خرید تور تابستان

نخستین قربانی سانحه رانندگی در ایران که بود؟

یکی از نامداران موسیقی ایران جان خود را در نخستین سانحه‌رانندگی منجر به مرگ در ایران از دست داد.

به گزارش ایسنا، برابر آمار سازمان پزشکی قانونی، نخستین سانحه‌رانندگی منجر به مرگ در ایران حدود 85 سال پیش رخ داد. قربانی این سانحه فردی به نام «غلامحسین درویش» بود. این فرد بر اساس اسناد و مدارک موجود به “درویش‌خان” شهرت داشت که از نامداران موسیقی ایران در آن زمان بود.

بررسی آمارهای موجود نشان داد؛ هنگامی که این فرد با درشکه خود از منزل یکی از دوستانش به خانه برمی‌گشته، با خودرویی تصادف می‌کند و بر اثر ضربه‌ای که به سر او وارد می‌شود، در دم جان می‌سپارد.

در آن زمان جمعیت کشور حدود 10 میلیون تن بود و اولین خودرو نیز در همان سال‌ها به دستور مظفرالدین قاجار از کشور بلژیک وارد کشور شد.

همچنین به گزارش انصاف نیوز، روزنامه ی همشهری درباره ی زندگینامه ی غلامحسین درویش‌خان (1251-1305) می نویسد:

غلامحسین درویش معروف به درویش خان در سال 1251 خورشیدی در تهـران مـتولد شد. پـدرش حاجی بشیر اهل طالقان و مادرش از ترکمانان تکه بود.
علت شهرت وی به درویش خان هم به این نکته باز می‌گشت که پدرش هـنگـام صـدا زدن فـرزندش همیشه از لفظ «درویش» استـفاده می‌کرد وهـمین نام بعـدها به عـنوان نام خانوادگی غـلامحسین برگزیده و او به درویش خان یا غـلامحسین خان درویش معـروف شد.
 درویش خان دوران کودکی را در خانوادهً دولتـشاهی گذراند و در هـمین خانه مادر خود را از دست داد. پـدرش که کمی با موسیقی آشنا بود و سه تار می نواخت، غلامحسین را در ده سالگی به شعـبه موسیقی مدرسه نظام، وابسته به دارالفنون ،سپرد که به سرپرستی موسیو لومر فرانسوی ایجاد شده بود.

غلامحسین در آنجا خط موسیقی و نواختـن شیـپـور و طبل کوچک را فرا گرفت. پس از مدرسه، ابـتدا نـزد داود کلیمی تارزن رفت تا مشق تار کند. پس از مدت کمی آموزش از استاد خود گوی سـبقـت را ربود و به مرتبه عالی نوازندگی دست یافـت؛ اما حضور در جلسات درس استاد بی بدیل تار آن زمان، یعنی  آقا میرزا حسیـنقـلی او را به دنیای دیگری کشاند.  هـمچنین آشنایی با برادر بزرگتر آقا میرزا حسینقلی، میرزا عبدالله نوازنده تار و سه تار، به کار او غنای بـیشتری بخشید.

درویش چندی در دسته موسیقی عزیزالسلطان و سپس در دسته موسیقی کامران میرزا نایب السلطنه، نوازندگی طبل را بر عهده داشت. کار درویش در آن سن و سال نوجوانی چنان مورد استقبال ناصرالدین شاه قرار گرفته بود که او را  تارچی خطاب می‌کرد.  مهـارت درویش در نوازندگی موجب شد تا او پس از مرگ ناصرالدین شاه (1313 قـمری) به دستگـاه شعـاع السلطنه پسر مظفرالدین شاه ،والی فارس، دعوت شود.

در سفر اول به شیراز، به اصرار شعـاع السلطنه، با دخـتر  مستـشار نظام  که در فارس اقامت داشت، ازدواج کرد. حاصل این پـیوند دو دخـتر بود، که اولی در سن 16 سالگی دیده از جهـان فـروبست، و دخـتر دوم با نام  فـخـر تـنهـا فرزند درویش شد.

چندی بعدرابطه صمیمی میان درویش و شعاع‌السلطنه به هم خورد. چرا که از سویی درویش از اینکه، هـمواره در پـناه دستگـاه شعاع السلطنه باشد ناراحت بود و طبع آزاده‌اش رهایی از این بند را آرزو داشت و از دیگر سو شعاع‌السلطنه، برآشفته می‌شد از اینکه نوازنده خاص او در مجالس اشخاص دیگـر، حضور می یافت.

در نتیجه چنین نگاه بود که هنگام بازگشت شعاع‌السلطنه به فارس، درویش از رفـتن با او سرباز زد. این سرپیچی سبب شد تا از سوی شاهزاده دستور قطع انگشتان این نوازنده نامی صادر شود. اما درویش خان به مدد یکی از دوستانش از این مصیبت رهایی یافت.

