، چون راستى حقیقت است و دروغ، چون پوچى و بى حقیقتى است، با او ناسازگار است… او از سنخ قدرت و ملكوت است، پس با عجز و ضعف و زبونى ناسازگار است; از سنخ علم است، با جهل ناسازگار است; از سنخ نور است باظلمت ناسازگار است; از سنخ حرّیت و آزادگى است… پس با ضد آزادى ها و ذلت و با بردگى اعم از اینكه بخواهد برده انسان دیگرى باشد یا برده شهواتش كه با خود اوست، ناسازگار است، از سنخ قداست یعنى تجرد و ماوراى خاكى بودن است، با آلودگى هاى خاكى و طبیعى كه انسان بخواهد اسیر طبیعت باشد، ناسازگار است.)43
وى بر اساس داده هاى قرآن بر این مطلب نیز تأكید دارد كه انسان ها ـ حتى مؤمنان ـ به جاى توجه به خود و دست یابى به تكامل، در معرض خطر خودباختگى قرار دارند:
(قل إنّ الخاسرین الذین خسروا أنفسهم) زمر/15
بگو زیان كاران حقیقى كسانى هستند كه خود را زیان كرده اند.
منشأ این خودباختگى، خود فراموشى است كه از فراموش گرفتن خدا سرچشمه مى گیرد، قرآن مى فرماید:
(ولاتكونوا كالذین نسوا اللّه فأنساهم أنفسهم) حشر/19
نباشید چون آنها كه خدا را فراموش كردند، پس آن گاه خداوند آنها را به فراموش كردن از خودشان واداشت.
اگر انسان خیال كند كه خودِ واقعى اش را دریافته است بدون اینكه خدا را دریافته باشد اشتباه كرده، این از اصول معارف قرآن است44، همیشه خود را گم كردن، عكس العمل قهرى خدا را گم كردن است45.

حسّ حقیقت جویى
حس حقیقت جویى یكى دیگر ازخواسته هاى فطرى و پایه هاى بناى تكامل و رشد شخصیت انسان است.
استاد مطهرى، این حس را منشأ پیدایش علم و فلسفه مى شناسد 46 و (گویا) انتقال از علت به معلول را نیز از جلوه هاى حس حقیقت جویى مى داند كه بر اساس آن انسان در جست وجوى خدا برآمده و از علت ها به علة العلل رسیده است.47 انسان با مطالعه طبیعت كه مورد سفارش قرآن است به اداره هستى و طبیعت از سوى نیروهاى مافوق طبیعت ایمان پیدا مى كند.48 و از راه خواندن كتاب خلقت به شناخت خداوند نایل مى گردد49. البته در صورتى كه خرد انسان از امور حسى، وهمى، خیالى و تعصّب ها و… رهایى یافته و به صفاى لازم رسیده باشد.50
(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الألباب)
در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیكر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلى بر روح عالم و لُبّ هستى است، ولى براى كسانى كه خود داراى اندیشه باشند.
(الذین یذكرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفكّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار) آل عمران/191 ـ 190
آن كسانى كه خدا را در دل خود یاد مى كنند، در اندیشه خود با خداى عالم و مركز و روح عالم ارتباط پیدا مى كند، در همه حال در یاد او هستند، در حالى كه ایستاده اند و در حالى كه نشسته اند، در حال آسایش و درحال سختى، در همه حال، در نظام عالم فكر مى كنند; مى رسند به آنجا كه به حركت غایى و تسخیر موجودات پى مى برند و مى فهمند كه عبث نیست، خودشان عبث آفریده نشده اند، قیامت و رسیدن نتیجه اعمالى در كار هست.51
قرآن مسائلى را به عنوان موضوع تفكر پیشنهاد مى كند كه نتیجه مطالعه آنها علوم طبیعى، ریاضى، زیستى، تاریخى و غیر آن است:
(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ینفع الناس و ماأنزل اللّه من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها و بثّ فیها من كلّ دابّة و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و الأرض لآیات لقوم یعقلون) بقره/164
در آفرینش آسمان ها و زمین، در گردش شب و روز، در حركت كشتى بر روى آب، آمدن باران، حیوانات روى زمین، بادها و ابرها، در همه اینها نشانه هاى قدرت و حكمت پروردگار است و شناخت نظام آنها انسان را به توحید نزدیك مى كند.52
خلاصه سخن اینكه از نردبان حس حقیقت جویى و موضوعات قابل مطالعه در رابطه با آن، مى توان به غیب و توحید رسید; پس بایستى با چنین هدف گیرى به استفاده از آن پرداخت.

