«بی مادر» از نگاهی دیگر
صاحبه پویان مهر در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت:
بهخاطر دارم زمانی که به تماشای فیلم بی مادر در جشنواره فیلم فجر سال 1400 به قلم و کارگردانی جناب سید مرتضی فاطمی نشستم، پس از اتمام آن چند ثانیه ای خیره بر اسامی عوامل ماندم و به این فکر میکردم که هر انسانی را اگر تنها و بدون قضاوت بنگریم حق با اوست. به هرکدام از کاراکترها که نگاه میاندازیم سهم بزرگی از زندگی طلب دارند، مرجان متخصص زنان است و فرزندان متعددی را به دنیا آورده اما خود از نعمت بچه دار شدن محروم است، امیرعلی مردی که روان پزشک است و گمان میکند همه چیز را درست فهمیده ولی در عمل حسرتهایش را پشت خرواری از علم پنهان کرده و نهایتا مهروز، مادری که بهخاطر پسر بیمارش و از سر فقر تن به کاری میدهد که هرچند علم را سربلند کرده اما معتقدم روح و روان هر زنی را طوری میخراشد که دردش تا ابد ماناست.
فیلم زاویه نگاه خوبی دارد، زنان بسیاری گمان میبرند چون روزی مردی را شیفته خود کردهاند پس دیگر همسرشان تا ابد اسیر خودخواهیها و تصمیمهای فردی آنها خواهد ماند، در نظر نمیگیرند که اگر حرمتی برای حریم خصوصیشان قائل نباشند امکان خطا وجود دارد، حالا فرقی ندارد زوجی تحصیل کرده و ثروتمند باشند یا از قشر ضعیف جامعه، خصوصا جایی که احساس درگیر حسرت های سالخورده یک زندگی مشترک شود، نظیر جای خالی فرزند، امیرعلی روانپزشک است و انسانهای بسیاری را نجات داده حتی دیده میشود که با بیمارش نظیر یک خطاکار برخورد میکند و میگوید حق خیانت کردن ندارد اما خود هنگام مواجه شدن با شرایط و احساسات مشابه او عاجز میشود تا جایی که احساس میکند هرچه آموخته ناکارآمد است و در سمیناری بزرگ به آن اعتراف میکند، من در این فیلم سراسر قربانی شدن احساسات را دیدم و عجز انسان در برخورد با آن.
انتخاب مهمانی برای معرفی کاراکترها گزینه مناسبی است، با وجود اینکه چند کودک در حیاط مشغول بازیاند اما با حادثه ای درمییابیم که امیرعلی و مرجان فرزندی ندارند و بزرگترین حسرت آنان خیلی زود هویدا میشود ولی نباید به عنوان سکانس دوم درنظر گرفته میشد، ما در بدو شروع فیلم اولین صحنهای که مینگریم مهروز است که از پشت تلفن درخواست انجام استخاره دارد، وقتی صحنهای را به این حالت گنگ برای شروع فیلم انتخاب میکنیم لازم است در ادامه روند داستان به آن اشاره کنیم نه اینکه بلاتکلیف رها شود.
قهرمان را مهروز میدانم، مادری که بخاطر شرایط وخیم جسمی فرزندش مجبور به پذیرش پیشنهاد مرجان میشود، او به تنهایی موانع را یکی پس از دیگری کنار میزند، با انتخاب هایی که میکند پیرنگ را پیش میبرد و در نهایت اوست که تصمیم نهایی را میگیرد و داستان را به تعادل برمیگرداند.
عطف اول فیلم در دقیقه هفدهم اتفاق میافتد، جایی که مهروز پیشنهاد رحم اجاره ای را میپذیرد، از اینجا چالش برای او آغاز شده و التهاب وارد داستان میگردد.
اوج فیلم حوالی دقیقه شصت و دو رقم میخورد، تا این لحظه هیچ کدام از کاراکترها برون ریزی نداشته اند، در این زمان مهروز احساسش را نسبت به جنینی که در شکم دارد فاش میکند تا حدی که او را جای پسر از دست داده اش تصورکرده و دوست دارد نامش را همانند او عرفان بگذارد، مرجان در دیالوگی کنایه آمیز فریاد میزند که میخواهد بچهاش را بخاطر مهروز بکشد، ولی نکته مهم اینجاست که منظورش محافظت از جان او نیست بلکه تازه متوجه شده زندگی با امیرعلی را به زندگی بدون فرزند ترجیه میدهد، امیرعلی نیز با حرفهایش در لفافه حس قلبیاش را بروز میدهد.
عطف دوم فیلم در دقیقه پایانی اتفاق افتاد، اگرچه که صحنه پایانی انتخاب زیبایی بود اما میبایست آن را از پایان بندی جدا میکردند که متاسفانه رعایت نشده است.
عنصر ارتباطی اثر را میتوان برگه قرارداد درنظر گرفت، بدون آن امکان هیچ کدام از این اتفاقات فراهم نمیشود در واقع وجود آن سبب ارتباط همه کاراکترها به یکدیگر شده است.
فیلم خرده پیرنگهای قابل تاملی دارد، مرجان را میبینیم که چوب غرور و تصمیمهای خودسرانه خویش را میخورد، گمان میکند مهروز بخاطر شرایط زندگی و طبقه اجتماعیاش نمیتواند جایی در دل امیرعلی پیدا کند پس با غرور میتازد، نظر همسرش را با وجود اینکه به او گفته بود نمیخواهد مهروز را ببیند نادیده میگیرد، وی را به حریم خصوصیاش میکشاند و در نهایت میفهمد که احساسی آشکار بین آن دو شکل گرفته است، حال باید تبعات ویرانی خویش را بر دوش کشد یا امیرعلی، روان پزشکی که طوطی وار هرچه دیده در ظاهری آراسته بازگو میکند اما رفته رفته در مییابد که آن نسخهها در زندگی شخصیاش کاربرد ندارند، از کمبود توجه همسر رنج میبرد اما توان بیان ندارد، خودش را به سکوت خانه و نداشتن فرزند عادت داده، در صورتی که در دل حرف دیگری دارد و این را در نخستین برخوردش با عرفان میتوان متوجه شد تا جایی که برای او قصه تعریف میکند که بخوابد در واقع او را جای فرزندی گذاشته که همیشه آرزوی داشتنش را دارد اما نمیگوید، انگار با ورود عرفان و مهروز شور تازه ای به زندگی او داده میشود، همین رفتارهاست که حسادت مرجان را برانگیخته میکند، عرفان پسر کوچکی که بیمار بودن و مرگش، خود به تنهایی بار معنایی دارد و دیگری برادر مهروز که به ظاهر سخت گیر است و متعصب اما در عمل پای تصمیم خواهرش ایستاده و همه جا دنبالش میرود.
شخصیت پردازی در مواردی صحیح و در مواردی دچار ضعف است، دررابطه با مرجان، مهروز، امیرعلی و عرفان کاملا صحیح بود، کاشت و برداشتهای مناسب برای حضور هرکدام از آنها نیز در فیلمنامه رعایت شده است اما در مورد کاراکتر آقای اوجی هیچ دلیل قانع کنندهای وجود ندارد حضور ایشان در جلوی دوربین فقط به این مساله در ابتدای فیلم کمک کرد که مخاطب متوجه شود امیرعلی و مرجان فرزند ندارند، درست است در سه صحنه دیده میشود اما مشخص نیست حتی چه نسبتی با آنان دارد، آیا سارا همسر اوست؟ خود سارا چه؟ حضورشان چه کمکی به پیشبرد داستان میکند؟ دوست مرجان است یا خواهرش؟ و مورد دیگر هاله، خدمت کاری که مرجان بعد از نقطه اوج او را معرفی میکند، این زمان خوبی برای ورود یک کاراکتر نیست آنهم کسی که خیلی زودتر از اینها امکان حضورش در فیلم هست، در رابطه با برادر مهروز باید گفت شدت تعصبی که در ابتدا از او نسبت به خواهرش نشان داده میشود بسیار زیاد است، توقع نمیرود انقدر زود با گرفتن پول هرچند برای خودش نباشد رضایت دهد، آن هم نسبت به موضوعی که هنوز در جامعه سنتی مقبول نیست، اما یک نکته در رابطه با کاراکتر او در نظر گرفته شده که قابل تحسین است، او به پرورش سگ مشغول است، درواقع شغل او با مدل رفتاریاش همخوانی دارد، در حریم خانه خود فریاد میزند و قلدری میکند ولی بیرون از محدودهاش ساکت و محتاط است در عین حال هم وفادار به خواهرش.
دیالوگ پردازی خوبی دارد، اختصار رعایت شده و مخاطب را گیج و گنگ نمیکند، اما در چند مورد درز اطلاعات دارد، مخاطب میتواند بفهمد چه اتفاقی میافتد و فقط منتظر مینشیند تا کاراکترها هر آنچه را که لو رفته را بازگو کنند، مثل زمانی که امیرعلی به مرجان میگوید نمیخواهد مهروز را ببیند.
نگاهی به بازی بازیگران بیاندازیم، امیر آقایی چقدر عالی نقش را باور پذیر کرده است، زبان بدن صحیح در کنار لحن مناسب به کاراکترش کمک میکند تا مخاطب تمام احساسات خوب و بد او را در قالب امیرعلی بپذیرد، نقش را شخصی کرده و آن را شناخته است، خانم میترا حجار با وجود اینکه حالات جسمانی را با تیپ شخصیتی کاراکتر همسو کرده اند و از این حیث موفق قلمداد می شوند در مواردی دیالوگها را با آوای مناسب ادا نمیکنند، بعنوان مثال جایی که احساس خشم دارد با جایی که احساس تنهایی می کند نوع بیان تغییری نمیکند، شاید راه حل در این بود که از تیپیکال خارج شوند، خانم پردیس پورعابدینی را از بسیاری جهات درست دیدم، صلبیت در کلام و انقباض جسمانی ندارد کاملا رها و بدون ترس مقابل دوربین قرار میگیرد، لحن مناسب دارد و نقش را برای مخاطب باورپذیر کرده است تنها نکته ای که از بازی ایشان قابل ذکر است میمیک چهره است، در احساسات مختلف چهره اش چندان تغییری نمیکند و ما سراسر زنی را میبینیم که افسرده است، البته من این را مربوط به احساس و بازی چشمها در هنگام ادای دیالوگ میدانم، پژمان جمشیدی نیز نقشی را که به عهده گرفته کاملا شناخته است، آزادی و استقلال خود را دارد و دیالوگهایش را صادقانه بیان میکند، صدا و حرکات بدن با متن هماهنگ است و ذهن مخاطب را درگیر خود میکند، در کنار تمام نقش آفرینان جا دارد به طوره ویژه به امیررضا جوکار کودکی که نقش عرفان را بازی میکند اشاره کنم، کاملا با نقش یکی شده و دیالوگهایش را روان و دلنشین بیان میکند، آوای کلامش به دل می نشیند و به نقشش بعد میدهد، با نگاه کردن به او کاملا حس یک پسربچه مظلوم و بیمار را دریافت میکنیم، تبریک به کارگردان اثر بابت این حسن انتخاب.
میزانسن یکی از نقاط قوت فیلم بیمادر است، به طراحی صحنه و دکور دقت کنید، با ورود به هر فضایی کاملا متوجه طبقه آن قشر میشویم، لباسهای بازیگران نیز کاملا نشان از شخصیت و مدل زندگیشان دارد.
طراحی رنگ لباس جز ارکان مهم بشمار میرود که در این اثر خودنمایی میکند، کاربرد رنگ سفید در سراسر فیلم با معناهای متفاوت از نکات قابل توجه است، مرجان در شروع فیلم با پیراهنی سبز و شال سفید دیده میشود، شال سفید نشان از اعتماد و اطمینانی است که به خود دارد و پیراهنش به این معنی است که به دنبال آرامش درونی است، در اکثر موارد در اجتماع لباس سراسر مشکی با بلوز سفید میپوشد که قدرت درونی و بیرونی او را نشان میدهد، در جایی که برای اولین بار به همسرش شک میکند با شال سفید دیده میشود که در اینجا انزوا و تنهایی اش را به رخ میکشد، در آخر نیز وقتی تصمیمش را به امیرعلی میگوید شال طوسی رنگ به سر و پیراهنی سفید به تن دارد، یعنی دیگر برخود مسلط است و با عقل تصمیم گرفته، امیر علی را اوایل با پیراهن سفید و کت شلوار مشکی میبینیم، ظاهری که نشان از قدرت و اعتماد به خود میباشد اما چون دروغ است کم کم از آن بیرون می آید، ابتدا در مقابل مرجان با تیشرت آبی قرار میگیرد درواقع از او طلب عشق و توجه دارد، چیزی که جدای از کمبود فرزند در آن احساس خلا بیشتری میکند، در صحنه های بعدی با تی شرت نوک مدادی دیده میشود، حالا دیگر احساس اندوه و نیاز به سکوت دارد، بعد از علاقه مند شدنش به مهروز کت شلوار آبی و بلوز سفید میپوشد، از اینجا دیگر عشق را از شخصی بجز همسرش طلب میکند و نیاز دارد که درک شود، مهروز اوایل روسری سبز به سر دارد که نشان از اضطراب شدید روحی اوست، زمانی که شاهد بازی امیرعلی و عرفان است روسری به رنگ قرمز و لباسی با زمینه طوسی روشن به تن دارد، اینجا چند معنی تداعی میشود اول اینکه انگیزه پیدا کرده و در دلش نسبت به امیرعلی اشتیاق دارد و دوم اعلام خطر برای زندگی عاطفی مرجان، بعد از اولین قرارش با امیرعلی در بیرون از منزل لباس بنفش تیره پوشیده اینجا بخاطر شرایط پسرش دچار بی تفاوتی نسبت به اتفاقات و البته غرور شده است، در آخر نیز با روسری سفید اعلام میکند اعتماد بنفسش را دوباره بدست آورده و حالا میتواند تصمیم درست بگیرد.
گریم بازیگران درست طراحی شده است، خال موی سفیدی که در جلوی موهای مهروز دیده میشود نشان از درایت و پختگی او دارد که در آخر به کمکش میآید تا به خود مسلط شود، از رنگ ظاهر او متوجه بارداری و ضعف بدنیاش میشویم، عینک امیرعلی نیز انتخاب خوبی است، مادامی که جهان را از پشت آن میبیند مصلحت اندیشی میکند، فقط یک جا حقیقت را بر زبان میآورد آن هم زمانی است که مهروز عینک را از چشمان او بر میدارد، اینجاست که با بغض میگوید نمی تواند تصمیم بگیرد، موهای سفید شده او نشان از عقل گرا بودنش دارد و به همین خاطر است که در انتخاب خود تعلل کرده و دچار عذاب وجدان میگردد، پورتی که بر سینه عرفان برای دیالیز قرار دارد هم تمام احساسات درد و رنجی که کودک میکشد را منتقل میکند.
انتخاب آقای بامداد افشار در رابطه با موسیقی اثر بسیار هوشمندانه بود، لالایی مادر ظهیر خود به تنهایی روایتی استوار از دلهرههای مادرانه است، بنابراین شنیدن آن کنار چنین تصاویری حس اندوه کاراکترهایی که خلق شده است را ملموستر میکند، اینگونه انتخابها خوش سلیقگیهایی است که در ذهن حک میشود.
در نهایت باید بگویم فیلم بی مادر جدیت حریم خصوصی را فریاد میزند و عیار مدعیان علم را در بوته آزمون به محک میکشد.
خسته نباشید خدمت تمام عوامل محترم و حرفه ای اثر زیبای بیمادر.
انتهای پیام
بخش تحلیل اکسسوری و روان شناسی رنگ تون رو دنبال می کنم خیلی خوب بود
نقد منصفانه ای بود
بی مادر فیلم خوبیست که علیرغم نقدهای منفی زیاد ، بنظرم ارزش دیدن دارد و
تا پایان ببننده را به دنبال خود میکشاند
موسیقی فیلم هم از نقاط قوت آن است که از آوای لالایی مادری افغان برگرفته شده