خرید تور نوروزی

گزارش نشست «پژوهش‌های علوم انسانی و چالش‌های پیش رو»

بیژن عبدالکریمی گفت: عقلانیت علمی به طور کلی و علوم انسانی جدید، به منزله بخشی از عقلانیت علمی، به‌هیچ‌وجه در سنت تاریخی ما شکل نگرفته است.

به گزارش روابط عمومی موسسه خانه کتاب، سیدفرید العطاس، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه ملی سنگاپور در ابتدای این نشست با بیان اینکه نخستین بحث درباره علوم انسانی مشکل اوریانتالیزم و بینش شرق‌محورانه یا شرق‌شناسانه است، گفت: البته من با مفهوم شرق‌شناسی موافق نیستم و به جای آن از کلمه اوریانتالیزم استفاده می‌کنم. وقتی دانشگاه‌ها در اوایل قرن ۱۹ در کشورهای اسلامی و غیراسلامی با مدل اروپایی تاسیس شدند، عده‌ای از اندیشمندان کشورهای غیر غربی و غیرمسلمان مانند ریزال از فلیپین به نقد نگاه شرق‌شناسانه به علوم انسانی پرداختند چرا که معتقد بودند این روش‌ها و متن‌ها نمی‌تواند پاسخگوی جامعه باشد.

العطاس در ادامه گفت: از آن دوران تقریبا ۳ تا ۵ نسل گذشته و نقدهایی که امروز در کشورهای غیر غربی نسبت به علوم انسانی غربی مطرح می‌شود هیچ‌گاه به سوی جلو حرکت نکرده است، ما امروز درگیر علوم انسانی شرق‌شناسانه شدیم و در آنجا گیر کردیم. نقدهای فعلی بیهوده هستند چرا که افق جدیدی را برای ما باز نمی‌کنند. همچنین نقدهای ما از عمق کافی برخوردار نیستند چرا که نگاه اروپا محور دارند، نگاه اروپا محور مدارانه و شرق‌شناسانه و غربی کاری برای ما نمی‌کنند و با وجود اعتبار علمی این رویکردها راهی برای ما نمی‌گشاید.

وی تاکید کرد: اساساً نقدهای ما به چرخه تکرار افتاده و نقدهای نسل اول و دوم را مطرح می‌کنیم و این نقدها نیز راهی به پیش نمی‌برد. اگر ما بخواهیم از این نگاه‌های تکراری عبور کنیم تنها راهکار این است که مفاهیم جدیدی خلق کنیم. بنابراین اگر بخواهیم از رویکرد اروپامدارانه عبور کنیم باید گرفتار مغالطه‌هایی چون اسلامی کردن علوم انسانی نشویم چرا که من این را حرکت شرق‌شناسانه وارونه می‌دانم.

عقلانیت علمی، به‌هیچ‌وجه در سنت تاریخی ما شکل نگرفته است

بیژن عبدالکریمی، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی نیز در بخش دیگری از این نشست با بیان اینکه عقلانیت علمی به طور کلی و علوم انسانی جدید، به منزله بخشی از عقلانیت علمی، به‌هیچ‌وجه در سنت تاریخی ما شکل نگرفته است و ما با عقلانیت علمی و علوم انسانی تجربی جدید تا حدود بسیار زیادی بیگانه‌ایم. گفت: به همین دلیل است که ما تاکنون شاهد ظهور تئوری‌ها و پژوهش‌های اصیل علمی در دیار خویش نبوده‌ایم.

