سلاحی که گلوی حاج محمود را برید
به گزارش انصاف نیوز، مجله ی اصولگرای پنجره نوشت:
شاید نوشتن این سطور خواننده را به ورطه قضاوت بکشد. اما دغدغه اصلی از نگاشتن این وجیزه این است که هر پدیدهای را میتوان در چارچوبهای مختلفی بررسی و تحلیل کرد بهجای آنکه سریع خود را بر کرسی قضاوت نشاند و حکم صادر کرد.
برخی میگویند جور دیگری را کشیده و گناه رعیت دیگری از جامعه را بهجان خریده است و برخی میگویند از خودش دفاع کرده و اجازه تعرض به ناموسش را نداده. یکی دیگر میگوید که اراذل و اوباش قصد ستاندن احقاد بدریه و خیبریه فتنه را داشتهاند و دیگری میگوید او چون مانند ما حزباللهی است، حتما باید همگی از او دفاع کنیم. آن یکی میگوید چون مداح است و سوادی ندارد حتما کارش غلط بوده و باید او را زود به سزای عملش برسانیم. جانشین رئیس نیروی انتظامی سریع وارد ماجرا میشود و دادستان کل کشور خیلی فوری به مسئله میپردازد. سایتها شروع میکنند به مصاحبه گرفتن و مجلهها پرونده ویژه «هفتتیرکشی یک مداح» ترتیب میدهند. این قصه سر دراز دارد و من سر آن ندارم که به اصل ماجرا -که آن را فرعی بیش نمیدانم- بپردازم اما مشتاقم در این زمینه حاشیهنگاری کنم که حتما از متن ماجرا مهمتر است.
حواشی حقوقی:
حواشی حقوقی داستان از اظهارات دادستان کل کشور شروع میشود مبنی بر اینکه اجازه حمل سلاح با اجازه شلیک تفاوت دارد و هر مسلحی اجازه شلیک در هر موقعیتی ندارد. شاید این حاشیه کمی نیاز به توضیح داشته باشد. باید دانست که افراد به سه دلیل میتوانند سلاح حمل نمایند. اول آنان که ماموریتشان دست بردن به قوه قهریه را میطلبد، مانند ماموران خدوم و زحمتکش نیروی انتظامی. دوم آنان که به اقتضای شغل یا وضعیت اجتماعی خود در معرض خطر جدی هستند و باید بتوانند از خود دفاع کنند و سوم آنان که وظیفه مراقبت از دیگران را دارند.
قانون بهکارگیری سلاح، شرایط قانونی دفاع مشروع مسلحانه را اینچنین توضیح داده:
موضوع، دفاع جان خود یا دیگری باشد.
شرایط حمله یا تعرض احراز گردد یعنی:
۱. حمله فعلیت داشته یا قریبالوقوع باشد.
۲. حمله غیر قابل دفع باشد.
۳. حمله غیرقانونی باشد.
شرایط دفاع وجود داشته باشد به این معنا که:
۱. دفاع، تنها وسیله برای رفع تجاوز باشد. ۲. دفاع متناسب با تجاوز باشد.
۳. ناتوانی دیگری در دفاع از خود.
با نیمنگاهی به قانون بهکارگیری سلاح که در ۲۸ دیماه ۱۳۷۳ توسط شورای محترم نگهبان تایید شده و به دستگاههای مربوط ابلاغ شده است، میتوان فهمید که بهکارگیری سلاح قانونی، در شرایط مورد نظر قانون و توسط فرد ذیصلاح چیز عجیب و غریبی نیست. اما آنچه باید دانست این است که مسیر صحیح برای فهم صلاحیتها قانون است و مراجع قانونی. این ما نیستیم که تعیین میکنیم چه کسی صلاحیت اجازه حمل سلاح را دارد و در چه شرایطی میتواند از اسلحه خود استفاده کند.
این مغالطهای است که پیشتر نیز در فتنه ۸۸ بهکار رفته. بهکارگیری سلاح بر مبنای نص صریح بندهای ۶ و ۷ قانون بهکارگیری سلاح در دفاع از اماکن انتظامی و اماکن طبقهبندی شده، قانونی و لازم است.
البته براساس ماده ۱۶ همین قانون، «هرگاه مامور برخلاف مقررات این قانون اقدام به بهکارگیری سلاح نماید، حسب مورد به مجازات عمل ارتکابی، وفق قوانین تحت پیگرد قرار میگیرد».
این مورد نه اولین موردی است که تیری از لوله تفنگ خارج شده و نه آخرین آنها خواهد بود و این فرد نه اولین کسی است که بهصورت قانونی یا غیر قانونی تیری شلیک کرده و نه آخرین آنها خواهد بود. آنچه روشن است این است که بیاموزیم قضاوت کار قاضی ذیصلاح است نه کار این خبرنگار و آن مامور و آن یکی.
پس برخی افراد میتوانند مسلح باشند و افراد مسلح در مواقعی میتوانند از سلاح خود استفاده کنند. اگر در موارد غیر قانونی هم استفاده کنند قانون گریبان آنها را خواهد گرفت.
حواشی اخلاقی:
این ماجراها برای مومنین مایه چند آزمون مهم اخلاقی است که به ایجاز بدانها اشاره میگردد.
اولا اولین منبع خبر، سایت بالاترین است. گمان میکنم اینجا میتوان به حکم آیه ششم سوره حجرات کمی تامل کرد که میفرماید: «یا أیها الذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَینُوا أَن تُصِیبُوا قَوْما بِجَهَالَه فَتُصْبِحُوا عَلَی ما فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ/ ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی کنید مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و از آنچه کردهاید پشیمان شوید».
البته به قول مفسرین اینجا منظور فقط وقوع خبر نیست که این خبر توسط مراجع رسمی نیز تایید شده است. بحث اخبار دال بر چگونگی وقوع حادثه است که ضد و نقیض در آن زیاد است و قرائتهای افراد از آنها متعدد. بهنظر میرسد تقوا اقتضا میکند که مومنین کمی طمانینه به خرج دهند و سریع اقدام به قضاوت، صدور و حتی اجرای حکم ننمایند.
ثانیا درست که معیار حال افراد است اما این بدان معنا نیست که در فضاهای غبارآلود به پیشینه و شخصیت و جایگاه فردی افراد بیتفاوت باشیم. زیاد رخ میدهد که گاهی میخواهیم در مورد فردی سخن بگوییم. گاهی آنقدر افراط میکنیم که انگار نه انگار داریم در مورد کسی صحبت میکنیم که او را میشناسیم و به این نمیاندیشیم که او سابقه مجاهدت دارد و دائم لب به ذکر و مدح اهل بیت (علیهمالسلام) مشغول دارد و انسان معقول و متدینی بهنظر میرسد. واضح است که این بدان معنا نیست که این جماعت هرچه دلشان خواست بکنند و ما حمل بر صحت کنیم. اما خدا برای چنین مواقعی که خبری میشنویم که با اخبار قبلی و با عقل یک انسان معمولی هم سازگار نیست، عباراتی مانند «بعید است!» را آفریده.
ثالثا عزیزانی که دستی بر رسانه دارید و خداوند فرصت تصویرسازی از خود و دیگران را به شما عطا نموده است، اگر قدری تامل کنید جای دوری نمیرود. آن روزی که یک مداح محترم اهل بیت(علیهمالسلام) را در شأن یک مرجع تقلید بالا میبرید و راهبهراه از او تقدیرهای آنچنانی میکنید و باکسهای مکرر تلویزیونی را صبح، ظهر، عصر و شام روی یک فرد متمرکز میکنید، باید فکر اینجا را بفرمائید که هر کسی را ظرفی است. شاید اگر رسانههای ما اینقدر مشتریمحور نبودند و کمی دوراندیشی میکردند، اتفاقات فرعی ابعاد اینچنینی نمییافت. آنکه بیش از همه از این ماجرا لطمه میبیند، خود فردی است که دچار سندرم فوارهای شده که رسانهها برایش ساختهاند. هنوز از یاد نبردهایم موارد قبلی را که سخنان یک مداح در وصف رئیسجمهور قبلی و رفیقش، فیلم مداح دیگری با همسر شرعیاش و… چه بر سر اعتبار آنان آورد.
رابعا برادران و خواهران پا منبری! این عزیزان به شرف مداحی نائلند نه چیز دیگری. یک مداح معمولی اهل بیت (علیهمالسلام) معمولا نه معلم است، نه استاد، نه پزشک و نه مرشد. او یک مداح معمولی است که مزین به مدال نوکری آلالله است. حضرت علی (علیهالسلام) می فرمایند: «آن کس که تو را ستود همانا تو را سر برید». یا اینکه پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآلهوسلم) نیز در حدیثی میفرمایند: «هنگامی که برادرت را در مقابل رویش میستایی مثل این است که تیغ بر گلویش میکشی». متاسفانه پرسیدن سوالهایی فراتر از ظرفیت و تخصص یک مداح، مرجعیت دادن نابجا به او و قربانصدقه رفتنهای بیحساب زنان و مردان ذوب در یک ستایشگر، چنان او را در جامعه بزرگ مینماید که یک مسئله کاملا طبیعی بهمثابه چاقویی گلوی شخص و اعتبار او را میدرد.
خامسا مداحان عزیز! مردم عمدتا شما را بحق، اهل دین و ورع میشناسند. به رسانهها و بادمجان دور قابچینها و مریدنماها اینقدر میدان ندهید. اینها آدم را بلند میکنند و با سر بر زمین میکوبند. پشت سکه شهرت همین زیر ذرهبین رفتنهاست که بیش از همه دشمنان اهل بیت (علیهمالسلام) را شاد میسازد.
حاشیه اجتماعی
وقایعی از این دست در جامعه برای هر کسی آب نداشته باشد، برای آنان که جامعه را قطبی و مردم را منشعب از هم میخواهند نان دارد.
قطبی کردن فضا در جامعه، فرصتها و تهدیدهایی دارد. فرصتش این است که میتوان خیلی سریع نیروها را به خط کرد و بر شور و احساس آنان دمید و طرفداران سطحی بهوجود آورد. اما تهدیدش آن است که اگر به هر تقدیر این قطب در مسیر خودش حرکت نکرد، آسیبها میتوانند غیر قابل کنترل باشند. قطبی نکردن جامعه بدین معنا نیست که مردم زیر هیچ علمی سینه نزنند، بلکه بدان معناست که مردم هر کسی را مدار عقل و به قرار اعتبارش بستایند. بدیهی است که منابع قدرت و ظرفیت معنوی انسانها در جانشان قابل جستجوست و اگر قطبی در جامعه بایسته است باید آن را در معنویترین نهاد جامعه یافت.
اگر قطب را حول فرد یا نهادی شکل دهیم که شرایط کافی را احراز نکرده باشد، آسیب را به ارزشهای تشکیلدهنده آن قطب وارد کردهایم و پس از مدتی جامعه را دچار تضاد هنجاری میکنیم. یعنی یک ارزش نزد پدران از احترام ویژهای برخوردار است اما فرزندان هیچ وقعی بر آن ارزش نمینهند که این خود جریدهای مجزا میطلبد…
حاشیههای تاریخی
بی آنکه قصد مقایسه، تقبیح یا تمثیل داشته باشیم و در مقام آسیبشناسی برآییم، بجاست تا به زمینه نگاه عموم مردم به اسلحه گرم بپردازیم. ماجرا را اگر نخواهیم به دوره صفویه که تازه سلاح گرم در حال بدل شدن به ابزار اقتدار بود برگردانیم میتوانیم از آستانه انقلاب اسلامی شروع کنیم. سن ما که قد نمیدهد اما علاقهمندیمان به تاریخ انقلاب پای نسل ما را نیز به میدان مبارزات کشید؛ زمانی که انقلابیهای سر سخت برای مبارزات خود نیاز به اسلحه داشتند تا هم از خود و دوستانشان محافظت کنند و هم از این راه ماشین مبارزات انقلابی را پیش برند که البته راه دوم مورد تایید امام (ره) نبود.
از آنجا میتوان گفت نسلهایی که ما آنها را درک کردیم مسلح بودن آدمها را نشانه مهم بودنشان تلقی میکردند. اما پس از انقلاب اسلامی، همان مبارزها تبدیل شده بودند به مدیران اجرایی و سیاستگذارانی که طعمه هر دشمن عنودی بودند. به روایت آمار بنیاد هابیلیان ۱۷۱۵۹ نفر در ایران شهید ترور بودهاند که از این میان تنها قریب ۲۰۰ نفر آنان از سرشناسان بودهاند و عده زیادی در این کشور پس از انقلاب قربانی ارزشهایی شدهاند که بدان دلبسته بودند. پس در آن مقطع نیز بنا به ضرورت بچههای انقلابی که نقش مهمی در انقلاب داشتند، مجبور بودند سلاح حمل کنند که عده کثیری از آنان به آرامی جذب نهادهای نظامی و امنیتی شدند و یا به جبهههای نبرد گسیل شدند. البته در همان دوران هم هنوز سرهای پر شور و شری بود که حال یا مخلصانه یا مستظهر به شهرتی که داشتند اقدام به اسلحه کشیدن در ملاء عام نمودند. ماجراهایی نظیر اسلحه کشیدن شهید محمد منتظری در فرودگاه برای خروج بدون مجوز عدهای و ماجرای کلت کشیدن حسین خمینی در برابر مردمی که معترض به دفاع او از بنیصدر بودند از همین دسته است. اما پس از این مقطع آرام آرام نهادهای تامینکننده امنیت، جان گرفت و این ضرورت حمل سلاح را برای انقلابیون کاهش داد. آنها که اصیلتر بودند و از اسلحهبازی و قدرتنماییهای پوشالی سیر شده بودند اسلحهها را یا تحویل دادند یا آن را در پستو نهادند برای روز مبادا، که احتمالا تاکنون زنگ زده و از بین رفته است.
اما در این مقطع انقلاب، هنوز تازه به دوران رسیدههایی بودهاند که اقتدار پدران و نسل قبلی خود را در اسحه آنها میدیدند. این نسل جدید بهدنبال احیای همان مدل از اقتدار، تبدیل شدند به جوانهای عشق اسلحهای که کمکم مشکل میآفریدند. به یاد دارم فرزند وزیر وقت اطلاعات در دهه ۷۰ یک مامور نیروی انتظامی را هدف قرار داد و در اوایل سال قبل معاون قاضی مرتضوی در دادستانی، یک نزاع پمپ بنزینی را تبدیل به یک پرونده هفتتیرکشی نمود.
خلاصه اینکه این اولین باری نبود که تیری یا برای محافظت و دفاع از خود یا به پشتوانه شهرتی از لوله در آمده است. این ما هستیم که باید آموزنده باشیم از آموزگار تاریخ که فرمود: «ما اَکثرَ العِبَر و اَقَلَ الاعتبار/ عبرتها چقدر فراوانند اما عبرت گیرندهها کم»
انتهای پیام