وجدان عمومى
استاد مطهرى وجدان عمومى را نیز یكى از مبانى اخلاقى و تربیتى اسلام مى داند53 كه نه تنها در قالب انسان دوستى كه در قالب دوستى اشیاء ظهور پیدا مى كند.
از نگاه شهید مطهرى انسان، موجودى داراى مراتب است، در درجه عالى خود بالاتر از فرشته است و با دیگران تزاحمى ندارد، ولى در درجات دانى و طبیعى خود به حكم تزاحمى كه در طبیعت هست هر (منى) به بقاء خود مى اندیشد و به انحصار طلبى و استثمار روى مى آورد… ،54 در بعضى از درجات، نفوس در مرتبه حیوانى اند و جز وسوسه هاى شیطانى چیزى در آنها نیست55 (انّ النفس لأمّارة بالسوء) (یوسف/53)، وظیفه این است كه دیوار (من) طبیعى باید شكسته شود56، البته این بدان معنى نیست كه به بهانه خداخواهى نیازهاى طبیعى نادیده گرفته شوند و گرنه چنین محرومیتى [عقده ایجاد مى كند] نوعى از انفجار را در پى دارد كه به وسیله آن، نیروهاى ذخیره شده در قالب فسق ظاهر مى گردند.57
خروج از (من) طبیعى مراتبى دارد، تشكیل خانواده، (من) قبیله اى، (من) قومى، سه مرتبه از مراتب خروج از (من) فردى است، با خروج از منِ قومى انسان به منِ انسان دوستى مى رسد كه نتیجه آن خدمت به همه انسان ها و دورى ازخیانت به آنها خواهد بود. ازاین هم مى توان جلوتر رفت كه نام آن حق پرستى و خداپرستى است.58
استاد، در جایى دیگر، ازمراتب انسان دوستى یاد مى كند كه بالاترین مرتبه آن در وجود پیامبران قابل مطالعه مى باشد كه تفاوت عمیقى با انسان دوستى سایر انسان ها دارد و ازخداجویى و اوج گیرى به سوى او سرچشمه مى گیرد:
(هر پیامبر در ابتدا درد خدا دارد… ، به سوى او اوج مى گیرد و بالا مى رود و از آن سیراب مى شود، پس از آن درد خلق پیدا مى كند، درد خلق یك پیامبر با درد خلق یك به اصطلاح روشنفكر متفاوت است، از آن جهت كه درد یك روشنفكر، یك عاطفه ساده بشرى است، یك انفعال و تأثّر است… اما درد یك پیامبر با هیچ یك از آنها شباهت ندارد، همچنان كه نوع خودآگاهى خلقى آنها نیز متفاوت است، آتشى كه در جان یك پیامبر شعله مى كشد، آتش دیگر است.
درست است كه پیامبر بیش ازهر كس دیگر بسط شخصیت پیدا مى كند، نه تنها جانش با جان ها یكى مى شود و همه را در بر مى گیرد كه با جهان یكى مى شود… و درست است كه از غم انسان ها رنج مى برد:
(لقد جاءكم رسول من أنفسكم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیكم) توبه/128
رسولى شما را آمده است كه سختى هاى شما بر او گران است، براى نجات شما حرص مى ورزد.
تا جایى كه گویى مى خواست از شدت اندوه جان دهد به خاطر اینكه آنها ایمان نمى آوردند.
(فلعلّك باخع نفسك ألاّ یكونوا مؤمنین) (شعراء/3) اما اینها را نباید به یك ترحم، رقت قلب، دلسوزى ساده، نازكدلى و همدلى در سطح همدلى مردم خوش قلب، حمل كرد. پیامبر از آن جهت كه بشر است در آغاز كار و سلوك خود، همه مزایاى بشرى را در رنگ و شكل سایر بشرها دارد، اما پس از آن كه وجودش یكسره مشتعل به شعله الهى گشت، همه اینها رنگ و صبغه دیگرى مى گیرد; رنگ و صبغه الهى.)59
به هر حال از نظر قرآن باید (من) انسانى توسعه یابد و تكامل پیدا كند و انسان ازخود پرستى رهیده به حق پرستى برسد و به اصول انسانیت توجه كند نه به فرد، قرآن خطاب به مسلمین مى فرماید:
(یا أیها الذین آمنوا كونوا قوّامین للّه شهداء بالقسط و لایجرمنّكم شنآن قوم على ألاّ تعدلوا اعدلوا هو أقرب للتّقوى) مائده/8
براى خدا قیام كنید و شهادت را از روى عدالت بدهید، دشمنى با مردمى (كفار) شما را وادار نكند به اینكه عدالت را رعایت نكنید. عدالت پیشه كنید كه به تقوا نزدیك است.
چون عدالت، یك اصل انسانى بلكه جهانى است و انسان حق پرست نمى تواند ظالم باشد حتى نسبت به كافر. مى توان با كافر برخورد دوستانه داشت و خیرخواه او بود، به او احسان كرد، البته مشروط به اینكه این احسان، اسائه به انسانیت نباشد:
(لاینهاكم اللّه عن الذین لم یقاتلوكم فى الدین و لم یخرجوكم من دیاركم أن تبرّوهم و تقسطوا إلیهم إنّ اللّه یحبّ المقسطین) ممتحنه/8
خدا شما را از نیكى كردن و رعایت عدالت نسبت به كسانى كه در اثر دین با شما پیكار نكردند و ازخانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى كند، چرا كه خداوند، عدالت پیشگان را دوست دارد.60

حس خداجویى
بر اساس آنچه كه در توضیح مبانى قبلى مطرح گردید، ارزش هاى انسانى، رشد حقیقى حس حقیقت جویى و توسعه (من) انسان، همه به گونه اى با حسّ خداگرایى گره خورده اند.
بنابراین، این نتیجه گیرى استاد طبیعى مى نماید كه مى نویسد:
(دراصول تربیتى، آن ریشه اصلى كه باید آن را آبیارى كرد همان اعتقاد به خداست، و در پرتو اعتقاد به خدا، هم باید احساسات نوع دوستانه را تقویت كرد و هم حس زیبایى را پرورش داد، هم اعتقاد به عقل مستقل از بدن را.)61
(انسانیت اگر بنا شود روى اصل پایدارى بنا شود، باید روى اصل توحید ساخته گردد… انسانیت از خداشناسى نمى تواند جدا گردد، یا خداشناسى است یا سقوط درحیوانیت… قرآن كریم مثلى ذكر مى كند:
(ألم تر كیف ضرب الله مثلاً كلمة طیبة كشجرة طیبة أصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى أكلها كلّ حین باذن ربّها… و مثل كلمة خبیثة كشجرة خبیثة اجتثّت من فوق الأرض ما لها من قرار) ابراهیم/25 ـ 24
آیا ندانستى كه چگونه خدا كلمه پاكیزه را به درخت زیبایى تشبیه كرده است كه اصل ساقه آن برقرار باشد و شاخه هاى آن به آسمان، و به اذن پروردگارش همه وقت بار و ثمره خوردنى دهد… و كلمه پلید به درخت خبیثى مى ماند كه ریشه در عمق زمین ندارد و قرارى براى آن نیست.
این مثل درباره كسانى است كه درخت خداشناسى در زمین روحشان روییده باشد، شاخه هاى این درخت عبارت است از اعتقاد به نبوت و ولایت و وجود ادیان و راهنمایان الهى و همچنین اعتقاد به حقانیت جهان و اینكه جهان به حق و عدالت برپاست، اجرنیكوكاران ضایع نمى گردد و كیفربدكاران به آنها خواهد رسید… میوه هاى این درخت، شرافت، كرامت، عفت، تقوا، احسان، گذشت، خدمت، فداكارى، رضایت، آرامش قلب، اطمینان و سعادت است.
[در رابطه با مثل دوم] راستى همین طور است; احیاناً دیده مى شود كه افرادى را به نام حمایت از نژاد و قومیت یا حمایت از یك مسلك و عقیده اجتماعى، تحت تأثیر پاره اى از تلقینات قرار مى دهد… اما همین كه همین افراد فرصتى پیدا مى كنند و با خود مى اندیشند، نمى توانند منطقى براى عمل خود بیابند، با اندك تأمل، مانند ابرى كه به سرعت خود را وا مى گذارد، از صفحه روحش محو و نابود مى گردد…)62
و ازاین رو، پیامبر(ص) حساس ترین نقطه هاى قلب مردم را با عقیده توحید (لااله الا الله) اشغال كرد و تكوین و تربیت امت عظیم و مقتدر را بر این اساس به وجود آورد.63

راهكارها در تربیت قرآنى
در پرتو مباحث كلى استاد درباره تربیت انسان، دو نتیجه به دست مى آید:
1. ساختار روحى انسان هنگام آفرینش، هویت اشاره اى هستى و انسان، بعثت انبیاء و نزول وحى، همصدا و همسو، تكامل و تربیت انسان را مى طلبند.
2. انسان در بعد روحى و ملكوتى خود، استعدادهایى نهفته و قابل رشد و پرورش دارد كه عمده ترین آنها عبارتند از: استعداد عقلانى، حس پرستش و خداجویى و گرایش هاى اخلاقى.
علاوه بر سه عنصر عقل، حس پرستش و گرایش هاى اخلاقى، عنصر اراده و تقویت آن از طریق ایمان، تقوا و تزكیه، داراى اهمیت است.
دلیل تكیه استاد بر تقویت و تربیت اراده این است كه هر نوع موفقیتى در مسیر تكامل و رشد، در گرو تقویت اراده مى باشد و به همین دلیل خود استاد مى گوید:
(پایه اخلاق این است كه اراده انسان قوى و نیرومند باشد، یعنى اراده انسان بر شهوتش حكومت بكند، بر عادتش حكومت بكند و بر طبعش غالب باشد… )64
از سخنان استاد چنین برمى آید كه دیدگاه جزئى و عملى قرآن را در زمینه تربیت، در سه محور كلى قابل پیگیرى مى داند كه عبارتند از: 1. شرایط تربیت، 2. عوامل تربیت، 3. اصل رشد هماهنگ استعدادها، كه هر یك نقش ویژه اى در موفقیت روش تربیتى متكى به وحى دارند.

1. شرایط تربیت
مقصود استاد از شرایط تربیت، عوامل تربیت نیست، بلكه مقصود از شرایط، عناصرى هستند كه زمینه ها را هموار مى سازند تا عوامل تأثیرگذار شوند. از آنجا كه موانع متعددى درمسیر تربیت قرار دارد، مبارزه با موانع و فراهم ساختن زمینه ها و بازداشتن نیروها از طغیان ضرورى است.65 سلامت جسم از دیگر شرایط تربیت و رشد روحى است.66 و سومین شرط از نگاه استاد، امنیت است، یعنى انسان اگر نسبت به حیات و لوازم و وسائل خویش احساس امنیت داشت و تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت، رشد مى كند.67
ایشان نیازى نمى بیند كه وارد بحث گسترده درباره سه شرط یادشده گردد، ولى چهارمین شرط، یعنى آزادى را با عنایت و حوصله بیشترى مورد توجه قرار داده است و معتقد است كه هرگاه آزادى وجود نداشته باشد، عوامل رشد و امنیت، تأثیرى در تربیت نخواهند داشت.68
آن گاه با تقسیم آزادى به آزادى اجتماعى و آزادى معنوى [در مقابل اسارت اجتماعى و اسارت معنوى] مى نویسد:
(آزادى اجتماعى عبارت است از اینكه سایر افراد اجتماع مانع رشد و تكامل انسان نباشند و استثمارش ننمایند و قواى فكرى و جسمى او را در جهت منافع خودشان به كار نگیرند.