وی ادامه داد: علم جدید تنها در سنت تاریخی متافیزیک یونانی ظهور کرده است و در هیچ یک از سنن نظری تاریخی دیگر، از جمله در سنت نظری تاریخی خود ما، علم به معنا و مفهومی که در غرب ظهور پیدا کرده، شکل نگرفته است. البته در میان اقوام دیگر، مثل چینیان، مصری‌ها، هندی‌ها، خاورمیانه‌ای‌ها و سنن نظری و تاریخی این اقوام علوم به معانی دیگری وجود داشته‌اند، اما علم به مفهومی است که ما از «علم تجربی جدید» می‌فهمیم و رابطه خاصی که میان انسان یا سوبژه مدرن با جهان به منزله ابژه شکل گرفت و این که انسان توانست طبیعت را به منزله ابژه عقل و اراده خود فهم کند، در میان هیچ‌ یک از آن اقوام و فرهنگ‌ها و تمدن‌های آنان وجود نداشته است.

به گفته این مدرس فلسفه، یک چنین تحولی، یعنی ابژه کردن طبیعت، انسان، جامعه و پژوهش تجربی دربارة آنها بر اساس طرح‌های از پیش تعیین‌شده صرفاً در علم جدید و با علم جدید غربی و نه در هیچ‌یک از فرهنگ‌ها و تمدن‌های غیرغربی شکل گرفت. بنابراین، در سنت تاریخی ما نیز، همچون همة سنن نظری تاریخی غیرغربی، علوم جدید به طور کلی و علوم انسانی در معنا و مفهوم جدید آن وجود نداشته است.

عبدالکریمی تاکید کرد: این سخن به این معنا نیست که ما هیچ‌گونه شناختی از جهان، طبیعت و انسان نداشته‌ایم و ما فرضاً فاقد طبیعیات، علم‌النفس یا شیوه‌های دیگری از شناخت جهان و انسان بوده‌ایم یا دستاوردهای حِکمی و عرفانی و دینی ما بی‌ارزش بوده است. همه سخن در این است که هر یک از این شیوه‌های شناسایی، به طور کلی، به اعتبار مفروضات متافیزیکی و نیز روش‌های‌شان از اساس با علوم جدید و علوم انسانی جدید متفاوت بوده‌اند.

مشکل مجامع شبه‌علمی، صرفاً محدود به مساله روش نیست

وی با اشاره به اینکه ما درک درستی از حیات و عقلانیت علمی در همه حوزه‌ها، از جمله در حوزه علوم انسانی نداریم اظهار کرد: نمی‌توان مشکل مجامع شبه‌علمی کشورمان، در فقدان برخورداری از حیات علمی واقعی، را صرفاً محدود به مساله روش و عدم آشنایی با روش‌های دقیق علمی یا عدم کاربرد این روش‌ها دانست. البته عدم توجه به مساله روش، به‌خصوص در حوزه علوم انسانی، خود مساله بسیار مهمی است. اما به گمان بنده، موضوع عدم توسعه علوم انسانی جدید در جوامعی مثل ما بنیادی‌تر از صرف مسأله روش و متدولوژی است.

عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی افزود: اگر ما تمام سرمایه‌های ذهنی، مادی و معنوی خود را نیز مصروف آشنایی و آموزش روش‌ها و متدولوژی‌های علمی کنیم، کماکان حیات علمی، به آن معنا و مفهومی که در غرب وجود دارد، در جامعه کنونی ما شکل نخواهد گرفت.

وی با بیان اینکه ما به روش‌های علمی التفات نداریم، نه به این دلیل که با این روش‌ها و تکنیک‌های آن آشنا نیستیم، بلکه به این جهت که درک درستی از حیات و عقلانیت علمی در همه حوزه‌ها، از جمله در حوزه علوم انسانی نداریم، افزود: ما به روش‌ها و متدولوژی‌های جدید کم‌توجه یا اساساً بی‌توجه‌ایم، چرا که اصولاً خود علم جدید را در همه عرصه‌ها از جمله در حوزه علوم انسانی جدی نمی‌گیریم.

عبدالکریمی بیان کرد: «مساله روش» صرفاً یک مقوله از مقولات گوناگون «حیات علمی» است اما دربرگیرنده همه عناصر قوام‌بخش آن نیست. البته نکاتی که ذکر شد، صرفاً اشاره به پاره‌ای از دلایل نظری و تاریخی عدم ظهور عقلانیت و علم جدید در تاریخ ما بود اما بی‌تردید، مسأله، غموض، ابعاد و جنبه‌های دیگری نیز دارد. رابطه ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با حیات علمی ابعاد دیگری از مسأله است که در حوزه‌های مطالعات علوم اجتماعی، فلسفه علم، جامعه‌شناسی معرفت و جامعه‌شناسی علم مورد پژوهش قرار می‌گیرند. بی‌آنکه بکوشیم به نحوی تقلیل‌گرایانه با پرسش از چرایی عدم ظهور علم مدرن و علوم انسانی جدید در تاریخ و دیار خود مواجه شویم، می‌توان اذعان داشت توجه به تفاوت‌های سنن تاریخی از اهمیتی خاص و ویژه در تبیین مساله مذکور برخوردارند.

وی در بخش دیگری از سخنانش با طرح این ادعا که نظام معرفتی حاکم بر علوم انسانی جدید کنونی، یعنی نظام معرفت علمی جدید یگانه نظام معرفتی ممکن نیست، گفت: در واقع، این ادعا در تقابل با سیانتیسم و پوزیتیویسمی قرار می‌گیرد که مدعی‌اند نظام علمی جدید یگانه نظام معرفتی درست و حقیقی، و الگو و پارادایم حاکم بر آن یگانه الگو و پارادایم معرفت علمی ممکن است و میزان ارزش و اعتبار هر گونه ساختار معرفتی را بر اساس معیار بودن این الگو و بسته به انطباق یا عدم انطباق آن با ساختار معرفت علمی جدید باید سنجید.

به گفته وی، نظام اپیستمیک (معرفتی) علم جدید یگانه نظام معرفتی ممکن نبوده است و تاریخ حیات بشری نیز به این چهارصد سال اخیر محدود نمی‌شود و بشر در طول تاریخ حیات خود برخوردار از نظام‌های اپیستمیک دیگری نیز بوده است و در برابر نظام معرفتی علمی و تکنولوژیک جدید ظهور نظام‌های معرفتی دیگری نیز علی‌الاصول امکان‌پذیر است.

این مدرس فلسفه با بیان اینکه در روزگار پست‌مدرن تردید و تزلزل در بسیاری از مبانی علوم انسانی جدید دیده می‌شود، اما هنوز نظام علمی آلترناتیوی جایگزین نشده است، گفت: بسیاری به دنبال روش‌های ترکیبی هستند. به اعتقاد من در حال حاضر و در دهه‌های کنونی ما هنوز هیچ‌گونه مبانی روشن نظری، فلسفی و روش‌شناختی برای تأسیس یک نظام اپیستمیک جدید نداریم و در این باره بر اساس یک دوکسا و نه بر اساس معرفت و اپیستمه‌ای روشن حرکت می‌کنیم. آنچه هست طرح ایده‌هایی سلبی و انتقادی صرفاً بر اساس پاره‌ای انتقادها نسبت به محدودیت‌های علوم انسانی کنونی مطرح شده است. اما هنوز نشانه‌هایی از نظام علوم انسانی جایگزین دیده نمی‌شود.

وی با اشاره به ضرورت مواجهه پدیدارشناسانه با خود علوم انسانی جدید یادآور شد: در چنین درکی وجودشناختی، همه سنت‌های تاریخی و همه نظام‌های معرفتی حاصل از این سنت‌ها، درست همچون خود وجود، حقیقت دارای وصفی دوگانه‌اند. وجود، حقیقت به نحو توأمان از دو وصف ظهور و خفاء برخوردار است. همه نظام‌های معرفتی، از جمله نظام معرفتی علوم و تکنولوژی جدید خود به اعتباری نحوی انکشاف وجود است.

عبدالکریمی با تاکید بر اینکه نگاه پدیدارشناسانه و اونتولوژیک نه خواهان بیان یا دفاع از نگرش سکولار و روشنگرانه مبنی بر اصالت مطلق بخشیدن به علوم جدید است، افزود: گویی تمام حقایق، عظمت‌ها و زیبایی‌ها از آنِ این نظام معرفتی است و سنت‌های دیگر تاریخی و نظام‌های معرفتی متناسب با این سنت‌ها دارای هیچ حقیقت یا بصیرت‌های بزرگی نبوده و نیستند که بتوانند حقیقت انسانی و حیات ما را غنا بخشند، و نه در صدد است تا از سنت عبری یا هر سنت شرقی و غیرغربی دیگری به دفاعی مطلق پرداخته، محدودیت‌ها و ناکامی‌های آنها و نیز عظمت‌ها و زیبایی‌های غرب، سنت متافیزیکی، مدرنیته و نظام علمی و تکنولوژیک حاصل این سنت را نادیده انگارد.

وی تاکید کرد: باید هم با رهیافت‌های تئولوژیک و ایدئولوژیکی که زیبایی‌ها و غنای سرشار سنت متافیزیک غربی، عقلانیت جدید و نظام معرفتی علمی و تکنولوژیک دوره جدید، همچون تکیه بر ابژکتیویته، کلیت و ضرورت، و تلاش به منظر رهایی معرفت از علائق و سلائق افراد، تکیه بر وجوه عینیت‌پذیر، قابل پیش‌بینی و سیطره‌پذیر پدیدارها به نحو توأمان به مخالفت پرداخت. نظام معرفتی دوره جدید و علوم انسانی حاصل از آن را نمی‌توان به سهولت نادیده گرفت. اما می‌توان و باید به طرح پرسش درباره بنیاد آن و نیز محدودیت‌ها و نقصان‌های آن پرداخت.

این استاد فلسفه در بخش پایانی سخنانش با تاکید بر اینکه امروز باید شوق وافر به واقعیت فرازمانی و مکانی به‌وجود بیاید گفت: در صدراسلام این شوق وافر در جان افراد وجود داشت اما امروز این آتش در جان‌ انسان‌ها برافروخته نیست تا برای کشف افق‌ها حرکت کند و من امیدوارم این آتش در جان پژوهشگران و محققان ما به وجود بیاید.

مشکل ما معرفت شناختی نیست

در ادامه این جلسه، العطاس در پاسخ به سخنان عبدالکریمی گفت: من معتقد نیستم که مشکل ما در این حوزه معرفت‌شناختی است تا آنجا که مربوط به علوم انسانی مانند جامعه‌شناسی و روانشناسی می‌شود بحث ما تئوری مفاهیم است و ما باید به دنبال این باشیم که چگونه مفاهیم جدید خلق کنیم و نظریه بسازیم و در این راه باید به واقعیت‌های تاریخی و سنت‌های فکری در جهان اسلام توجه کنیم.

وی افزود: وقتی که به طور مثال به ابن خلدون نگاه می‌کنیم می‌توانیم بحث‌های او را درباره ظهور و افول دولت‌ها بررسی کنیم بدون اینکه به پیش فرض‌های معرفت‌شناختی او نگاه کنیم. اجازه بدهیم در این باره مثالی بزنم اگر یک آشپز ایرانی قرار باشد غذایی بپزد، در ادویه‌هایی که استفاده می‌کند به این فکر می‌کند که این ادویه از اروپا آمده یا خیر. اساسا نمی‌تواند غذاسازی کند اما بدون اینکه به این فکر کند که ادویه‌ها از کجا آمده می‌تواند دست به ابداع زده و غذاهای مختلفی درست کند. نگاه ما در نظریه‌پردازی علوم انسانی باید این چنین باشد و بدون در نظر گرفتن بنیان‌های معرفت‌شناختی باید به دنبال خلق مفاهیم جدید باشیم.

