بخشی از نظام مقصر دلسردی مردم از انتخابات
بشیر معتمدی، پژوهشگر مطالعات فرهنگی، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، دربارهی سخنان اخیر رهبری انقلاب دربارهی انتخابات نوشت:
رهبری در سخنان اخیر خود از کسانی که مردم را از انتخابات دلسرد میکنند، انتقاد کردهاند. به واقع باید پرسید مخاطب این سخنان چه کسانی هستند؟ به نظرم اولین مخاطب این گفتار بخشی از خود نظام است که با عملکردشان عملاً انتخابات را از حیز انتفاع ساقط کردهاند و همین زمینه دلسردی مردم از انتخابات شده است.
اولاً با تأکید بر اجرای نظارت استصوابی و بازگذاشتن دست شورای نگهبان در رد صلاحیت هر کسی که کمی متفاوت با جریان حاکم فکر میکند، زمینه دلسردی از انتخابات را فراهم کردهاند. اگر نگران جمهوریت و دلسردی مردم از انتخابات و حضور گرایشهای مختلف فکری در انتخابات هستند، چرا در سال 1400 در حالیکه بسیاری از گرایشها با نظارت سلیقهای شورای نگهبان از گردونه رقابتها خارج شدند، سکوت کردند و با این سکوت مهر تأییدی بر این روند زده شد؟ مگر وظیفه نظام حفظ اصول انقلاب نیست و مگر جمهوریت جزو اصول انقلاب نیست؟ مگر حذف همه کاندیداهای رقیب، برای رأی آوری گزینه مورد نظر نظام، حذف جمهوریت و اعلام دیکتاتوری نوین با پوشش انتخابات نیست؟ پس اگر مردم امروز دلسرد شدهاند به خاطر عملکرد بخشی از نظام در دو سال قبل و در تمام این سالیانی است که از نظارت استصوابی برای حذف همه سلیقهها استفاده شده است.
ثانیاً رهبری در بخشی دیگر از سخنانشان گفتهاند که اگر میخواهید به نفع دیدگاه خود تحول ایجاد کنید، راهش سر کار آوردن کسانی است که با شما هم جهت هستند که این مسئله نیز فقط با انتخابات محقق میشود.
باید پرسید که اساساً دیگر جایگاهی برای مجلس باقی مانده است که بتوان از طریق آن تحول ایجاد کرد؟ از شورای نگهبان که هر قانونی که بخواهد تحول ایجاد کند، رد میکند گرفته تا انواع و اقسام نهادهای موازی که در امر قانون گذاری دخالت میکنند، آیا در این میان جایگاهی برای مجلس مانده است؟ هیأت عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت هر مصوبه مجلس را در پیچ و خم تصمیمات سلیقهای خود به اسم نظارت رد میکند، همانند قانون شفافیت آرا یا قانون واردات خودرو. یا شورای عالی انقلاب فرهنگی که هیچ جایگاهی در قانون اساسی ندارد ولی شأن قانونگذاری پیدا کرده است و همه مصوبات مجلس را در حوزه فرهنگی مانند قانون ساده کنکور یا افزایش ظرفیت دانشجویان پزشکی را میتواند وتو یا تصویب کند.
اینها و نهادهای مشابه دیگر اساساً امکان هرگونه تحولی را در این ساختار سلب کرده اند. پس چگونه مردم و جناحهای سیاسی در این شرایط برای ایجاد تحول مشارکت کنند، در حالیکه عملاً مجلس برای هرگونه تأثیرگذاری و تحول از خاصیت افتاده است؟ در آخر هم اگر هیچکدام از این راهها برای جلوگیری از تأثیر مجلس افاقه نکرد، حکم حکومتی میتواند همه تحولات را خنثی کند. حتماً قانون مطبوعات در مجلس ششم فراموش نشده است؟!
ثالثاً آن هنگام که در میان شورشها و وقایع پاییز 1401 همه دلسوزان و اندیشمندان جامعه هشدار میدادند که این نحوه مقابله و برخورد با اعتراضات و کشتن و مجروح کردن معترضان موجبات دلسردی مردم و به ویژه جوانان را فراهم مینماید، باید فکری برای این روزها میشد تا امروز شاهد نبودیم که گروه گروه در حال مهاجرت و یا به فکر آن هستند و هیچ امید و چشم انداز مثبتی برای مردم باقی نمانده است.
از آن سو وقتی مردم هر روز از اختلاسهای کلان میشنوند، در حالیکه خود در شدیدترین و سختترین شرایط زندگی میکنند، آیا امیدی برای شرکت در انتخابات باقی میماند؟ و از سوی دیگر وقتی با سانسور، حذف و برخوردهای امنیتی با دانشگاهیان، فرهنگیان و روزنامهنگاران مواجه میشوند، آیا جایی برای امید و تحول باقی مانده است؟
متأسفانه باید اذعان نمود که اولین مقصر در دلسرد کردم مردم برای حضور در انتخابات بخشی از نظام و عملکرد آن است و دیگر این که تقصیر دلسردی را به گردن دیگران بیاندازیم و در عین دعوت به حضور سلیقههای مختلف اما در عمل دست شورای نگهبان برای حذف سلیقه های متفاوت باز باشد، جایگاهی ندارد. لذا اگر نظام می خواهد که دلسردی برود، باید تحول را از خود شروع کند.
انتهای پیام
بسیار درست. ممنون از انتشار این مقاله. امیدوارم گوش شنوایی هم پیدا شود