فلسفه مطالعات انقلاب | گزارش یک نشست
نشست اول از سلسله نشستهای «درآمدی بر مبادی نظری مطالعات انقلابها» با عنوان «فلسفه مطالعات انقلاب»، 15 آبانماه 402، با سخنرانی دکتر رضا غلامی و دکتر عبدالمجید مبلغی برگزار شد. در این نشست که به همت پژوهشکده انقلاب اسلامیِ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، دکتر فاطمه طاهرخانی نیز دبیری نشست را عهدهدار بود.
سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نوشت: «در ابتدای جلسه، دکتر فاطمه طاهرخانی، دبیر نشست به شرحی کوتاه از اهداف برگزاری سلسله نشست مزبور پرداخت و برنامه کلی طراحی شده برای ادامه این روند را تشریح کرد و گفت: بهعنوان گام نخست گفتوگو پیرامون انقلاب اسلامی، ناگزیر از ورود به مباحث بنیادی نظری مربوط به حیطه مطالعات انقلاب هستیم. از همینرو در گام نخست به فلسفه مطالعات انقلاب میپردازیم تا ماهیت و چیستی این شاخه از مطالعات میانرشتهای در ساخت علم سیاست بر ما آشکار شود. در ادامه و در جلسات بعدی، به مباحثی نظیر الهیات و جامعهشناسی مطالعات انقلاب نیز ورود خواهیم کرد تا اولین گامهای عالیت علمی پژوهشکده بر بنیانی علمی و مبنایی، ابتناء یابد.
انقلاب از منظر فلسفه سیاسی
در ادامه جناب دکتر رضا غلامی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه، به ارائه سخنرانی با عنوان «انقلاب از منظر فلسفه سیاسی» پرداخت. او گفت: در این نشست، برای بحث درباره انقلاب اسلامی باید فرصت دیگری فراهم شود؛ بحث من درباره مطلق انقلابهاست که در فلسفه سیاسی و همچنین در جامعهشناسیِ سیاسی به آنها توجه فراوانی شده است.
دکتر غلامی با بیان این نکته که فلسفه انقلاب را باید زیرمجموعه فلسفه سیاسی دانست، تأکید کرد: کار فلسفه سیاسی که شاخهای از فلسفه محسوب میشود، وارسی عقلی آزاد، کلان، بروننگرانه و ژرفاندیشانه هر آنچیزی است که به سیاست مربوط میشود؛ اعم از فکر، نماد، رفتار، سیستم و غیره. مثلاً جامعه، مردم، آزادی، قانون، قدرت، حکومت، عدالت و همچنین پدیدههای مهمی مانند انقلاب. درواقع، مهمترین اثر فلسفه سیاسی، کمک به شکلگیری یا اصلاح بنیادهای سیاسی جامعه است. من در این بحث، بیشتر درصدد بازکردن صورتمسئله یعنی کشف ماهیت، علل بروز و ظهور انقلابها و پیامدهای آنها هستم و ممکن است نتوانم چندان وارد وارسیهای عمیق پدیده انقلاب توسط فلسفه سیاسی بشوم، اما معتقدم درک و توصیف مناسب مسئله مقدمه لازم برای هر وارسی فلسفی در ساحت سیاسی است.
او در ادامه به مفهوم انقلاب و تفاوت آن با انواع بیثباتی های سیاسی_اجتماعی پرداخت و یادآور شد: انقلاب در علوم سیاسی به تغییر ناگهانی و اساسی در قدرت سیاسی و سازمان سیاسی مستقر اطلاق میشود. به بیان دیگر، انقلاب نظم سیاسی حاکم را به چالش میکشد و نظم جدیدی را دفعی یا تدریجی ایجاد میکند که بهشدت با نظم قبلی متفاوت است. انقلابها انواع یا وجوه مختلفی دارند، از جمله: انقلابهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی. یا انقلابها را میتوان به «شکستخورده یا نافرجام» و «موفق و پیروز» تقسیم کرد. همچنین برخی، انقلابها را به انقلابهای «خشونتآمیز و کمتر خشونتآمیز» تقسیم کرده اند.
این استادیار علوم سیاسی در ادامه افزود: لازم است به دو نکته کلیدی اشاره شود: نخست، بررسی انقلابهای مهم و بزرگ دنیا با عینک فلسفه تاریخ مهمترین راه برای رمزگشایی از انقلابهاست. فلسفه تاریخ این فرصت را ایجاد میکند تا با بررسیهای عقلی و کلان تاریخی، قانونهای حاکم بر اکثر انقلابها کشف و قابل تبیین شوند. دوم، انقلاب را باید بهمثابه یک امر مدرن درنظر گرفت. قبل از عصر مدرن و بدون مدد گرفتن از مؤلفههای مدرنیته، چیزی بهعنوان انقلاب به معنای مصطلح وجود ندارد. حتی انقلاب اسلامی هم انقلاب را از مدرنیته وام گرفته است، هرچند برخی تلاش کردهاند، چیزی شبیه انقلاب را از متن تعالیم دینی پیدا کرده و آن را بهعنوان پشتوانه انقلاب اسلامی معرفی کنند. در طول تاریخ، انقلابهای زیادی رخ داده است که تأثیر قابلتوجهی بر جهان داشته است. در اینجا برخی از قابلتوجهترین آنها آورده شده است:
نخست، انقلاب آمریکا (1765-1783): سیزده مستعمره در آمریکای شمالی به یکدیگر ملحق شدند تا از امپراتوری بریتانیا رهایی یابند و به ایالات متحده آمریکا تبدیل شدند.
دوم، انقلاب فرانسه (1789-1799): انقلاب فرانسه بهدلیل لغو سلطنت فرانسه که قرنها بر آن حکومت کرده بود و ایجاد جمهوری قابل توجه است. انقلاب فرانسه را مادر انقلابهای جهان میدانند. این انقلاب الهامبخش جوامع گوناگون در جهت دستیابی به انواع جمهوریها در جهان تبدیل شد و دنیای سیاسی تازهای را پیشروی مردم جهان قرار داد.
سوم، انقلاب هائیتی (1791-1804): مورخان انقلاب هائیتی را موفق ترین شورش بردگان در جهان غرب می دانند که تأثیر آن در سراسر قاره آمریکا احساس شد.
چهارم، انقلاب چین (1911): این انقلاب راه را برای انقلاب کمونیستی چین در سال 1949 هموار کرد که نهایتاً به تأسیس جمهوری خلق چین منجر شد.
پنجم، انقلاب روسیه (1917): در آغاز قرن بیستم، روسیه یکی از توسعهنیافتهترین و فقیرترین کشورهای اروپا بود. کارگران در سال 1905 که بهدلیل وضعیت کشورشان دستبهگریبان بودند، علیه سلطنت اعتراض کردند که به کشتار یکشنبه خونین انجامید. انقلاب روسیه در سال 1917 منجر به تأسیس اتحاد جماهیر شوروی سابق شد.
ششم، انقلاب اسلامی ایران ( 1357 به بعد ): انقلاب اسلامی ایران یک قیام گسترده مردمی عمدتاً با خمیرمایه و جهتگیری اسلامی بود که نظام سلطنتی با حمایت قدرتهای بزرگ بهویژه ایالات متحده آمریکا را سرنگون کرد و نظام جمهوری اسلامی را تأسیس کرد. بهار عربی (2010-2011): بهار عربی مجموعهای از اعتراضات و قیامها بود که سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا را در بر گرفت و منجر به سرنگونی رژیمهای استبدادی تونس، مصر، لیبی و یمن شد. هرچند انقلاب در مصر نهایتاً ناکام ماند.
در ادامه دکتر غلامی به برخی از مهمترین پرسشها پیرامون روندها و وقایع برآمده از ظهور انقلابها پرداخت و در پاسخ به برخی سؤالات شرح داد: توفیق نهایی هر انقلابی، بستگی به تبدیل انقلاب به نظام سیاسی دارد. نظام سیاسی اگر آرمانها و اهداف دراز انقلاب را کنار بگذارد یا دموکراتیک نباشد معلوم نیست انقلاب تداوم پیدا کند. علاوه بر این، نظام سیاسی باید از ظرفیت پیگیری و پاسخ به انتظارات عمومی بهویژه متناسب با شعارهای انقلاب را داشته باشد. با این وصف، چهار عنصر التزام به آرمانها و اهداف بلند (هرچند با پختگی بیشتر) دموکراتیک بودن و کارایی و اثربخشی سیستم، از اهمیت زیادی برخوردارند. ما در مطالعه انقلابها با دو جنس انقلاب روبهرو هستیم. انقلابهای تکگام که با پیروزی به هدف خود رسیده و به امری تاریخی یا موزهای تبدیل میشوند و انقلابهای گامبهگام که هرچند سیستم موجود را در یک نقطه از زمان سرنگون میکنند، اما تحقق اهداف خود را گامبهگام و فرازمانی معرفی میکنند. برای نمونه، انقلاب اسلامی از زمره انقلابهایی است که پدیده انقلاب را امری پویا و ادامهدار معرفی کرده و نظریه مرگ انقلابها را به چالش کشیده است.
مطالعه انقلاب، ذیل ظرفیتهای علوم انسانی
در ادامه نشست، دکتر عبدالمجید مبلغی، عضو هیأت علمی پژوهشکده انقلاب، به تشریح دیدگاههای خود در زمینه موضوع برنامه پرداخت. او با بیان اینکه در مطالعه انقلاب، ذیل ظرفیتهای علوم انسانی، ما با سه لایه بحث مواجه هستیم؛
مطالعات علوم اجتماعی انقلاب: در مطالعات علوم اجتماعی انقلاب به چگونگی انقلاب بر پایه دستآوردهای علوم اجتماعی پرداخته میشود. ذیل چنین رویکردی به مباحث مهمی هم چون نحوههای وقوع انقلاب، مکانیزمهای منجر به آن، آرایش های قدرت مؤثر در آن پرداخته میشود و از مفاهیمی همچون طبقات اقتصادی، قشربندیهای فرهنگی، ساختارهای هویتی و تقسیمبندیهای نهادشناختی مؤثر در انقلاب بهره گرفته میشود.
مطالعات اندیشهای انقلاب: در مطالعات فلسفی انقلاب به چرایی فلسفی انقلابها پرداخته میشود و امکانهای نظری منجر به بروز و ظهور یک انقلاب از چشم اندازی اندیشهای، و ذیل پرسشهای فلسفی، به بحث گذاشته میشود. این تأملات اندیشهای و پرسشهای فلسفی، برخلاف آن چه در لایه سوم از مطالعات انقلاب مطرح میشود، ناظر بر خود انقلاب بهمثابه پدیداری اجتماعی (و نه حوزه مطالعاتی انقلاب به مثابه دیسیپلینی پژوهشی) است.
فلسفه مطالعات انقلاب: در فلسفه مطالعات انقلاب ما به ظرفیتهای دانشی حوزه مطالعاتی انقلاب، در تنوع رویکردهای آن، میپردازیم. بهصورت مشخص فلسفه مطالعات انقلاب به پژوهشگریهای فلسفیای نظر دارد که به حوزه مطالعاتی انقلاب در در دو سطح فوقالذکر (مطالعات علوم اجتماعی انقلاب و مطالعات اندیشهای انقلاب) تحقق مییابد. در این گروه از مطالعات که خصلتی درجه دومی دارد و معرف تلاش نظری ما در مسیر درک وجوه دیسیپلینی پژوهشگری در باب انقلاب است، امکانهای نظری منجر به چرایی انقلاب (مطالعات اندیشهای انقلاب) و چگونگی انقلاب (مطالعات علوم اجتماعی انقلاب) به بحث گذاشته میشود.»
انتهای پیام