ازنظر قرآن یكى از هدف هاى انبیا این بوده است كه به بشر، آزادى اجتماعى بدهند و افراد را از اسارت و بندگى یكدیگر نجات بدهند. یكى از حماسه هاى قرآنى همین موضوع آزادى اجتماعى است كه مى فرماید:
(قل یا أهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بیننا و بینكم ألاّ نعبد الاّ الله و لانشرك به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون اللّه) آل عمران/64
اى پیغمبر به این كسانى كه مدعى پیروى از كتاب هاى آسمانى گذشته هستند… بگو: بیایید همه ما جمع شویم دور یك كلمه، زیر یك پرچم، آن پرچم دو جمله بیشتر ندارد، یك جمله اش این است: در مقام پرستش، جز خداى یگانه چیزى را پرستش نكنیم… جمله دوم: اینكه هیچ كدام ازما، دیگرى را بنده و برده خودش نداند.)69
شهید مطهرى این پرسش را كه چرا برده انسان بودن مانع تكامل است و بندگى خداوند این پى آمد را ندارد، این گونه پاسخ مى دهد:
(انسان ها هر كدام مدار و مسیرى دارند و مطلوب ها و نیازها و نقص هایى كه باید مرتفع كنند. اگر كسى بنده دیگرى مى شود به این معنى است كه به مدار و مسیر او، وارد مى شود و آزاد نیست كه به حركت تكاملى خود ادامه دهد. اما خداوند نه مدار دارد و نه نیاز و به همه مدارها احاطه دارد، بنده او شدن یعنى در مدار واقعى حركت كردن و از او مدد و نیرو گرفتن: (ایاك نعبد و ایاك نستعین) براى ادامه سیر تكاملى، خدا غایت همه كمالات است، یعنى سیر تكاملى با اینكه راه غیرمتناهى است مقصد دارد وخدا مقصد كل است، در بند بودن یك شیئ متكامل، در بند آن مقصد كمالى خودش بودن است نه در بند ناخود بودن، یعنى یك شیئ از نقص به كمال حركت مى كند نه ازخود به ناخود.
مسیر الى الله عبارت است ازحركت از خود به سوى خود (و نحن اقرب الیه منكم) از خود شما به شما نزدیك ترم، براى شما خود واقعى شما هستم، رابطه خدا با انسان رابطه خود عالى با خود دانى تر است، این است كه هر چه انسان بیشتر در بند او باشد بیشتر به خود رسیده است و خود واقعى را دریافته است، او را از یاد بردن مساوى است با خود را از دست دادن.)70
نوع دوم آزادى، از نظر استاد، آزادى معنوى است كه بدون آن آزادى اجتماعى میسر و عملى نیست. انسان در معرض اسارت شهوت، خشم، حرص، طمع و هواى نفس است.71
(أفرأیت من اتّخذ الهه هواه) جاثیه/23
دیدى آن كسى را كه بنده هواى نفسش شده است.
و اسارت و حكومت تلقینات محیط، عرف و عادت، سنت ها و عادت هاى اجتماعى او را تهدید مى كند. امام كاظم(ع) به هشام مى فرماید:
ثم ذمّ الذین لایعقلون فقال: (و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا أولوكان آباؤهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون) بقره/ 170
خداوند به مذمت گرفته است كسانى را كه تعقل نمى كنند و فرموده است: هرگاه گفته مى شود به آنان كه پیروى كنید از كتابى كه خدا فرستاده است، مى گویند ما پیرو كیش پدران خود خواهیم بود… .