پس از این اتفاقات درویش به برگزاری کلاسهای درس برای علاقه‌مندان به موسیقی و تار و سه تارنوازی همت گماشت. وی دراین دوره به گروه اخوان‌الصفا و دیدگاه‌های آنها نزدیک شد و منش و روش آنها را برگزید و به ظهـیرالدوله «تـنهـا مرکز صوفیگری موسیقی پـرور» آن زمان سرسپرد. درویش با تشکیل ارکستر موسیقی «انجمن اخوت» و اجرای کنسـرت‌های عمومی که سرپرستی آنها را خود به عهده داشت، در جـهـت هـر چه مردمی‌تر کردن موسیقی ایران و کمک و یاری به مستـمندان و بلادیدگـان گـام برداشت.

کـنسرت برای جمع آوری اعانه به نـفع قحطی زدگـان روسیه، کـنسرت برای ایجاد مدرسه فرهنگ، کنسرت به نفع حریق زدگـان آمل، کـنسرت برای بازسازی خرابـیهای آتـش سوزی بازار و نیز کـنسرت برای غـارت شدگـان ارومیه، از جـمله تلاشهای او به شمار میرفت.

«یا پـیر جان» تـکـیه کـلام درویش بود، او به هـمه از روی صفا «یا پـیر جان» می‌گفت. بعدها همین سه کلمه یکی از القاب درویش خان شد.

درویش خان در نوازندگی دستی چیره و تکنیکی منحصر به فرد و در نواختن تار و سه تار به یک اندازه مهارت و توانایی داشت. از مضرابی قـوی و در عـین حال شفاف برخوردار بود وزیرهایش پی در پی، شمرده و پـخـته بود و پـنجه‌اش روی ساز نرم و لطیف حرکت می‌کرد. قدرت او در نوازندگی چنان بود که شنوندگان سازش از تعـجب، غالباً ساکت و خاموش می‌شدند. استحکام و زیـبایی آثـارش، نشان از نبوغ سرشار و پـشـتوانه صحیح موسیقی کلاسیک در ذهن او داشت.

درویش از نبوغی خاص نیز بهره می‌برد و همین نبوغ سبب شد تا برخی از فرم‌های موسیقی ایرانی را ابداع کند که از جمله آنها می‌توان به تـثـبـیت رنگ و ابداع درآمد و افـزودن سیم ششم به تار اشاره کرد.

صفحات به جا مانده از این استاد فقـید به خوبی میزان مهـارت و تـوانایی‌های او را نشان می‌دهد.  صفحاتی که با هنر نمایی استادان نامور موسیقی ایرانی مانـند سید احـمدخان، سید حسین طاهرزاده، اقـبال السلطان، عـبدالله دوامی، رضاقـلی خان تـجـریشی، باقـرخان رامشگـر، مشیر همایون شهـردار، حسین‌خان هنگ آفـرین، اکبر خان رشـتی و میرزا اسدالله خان پر شده است.

صفحه «بـیداد همایون » که با پـیانو  مشیر همایون شهـردار همراه است از نمونه‌های برجسته ای است که پـنجه شیرین و مضراب روان آن استاد فـقـید را بیان می کند.

درویش در اواخر عـمر کـنسرتـهـای دیگری نیز با حضور هنرمندانی چـون، عـارف قـزوینی، حاجی خان ضرب گـیر، حسین خان اسماعیل‌زاده، ابـراهیم منصوری، رضا محجوبی و رکن‌الدین خان مختاری در گراند هتل اجرا کرد.

شمار شاگردان درویش‌خان بسیار بود، ولی تنها چـند تن از آنها به پـیشرفت و شهرت رسیدند. او به شاگردانی که موفق به طی دوره مخـتلف درسش می‌شدند، نشانی به شکـل تـبرزین هدیه می‌کرد، که از مس و نـقره یا برای شاگردان سطوح عالی، طلا بود.

از شاگردان او که موفـق به دریافـت تـبرزین طـلا شدند، می توان از مرتضی نی داوود، ابوالحسن صبا، موسی معـروفی و سعـید هـرمزی نام برد. شاگردان دیگـر او که مسـتـقـیـم یا غـیر مسـتـقـیم از او کسب فـیض کردند، عبارتـنداز: حسیـنعلی غـفاری، شکری (ادیب السلطنه)، علی محمد صفایی (سازنده سه تار)، عبدالله دادور (قـوام السلطان)، حسین سنجری، ارسلان درگاهی و نورعلی برومند.

درویش خان  شیـفته گل و گیاه بود و در حیاط خانه‌اش گلهای رنگارنگ بـسیاری داشت، که هـمه را به دست خود پـرورش داده بود.
مرگ درویش خان  شب چهـارشنبه 2 آذر 1305 بر اثـر تصادف رخ داد. زمانی که وی درگذشت روزنامه‌ها نوشتند تار مرد. پیکر درویش در ظهیر الدوله نزدیک امامزاده قاسم دفن شد و بر سر مزار وی این ابیات نوشته شده است.

درویش اگر از این جهان رفت

مشنو که فـقیر و ناتوان رفت

درویش هـنرور زمان بود

استاد هـنرور زمان رفت

فریاد ز بوستان برآمد

کان بلبل خوش ز بوستان رفت.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا