آیا مولانا زنستیز بود؟
در این نوشتار درباره مقوله زنستیزی و زنگریزی مولانا سخن گفته شده در پاسخ به پرسش آیا مولانا زنستیز بوده است یا نه؟
حمید عابدیها، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور استان قزوین و عضو هیئت مؤلفان لغتنامه بزرگ فارسی دانشگاه تهران در ایکنا (خبرگزاری بینالمللی قرآن) نوشت: «مولانا حقیقتاً زنستیز نیست، اما مولوی هر شخصیتی داشته باشد با هر درجهای از بزرگی تحت تأثیر نظامهای فرهنگی زمان و زبان و جامعه خودش است. به قول پوپر جامعهشناس، جبر اجتماعی، مولوی را هم مستثنی نکرده از اینکه ظاهراً مخالفتی در آثار خودش با جامعه زنان نشان دهد.
یک پیشینه فرهنگی چند هزارساله داریم که مایه زنستیزی شده به خاطر اینکه حضور زنان مدنی نبوده و جامعه، جامعه مردسالار بوده است. در دنیای جدید بهظاهر متجدد و روشنفکر هم بهرغم فعالیتهای فمینیستی که میشود باز زنان مظلوم و ابزار خرید و فروش کالاها هستند ولی روند پیدا کردن ارزش زنان رویه رو به بالایی است.
مولانا در مقام تمثیل و حکایت گاهی حرفهایی میزند که کاش نمیزد؛ ولی اگر اینگونه نمیگفت، جامعه حرفهای مولوی را نمیپذیرفت و گاهی مولوی در مکتوبات و مجالسش خودش را معرفی و نظرگاه خودش را بیان میکند با تقدیس زنان و تجلی حضور آنها را جوانمردانه در قالب انسان میبیند.
بنده بهعنوان یک مثنویدوست، مولویدوست و آگاه و مشرفبه آثار مولوی که بیش از بیست سال است که در این زمینه تحقیق و پژوهش دارم باید عرض کنم که؛ آنجایی که مولانا ظاهراً با زن در آثارش ستیزه کرده است، جهت و جنبه تمثیلی دارد. در قالب داستان و متأثر از جامعه خودش است و چون مولانا میخواهد با یک جامعه آماری و هدف صحبت کند و بر آنها اثر بگذارد نمیتواند خارج از چارچوب و مکانیسمهای قبول و مورد پذیرش آن جامعه چیزی بگوید که اگر این کار را میکرد تحقیر میشد و در خوشبینانهترین حالت سخنان او پسندیده و پذیرفته نمیشد.
مولوی برای جامعهای صحبت میکند، که بههرحال آن جامعه زنستیز و مردسالار است، فلذا در آثارش همچون مثنوی، فیه ما فیه، مجالس سبعه و در مکتوبات خود، طوری انعکاس از زن را نشان میدهد که مخاطبش با مقبولات و مسلمات و مشهوراتش جور دربیاید، فلذا مولوی بزرگمنشی داشته که نظرهای خودش را در مورد زن خوب بیان کند و نظرهای تمثیلی، حکایتی و داستانی خودش را مطابق مقبولات جامعه زمان خودش بیان کند.
اما رفتار واقعی مولانا با زنان پیرامون خودش اینگونه نبوده است. سخنان مولوی درباره مقام والای زن در مثنوی و در مکتوباتش آمده است که در ادامه ذکر میکنم.
با جستجویی در فیهما فیه مولوی، در مناقب العارفین سپهسالار، معارف بها ولد، که از آثار دسته یکم زمان خود مولوی یا اندکی پس از مولوی است مشاهده میشود؛ زمانی که مولوی با «کرا خاتون» ازدواج میکند، «کرا خاتون» او را میپسندد و میپذیرد.
مولوی تنها یک ازدواج داشته است و با مرگ همسرش با یک زن بیوه ازدواج کرده و در هیچ جایی از صفحات تاریخ مولوی نمیبینیم که او نسبت به زن اول یا زن بیوهای که با او ازدواج میکند کوچکترین ناملایماتی داشته باشد.
زنان او بسیار او را تقدیس و تسبیح میکردند همچنین با دختر یکی از دوستانش به نام «کیمیا خاتون» بهترین برخورد را داشته است که از روی دوست داشتن او بوده است که او را به مراد خودش «شمس تبریزی» پیشنهاد میکند و واسطه این ازدواج میشود.
همانطور که مرحوم زرینکوب در فیهما فیه آورده است، رفتار مولوی با دختر خودش حسنه بوده و او را دوست میداشته است. وی به تأسی از پیامبر بزرگ اسلام که دست دختر خود را میبوسید و او را امابیها نامیده، از زندهبهگور کردن دختران پرهیز و گریز میدهد. مولوی هم بهعنوان عاشق پیامبر که بیش از هفتاد بار در مثنوی حدیث مستقیم از پیامبر نقل کرده که در اینگونه امور هم به سنت و سیره پیامبر عمل کرده است.
درنهایت ما هیچ جایی از تاریخ زندگی شخصی مولانا نمیبینیم که زن را تحقیر کرده باشد.
درجایی که مولوی زن را تحقیر میکند به خاطر این است که زن را نماد نفس میبیند و مرد را نماد عقل. درجایی که میگوید از زن تبعیت نکن یعنی از نفس تبعیت نکن. «نفس» هم در لغت عرب مؤنث مجازی است کما اینکه عقل مذکر مجازی است. پس بهصورت نمادین مقوله نفس و عقل را با عنوان زن و مرد بیان کرده است.
یعنی وقتیکه انسانی دودل میشود نفس برای وسوسه او میآید و عقل انسان را به سمت دیگری هدایت میکند.
جاهای دیگری در مثنوی آمده است که مولانا زن را باعثوبانی هبوط انسان میداند که این همان است که به قول «پوپر» مطابق جبر مشهور زمان خودش اقدام کرده است.
همچنین ابیاتی از مولانا که تأثیر جهانشناسی قدما از زن بودن زمین و مرد بودن آسمان سخن گفته است. چون میدانید که «سماء» مذکر مجازی و «ارض» مؤنث مجازی است. تمام اینها در مقام تمثیل، مورد توجه مولوی به آنچه در زمان و زبان خودش شایع بوده است.
و مولوی آنجایی که از تمثیل و حکایت بیرون است زن را جذابترین موجود برای مرد معرفی میکند. همچنین در جایی مولوی بیرون از تمثیل و حکایت در مثنوی درباره یگانگی زن و مرد صحبت میکند.
راستی کن ای تو فخر راستان ای تو صدر و من درت را آستان
آستان و صدر در معنی کجاست ما و من کو کان طرف آن یار ماست
ای رهیده جان تو از ما و من ای لطیفه روح اندر مرد و زن»
انتهای پیام
پرتو حق است آن مخلوق نیست * خالق است آن گوییا مخلوق نیست ….
مثنوی دفتر اول شعر مولانا راجب مقام زن