وی تاکید کرد: از منظر معرفت‌شناختی تنها می‌توان به این موضوع اشاره کرد که اساسا علوم جدید خودشان را در استدلال و قیاس محدود کرده‌اند و اگر ما به سنت‌های فکری خودمان نگاه کنیم فقط روی این دو تمرکز نمی‌کردند و از ابزارهایی چون خطابه، جدل و… استفاده می‌کردند. بنابراین از نگاه معرفت‌شناختی تنها می‌توان مسایل روش‌شناختی در علوم انسانی نگاه کرد.

عبدالکریمی در همین راستا عنوان کرد: سوال این است که چرا در بخش علوم انسانی تنها در بخش‌هایی از جهان علوم انسانی به صورت خلاق وجود ندارد به طور مثال چرا علوم انسانی در ایران، چین و هند خلق نشده است.

العطاس در پاسخ به این سوال گفت: اگر نگاهی به رویکردهای معرفت‌شناسی در جهان تسنن بکنیم به طور مثال وقتی مراتب علم را بررسی می‌کنیم یعنی چه دانش و معرفت جهانی غیب بالاتر از جهان و معرف تجربی است این گره‌ای در ذهن ما ایجاد می‌کند که باید در این باره چه کنیم و چه راه جدیدی در این باره پیدا کنیم.

این استاد جامعه‌شناسی ادامه داد: اگر نگاهی به وضعیت علم جدید در کشورهای غیرغربی بکنیم، می‌بینیم که تمام علومی که وارد کشورهای دیگر می‌شود همه معاصر و حدیث هستند و پیشینه‌ای در تمدن ما نداشتند و به گونه‌ای است که برنامه‌های درسی و چارچوب‌های فکری از کشورهای غربی تقلید شده و دست به ابداع نزدیم اما اگر تنها به این فکر کنیم که کار علمی جامعه‌شناسی انجام دهیم و بعد در کنار آن گره‌های معرفت‌شناختی را هم به مثابه یک چارچوب در نظر داشته باشیم جلو می‌رویم در غیر این صورت اگر بخواهیم تنها گره‌های معرفت‌شناختی را حل کنیم و بعد کار عملی جامعه‌شناسی کنیم دچار مغالطه می‌شویم.

العطاس در ادامه با بیان اینکه علم جدید با سنت عبری اسلامی سازگاری ندارد، گفت: اما نحله غالب این‌گونه است که ما در فضای جدید هستیم و باید به سنت خودمان از منظر جدیدی نگاه کنیم ذهنیت‌ها و صداهای حاشیه‌ای در همان دوران وجود داشته که با منطق علم جدید سازگار شده است که از آن جمله می‌توان به افرادی چون بیرونی و ابن خلدون اشاره کرد ما باید بر تجربه اروپامدارانه فائق شویم و در کنار آن به سنت‌های خودمان بیندیشیم.

وی در بخش پایانی سخنانش یادآور شد: اینکه بخواهیم علوم اسلامی انسانی را تاسیس کنیم ما را به بن‌بست می‌رساند چون اگر بخواهیم حرکتی در دنیای معاصر انجام دهیم این است که از بهترین ابعاد سنت فکری خودامان استفاده کنیم چون اینها با عقلانیتی که می‌تواند علوم انسانی را رقم بزند سازگاری دارد و می‌تواند منجر به مفاهیم جدید بر اساس ما شود.

نقطه قوت سنت وجودی این است که انسان و طبیعت را ابژه می بیند

سیدجواد میری، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز در بخش دیگری از این نشست با طرح این پرسش که علت و معلولی که در علوم طبیعی بوده چگونه در علوم انسانی شکل گرفته است و آیا این علت و معلول می‌توان انسان را به مثابه وجودی آن تعریف کند، گفت: اگر از منظر وجودی نگاه کنیم در سنت عبری اسلامی، چینی و در سنت‌های دیگر و حتی دین زرتشتی از قضا سنت وجودی، وجود داشته است. البته این نقطه قوتش است چون می‌تواند انسان و طبیعت را به مثابه ابژه ببیند و این در حالی است که سنت‌های دیگر نمی‌توانند کمی نگاه کنند. انسان زمانی توانسته موضوع مطالعه خود باشد که توانسته آن را ابژه کند.

این استاد جامعه‌شناسی یادآور شد: در علوم انسانی فعلی ما در حالت محض نیستیم در حالت ایده‌آل تایپ یک سنت عبری اسلامی داریم که بنیادهای متفاوتی از سنت‌های هلنی یا رنسانس دارد اما پارادوکس مساله این است که ما امروز خودمان هضم شدیم. در این وضعیت چگونه می‌توانیم این علوم انسانی که ابعاد زیست مشترک ما با جهان است را خلق کنیم. طلال اسد می‌گوید ۵۰ سال قبل وقتی که انسان غربی دست به ابداعات جدید می‌زد بشر همواره می‌گفت که انسان غربی چیزی را اختراع کرده اما حالا که نظام‌ها در حال فروپاشی است، انسان غربی می‌گوید بشریت دچار کابوس شده و چه باید بکنیم؟

اکنون این خواب و رویایی که انسان غربی دیده بود اکنون کابوس بشریت شده است. شریعتی می‌گوید وقتی ما علوم انسانی جدید را روایت می‌کنیم، سوژه فرد غربی بود اما اتفاقاتی که در وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افتاده موجب شده که واقعیت مطلق را فقط سوژه غربی نتواند بیان کند و این فضا به ما جایگاهی داده است. حال این سوال مطرح است که آیا می‌شود ابوریحان بیرونی را به گونه‌ای دیگر نگاه کرد و چالش‌ها و فرصت‌های آن را دید؟

وی با بیان اینکه باید بتوانیم با تجربه تاریخی خود ارتباط برقرار کنیم افزود: علوم انسانی حدود ۱۰۰ سال است که در ایران مسیر را پیموده اما از انقلاب مشروطه تاکنون اراده‌ای ملی برای بسط نهادهای مدرن وجود داشته تا در دل آن ایده‌ها گسترش یافته و تجربه ایرانی به ظهور برسد اگر نگاهی به این فراز و نشیب‌ها بکنیم می‌بینیم که امکان علوم انسانی در عرصه عمومی وجود داشته اما باید در نظر داشت که علوم انسانی از دل سخن مفاهمه‌ای مشترک و دیالوگ به وجود می‌آید و ما نیز باید تلاش کنیم با تقویت انجمن‌های علمی شبکه دانایی تولید کرده و مدیریت شبکه را به افراد دغدغه‌مند بدهیم تا آنها بتوانند چشم‌اندازی را برای کشور ترسیم کنند.

پژوهش های حوزه علوم انسانی مسئله محور نیستند

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ادامه داد: یکی از مشکلات ما این است که ما در ذهن‌مان آینده‌ای برای خودمان تصویر نمی‌کنیم در حالی که آمریکایی‌ها به طور مثال تصویری از خود در قرن ۲۲ دارند اما ما فاقد چنین تصویری هستیم به هر حال در ایران برخلاف کشورهای دیگر رابطه‌ای بین علوم انسانی و رسانه‌ها وجود دارد که می‌تواند به بسط دیالوگ و گفتگو در جامعه بینجامد.

میری در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه پژوهش‌های علوم انسانی مسأله‌محور نیستند گفت: در اینجا باید بین دو مفهوم مشکل و دردسر تمایز قایل شویم چون بین این دو تفاوت معنایی وجود دارد. مواجهه با مشکل از سوی انسان تا زمانی که هنوز برای آن مساله نشده است پرابلم است اما وقتی این موضوع تبدیل به مساله شد از رهیافت آن می‌توان به حل مساله فائق آمد. حال این سوال مطرح می‌شود چرا جامعه‌شناسی در ایران مسأله‌مند نیست؟ پاسخ این است کسانی که در حوزه علوم انسانی فعالیت می‌کنند اساسا موضع و مقام خودشان را نمی‌شناسند و به همین دلیل است که نمی‌توانند پاسخی به مسائل خود بدهند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا