فروش دکهها: روزی ۲۰۰ پاکت سیگار هفتهای ۲۰۰ نسخه روزنامه!
یکی از کار راهاندازترین واحدهای فروشگاهی در شهرهای بزرگ بهخصوص تهران، دکههای مطبوعاتی هستند که حالا از جان مرغ تا شیر آدمیزاد میفروشند؛ از سیگار و فندک گرفته تا آب معدنی و آبمیوه، از نقشه گرفته تا سفته و از روزنامه گرفته تا گاهنامه. در این گزارش، خبرنگار سرویس اقتصادی انصاف نیوز نگاهی دارد به اقتصاد دکههای مطبوعاتی شهر تهران:
اتاقکهای عرضه جراید در شهر تهران، این روزها شباهت بسیاری با سوپر مارکتها پیدا کردهاند و گاه کارآمدتر از سوپرمارکتها هم هستند چرا که اگر در وقت اداری به بانک نرسید، حتما از دکهها میتوانید سفته تهیه کنید. این یعنی دکهها گرچه با پسوند مطبوعاتی شناخته میشوند اما در سبد کالاهایشان، کماهمیتترینشان شاید همین روزنامهها و مجلهها باشد. به نظر میرسد کارکرد دکههای مطبوعاتی در تهران تغییر کرده و باید برای عرضه جراید، فکر دیگری کرد.
اصلیترین سازمان مرتبط با دکههای مطبوعاتی در تهران شهرداری تهران است، احتمالا به دلیل مدیریت فضا و امکانات شهری. غیر از شهرداری، «اتحادیه فروشندگان جرائد» و «شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهر تهران» نیز کم و بیش با دکهها ارتباط شغلی دارند اما بهطور کلی اگر کسی بخواهد در شهر تهران صاحب دکه باشد، با شهرداری سروکار خواهد داشت.
این البته به این معنا نیست که شما به شهرداری مراجعه میکنید، درخواستی میدهید و پاسخی مبنی بر قبول یا رد درخواستتان دریافت میکنید. بنا بر یافتههای خبرنگار انصاف نیوز اخذ امتیاز احداث و راهاندازی یک دکه شدن در پایتخت اصلا آسان نیست. امتیاز دکه به سختی صادر میشود و ایثارگران در اولویت دریافت این امتیاز هستند گرچه در میان خانواده شهدا هم همه با پاسخ مثبت مواجه نمیشوند و باید ارتباطات گستردهای داشته باشند. اینطور که گفته میشود مدتهاست امتیاز احداث دکه به کسی داده نشده است و اگر خانوادهای از حانواده شهدا هم بتواند درخواست خود را پیش ببرد و به موافقت نزدیک کند، باید نظر بنیاد شهید را نیز جلب کند. به عبارت خیلی ساده، امتیاز دکههای مطبوعاتی در تهران توسط شهرداری و با هماهنگی بنیاد شهید صادر میشود.
یکی از دکهداران مرکز شهر با تایید مسیر پر پیچ و خم دریافت مجوز دکه، میگوید: «من خودم دکه را از شخصی اجاره کردم که جزو خانواده شهید است. در واقع او صاحب امتیاز دکه است و من فقط مستاجر هستم که دکه را میگردانم.»
دکهدار دیگری در حوالی تئاتر شهر میگوید: «از بس که شهر شلوغ شده، دیگه به کسی دکه نمیدن. دستفروشا که بساط میکنن دیگه پیادهروها جا نیست. واسه همین دکههای موجود رو هم دارن جمع میکنن.»
حالا سوال این است که اگر گرفتن امتیاز دکه چنین پیچیدگیهایی دارد، درآمدش چقدر است؛ به نظر میرسد دکهداری از آن شغلهای پردرآمد است و این را اعداد و ارقامی که در آگهیهای فروش و اجاره دکههای مطبوعاتی درج شده، تایید میکند. گرچه آگهیهای فروش یا اجاره این واحدهای صنفی چندان زیاد نیست، اما قیمتهای نجومی درخواست شده، حکایت از درآمدهای میلیونی صاحب دکه دارد.
این محاسبات اما برای دکهدارها چندان اعتباری ندارد! وقتی موضوع را با یکی از متولیان دکهای در میان میگذارم، او برآشفته میشود و با شدت و حدت موضوع را رد میکند. میگوید که درآمد روزانهاش زیر 10 میلیون تومان است، روزی 15-16 ساعت کار میکند، تابستان گرما و زمستان سرما میکشد و… یکی از دکهداران حوالی چهارراه ولیعصر تهران میگوید: «درآمد دکه ما بستگی به هوای روز و شلوغی روز دارد؛ مثلا روزهای شنبه و یکشنبه درآمدمان خیلی بیشتر است و حتی روزانه به ده میلیون تومان هم میرسد اما آخر هفتهها این عدد خیلی کمتر میشود چون شهر خلوت میشود.» طرف دیگر این معادله را میتوان حدس زد؛ درآمد دکههای مطبوعاتی ارتباط مستقیم با ازدحام جمعیت دارد و بنابراین روزهای تعطیل، درآمد آنهایی بالاتر است که اطراف کانونهای تجمع خانوادهها قرار گرفتهاند: «آخر هفتهها دکههای کنار پارکها و سینماها درآمدشان بالاست نه مایی که در مرکز شهر و دود و آلودگی هستیم!»
دکهدار دیگری، با لحنی گلایهآمیز عادت ما ایرانیان را یادآوری میکند؛ ما فقط آنچه پیش چشممان اتفاق میافتد را میبینیم و به پیش و پس آن کار نداریم. میگوید: «همه کارت کشیدن مشتریها را میبینند اما وقتی ما هزینه میکنیم، از اجاره و قبض تا پرداخت نقدی جنس، کسی نمیبیند.»
بهطور کلی، دکههای مطبوعاتی چند قلم هزینه عمده دارند: اجاره، قبضها و به ویژه قبض برق، هزینه خرید اجناس و مالیات. در ستون درآمدهای دکه هم یک ردیف وجود دارد که به نظر میرسد پیچیده و پردردسر است و آن حقالعمل فروش جراید است که فلسفه وجودی دکهها هستند.
دکهداران در این مورد با شرکتهای پخش مطبوعاتی سروکار دارند. آنان هفته به هفته گزارشی تهیه میکنند که نشان میدهد از هر روزنامه، چند عدد گرفته و چند عدد فروختهاند. تعداد برگشتی هفتهنامهها و ماهنامهها و فصلنامهها هم به همین شکل به ثبت میرسد و در نهایت تکلیف بدهکاری/بستانکاری دکهدار و شرکت پخش معلوم میشود.
اما فقط کافیست دکهای را انتخاب کنید و چند دقیقهای کنارش بایستید تا دریابید دکههای مطبوعاتی عرصه چه رقابت نابرابری میان نشریات و دخانیات شدهاند.
یکی از دکهداران مرکز شهر تهران، به این سوال که «چقدر از درآمد دکه شما از فروش سیگار و فندک است؟» پاسخ داد: «این روزها اصل درآمد همه دکهها و دکه من هم از فروش سیگار یا فندک است. یک کلام بگویم اگر سیگار نفروشیم، عملا درآمدی نداریم.»
دیگری که دکهاش در خیابان کارگر شمالی واقع شده، میگوید: «روزانه بالای ۲۰۰ پاکت سیگار میفروشم.» چند فروشنده در سایر دکههای مطبوعاتی این منطقه نیز تعداد فروش روزانه سیگار در دکه خود را 150 تا 250 پاکت اعلام میکنند.
درواقع مجموع فروش روزنامه و هفتهنامه و ماهنامه، حتی مجلات سرگرمی و جدول هم در هیچکدام از این دکههای مطبوعاتی به پای فروش سیگار نمیرسد.
دکهداری که متوجه میشود خبرنگارم و در حال تهیه گزارش برای انصاف نیوز هستم، میگوید: «اگر در یک هفته، سر جمع فروش روزنامهها و مجلههای دکهام به 200 عدد برسد یعنی مطبوعات هفته خیلی پررونقی داشتهاند.»
یک دکهدار در حوالی میدان ونک، نسبتی میان قیمت و حجم روزنامهها برقرار میکند: «از همین تعداد اندک روزنامهای که برایمان میآورند هم تعداد زیادی باقی میماند، مگر روزنامه همشهری یا جامجم که قیمت کمتر و صفحات بیشتری دارند.»
از او میپرسم که آیا سمت و سوی سیاسی روزنامهها و مجلات در فروششان تاثیرگذار است یا نه، او پاسخ میدهد: «نه، چندان فرقی نمیکند مگر برای مشتریهای ثابت. مثلا آقایی هر روز میآید و یک شماره از روزنامه شرق را میخرد. این مشتری فقط روزنامه شرق میخواهد و روزنامه دیگری نمیبرد. چند خانم هم مشتری ثابت دکهام هستند و هر هفته مجله جدول یا سرگرمی میخرند اما در کل، تعداد مشتری روزنامه افت کرده و من هم تعداد کمی روزنامه میگیرم، چون روی دستم میماند.»
از دوستان دکهدار میخواهم آنالیزی از اقلام پرفروششان ارائه دهند و جالب اینجاست که جوابها، تقریبا مشابه است؛ اقلام دخانی شامل انواع سیگار، فندک، گاز فندک، توتون و معسل، پیپر و فیله برای سیگارهای دستپیچ و البته سایر دود کردنیها! تقریبا رتبه نخست در اقتصاد دکه را به خود اختصاص میدهند. بعد نوبت به آبمعدنی و انواع آشامیدنی میرسد، بعد کیک و شکلات و چیپس و پفک قرار دارد، دستمال کاغذی و کمپوت هم پرمشتریاند و… در آخرین رتبه فروش هم مطبوعات قرار دارند. دکههای مطبوعاتی یک خدمت غیرپولی هم ارائه میدهند؛ راهنمایی مراجعان برای یافتن آدرس.
در سالهای اخیر بر بام برخی دکههای مطبوعاتی سطح شهر، بیلبوردهای تبلیغاتی نصب شده است. این بیلبوردها قاعدتا باید بر اقتصاد دکهها تاثیر مثبتی داشته باشند اما یکی از دکهداران حوالی میدان ولیعصر تهران در خصوص بیلبورد نصبشده روی سقف دکهاش میگوید: «شهرداری آمد و این بیلبورد را نصب کرد. هر چند هفته یکبار هم میآیند و تصویرش را تغییر میدهند اما به من پولی پرداخت نشد و البته من مستاجر این دکهام، احتمالا با صاحب اصلی دکه حساب کردهاند!»
یک دکهدار دیگر، از این بیلبوردها منفعت که نداشته هیچ، با عصبانیت از افزایش هزینههایش میگوید: «پرژکتوری که این بیلبورد را روشن میکند از برق دکه استفاده میکند. یعنی من باید برای دیدهشدن بیلبورد هزینه کنم در حالیکه نمیدانم پول تبلیغات به جیب چه کسی رفته است!»
از همه دکهدارانی که حاضر شدند به سوالاتم پاسخ دهند، یک پرسش مشترک داشتم؛ اینکه بزرگترین مشکلشان چیست؟ اینجا جوابها متفاوت بود اما نه خیلی متنوع. چند نفری از گرانی اجاره گلهمند بودند و چند دکهدار هم به نداشتن صنف مشخص اعتراض داشتند و یکی دو نفر از دکهداران از تنگی جا گله کردند.
بنظر میرسد اقتصاد دکه بیشتر از آنکه به مطبوعات وابسته باشد به دخانیات وابسته است. ارقام فروش سیگار و اقلام دخانی میتواند نگرانکننده باشد، فروش ناچیز مطبوعات هم.
انتهای پیام
روز نامه های داخلی آخه مانند صدا سیما …
برای همه انواع دخانیات باید فکر کرد از سیگار ها تا حشیش ها و تریاک ها و قلیان ها و … اما متاسفانه فکر در زمانه ما کمیاب شده است…