عصيان را قورت نده فرياد بزن
به گزارش انصاف نیوز، گروه نسل چهارم روزنامه ی اعتماد نوشت: روزهايي كه موسيقي پاپ، ركورددار فروش شد و آلبومهاي پاپ مجوز گرفتند، كمتر كسي فكر ميكرد كه زماني، به اين سرعت موسيقي كلاسيك ايراني جاي خودش را به نوع جديدي از موسيقي دهد و جوانها را اينگونه شيفته خود كند. اما شد آنچه شد. تغيير و تحول در سليقه موسيقيايي نسل سوم آنقدر سريع بود كه وقتي براي كنترل اين سليقه نيز نماند. كمكم با نوجوان شدن دهه هفتاديها، اينبار موسيقي رپ بود كه به تقليد از سبكي تماما امريكايي، جاي خود را در صنعت موزيك باز كرد. خوانندههاي جوان ميآمدند و با كمترين امكانات و وسائل تراكهايي را به بازار غيررسمي ارائه ميكردند كه طرفداران خاص خودش را داشت. به تدريج فضاي موسيقي دوباره دچار تحول شد و حالا اين رپ بود كه امپراتوري ميكرد. اما رپ كمتر فرصتي يافت تا خود را در قالب مجاز ارائه كند. روي آوردن نسل جوان به اين سبك از موسيقي كمكم پديدهيي به عنوان موسيقي زيرزميني را به وجود آورد. واژهيي كه به تاريخ ادبيات فارسي وارد شد. اما «زيرزميني» واژهيي ترسناك براي موسيقي نبود. لااقل آن طور كه براي كتاب يا نشريه به كار ميرفت. گروههاي زيادي بودند كه در ايران با شناسنامه مشخص كار و رسما زيرزميني بودنشان را اعلام ميكردند. كمكم نشريات هم به اين گروهها پرداختند. حالا اين مجموعهها حالتي رسمي پيدا كردند. اين به خودي خود اتفاق خوبي نبود. اما خب، وقتي درهاي ارشاد روي آنها بسته بود، چاره ديگري وجود نداشت.
اينها گفته شد كه به اين نتيجه برسيم كه سليقه هنري و موسيقيايي چيزي نيست كه بتوان با زور آن را شكل داد. ولي به راحتي ميتوان خود را با آن تطبيق داد. به نظر ميرسد تا چند سال آينده تحولي مجدد در اين سليقه صورت بگيرد. نميتوان پيشبيني كرد اما شايد روزي موسيقي راك و حتي متال، سرفصل علايق جوانها را شكل دهد. اينچنين است كه خواستيم با گروههاي راك ايراني آشنا شويم. براي شروع اين كار به سراغ يك گروه راك دبيرستاني رفتيم كه راه حرفهيي شدن را ميپيمايند و با اينكه كمتر شناخته شدهاند، اما حرفي براي گفتن دارند و نياز به حمايت دارند و چه حمايتي بالاتر از ديده شدن.
براي ديده نشدن!
صداي درام و گيتار الكتريك در هم آميخته و از گوشه اتاقي كوچك، در آموزشگاه موسيقياي در طبقه دوم ساختماني قديمي در سمت و سوي غرب تهران، جايي نزديك ستارخان، به گوش ميرسد. يكي از بچههايي كه موسيقي راك كار ميكند را چند روز قبل در فضاي مجازي ديدهام و با او هماهنگ كرده كه با آنها و گروهشان- و به قول خودشان «باند»شان – آشنا شوم. به محل قرار رسيدهام و حالا اين صداي آرامش بخش- احتمالا فقط براي من- به گوشم ميخورد. مسوول آموزشگاه، خانم جواني است كه پشت ميز چوبي قديمياي نشسته است و كنارش عكسهايي از اسطورههاي جهاني موسيقي، از محمدرضا شجريان گرفته تا راجرز واترز به ديوار زده شدهاند. هماهنگ ميكنم و داخل آن اتاق كوچك ميروم. بلافاصله صداي گيتارهايشان قطع ميشود و سلام و احوالپرسي شروع ميشود. اينها همه از نسل چهارم انقلابند. با كمي تفاوت. بگذاريد صريحتر بگويم. با كلي تفاوت. آنها با بيشتر آن چيزي كه ما از جوانهاي اين نسل سراغ داريم سنخيتي ندارند. ميتوان گفت شخصيت و كاراكتر خاص خودشان را دارند. لباسهاي ساده، مدل موي معمولي، صميميتي عميق و گرم گرفتن سريع. اينها آن چيزي نيست كه از يك گروه راك جوان انتظار داشتم. به هر حال آنها توانستهاند گليم خود را به خوبي از آب بيرون بكشند. خيلي زود متوجه ميشوم كه هفتهيي لااقل يكي دو بار، اين اتاق كوچك از اين آموزشگاه شناخته نشده را اجاره ميكنند تا كنار هم باشند و كاري را كنند كه فكر ميكنند عاشقش هستند. حتي بدون اينكه به آينده آن فكر كنند يا خودشان را مشغول پاسخگويي به «چرا»هايي كنند كه ممكن است برايشان مطرح شود. احتمالا هم خوب ميدانند كه براي گرفتن مجوز و دادن كنسرت و يحتمل پول درآوردن از كاري كه ميكنند، راه سخت و درازي را پيش رو دارند. اما اين موانع، نتوانسته در عزم راسخشان، براي رسيدن به عشقشان، خدشهيي وارد كند.
