یک روایت کنایه آمیز، یک نقد، یک جوابیه!
انصاف نیوز: روایتی عجیب از تعداد کتاب های ترجمه شده ی فردی 33 ساله که در پی می آید، بهامات و احتمالاتی را پیش آورده است که چند ماه پیش در نقدی به بخشی از آن در یکی از روزنامه ها پرداخته شده و جوابیه ی مترجم را در پی داشته است. هر سه متن بدون دخل و تصرف در پی می آید.
1 – یک روایت کنایه آمیز
«مهران زلاند» در فیسبوک نوشت:
آنچه در ادامه میآید کتابشناسی آثار مترجمی است بهنام مرضیه خسروی (متولد ۱۳۶۲ ش) که پدیدهی نشر ماست. تمام ۹۷ اثری که نامشان در زیر آمده در پنج سال گذشته (از ۱۳۹۰ تا امروز) منتشر شدهاند یا در این دوره مشخصاتشان در سایت کتابخانهی ملی ثبت شده و منطقاً باید منتشر بشوند. از روی تعداد صفحات هرکدام از این کتابها میشود حدس زد مترجم نسخهی اصلی را ترجمه کرده، نه نسخهی خلاصهشده را. خانم خسروی مرزهای مطالعات ترجمه را یکتنه فراختر کردهاند، سرعت را معنای عمیق بخشیدهاند و آن را بازتعریف کردهاند و درک تازهای از مفهوم پراکندهکاری به دست دادهاند: از لنین تا لارنس، از تروتسکی تا تامس مور، از شارلوت برونته تا افلاطون، از داروین تا پاموک، از اشتاینبک تا بورخس، از فیلیپ راث تا موراکامی، از شوپنهاور تا سنکا، از جویس تا بنیامین، از بکت تا فاکنر، از مارک تواین تا سوزان ابوالهواء ــ هر سلیقهای اثری باب دندانش در اینجا مییابد. بنابر تصاعد هندسی یا حسابی، حتی در زمان نوشتن همین چند خط، دستکم یک کتاب باید به این مجموعه اضافه شده باشد. جا دارد اعلام کنیم این مطلب لحظهبهلحظه بهروز خواهد شد.
| کتابشناسی بانو مرضیه خسروی |
۱. آتشفروزان (جان اشتاینبک) | ۲. آرمانشهر (تامس مور) | ۳. آزادی انسان (اپیکتتوس) | ۴. آنها (رودیارد کیپلینگ) | ۵. اثر هنری در عصر تکثیر مکانیکی (والتر بنیامین) | ۶. از میان دیوار (لودمیلا پتروشفسکایا) | ۷. اعترافات یک گناهکار (سنت آگوستین) | ۸. اعترافات یک معتاد انگلیسی (تامس د کوئینسی) | ۹. امپریالیسم بهمثابهٔ بالاترین سطح کاپیتالیسم (ولادیمیر ایلیچ لنین) | ۱۰. انتخاب طبیعی (چارلز داروین) | ۱۱. اندیشههایی در باب صلح هنگام حملهٔ هوایی (ویرجینیا وولف) | ۱۲. انقلاب و جنگ (کارل مارکس) | ۱۳. انواع اشکال حیات (چارلز داروین) | ۱۴. بازگشت به حیفا (غسان کنفانی) | ۱۵. برخی پندارهای عمومی شگفتآور (چارلز مکی) | ۱۶. به خدای ناشناخته (جان اشتاینبک) | ۱۷. بیانیهای خطاب به مردم رنجکشیده، مظلوم و درماندهٔ اروپا (لئون تروتسکی) | ۱۸. بیوه چینگ، دزد دریایی (خورخه لوئیس بورخس) | ۱۹. پاستورال امریکایی (فیلیپ راث) | ۲۰. پردهٔ جهنم (ریونوسوکه آکوتاگاوا) | ۲۱. پرندههای انجیر (سینان آکیوز) | ۲۲. پیشداوری (ولتر) | ۲۳. تا پایان خواهم جنگید (وینستون چرچیل) | ۲۴. تاریکی روز (لیلا اربیل) | ۲۵. تأملات (رنه دکارت) | ۲۶. تأملات (مارکوس اورلیوس) | ۲۷. تسلی بههنگام رویارویی با مرگ (ساموئل جانسون) | ۲۸. تسوکورو تازاکی بیرنگ و زیارتش (هاروکی موراکامی) | ۲۹. توهم عزیز (کینگزلی ایمیس) | ۳۰. جرم عجیبی که جان بولونای مرتکب شد (گیلبرت کیت چسترتن) | ۳۱. جزیرهی محکومین (فرانتس کافکا) | ۳۲. جین ایر (شارلوت برونته) | ۳۳. حقیقت به نخی بند بود (یان مکاون) | ۳۴. حیات معنوی (توماس اکمپیس) | ۳۵. خاکستردان (تامس براون) | ۳۶. خانهی خاموش (اورهان پاموک) | ۳۷. خبایث انقلاب (ادموند برک) | ۳۸. خشم و هیاهو (ویلیام فاکنر) | ۳۹. خشونت نگرانکننده (فرانتس فانون) | ۴۰. خلوتگزینی (میشل دو مونتنی) | ۴۱. در باب انسان (تامس هابز) | ۴۲. در باب بیبصیرتی قطعی نوع بشر (ویلیام جیمز) | ۴۳. در باب دوستی (میشل دو مونتنی) | ۴۴. در باب دین (آرتور شوپنهاور) | ۴۵. در باب عمر فانی (سنکا) | ۴۶. در باب ماهیت جنگ (کارل فون کلاوزویتس) | ۴۷. در باب هنر و زندگی (جان راسکین) | ۴۸. دربارهی آزادی (جان استوارت میل) | ۴۹. در تسلای همسر (پلوتارک) | ۵۰. دری در دیوار (اچ. جی. ولز) | ۵۱. دست نامرئی (آدام اسمیت) | ۵۲. دو ولگرد (جیمز جویس) | ۵۳. ده کتاب نخست (کنفوسیوس) | ۵۴. دهم دسامبر (جورج ساندرز) | ۵۵. راستهی کنسروسازی (جان اشتاینبک) | ۵۶. راندهشده (ساموئل بکت) | ۵۷. رنجی که از جهان میبریم (آرتور شوپنهاور) | ۵۸. رنگی از دنیای ناشناخته (هوارد فیلیپس لاوکرفت) | ۵۹. روزگاری جنگ بود (جان اشتاینبک) | ۶۰. روزهای مطالعه (مارسل پروست) | ۶۱. روشنایی روز (ایان فلمینگ) | ۶۲. زوال قتل انگلیسی (جورج اورول) | ۶۳. سعادت بشری (بلز پاسکال) | ۶۴. سوءاستفاده از کلمات (جان لاک) | ۶۵. شاهزاده و گدا (مارک تواین) | ۶۶. شبگردیها (چارلز دیکنز) | ۶۷. شرلی (شارلوت برونته) | ۶۸. شهر بانوان (کریستین دو پیزان) | ۶۹. صبح فلسطین (سوزان ابوالهواء) | ۷۰. ضیافت (افلاطون) | ۷۱. طبیعت (رالف والدو امرسون) | ۷۲. عطر گلهای داودی (دی. اچ. لارنس) | ۷۳. عقل سلیم (تامس پین) | ۷۴. کار سودمند در برابر رنج بیهوده (ویلیام موریس) | ۷۵. کتابدزد (مارکوس زوساک) | ۷۶. کتاب نفیس کشیش آلبریک (مانتاگیو رودز جیمز) | ۷۷. گردنبند ملکه (ایتالو کالوینو) | ۷۸. مانیفست کمونیسم (کارل مارکس، فردریش انگلس) | ۷۹. مرخصی عاشقانه (دوروتی پارکر) | ۸۰. مسیحیان و سقوط روم (ادوارد گیبون) | ۸۱. مشعل حافظه (جان راسکین) | ۸۲. مکاشفه و کتاب ایوب (کتاب مقدس) | ۸۳. مهتاب سوزان (مالکوم لوری) | ۸۴. نابغه (کارسون مکالرز) | ۸۵. نامهای از رامالله (غسان کنفانی) | ۸۶. نفس شیطان (آر. کی. نارایان) | ۸۷. نقاشی زندگی مدرن (شارل بودلر) | ۸۸. وقایعنگاری پرندهی کوکی (هاروکی موراکامی) | ۸۹. ویلت (شارلوت برونته) | ۹۰. هوو (ویلیام ترور) | ۹۱. یادداشتهای کشتیرانی (آنی پرولکس) | ۹۲. بچهها در جشن تولد (ترومن کاپوتی) | ۹۳. بهانهای برای بیکارها (رابرت لوئیس استیونسون) | ۹۴. تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم (سیلست نگ) | ۹۵. جانوری در جنگل (هنری جیمز) | ۹۶. سلطانکشی (احمد امید) | ۹۷. نوازندهی شیپوری که به ایرلند خیانت کرد (فرانک اوکانر)
کارخانه ترجمهسازی | به سوی جهنم ترجمه…
یک کتاب چند بار باید ترجمه شود؟
شهریورماه سال جاری، «سمیه مهرگان» در روزنامه ی «آرمان امروز» نوشت:
کارخانه ترجمهسازی: انتشار سه ترجمه «هیاهوی زمان» جولین بارنز و «آداب روزانه» میسون کوری بار دیگر ما را با این پرسش مواجه کرد که آیا عرصه نشر و ترجمه هم تن به بیاخلاقیهای رایج در جامعه داده؟ اگر بپذیریم که بازترجمه اخیر کتابهایی چون «صدسال تنهایی» با ترجمه کاوه میرعباسی یا «گتسبی بزرگ» با ترجمه رضا رضایی یک ضرورت بوده، اما آیا دیگر ترجمههایی که مثل کارخانه رمانسازی ژرژ سیمنون وارد بازار کتاب شدهاند – چه از منظر ادبی و چه اخلاقی- هم ضرورت است؟ از چند کتاب نانآور که طی یکی-دو سال اخیر بازترجمه شده نام میبریم تا بیهیچ قضاوتی نشان دهیم که عطش مترجمها (و ناشران) برای رسیدن به جهنم ترجمه سیریناپذیر است.
شازدهکوچولو و جاناتان مرغ دریایی: شازدهکوچولو با بیش از ۲۰ ترجمه این پرسش را به ذهن متبادر میکند که آیا ترجمههای محمد قاضی، ابوالحسن نجفی یا احمد شاملو و چندتای دیگر واقعا غیرقابل خواندن است که طی یک سال اخیر چند ترجمه دیگر هم وارد بازار کتاب شود یا ترجمههایی که از جاناتان مرغ دریایی از فرشته مولوی و مترجمان دیگر هست؟ (در سال جاری از کاوه میرعباسی دو ترجمه همزمان از این دو کتاب در نشر نی منتشر شده.)
اورهان پاموک: ترجمه آثار پاموک طی یکسال اخیر مُد روز شده. اولبار ارسلان فصیحی بود که پاموک را که هنوز نوبل ادبیات نگرفته بود از ترکی به فارسی ترجمه کرد. اما بعد از «خانه خاموش» بود که سیل مترجمها سمت این نویسنده روانه شد. سارا مصطفیپور از ترکی این کتاب را منتشر کرد، اما همزمان دو ترجمه از انگلیسی از سوی مریم طباطباییها و مرضیه خسروی نیز منتشر شد. اما پاموک به اینجا ختم نشد، بعد از انتشار ترجمه «جودت بیک و پسران» از سوی فصیحی، دو ماه بعد، ترجمههای عیناله غریب که در سایت نشر چشمه بهعنوان مترجم آثار پاموک معرفی شده، و بعد از آن علیرضا سیفالدینی هم منتشر شد.
ظلمت در نیمروز: دو ترجمه از این رمان در پیش از انقلاب شده بود که ضرورت ترجمه دیگری را ایجاب میکرد. اسداله امرایی در دهه هشتاد ترجمهای از این رمان منتشر کرد. اما دو سال پیش مژده دقیقی بار دیگر این کتاب را ترجمه کرد. (حداقل کار دقیقی این بود که مقدمهای بر کتاب نوشت و محترمانه از ترجمههای پیشین نام برد. کاش مترجمهای ما وقتی دست به ترجمه کتابهای ترجمهشده میزنند دلایل ترجمهشان را بنویسند و از مترجمهای پیشین هم نام ببرند. این را هم باید افزود که سروش حبیبی هم در ابتدای «جنگوصلح» به مترجم قبلی اشاره کرده و دلیل ترجمه خود را هم نوشته. رضا رضایی هم در ترجمه مجدد «گتسبی بزرگ» با نامبردن از مترجم قبلی، دلیل بازترجمه خود را بهدرستی شرح میدهد. کاش مترجمهای ما این حداقلها را رعایت میکردند.)
مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴: با بیش از ۱۵ ترجمه؛ با اینکه ترجمههای خوبی در بازار کتاب هست، از جمله حمیدرضا بلوچ و سیروس نورآبادی، اما این اواخر احمد کساییپور در نشر ماهی این دو کتاب را ترجمه کردند. حالا هم که میشنویم کاوه میرعباسی همت گماشتهاند به ترجمه این دو کتاب. (آیا ترجمههای موجود در بازار نشر، ضرورت ترجمه دیگری از این دو رمان را ایجاب میکرد؟)
آنا گاوالدا: این نویسنده که ابتدا با ترجمه الهام دارچینیان کتابهایش ترجمه و به چاپهای بسیاری هم رسیده بود، پارسال نشر ماهی با ترجمه ناهید فروغان (و نشر کولهپشتی) مجدد این کتابها را منتشر کردند، بیهیچ دلیلی از مترجم یا ناشر. رمان «عشق» از الیف شافاک هم با ترجمه ارسلان فصیحی سرنوشتش همین شد. (آیا این نویسندهها آنقدر ارزشش را دارد که ترجمههای دیگری طلب کند؟)
خالد حسینی: اولین کسی که آثار این نویسنده را به فارسی ترجمه کرد مهدی غبرایی بود. اما ناگهان در کنار ترجمه غبرایی ترجمههای دیگری مثل موریانه آمد بالا: ترجمههایی در نشر ققنوس، مروارید، باغ و دهها نشر گمنام با مترجم گمنام دیگر. (البته از اشتباه غبرایی در ترجمه آثار عتیق رحیمی دیگر نویسنده افغان نباید غافل ماند) با اینحال، آیا وقتی کتابی میفروشد، بهویژه که ترجمههای غبرایی، به چاپ بیستوچندم رسیده، و ترجمهها هم قابل قبول است، چه چیزی مترجمان را وامیدارد به ترجمه این آثار؟
میهنپرست ایرانی: کتابی است از کریستوفر دوبلگ که با اطلاع نویسنده توسط هرمز همایونپور ترجمه و نشر آگه منتشر کرد. نویسنده در سال جاری به ایران هم آمد و در مراسمی با حضور مترجم با مخاطبان حرف زد. اما چندماه پیش نشر چشمه با ترجمه بهرنگ رجبی ترجمه دیگری از این کتاب را با عنوان «تراژدی تنهایی» منتشر کرد. (آیا واقعا ترجمه دیگری نیاز بود آنهم وقتی ترجمه پیشین با هماهنگی نویسنده به فارسی ترجمه و منتشر شده بود؟)
سایه باد: این رمان که ده سال پیش از زبان اصلی توسط نازنین نوذری ترجمه شده بود، امسال همزمان با انتشار این رمان، سهیل سمی از زبان انگلیسی این کتاب را ترجمه و نشر قنوس منتشر کرد. (بهراستی چرا کتابی که از زبان اصلی ترجمه شده، مترجم دیگری باید از زبان واسطه آن را ترجمه کند؟)
غول مدفون: این کتاب با چهار ترجمه منتشر شد. اولین ترجمه در نشر ققنوس توسط سهیل سمی که پیشتر دو کتاب از این نویسنده ترجمه کرد بود. بعد از آن امیرمهدی حقیقت در نشر چشمه و دو مترجم جوان در نشر روزنه و میلکان. (آیا وقتی مترجمی پیشتر دو کتاب دیگر از این نویسنده ترجمه کرده و موفق هم بوده، احتمال اینکه سراغ کار بعدی نویسنده برود نیست؟)
هری پاتر: این مجموعه تجربه خوبی برای مترجمهای ایرانی بود. وقتی ویدا اسلامیه این کتاب را ترجمه کرد و بعد بهترتیب هری پاترهای دیگر را، دهها مترجمی که این سری کتابها را در طول این سالها ترجمه کرده بودند، همه وقتی دیدند در فروش آن شکست خوردهاند، عقبنشنی کردند، و آخرین سری هری پاتر هم این را ثابت کرد. (آیا بهتر نیست وقتی مترجمی کاری را شروع کرده و نویسندهای را با ترجمه قابل قبولی به خوانندگان فارسی معرفی کرده، آنهم وقتی قانونی به نام کپیرایت نیست، حداقل از منظر اخلاقی که میتوان این هماهنگی را با وی انجام داد، که حداقل مترجم یا مترجمان محترم بیهوده وقتشان را روی یک کتاب با چندین ترجمه هدر ندهند.)
پرسش آخر: آیا حوزه فرهنگ و نشر که رسالتش تولید آثار فرهنگی برای ارتقای سطح فرهنگی مردم است، با این فهرست بلندبالای بازترجمه -که نامترجمها (از فارسی به فارسی) و مترجمها (از زبان دوم یا اصلی) ترجمه کردهاند- به بازتولید کالای فرهنگی با برچسب «هدف وسیله را توجیه میکند» روی آورده است؟
جوابیه مرضیه خسروی
آنچه در ادامه خواهید خواند جوابیه است که خانم مرضیه خسروی در پاسخ به انتقاد بالا در سایت ادبی و هنری «مد و مه» منتشر کرده است:
1. متاسفانه نویسنده از همان ابتدای امر با انتخاب عنوانی زننده باصطلاح تیغ را علیه مترجمین از رو بسته و بی ذکر دلایل وقوع چند ترجمه همزمان در کشورمان مثلن به واکاوی! این امر پرداخته اند.
2. در مبحث اورهان پاموک ابتدا عنوان شده که بنده کتاب”خانه خاموش” را از انگلیسی به فارسی برگردانده ام که نویسنده کافی بود نگاهی به مرجع کتابخانه ملی بیندازد تا متوجه شود که کتاب از متن اصلی ترکی استانبولی ترجمه شده و نه از متن انگلیسی و دوم اینکه نخستین ترجمه های منتشره متعلق به بنده از سوی انتشارات نگاه و خانم طباطباییها بوده است و نه خانم مصطفی پور که سه ماه بعد نشر مرکز آن را منتشر نمود و با توجه به این امر لذا ذکر مترجمین سابق این اثر اصولن در این مورد منتفی است.
3. نویسنده در بررسی های خویش به این موضوع توجه ننموده که ترجمه برخی کتاب ها از جمله کتاب ” خانه خاموش” که از آثار مهم اورهان پاموک است صرفا به دلیل ایجاد فضای نسبتا باز پس از بر سر کار آمدن دولت فعلی و احتمال اخذ مجوز بوده و عدم ترجمه باقی آثار ترجمه شده این نویسنده نیز گواه این امر است و لذا عطشی برای رفتن به جهنم ترجمه وجود نداشته است.
4. نویسنده با کدام جرات به خویش اجازه داده که از واژگان زشت و توهین آمیزی چون “عطش مترجم” و ” جهنم ترجمه” برای قشر فرهیخته و صدالبته با بار سنگین مسئولیت انتقال فرهنگ مترجمین استفاده نماید؟ و البته تعجب آورتر نشر آن در سایتی ادبی است!
5. ظاهرا نویسنده کاملن از دنیای کتاب به دوراند، زیرا نمی دانند که در ایران ضمن عدم رعایت قانون کپی رایت، مرجعی نیز برای ثبت اثر در حال ترجمه وجود ندارد و لذا تنها پس از اخذ فیپاست که مشخص می شود اثری ترجمه شده و در آن وقت نیز به قول معروف کار از کار گذشته و ناشر و مترجم ناگزیر از انتشار آن هستند.
6. اما در خصوص ادعای کسب درآمد از راه ترجمه نیز نویسنده متن ره به ترکستان برده و بویی اشتباه به مشامش رسیده! چرا که همانطور که در مصاحبه ی اخیرم با سایت فرهنگ و هنر و روزنامه فرهیختگان گفته ام، در تمامی این سال ها و با وجود ترجمه چندین کتاب ، نمی شود از راه ترجمه نان خورد و می دانم که بسیاری از همکاران محترم بنده نیز این چنین اند.
7. نویسنده در بخشی از نوشتار خود به سطح نازلی سقوط نموده و خواستار ذکر مترجمین سابق در ابتدای ترجمه مجدد کتابی شده و ظاهرن این امر را مجوزی برای بازترجمه آن دانسته اند اما غافل از اینکه در برخی موارد ذکر مترجمین شهیر سابق تنها تاکید بر این نکته است که مترجم فعلی خود را هم سطح و همتراز ایشان می داند و لذا صرفن جنبه ی تبلیغی برای مترجم دارد و از سر خشوع و تواضع نیست.
8. توصیه می کنم نویسنده از این پس اگر قصد فراتر رفتن از سطح عامه نویسی(بمعنای سخیف نویسی) و واکاوای دقیق موضوعاتی چون چرایی انتشار ترجمه های متعدد از یک اثر را داشتند، ضمن کسب نظر متبحرین امر به تمامی جنبه های مالی، حقوقی، نیاز بازار، تغییر زبان جامعه و سیاست های دولت توجه وافی و کافی بنمایند.
انتهای پیام
سلام ،
حسرت به دلم ماند که یک انتقاد در هر حوزه ای ببینم که ناقد بجای نقد، کار را به خوار کردن و ذلیل نمودن طرف مقابل نرسانده باشد !؟ و بیش از آن ، آه کشیدم و غصه خوردم ، که همیشه میبینم ، نقد شونده هم بجای پاسخ مستدل و متین به ناقد، زبان بر تهمت و انگ بیسوادی و ناآگاهی و امثالهم گشوده و به ناقد چهارنعل تاخته و گویا میدان جنگی است گه گرزهای زبان بکار هستند و نه کرامت و ادب کلام !؟ چرا ؟ این مطلب که گفتیم، اگر دقت شود در عموم حوزه ها جاری است ! از اهل سیاست گِله ای نیست که پشت هم اندازی از الفبای کار است ! اما اهل فرهنگ و کتاب و هنر و این وادی ها چرا آلوده به این سَم کلام و گفتار است ؟ شکایت به کجا بریم ؟ انصافآ همین داستان ترجمه و حواشی آنرا که ذکر شده بخوانیم و ببینیم که صرفنظر از اینکه کدام طرف بر حق است و دیگری نه بر حق، به طرز گفتار این دو شخصِ مشغول در فرهنگ بیندیشیم و ببینیم روحِ این گفتار دو طرفه، تا چه حد، مشمول فرهنگ گفتاری و رعایت ادب و تقوای کلامی است ؟ آمدم یک خبر فرهنگی و ادبی بخوانم تا خستگی روزانه و وحشت دلار 4150 تومانی را برای ساعتی فراموش کنم، اما دریغ که روحم را آزردید !
ابولقاسم. تو که روحت انقد نلزک نارنجیه بهتره اصلا سراغ ادبیات نری. اومدی با ادبیات و فرهنگ روح آزار دیده ت رو درمون کنی بکن ولی یه کم چشم یاز کن ببین اون بالا چی نوشته. همیشه چرا ادبیات و فرهنگ رو با زبان گل و بلبل و چاکرم و فدایت شوم و موس موس و اینا میبینن ملت… این خانم یک تنه آبرو و حیثیت هرچی فرهنگی است را برده اگه تنها دست من بود دارش میزدم. از یه جای بدش
سلام آقای رضا عبدالقاسمی !
چون به اسم مرا مخاطب قرار دادید، الفبای ادب حکم میکند که متن بی سلام شما را علیکی بگویم ! دوست عزیز ! از کجای گفته من پی بردید که من نازک نارنجی هستم و به همین دلیل هم نباید سراغ ادبیات بروم !؟ آیا در نوشته من کلامی حاکی از آزار دیدن از ادبیات مشاهده میشود؟ لطفآ یکبار دیگر ( البته با دقت معمولی و نه زیاد ) متن مرا بخوانید! خواهید دید که بنده به حرمت شکنی هایی که بنام نقد ادبی مطرح میگردد ،اعتراض کرده ام و نه ادبیات و نقد ادبی ! از این که بکذریم، این طرز نوشتار است با آن واژهای غیر تحریری !؟ و بعد، شما که خود را مسئول طناب دار ،آنهم برای یک مترجم، میدانید، باید در حوزه ادبیات نظر بدهید؟ اما شخص نازک نارنجی، با روح گل و بلبلی من ، نباید به سراغ ادبیات برود؟ صلاح در آن است که هر کدام از ما، کار خودش را بکند! اجازه بدهید من به ادبیاتم بپردازم، شما هم به سفت تر کردن طناب دارتان! سلام برسانید !
(وحشت دلار ۴۱۵۰ تومانی) درود جناب ابوالقاسم، چه عالي فرموديد، الحق و والانصاف جان کلام بود. و البته که اين وحشت براي مردم است و نه مسئولين بسيار محترم مملکت.
سلام خسته نباشید
خواستم بگم قبل نوشتن متن و جمع اوری اطلاعات دقت کنید
کتاب خشم و هیاهو ترجمه خانم مرضیه خسروی هست؛ ولی نه ایشون. مترجم خشم و هیاهو، همونطوری که در صفحه اول کتاب گفته شده؛ متولد سال ۷۵ هستن؛ و این فقط یک تشابه اسمیه.
بنده خودم مترجم خشم و هیاهو هستم