رمززدایی از بورژوازی حزباللهی | غفاریان: میخواهند ثروت را در قبیله خود حصر کنند | کدیور: دارند برای جوانان آسانسورسوار دولت رئیسی گفتمان میسازند
علی نیلی، انصاف نیوز: بورژوازی حزباللهی در تعریف کلی به طبقهای برخوردار اشاره دارد که قرائتی خاص از شریعت دارند، گرایشهای سیاسیشان روشن است و در اقتصاد، تازه رسیده محسوب میشوند. متین غفاریان نزدیک به اصلاح طلبان و سلمان کدیور نزدیک به اصولگرایان، از این مفهوم، کارکردها و نتایجش میگویند.
مفهوم بوژوازی حزباللهی پس از آن خلق شد که ویدئوهایی با مضمون تجلیل از ثروت، در کنار سخنرانیهای وعاظ مشهور یک جریان سیاسی که ثروت را نه تنها نکوهش نمیکند که با تخصیص، آن را برای «اهل حق» توصیه هم میکند، در شبکههای اجتماعی داغ شد.
غفاریان، روزنامهنگار و سردبیر روزنامه اینترنتی روزآروز، با اشاره به الزامات اقتصادی دوره مدرن گفت: در این دوران که اقتصاد سرمایهداری، شناختهشدهترین مدل اداره اقتصادهای ملی است، طبقهای در جوامع ظهور میکنند که بهعنوان طبقه برخوردار یا دارا یا بورژوا شناخته میشوند. این طبقه صاحب سرمایه در چارچوب دولتملتها قرار دارد اما اکنون و در عصر جهانیشدن ورای مرزهای دولتملتها حرکت میکند.
او ادامه داد: این بورژوازی با سرمایهای که دارد، اشکال مختلف تولید صنعتی و فرهنگی و سرگرمی را پشتیبانی میکند.
غفاریان با رد «آنچه در کتابهای اقتصادی گفته میشود یا اقتصاددانان لیبرال ترویج میکنند»، بورژوازی را در پیوند همیشگی با قدرت خواند و گفت: هم بورژوازی به قدرت نیاز دارد و هم قدرت حاکم هم ربطی به بورژوازی دارد؛ یعنی به لحاظ منطق اجتماعی، قدرت نیازمند است که با حمایت طبقه صاحبان سرمایه، جامعه را مدیریت کند و از آنسو، بورژوازی هم نیاز به قدرت دارد تا بتواند برخورداریهای خود را تضمین کند و گسترش دهد. این حتی در کشوری مانند ایالات متحده هم به چشم میخورد.
این روزنامهنگار افزود: در کشورهایی مانند ایران این روابط دوجانبه میان قدرت سیاسی و طبقه برخوردار یا همان بورژوازی وابسته بسیار عیانتر و برهنهتر است. یعنی در دوره گذشته، صاحبان سرمایه مجبور بودند هوای کاست قدرت را داشته باشند و با شاه و درباره به نوعی کنار بیاید. در واقع در اینجا چون حقوق لیبرالی به رسمیت شناخته نمیشود، قدرت سیاسی به راحتی میتواند به دستاوردها و امکانات طبقات مختلف و از جمله سرمایهدارها دستاندازی کند.
ممات و حیات بورژوازی از عصر سلطنت تا عصر جمهوری
غفاریان به سابقه تاریخی مخالفت با ثروتاندوزی در ایران اشاره کرد و ادامه داد: نظام جمهوری اسلامی از ابتدای شکلگیری با طبقه صاحبان سرمایه مسئله داشته است و از روز اول بحثهای شدیدی حول این طبقه شکل میگیرد. مثلا واژهای مانند بورژوازی کمپرادور یا وابسته در این دوره مورد توجه قرار میگیرد. این طبقه در سالهای دهه 1340 و 1350 پس از همپیمانی گسترده رژیم پهلوی با غرب مجال بروز و ظهور یافت. این سرمایهداری وابسته به عنوان پایگاه اجتماعی رژیم قبلی و کسانی که در دوره قبل فرصتیافتهاند صادرات کنند، واردات کنند، مونتاژ کنند و… نکوهش میشد و حتی بحث از مصادره اموالشان شد.
او گفت: پس از پایان جنگ، نظام با بورژوازی کنار آمد و فکر کرد که میتواند با آن به توافق برسد. این توافق به طور خلاصه چنین بود؛ اعطای پروژههایی که در قالب برنامه توسعه تعریف میشد و نیاز به تخصص داشت در ازای وفاداری سیاسی یا دستکم سکوت در برابر دموکراسی. بهواسطه رشد مخارج دولت در قالب پروژهها، فرصتی برای عدهای از تحصیلکردگان فراهم شد تا با مشارکت در این پروژهها ثروتمند شوند.
اوغفاریان ادامه داد: اقتضای این بورژوازی که حالا طبقه متوسطی را هم به دنبال خودش میکشید، رابطه با غرب و سهمی از مشارکت سیاسی بود که طبق توافق داده نمیشد اما شکافهای داخلی جریانهای در جمهوری اسلامی هر از گاه به این طبقات فرصت میداد که جانب یکی از جناحها را بگیرند و اقتدار کامل کلیت آن را به چالش بکشند.
سردبیر نشریه اینترنتی روزآروز گفت: از آنسو نگاه رسمی همیشه بر این طبل میکوبید که ما یک چارچوبهای اخلاقی و سبک زندگی را به رسمیت میشناسیم که همه طبقات و از جمله سرمایهدارها باید در این چارچوب فعالیت و زندگی کنند. این ادعا میتوانست بورژوازی و طبقه متوسط همراه آن را مهار کند. اما ۸۸ نقطهای بود که نظام به این نتیجه رسید به این بازی توازن ناپایدار پایان دهد.
سرمایهداری از خاتمی تا احمدینژاد
غفاریان نزدیکترین رابطه میان بورژوازی پس از انقلاب و نظام سیاسی را مربوط به دوره اصلاحات دانست و گفت: کسانی که در دوره شاه از امکانات تحصیلی استفاده کرده بودند، با سوبسیدهای دولت مهندس موسوی بقا یافتند و با پروژههای اقتصادی دولت سازندگی پروار شدند، در دوره خاتمی با نظام سیاسی به یک نوع توافق رسید که متضمن یک سری آزادیهای سیاسی و تضمینهای حقوقی بود. در این دوره ما از طبقه محروم غافل شدیم؛ در واقع سیاستهای آقای خاتمی از بورژوازی و به تبعش طبقه متوسط زیرمجموعه آن حمایت و برخورداریهای ایشان را تضمین میکرد اما یک طبقه محروم هم به وجود آمد که آقای احمدینژاد پایگاه خود را آنان میدانست و توانست با بسیج آنها در سال 84 رئیسجمهور شود.
او در ادامه گفت: در دوره احمدینژاد آن رابطه میان بورژوازی و نظام سیاسی برهمخورد چون او ایدهها و برنامههایی داشت که مطلوب طبقه برخوردار نبود. برای نمونه در حوزه سیاست خارجی، او یک سیاستخارجی تهاجمی را دنبال کرد یا در بحث هستهای تا جایی پیش رفت که تحریمهای متعدد برای ایران در جامعه بینالملل تصویب شد. در حالیکه بورژوازی اساسا رابطه با غرب را خواهان بود. بنابراین آن رابطه به شدت خراب شد. احمدینژاد هم فکر میکرد همان طبقه محروم برایش کافی است اما از سال 1388 متوجه شد که گرچه آن طبقه به لحاظ عددی میتواند او را به قدرت برساند اما اجرای سیاستهای دولت، وابستگی زیادی به کیفیات طبقه متوسط شهری و طبقه برخوردار دارد و اینان هستند که میتواند سیاستهای دولت را منتشر یا منکوب کنند.
غفاریان افزود: به بیان دیگر احمدینژاد از دوره دوم ریاستجمهوریاش متوجه شد که به طبقهای برای پشتیبانی خود نیاز دارد و بنابراین ما شاهد پدیده سرمایهداران یکشبه بودیم؛ کسانی که به دلیل رابطه با دولت احمدینژاد توانسته بود به ثروتهای افسانهای دست یابد. درآمدهای سرشار نفتی هم به او این امکان را میداد که «خودیها» و «وابستگان» را بر سر این سفره بنشاند.
این روزنامهنگار همچنین گفت: این طبقه قرار بود پشتیبان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایدههای احمدینژاد باشد اما همپیمانان سابق او از این تغییر الگو یا شیفت پارادایم راضی نبودند و بنابراین تنش بین او و همپیمانان سابقش بالا گرفت تا جایی که اگر یادتان باشد چند نفری در همان دوره با اتهامات مالی دستگیر شدند؛ یکی اعدام شد، چند نفری دستگیر و به زندانهای طولانیمدت محکوم شدند، یکی مجبور شد با هفتهنامه پنجره مصاحبه و از دولت اعلام برائت کند. همپیمانان جدید احمدینژاد توسط همپیمانان سابقش از دور خارج شدند.
تولید گفتمان برای توجیه پاییندستیها
غفاریان درباره ادبیات جدیدی که بجای نکوهش ثروت، آن را مناسب هم میداند، گفت: به نظر من امروز، کل نگاه رسمی تصمیم گرفته همان الگوی احمدینژاد را دنبال کند؛ یعنی طبقه بورژوای خودش را ایجاد کند و آنچه شما در شبکههای اجتماعی میبینید، نمودهای فرهنگی و اجتماعی همین تصمیمی است که گرفته شده است. در واقع این طبقه تا حد بالایی شکل گرفته و آنچه در شبکههایاجتماعی در تائید پولدار بودن حزباللهیها میبینید، «کار فرهنگی» است تا پائیندستیها در مورد پولدار بودن بالادستیها توجیه شوند. قرار نیست همه حزباللهیها پولدار شوند. دستهای پولدار شدهاند و برخی دیگر باید قبول کنند که آن دسته میتوانند و باید پولدار شوند.
او ادامه داد: این طبقه جدید، برای نگاه رسمی خودی تلقی میشود یعنی ترجیحات و نظام ارزشیاش کاملا منطبق و پذیرای سیاست داخلی، سیاست خارجی و سیاستهای اقتصادی است که نگاه رسمی آن را مناسب و مطلوب میداند. ضمن اینکه از سیاستهای رسمی هم متنفع میشوند؛ یعنی با وجود همین تحریمها، به نوعی میتوانند به اقتصاد جهان وصل شوند و فرض کنید نفت بفروشند، کالاهایی را وارد کنند، کالاهایی را صادر کنند و…
خیز برداشتن برای تصاحب قدرت سیاسی و اجتماعی
غفاریان ویدئوهایی که درباره لزوم داشتن ثروت برای حزباللهیها ساخته و منتشر میشود را تلاش برای توجیه طبقه نابرخوردار دانست و افزود: سخنان آقای پناهیان و امثال ایشان هم در همین جهت، یعنی توجیه ایدئولوژیک بورژوازی حزباللهی است. قبلا ثروتمندان حزباللهی محبوبیت نداشتند اما الان جریانی بهوجود آمده که برای پایگاه اجتماعی حاکمیت جا بندازد ثروت حالا دیگر نه تنها مذموم نیست، بلکه توصیه ائمه و اولیا هم بوده است!
از آقای غفاریان سوال کردم بین مسلمانان و مومنان گروهی وجود داشتهاند مباینتی میان ثروتمند بودن و برخورداری با دینداری نمیدیدهاند. چرا نگوییم محتواهایی که اکنون در مذمت فقر و تجلیل از برخورداری میبینیم، برداده اجتماعی و رسانهای تقویت همان قرائت و گفتمان است؟ او پاسخ داد: طی سالهای بعد از جنگ، یک گسست مشهود گفتمانی به وجود آمده است؛ کسانی بودهاند که به شریعت اسلام هم عمل میکردند و با ثروتمند بودن هم هیچ مشکلی نداشتهاند. اینها همیشه وجود داشتهاند کما اینکه گفته میشد بخش بزرگی از فعالیت مبارزان انقلابی را همین طبقه تامین مالی کرده بود. اینها در جامعه بودند و سهمی در جامعه داشتند و با جناحهای دیگر سرمایه هم ارتباط و تبادل داشتند. اما چیزی که امروز میبینیم، به لحاظ فرهنگی و سیاسی و اجتماعی با ثروتمندان سنتی تفاوت دارد و تاکید میکنم که رابطه روشنی با قدرت سیاسی دارد و هدفش صرفاً ثروتمندشدن نیست بلکه تصاحب قدرت سیاسی و اجتماعی است و بخشهای دیگر سرمایه را هم قبول ندارد و میخواهد سرمایه را در قبیله خود حصر کند. بهعلاوه قصد تصرف کامل دولت را دارد تا همه چیز را برحسب منافع خود تعیین کند.
تغییر ارزشهای انقلاب اسلامی
سلمان کدیور که در حوزه دینپژوهی شناخته شده است، ترویج ثروتاندوزی برای عدهای خاص را یک تحول گفتمانی خواند. او گفت: اینکه مذهبیها برخوردار باشند، هیچ ایرادی ندارد اما به شرطی که این رفاه و برخورداری برای آحاد مردم خواسته شود. اگر این مطالبه به سمت کسری از مردم منحرف شود، یعنی آن را برای قشر مذهبی و آن هم نه همه مذهبیها بلکه آن دسته از مذهبیهایی بخواهند که به حاکمیت وابستهاند؛ چه این وابستگی مادی باشد و چه وابستگی معنوی، آنوقت بحث دیگری پیش میآید.
او محتواهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی با مضمون ترویج ثروتاندوزی را از جنس تخصیص ثروت دانست که برخورداری و رفاه را برای عدهای خاص میخواهد: مثلا آقایان پناهیان در سخنانی گفتهاند ثروت باید در دست مومنان باشد، باید دست اهل حق باشد؛ خب این پرسش پیش میآید که اهل حق چه کسانی هستند؟ به چه کسانی میگویید مومن؟ آیا یک ایمان عام را مدنظر دارید که قاطبه مردم را مومن تلقی میکنید یا تفسیر چنان ضیق و تنگ است که جز خودتان و دوستان و آشنایانتان و همگروههایتان و همباندیهایتان کسی در آن جا نمیگیرد؟ آنچه میبینیم این است که واژه ایمان در این تعریف کاملا بر یک تلقی و قرائت خاص از دینداری دلالت دارد.
ارزشهای انقلاب از کوخنشین تا کاخنشین
این پژوهشگر ادامه داد: آقای پناهیان چند سالی است که در حال تئوریزهکردن ثروتمندشدن است. در حالیکه زمانی در ارزشهای انقلاب اسلامی، سادهزیستی ترویج میشد و در بیان بنیانگذار جمهوری اسلامی هم آمده بود که فقط کسانی میتوانند درد مردم را بفهمند که طعم فقر را چشیده باشند، طعم محرومیت را چشیده باشند. امام گفته است اگر یک زمانی دیدید که مسئولین جمهوری اسلامی کاخنشین شدند باید فاتحه جمهوری اسلامی را بخوانید. این عین بیان امام است. حتی آقای خامنهای گفتند هر نوع ثروتاندوزی اگر از راه حلال هم باشد، برای مسئولین جمهوری اسلامی حرام است.
کدیور گفت: آنچه از اواسط دهه 1390 میان مذهبیها و حزباللهیها باب شده است در تضاد با گفتههای صریح امام خمینی است که با تعبیر سیلیخوردگان تاریخ از محرومان یاد میکند و آنان را ولینعمت انقلاب و جمهوری اسلامی میدانست.
او اضافه کرد: الان گفته میشود پول و ثروت باید در اختیار مومنین باشد، قدرت سیاسی باید در اختیار متقین و متعهدین باشد؛ اینها را بر سر منابر میگویند، در مساجد میگویند، در طرحهای آموزشی ترویج میشود که چه کسی گفته ثروت بد است، خیلی هم خوب است به شرطی که دست فلانیها باشد.
آیندهسازی برای جوان مومن انقلابی
کدیور بر «تغییر گفتمان در ادبیات نرم جمهوری اسلامی» تاکید کرد و افزود: در ادبیات سیاسی و اقتصادی جریان رسمی، برای نسل آیندهای که قرار است بعد از بازنشستگی نسل اول، کشور را اداره کنند و زیر عنوان جوانان مومن انقلابی میشناسیمشان، تغییر الگوی نگاه به ثروت و قدرت دیده میشود. دولت آقای رئیسی هم این فرصت را برای این نسل جدید فراهم کرده است.
او در پاسخ به این پرسش که چرا قائل به تغییر گفتمان و تغییر الگوست، گفت: زمانی در این کشور، حزباللهیها شهید رجایی را به عنوان سمبل سادهزیستی معرفی میکردند و احمدینژاد نزدشان محبوب شد چون سادهزیست بود و با مردم کوچه و بازار نشست و برخاست داشت. او در تودههای حزباللهی محبوب شد بهخاطر شباهت با شهید رجایی. اما الان آن گفتمان کاملا تغییر کرده است؛ از صحبتهای امام رسیدهایم به اینکه ثروت خوب است به شرط اینکه دست کسان خاصی باشد.
کدیور ادامه داد: به نظر من حاملان این اندیشه خجالت میکشند که صریح بگویند ثروت خوب است به شرط اینکه دست ما باشد. اگر رویشان میشد، میگفتند ثروت برازنده ما است.
او به مواردی از ثروتاندوزی حزباللهیها اشاره کرد و گفت: من چندی پیش در جایی گفتم که حزباللهی بودن دیگر معنای عقیدتی سابق را ندارد و معنای قبیلگی پیدا کرده است. الان حزباللهی بودن به معنای حضور در یک قبیله سیاسی است، به مفهوم وفاداری به یک گروه است، به مفهوم وفاداری به یک نوع نگاه به قدرت سیاسی است. برداشت عموم مردم هم همین است. وقتی کسی را حزباللهی میخوانند لزوما معنایش این نیست که با فرد سادهزیست خوبی مواجه هستیم.
کدیور ادامه داد: واژه حزباللهی الان کلیدواژهای تبدیل شده است برای رسیدن به مناصب سیاسی بالاتر. شما اگر بخواهید به هر مقام و قدرتی برسید، باید تظاهر کنید اهل این قبیلهاید یا در حداقلیترین برخورد، حداقل نباید تضادی با این قبیله داشته باشید.
تلقی خاص از حزبالله، از قدرت، از ثروت
او افزود: جایی نوشتم آن خانم که در تلویزیون گفته بود کشور مال حزباللهیهاست، راست گفته است. شما اگر حزباللهی نباشید، ممکن است شورای نگهبان شما را رجل سیاسی نشناسد. حالا اگر حزباللهی هم نیستید، نباید هیچجا، هیچگونه موضعی علیه آنان گرفته باشید و نقدی به تفکر و جهانبینیشان وارد کرده باشید. اگر چنین باشد، از تلویزیون سهمی نخواهید داشت، در کتابهای درسی سهمی نخواهید داشت، از بودجه سهمی نخواهید داشت، در سرگرمی، در رسانه و…
این نویسنده و دینپژوه گفت: در مفهوم حزباللهی بودن یک انقلاب اتفاق افتاده و این واژه به عنوان یک کلمه قرآنی از آن مفهوم دینی و عقیدتی خود تهی شده است. تعریف قرآن از حزبالله، کسانی است که با هیچکس سر حق تعارف ندارد و اگر ناحق و ظلم را از خویشاوندان نزدیک و حتی برادران و پدرانشان ببینند، مقابل آن میایستند. این مفهوم قرآنی حزباللهی است اما امروز چیزی که تحت عنوان حزبالله ترویج میشود، کاملا متضاد با مفهوم قرآنی است. اگر فسادی از دوستان و همقبیلهایهای خود ببینند، با اغماض از کنارش میگذرند اما اگر در جریان سیاسی رقیب باشد، سروصدا میکنند.
کدیور ادامه داد: در مورد ثروت هم آنچه اتفاق افتاده است همین قلب مفهوم است. در بدنه حزباللهیهای متصل به حاکمیت تلقی خاصی از ثروت و قدرت به وجود آمده که حالا شما بخشی از آن را در شبکههای اجتماعی و رسانههای غیررسمی و حتی رسمی مشاهده میکنید.
گفتمان جدید برای آسانسورسواران دولت رئیسی
من سالها با این طبقه زندگی کردم و اینها را از نزدیک میشناسم؛ هیچگاه اینطور نبوده که اینها برخوردار نبودهاند و حالا تصمیم گرفتهاند برخوردار و ثروتمند شوند. ما اینها را میشناسیم، زندگیهایشان را دیدهایم، از بچههایشان خبر داریم. من به شخصه موردی را سراغ ندارم که خانه خوب نداشته باشد، ماشین خوب سوار نشود، سفر خوب و مفصل نرود. هیچکدام حداقل در دایره اطلاع و آشنایی من نیستند که مستاجر باشند یا فرزند بیکار در خانه داشته باشند.
آنچه دارد اتفاق میافتد، غیر از بروز رسانهای شبکههای اجتماعی، برساختن یک گفتمان جدید هم است. الان باید برای بچههایی که در دولت آقای رئیسی سوار آسانسور شدهاند و به مناصب بسیار بالایی در وزارتخانهها و سازمانهای اقتصادی و شرکتهای بزرگ رسیدهاند، توجیه گفتمانی تولید کنید تا بدنه اجتماعیتان اقناع شود. برای اقناع حامیان، همان عده که به نماز جمعه میروند، باید گفتمان ایدئولوژیک این قدرتاندوزی و ثروتاندوزی تولید شود.
انتهای پیام