خرید تور نوروزی

انکار مرگ | راز ناگشوده‌ای به نام مرگ

کتاب «انکار مرگ» نوشته‌ی ارنست بکر به همت نشر دانژه به چاپ رسیده است. «انکار مرگ»، انکار زندگی است. بی زندگی، مرگی نیست و بی‌مرگ زندگی قابل تصور نیست. با مطالعه‌ی این کتاب درمی‌یابید که اگر مرگ راز ناگشوده‌ای است، که هست، صد البته زندگی و حیات نیز خود معمایی است.

موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات نوشت: «نویسنده‌ی خردمند این اثر پس از واکاوی نظر فیلسوفان، روان‌شناسان و نظریه‌پردازان بزرگ و مطرح جهان، به سراغ روانکاوی و دیدگاه‌های فروید و همراهان او (یونگ، آدلر، فرنزی، رنک و…) می‌رود و با ژرف‌اندیشی و بصیرتی شایسته آن‌ها را نقد می‌کند و انگیزه‌ی روانی و فرافرهنگی شوق به جاودانگی، مرگ‌آگاهی، اضطراب مرگ، قهرمان‌گرایی و ریشه‌های کاریزما، روان‌شناسی و پویایی گروه، عشق رمانتیک، تحلیل افسردگی و روان‌پریشی و… ده‌ها مسئله‌ی دیگر را در ارتباط با مرگ و زندگی به شیوه‌ای تحسین‌برانگیز مورد بررسی قرار می‌دهد.

دکتر جانسون معتقد است چشم‌انداز مرگ موضوعی است که همواره در مرکز تفکر و ذهن است. موضوع اصلی این کتاب بسیار فراتر از این جمله می‌رود: ایده‌ی مرگ و هراس از آن، چنان بر ذهن حیوانی به نام انسان مسلط است که هیچ موضوع دیگری به‌سان آن نیست؛ این هراس، محور اصلی انگیزه‌های اعمال انسان است. اعمالی که طراحی آن براساس اجتناب است از فنای ناشی از مرگ و غلبه بر آن با انکار آن، چنان‌که هدف غایی انسان است. دانشمند انسان‌شناسی برجسته ا. ام. هوکارت زمانی بحثی را مطرح کرد مبنی بر آنکه انسان‌های اولیه از هراس مرگ در عذاب نبودند؛ او می‌گوید مدارک محکم و مستند انسان‌شناختی نشان می‌دهند که مرگ غالباً به همراه جشن و پایکوبی بوده؛ چنان‌که گویی مرگ در واقع فرصتی بوده برای تجلیل و جشن تا وحشت و هراس؛ شبیه مراسمی که ایرلندی‌ها به پا می‌کنند. هوکارت بر آن بود که به زدودن تفکراتی بپردازد که انسان‌های ابتدایی را کودک‌گونه و ترسیده از واقعیات می‌پنداشت؛ انسان‌شناسان امروز به اصطلاح این‌گونه داوری درخصوص انسان‌های ابتدایی پرداخته‌اند؛ اما این مبحث هنوز این حقیقت را که هراس از مرگ در واقع امری عام در موقعیت انسان است دست‌نخورده باقی گذاشته است.

نویسنده می‌گوید: «در این کتاب، من بر آن هستم تا نشان دهم که هراس از مرگ امری است جهان‌شمول یا عام و موجب پیوند اطلاعات در چندین نظام علمی انسانی که به طرزی شگفت دلیل اعمال انسانی را روشن و قابل دریافت می‌سازد. دلایلی که در زیر کوهی از حقایق مدفون شده‌اند و مباحث بی‌پایان در باب آن‌ها، موجب عدم روشنی آن‌ها شده است. در زمانه‌ی ما، انسان در جست‌وجوی دانش، از سنگینی باری که تصور وجود آن را نداشته، پشت او خم شده است؛ زیرا با بیش‌تولیدی از حقایقی روبه‌روست که توان استفاده از آن‌ها را ندارد. برای قرن‌ها، انسان بر این باور بود که حقیقت بسیار باریک و گریزپاست و به محض دریافت آن مشکلاتش پایان می‌یابد و ما اکنون از سنگینی بار حقایق علمی، حس خفگی می‌کنیم. نوشته‌های درخشان بسیاری به تحریر درآمده است، اختراعات هوشمندانه‌ی بسیاری صورت گرفته است و با این همه ذهن ساکت است و دنیا هم بر مدار کهن و غدار خود می‌چرخد.»

انکار مرگ | راز ناگشوده‌ای به نام مرگ
انکار مرگ | راز ناگشوده‌ای به نام مرگ

قسمتی از کتاب انکار مرگ:

دنبال کردن ایده‌ی مرگ در نوشته‌های فروید ما را به بغرنجی بسیار می‌کشاند. فروید در آخرین آثار خود فرمول‌بندی محدود نظریاتش در باب روابط جنسی و عقده‌ی اودیپ را رها می‌کند و این نظریه‌ها را هرچه بیشتر در باب سرشت حیات و مشکلات عام وجودی انسان معطوف می‌سازد. می‌توانیم بگوییم که تئوری او از فرهنگ هراس از پدر به سوی هراس از طبیعت حرکت می‌کند. اما او باز هم مثل همیشه طفره می‌رود. او را هرگز نمی‌توان دانشمندی اگزیستانسیالیست به شمار آورد؛ زیرا او پیوستگی به تئوری خود در باب غریزه را هرگز رها نساخت.

به نظر می‌رسد که یک بیزاری و اکراه خاص در آثار فروید وجود دارد که بی‌جست‌وجو و کاوش دقیق نیز قابل رویت است و من فکر می‌کنم که این بیزاری را می‌توان در یک نکته کلیدی آشکارا دید؛ در مهم‌ترین نظریه او و در آخرین آثار او که همانا غریزه‌ی مرگ است. بعد از خواندن مقدمه نظری او در کتاب «فراسوی اصل لذت» چنین به نظر رسید که ایده‌ی غریزه‌ی مرگ بیان تلاش فروید است در ترمیم تئوری غریزه یا تئوری لیبیدو و عدم تمایل او در رها ساختن آن‌ها که خود موجد بار گران و سؤال‌برانگیزی است در باب توضیح انگیزه‌های انسان. بدین‌ترتیب پافشاری بر سفسطه در تئوری رؤیا و اینکه تمامی رؤیاها و حتی رؤیاهای مضطربانه به نوعی تحقق دادن آرزوهاست، دشوار گردید و البته پافشاری بر این مدعای اساسیِ روانکاوی مبنی بر اینکه انسان حیوانی است که تنها در جست‌وجوی لذت است، نیز دچار مشکل شد. همچنین توضیح هراس‌های انسان، کشمکش‌های او با خود و علیه خود و دیگران، به‌سادگی نمی‌توانست به‌مثابه تضادی غریزی مابین تمایل جنسی و پرخاشگری بیان گردد -خاصه وقتی که نگرش ما به انسان مبتنی بر آن باشد که زندگی و شور او بسته است به غریزه‌ی اروس، به لیبیدو و به نیروی ناپخته‌ی حیات که وظیفه‌ی آن ارضای او و خودبینی اوست. نظریه‌ی تازه‌ی فروید مبنی بر غریزه‌ی مرگ در حکم وسیله‌ای بود که ارتباط او را با تئوری پیشین خود در باب غریزه محفوظ می‌داشت، او اکنون شرارت انسان را به شالوده‌ی وجودی عمیق‌تری نسبت می‌داد و نه فقط به تضاد ایگو با میل جنسی.

او اکنون اعتقاد داشت که رانه‌ای درونی در انسان نسبت به مرگ و همچنین نسبت به زندگی وجود دارد که به وسیله‌ی آن می‌تواند رفتارهای تهاجمی خشن، نفرت و تبهکاری در انسان را به شیوه‌ای نو اما هنوز از وجه زیست‌شناختی بیان کند: رفتارهای تهاجمی انسان برآمده از امتزاجی است از غریزه‌ی زندگی و غریزه‌ی مرگ. غریزه‌ی مرگ بیانگر شوق ارگانیسم است برای مرگ، ولی همین ارگانیسم می‌تواند با تغییر جهت دادن این شوق به بیرون، خود را از این سائق آزاد کند. از این رو میل به مردن جای خود را به میل به کشتن می‌دهد و بشر غریزه‌ی مرگ خود را با کشتن دیگران منکوب می‌کند و شکست می‌دهد؛ پس ما در اینجا شاهد یک دوگانگی تنیده در تئوری لیبیدو هستیم، که این فروید را مجاز می‌دارد تا از آن به عنوان دیوار دفاعی برای مهم‌ترین رسالت پیامبرگونه‌ی خود بهره برد یعنی: مدعای مبنی بر پیوستگی و استقرار مستحکم انسان در قلمرو حیوانی. فروید توانست همچنان وفاداری بنیادین خود را نسبت به علوم زیست‌شناسی، شیمی و فیزیولوژی محفوظ نگه دارد و همچنین امید به حفظ علم روان‌شناسی به‌مثابه علمی ساده و تام و تبدیل آن به علمی تقلیل‌گرا را بر پا سازد.»

انکار مرگ را افسانه شیخ‌الاسلام‌زاده ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۴۳۱ صفحه‌ی رقعی با جلد سخت در کتابفروشی‌ها موجود است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا