توضیحی دربارهی سلوک افقی
سروش دباغ، استاد دانشگاه در صفحهی شخصیاش در تلگرام نوشت:
فقراتی از مقالهی «در هوای لودویگ و سهراب»؛ منتشر شده در کتاب «از خیام تا یالوم»:
«میتوان ایمان کیرکگور را ایمان شورمندانه و ایمان ویتگنشتاین را ایمان از سرطمأنیه به حساب آورد. ایمان از سر طمأنیه در فقدان اطمینان نظری سر برمیآورد. گویی فرد در بدست دادن پاسخ نظریِ فیصله بخش به دغدغههای ایمانیِ سپر میاندازد و تسلیم میشود و دچار «حکمت سرد» میشود. چنانکه در می یابم، ایمان از سر طمأنیه با تجربۀ زیستۀ ویتگنشتاین همپوشانی چشمگیری دارد و از این حیث با تجربۀ زیستۀ سپهری، قرابت زیادی دارد.
ویتگنشتاین نیز چون سپهری با تنهایی خود مأنوس بود. این دو سالک مدرن، بیشتر با تنهایی اگزیستانسیال دست و پنجه نرم میکردند. یالوم راه فائق آمدن یا به تعبیر دقیقتر کاستن از حجم تنهایی اگزیستنسیال را ایجاد رابطه با دیگران میداند. سپهری با تنهایی خود مأنوس بود، چندان تأکیدی بر رابطه نداشت و با تنهایی مخملین خود کنار آمده و آن را مزه مزه می کرد. ویتگنشتاین نیز از تنهایی مخملین برخوردار بود و بر خلاف یالوم چندان بر ایجاد رابطه با دیگران تأکید نمی کرد. در عین حال، ویتگنشتاین، به گواهی آثارش، به اندازه سپهری با تنهایی اگزیستنسیال کنار نیامده بود و با تلاطمها و آمد و شدها و طوفانهای وجودی بیشتری دست و پنجه نرم میکرد. در واقع، سهراب به کمک «تنهایی مخملین» و «ایمان از سر طمانینه»، از حجم سبکیِ تحمل ناپذیرِ « بارهستی»، بیش از لودویگ جوان، کاسته بود و با سرشت سوگناک هستی، بهتر کنار آمده بود….
سهراب و لودویگ، به شکل خلوت خود بودند و به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار و مانوس با تنهایی مخملین؛ شیوۀ زیستی یگانه و پربار. تو گویی، شاملو احوال و تجربۀ زیستۀ آنها را به تصویر کشیده :
«فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود/ اما یگانه بود و هیچ کم نداشت/ به جان منت پذیرم و حقگزارم/ چنین گفت بامداد خسته»…
در سلوک افقی، سالک از پیش خود راه می افتد و به مدد خودشناسی، خودکاوی و خودپالایی، مسیری پر فراز و نشیب را در می نوردد و مجددا به پیش خود باز می گردد. در سلوک افقی، زندگیِ این جهانی، برجسته می شود و فرا رفتن از زندان تن و طبیعت به محاق می رود. غایت قصوای سلوک افقی، فراچنگ آوردنِ طمانینه، آرامش درون، خرسندی، غرقگی، دلمشغولی، مواجه شدنِ با «داده های هستی» و در آغوش کشیدن آنهاست؛ داده هایی چون مرگ ، تنهایی و معنای زندگی…
ویتگنشتاین بیشتر درهوای سلوک افقی دم می زده؛ سپهری نیز، هر چند اشعار و مکتوباتی معطوف به سلوک عمودی دارد، اما کفهی سلوک افقی، در اشعار و مکتوبانش، آشکارا سنگینی می کند. از این منظر، قرابت تامل برانگیزی میان سهراب و لودویگ به چشم می خورد.»
انتهای پیام