نوجوانهايي از جنسي متفاوت
سيد شايان صفوي 15 ساله و نوازنده گيتار الكتريك… عليرضا هاشمي 16 ساله و نوازنده گيتار الكتريك… محمدجواد بحيرايي (كه او را محراب صدا ميزنند) نوازنده پيانو و كيبورد 16 ساله… پيمان تيموري 17 ساله و نوازنده درامز. اينها گروهي را شكل ميدهند كه اسمش را تا اطلاع ثانوي گذاشتهاند: «سپند» هر چند ميگويند هنوز اسم بهتري براي گروهشان پيدا نكردهاند و به احتمال زياد نامشان را عوض ميكنند. با اين حال انگار نداشتن دغدغه «ديده شدن» كمتر آنها را به اين فكر انداخته تا اسمي درخور بيابند.
اين بچهها، در مدرسه با هم آشنا شدهاند. محراب، سرپرست اركستر مدرسه بوده. آنجا شايان و عليرضا را در همين اركستر كه به مناسبت جشن معدل بالاها برگزار شده، ديده و كارشان را از آنجا شروع كردهاند. پيمان هم كمي بعدتر به اين گروه اضافه شده. با همه اينها، گروه براي تبديل شدن به يك گروه راك حرفهيي، فقط يك نوازنده گيتار بيس كم دارد. لااقل روي كاغذ كه اينطور است و اگر آنها بتوانند نوازندههايشان را تكميل كنند، ميتوانند ادعا كنند كه يك گروه راك درست و حسابي هستند. اما همهچيز هم خوب و خوش نيست. پيمان، كه البته ادعا ميكند گروهش رييس ندارد، اما معلوم است كه يك ته مايه رهبر بودن را داراست، معتقد است كه آنها بايد بيشتر پاپ را وارد موسيقي شان كنند. اما بقيه، به ويژه نوازندههاي گيتار، بهشدت اعتقاد دارند كه بايد يك «راك باند» خالص باشند. شايان به اصالت موسيقي راك باوري عميق دارد و ميگويد حس نواختن راك، ميتواند او را از زندگي روزمره بكشاند بيرون و پرت كند به دنيايي ناشناخته. عليرضا، كه شايد بتوان گفت بزرگسالي او در چهره اش پيداست خيلي كم حرف ميزند و فقط با سر، حرفهاي شايان را تاييد ميكند.
از زيرزمين ميآييم بالا!
از بچهها ميپرسم كه آيا آنها زيرزمينياند. جواب ميدهند كه سبك، اسطورهها و موسيقي آنها زيرزميني نيست و همين كه ما در يك مجموعه قانوني كار ميكنيم نشان ميدهد كه كارمان زيرزميني نيست. اما مفهوم زيرزميني چيز ديگري معنا شده. مردم دوست دارند هر چيزي را كه كمتر ميبينند زيرزميني بپندارند. به هر حال اگر آنها دوست دارند كه فكر كنند ما زيرزميني هستيم ما هم مخالفتي نميكنيم. اما بايد اميدوار بود كه روزي از اين «زيرزميني» بودن خيالي به روي زمين بياييم! ولي اين خود جامعه است كه بايد زودتر متوجه اين موضوع شود و مسلما اين زمان زيادي ميبرد و شايد اصلا زمان ما هم اتفاق نيفتد. خيليها هم هستند كه فكر ميكنند زيرزميني بودن باكلاس است. به نظر ما هيچ كلاسي ندارد. به هر حال ما كمتر وقت داريم كه به چنين مسائلي فكر كنيم و بنشينيم و تحليل وقايع و روانشناسي بكنيم. براي همين ميگذاريم مردم هر چه ميخواهند فكر بكنند و ما هم كار خودمان را ميكنيم. البته يك نكته جا نيفتاده؛ اين موسيقي زيرزميني بين نسل جوان خيلي طرفدار پيدا كرده و آنها فكر ميكنند كه اين نوع موسيقي ميتواند آنها را ارضا كند و شخصيت و احساسات آنها را تحت تاثير قرار دهد. در كل موسيقي زيرزميني چيزي متفاوت با موسيقي غيرقانوني است و حتي لازم است كه از طرف دولت هم حمايت شود.
عصيان موسيقيايي
موسيقي نمادي از شخصيت است.
از آنها ميپرسم شخصيت شما چقدر در انتخاب نوع موسيقيشان تاثير گذاشت و اصلا هر كدام از آنها چه شخصيتي دارند. شايان ميگويد بدون شك اين عصياني بودن شخصيت ما است كه ما را واداشته تا راك را دوست داشته باشيم. به هر حال بهتر از اين است كه اين عصبانيت را از راههاي ديگر خالي كنيم و از طرفي هم نميتوان براي هميشه اين حالت را دفن كرد. پس چه راهي بهتر از موسيقي.
ما سعي ميكنيم تا خودمان را در موسيقي فرياد بزنيم. در اين بين من و پيمان و عليرضا از لحاظ شخصيتي خيلي شبيه هم هستيم. با خنده ادامه ميدهد: اما محراب يك شخصيت اصيل ايراني دارد و از اين لحاظ كمي با ما متفاوت است.
ايرانيايم و در ايران ميمانيم
شما به فكر مهاجرت هستيد يا اصلا به اينكه موسيقي تان را در سطح بينالمللي عرضه كنيد فكر ميكنيد؟ اين سوالي است كه واكنش بچهها را در پي دارد. معتقدند كه برايشان زود است كه بخواهند از الان به فكرش باشند. اما به ايراني بودن خودشان اصرار و باور دارند كه به عنوان يك ايراني بايد به سطوح بينالمللي راه پيدا كنند.
اصغر فرهادي را مثال ميزنند كه بزرگياش را از ايراني بودنش و در ايران كار كردنش به دست آورد و توانست تمام محدوديتها را پشت سر بگذارد. ميگويند كه نميخواهند به سرنوشت هنرمندان و بازيگراني دچار شوند كه امروز از كشور رفتهاند و با اينكه در آن طرف آبها كار ميكنند اما اعتبار و ارزشي را كه در ايران كه وطنشان است ندارند. بچهها معتقدند كه نبايد صرفا نام ايران را يدك بكشند و بايد ايراني بودنشان را به جهان عرضه كنند.
اسطورهها
الگوها و اسطورههاي شخصي هر فردي به ويژه در زمينه موسيقي ميتواند نقشي بنيادي در افكار و انديشههاي هنري آن فرد داشته باشد. از همين روست كه مهم است كه بدانيم الگوي هنري يك هنرمند تازهكار كيست.
در سبكهاي پاپ و رپ خوانندههايي كه براي جوانان در قالب يك اسطوره درآمده باشند كم نيستند. هم از جنس ايراني و براي بعضيها هم جنس خارجياش! از امينم و ياس بگير تا محسن يگانه و جيمز بلانت! اما جالب است كه اسطورههاي راكيستها متفاوت است. آنها چيزي فراتر از علاقه شخصي به اسطورههايشان دارند و در مشي زندگي و كارشان هم به آنها نگاه ميكنند. شايد به خاطر اين است كه هنرمندان راك، شخصيتهايي متفاوتتر هستند و با عموميت جامعه تفاوت دارند و به خاطر همين است كه زندگيشان هم خاص است.
از بچهها ميخواهم كه اسطورههايشان را نام ببرند. شايان، جيمي هندريكس، نوازنده سياهپوست گيتار امريكايي تبار كه از او به عنوان پدر گيتار الكتريك نام برده ميشود را اسطوره خود عنوان ميكند. مردي كه مجله رولينگ استون در سال 2003 از او به عنوان برترين گيتاريست جهان در كل تاريخ نام برده است. پيمان، طرفدار لمي كليمستر، نوازنده بيس انگليسي است كه موسس گروه موتورهد هم بوده است. عليرضا كه از قيافهاش هم معلوم است يك متاليكا باز ذاتي است از جيمز هدفيلد و كرك همت به عنوان اسطورههايش نام ميبرد. در اين ميان محمدجواد هم پير موسيقي جهان، بتهوون را به عنوان اسطورهاش معرفي ميكند. حالا شايد راحتتر بتوان فهميد كه چرا شايان ميگفت او كمي متفاوتتر است. بچهها ميگويند كه اگر هم بخواهند نميتوانند يك الگوي ايراني داشته باشند. به هر حال متفقالقولند كه فقط رضا يزداني است كه در ايران موفق است و همين كه توانسته موسيقي راك را كمي در ايران جا بيندازد يعني احترامش لازم است.
آنتيرپ!
شايان را شايد بتوان يكي از مخالفان رپ معرفي كرد. او ميگويد كه اگر از رپ، خاصه رپ فارسي، به عنوان يك سبك نام ببريم به معناي «سبك موسيقي» كم لطفي كردهايم. او البته رپرهاي ايراني را موفق ميداند چرا كه فكر ميكند آنها به هدفشان، كه ديده شدن و جذب طرفدار بوده رسيدهاند. اما اينكه بيشتر رپرها همواره نيمه خالي ليوان را ميبينند كمي او را اذيت ميكند. در آخر او معتقد است كه طرفدارهاي رپ شخصيتي كاملا متفاوت با دوستداران راك دارند. به صراحت ميگويد كه طرفداران راك زمين تا آسمان با رپ دوستها فرق دارند. در اين زمينه، محراب هم با دوستانش همفكر است و رپ فارسي را اصالتا خوب نميداند. البته محراب مثل شايان به رپ فحش نميدهد!
و اما آينده…
گروهي كه پيش آنها هستم آهنگي را كه ساختهاند برايم مينوازند. و چقدر اين آهنگ خوب است. به عنوان يك طرفدار موسيقي راك هميشه فكر ميكردم كه پيانو در گروه، همهچيز را خراب ميكند. ولي حالا كه در يك اجراي زنده قرار گرفتهام ميبينم كه چقدر اشتباه ميكردم. كارشان آنقدر خوب است كه بتوانم از ته دل و نه براي يك نمايش ساختگي، دقيقهيي برايشان دست بزنم. صحبت از آيندهشان كه ميشود كمي بحث غيرموسيقيايي هم ميكنيم. همه بچهها در رشته رياضي درس ميخوانند و احتمالا فكر ميكنند كه براي يك زندگي خوب در آينده مجبورند اين كار را بكنند.
شايان ميخواهد در دانشگاه داروسازي بخواند ولي اين را دليلي براي رها كردن موسيقي نميداند و حتي معتقد است كه خيلي از بزرگان راك، مدرك دانشگاهي نداشتهاند. محراب ميخواهد در دانشگاه موسيقي بخواند و عزمش را براي اين كار جزم كرده است. پيمان دوست دارد كه يك آرشيتكت شود و در نهايت، عليرضا ميگويد كه دوست دارد موسيقي را ادامه دهد. اما به خاطر هزينه زيادي كه اين رشته دارد نميتواند هنر بخواند.
عليرضا و شايان، بچههاي 15-16 ساله جمع ميگويند كه خودشان كار ميكنند و پول هم درميآورند. وضع ماليشان هم مثل دو نفر ديگر متوسط است. آنها نوازندگي كنار خيابان براي پول درآوردن را كسر شأن ميدانند و ميگويند كه حاضر نيستند چنين كاري كنند. البته يك تبصره هم وجود دارد. اگر خيلي بيپول باشند و مجبور شوند، اين كار را ميكنند.
اين گروه راك جوان، ميخواهد در آينده- آيندهيي كه خيلي نزديك است- چند تراك جديد توليد كند و حتي ويدئوكليپي هم بسازد. آنها اميدوارند كه بتوانند خيلي زود طرفداران زيادي را به خود جذب كنند. چرا كه سبك موسيقي، سن و شرايط جامعه اين اجازه را به آنها ميدهد. به هر حال آنها راكيستهاي جوان اين كشورند و هر چه بخواهند، بايد به دست آورند.
انتهای پیام