قرآن نكوهش گر كسانى است كه اسیر تقلید و پیروى از پدران و گذشتگان هستند و تعقل و تفكر نمى كنند تا خود را از این اسارت آزاد كنند. هدف قرآن از این مذمت، تربیت است.72
تأمین این نوع آزادى جزء رسالت پیامبران است73 و جز از طریق نبوت، انبیا، دین، ایمان و كتاب هاى آسمانى، ممكن نیست.74
قرآن در وصف رسول اكرم مى فرماید:
(… و یضع علیهم إصرهم و الأغلال التى كانت علیهم) اعراف/157
بارسنگین و غل و زنجیرها كه بر آنهاست، از آنها بر مى دارد. بار سنگین و زنجیرها، زنجیرهاى هوا و هوس ها و تعصب و تقلیدهاست كه بر عقل و روح مردم بوده است.75
چنان كه برخى از روان شناسان مانند (مزلو) معتقدند:
در همه انسان ها گرایش فطرى براى تحقق و كمال خویش وجود دارد و وقتى فرد، شوق تأمین نیاز به تحقق خود را پیدا مى كند كه نیاز بدن، نیاز به امنیت، نیاز به محبت و نیاز به احترام، در مورد او تأمین شده باشد.76

2. عوامل سازنده تربیت
استاد در بحث عوامل تربیت، روى عواملى تكیه دارد كه ماهیت دینى داشته و اسلام روى آنها به عنوان امورى كه تأمین كننده رشد بایسته انسان در بعد عقل و اراده هستند،77 تأكید كرده است.
شهید مطهرى قائل به تعدد عوامل تربیت است و آن را برخاسته از تنوع ابعاد شخصیتى قابل رشد درانسان مى داند و تأكید مى ورزد كه یك عامل نمى تواند غنچه هاى مختلف وجود انسان را به شكوفایى برساند.78
ییكى دیگر از ویژگى هاى مطالعات استاد در بخش شناسایى عوامل برانگیزاننده در جهت رشد انسانیت، این است كه همزمان با طرح هر عاملى، تبیین مفهوم، حوزه كاربرد و تعامل آن با دیگر عوامل نیز به مطالعه گرفته مى شود.
عواملى كه ریشه در قرآن دارند و توسط استاد شهید به بحث گرفته شده اند، عبارتند از:

الف. تفكر و تربیت
تعقل و تفكر كه از عوامل اصلاح و تربیت نفس به حساب آمده79، عبارت است از فكر منظم درباره مسائل كلى كه در طى آن، انسان از مقدمه اى نتیجه اى مى گیرد.80
جریان تفكر وقتى ممكن است كه علم و آ گاهى در كار باشد.81 اگر انسان تفكر كند و اطلاعاتش ضعیف باشد مثل كارخانه اى است كه ماده خام ندارد یا ماده خامش كم است یا محصولش كم خواهد بود، تحصیل علم به منزله تحصیل مواد خام است، و تفكر، استنتاج، تجزیه و تحلیل است.
امام كاظم(ع) به هشام مى فرماید: یا هشام ثمّ بین ان العقل مع العلم.
پس خداوند به روشنى بیان كرده كه خرد آن گاه كارساز است كه دانش در كار باشد.
سپس امام به این آیه استدلال مى نماید:
(و تلك الامثال نضربها للناس و مایعقلها الا العالمون) عنكبوت/43
و این ها مَثَل هایى است كه براى مردم مى زنیم و تنها دانشمندان توان تعقل درباره آنها را دارند.82
علم آموزى كه ریشه در فطرت و حس حقیقت جویى دارد، مورد عنایت قرآن است و قرآن در نخستین آیاتى كه به پیغمبر وحى شده از تعلیم انسان سخن مى گوید: (الذى علّم بالقلم. علّم الانسان مالم یعلم) (علق/4 ـ 5) و فطرت انسان ها را گواه مى گیرد به برترى دانشمندان بر جاهلان: (هل یستوى الذین یعلمون و الذین لایعلمون)(زمر/9) و پیامبر(ص) را به عنوان معلم قرآن و حكمت، به بشر معرفى مى نماید
(هو الذى بعث فى الامّیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكّیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة) جمعه/2
تحصیل بعض دانش ها واجب عینى است، مانند معرفت خدا، ملائكه، كتب آسمانى و دانش هایى كه مقدمه ایمان یا از شرایط ایمان است، یا از باب مقدمه واجب، واجب است، مانند علم اخلاق كه مقدمه تزكیه است. آن گاه كه واجب هاى كفایى همچون پزشكى، تجارت و… را در نظر بگیریم دایره دانش هایى كه باید فرا گرفته شوند توسعه پیدا مى كند.
هدف معلم باید این باشد كه قدرت ابتكار و تفكر را در متعلم زنده نماید.83
(على(ع) مى فرماید: العلم علمان، علم مطبوع، و علم مسموع، و لاینفع المسموع اذا لم یكن المطبوع.)84
علم مطبوع یعنى آن علمى كه از طبیعت و سرشت انسان سرچشمه مى گیرد، علمى كه انسان از دیگرى یاد نگرفته و معلوم است كه همان قوه ابتكار شخص است.)85
دانش و آگاهى هاى مربوط به حوزه هاى مختلف، وقتى زمینه ساز ابتكار و تعقل است كه عقل و خرد آزاد و رها از قید و بندهاى روحى و خصلتى، وجود داشته باشد وگرنه حركت تكاملى وابسته به تعقل شكل نخواهد گرفت. شهید مطهرى زمینه ها و پیامد اسارت عقل را همراه با عوامل رهایى عقل و حوزه هاى كار برد آن، در پرتو هدایت قرآن این گونه مورد مطالعه قرار داده است:
(بین دل كه كانون احساسات و عواطف است و عقل كه كانون مشاعر و ادراكات است ارتباط و پیوستگى برقرار است. از دل، محبت و آرزو و میل و عاطفه برمى خیزد، و ازعقل، فكر و منطق و استدلال سر مى زند. اگر بخواهیم عقل را در كار فكر و منطق آزاد بگذاریم، باید میل ها و عواطف نیك و بد خود را تحت نظر بگیریم.)86
عمل كه حوزه و منطقه احساسات، تمایلات و شهوات است، در دایره عقل عملى قرار دارد، به همین دلیل وقتى این امور از اعتدال خارج مى شوند در برابر فرمان عقل، فرمان مى دهند و براى نداى عقل حكم پارازیت را پیدا مى كنند،87 و در مركز دستگاه تشخیص، بینش و تدبیر بشر، یعنى نیروى عقل، اختلال به وجود مى آورند. بر این اساس، این امور به عنوان بزرگ ترین دشمن شناخته شده اند، زیرا به مركزى دسترسى دارند و آن را خراب مى كنند كه هیچ دشمنى به آن دسترسى ندارد.88
از سویى نیروى خیال كه پیرو تمایلات و آرزوهاى پنهان در ضمیر انسان است، هر چیز را آن گونه زینت مى دهد و نقاشى مى كند كه مطابق آرزوهاى انسان باشد و زمینه سرگرمى او را فراهم آورد،89 قرآن مى فرماید:
(زین للناس حبّ الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضّة و الخیل المسوّمة و الأنعام و الحرث ذلك متاع الحیاة الدنیا) آل عمران/14
در این آیه از امور مورد علاقه آدمى در دنیا نام برده شده: زن و فرزند، پول انباشته طلا و نقره، اسب هاى عالى، چهارپایان و كشت و زرع. آیه دلخوشى، سرگرمى و راضى بودن به این امور و غفلت كردن از ماوراى اینها را مورد مذمّت قرارمى دهد، این علایق، توجه آنها را به خود گرفته اند، آنها خیال مى كنند دوست داشتنى غیر از اینها نیست، حد فكر و سطح بینش اینها تا این اندازه است (ذلك مبلغهم من العلم) (نجم/30) آن چیزى كه مذموم است، سرگرم شدن به این امور و غافل ماندن ازخدا و آخرت، توقف بر دنیا و پایین بودن سطح فكر است.90
قرآن مى گوید: (عده اى چشم دارند و نمى بینند، گوش دارند و نمى شنوند، دل دارند و فهم نمى كنند) مقصود این است كه در آنها حالات و صفاتى روحى موجود است كه اثر عقل و دانش را در آنها خنثى كرده است، در آنها میل به تقلید از روش پدران و مادران است، تعصّب و حمیت و لجاج دارند، منافع مادى و مطامع دنیوى شان به آنها اجازه نمى دهد كه در برابر حق تسلیم شوند.91
البته قرآن این واقعیت را قبول دارد كه عقل در بند زندان تمایلات و خیالات نیز روشنایى دارد و گاه گاهى با پرتوى ازخود، فضاى زندگى اهل باطل را روشن مى كند، ولى این روشنایى بسیار گذراست: (مثلهم كمثل الذى استوقد ناراً) (بقره/17) مَثَل اینان مَثَل آن مردمى است كه در بیابان هیچ وسیله روشنایى ندارند، آتشى را روشن مى كنند تا سود برند، ناگهان بادى مى وزد و آن را خاموش مى كند.
منظور از آتش و نور همان نقشه هاى فریبكارانه گروه پیروان باطل است، نه نور حق. فكر انسان [گمراه] هر چه باشد براى او نور و روشنایى است و او را چند قدمى جلو مى برد، ولى دوام ندارد، درعین اینكه مختصر است و روشنایى كمى دارد به سرعت خاموش مى شود و آنها درتاریكى مى مانند: (ذهب اللّه بنورهم و تركهم فى ظلمات لایبصرون)92
(اسارت عقل به این است كه خواهش هاى دل طغیان كند و زنجیرهایى از هوا و هوس ها، از تعصب و تقلیدها، براى آن بسازد، قرآن در وصف رسول اكرم مى فرماید: (… و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التى كانت علیهم)(اعراف/157)، بار سنگین و زنجیرها كه بر آنهاست از آنها بر مى دارد، این بار سنگین و زنجیرها همان هاست كه بر عقل و روح مردم بوده است و دست تواناى رسول خدا آنها را برداشت.)93
(قرآن اساسش بر مذمت كسانى است كه اسیر تقلید و پیروى از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و تفكر نمى كنند تا خودشان را از این اسارت آزاد كنند، هدف قرآن از این مذمت، تربیت است.)94
استاد براین باور است كه براى آزاد سازى خرد و عقل و رشد تعقّل، راه ها و عوامل زیر مؤثر و قابل استفاده هستند:
1. فعالیت وكار: انسان تلاشگر روان سالم دارد و كمتر بر بال خیال سوار مى شود و كمتر به آرزوهاى دور و دراز و نامعقول مى پردازد.95
(گذشته از اینها كار، موجب سرگرمى فكرى است، یعنى فكر انسان متوجه اصلاح كار خویش است و این به نوبه خود دو نتیجه دارد; یكى اینكه دیگر مجال براى فعالیت قوه خیال و هوس هاى شیطانى باقى نمى ماند. دیگر اینكه فكر انسان عادت مى كند كه همواره منظم كار كند، از پریدن از یك شاخه به شاخه دیگر خلاص گردد.)96
2. عبادت: دومین عامل عبادت است كه ازطریق آن اراده آدمى بر خواهش هاى نفسانى و حیوانى پیروز مى گردد و بر قوه متخیله خویش ولایت و ربوبیت پیدا مى كند و آن را برده و مطیع خود مى سازد به گونه اى كه دیگر نتواند مزاحم روح باشد، آن گاه كه طبق سائقه فطرى خداخواهى میل بالا كند.97
3. تقوا: تقوا ازماده (وقى) به معناى نگهدارى است. اینكه انسان در یك حالى باشد كه بتواند خود را نگهدارى كند از آنچه نزد خداوند بد است.
قرآن مى گوید: اگر متقى واقعى باشید دو اثر دارد… خاصیت دوم تقوا این است كه به روشن بینى مى افزاید (ان تتقوا الله یجعل لكم فرقاناً) (انفال/29)
زیرا تقوا صفاى روح مى آورد و آن تیرگى هایى را كه باعث مى شود انسان از روشن بینى هاى ویژه اش استفاده نكند، از بین مى برد.)98

حوزه هاى تعقل
استاد بر اساس تحقیق معنى شناسانه اى درباره واژه (لبّ) كه در قالب تعبیر (اولوا الالباب) در قرآن تكرار شده است، مى فرماید: لبّ به معنى عقل رها شده از قید و بند وهم و خیال است. عقلى كه به استقلال رس

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا