خاطرات هاشمی ۲۷ دی سال ۷۹ | «نخواستم با نظر امام مخالفت كنم»
انصاف نیوز: خاطرات روزنوشت آیتالله اکبر هاشمی در ۲۷ دی سال ۱۳۷۹ را در ادامه میخوانید:
سهشنبه 27 دي 1379 | 21 شوال 1421 16 ژانويه 2001
آقای [غلامرضا] آقازاده، ریيس سازمان انرژي هستهاي آمد.گزارشي از پيشرفتكارهاي علمي و فني داد. پرفسور [روحالله] رمضاني، [استاد روابط بینالملل دانشگاه ویرجینیا]، دانشمند ايراني كه پنجاه سال است در آمريكا زندگي ميكند، همراه همسرش آمد. دكتر اميري، براي مصاحبه در مورد تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر و مسأله مكفارلين و روابط با آمريكا آمد. در هر سه مورد توضيح دادم.[1] گفت، در جلد سوم كتابش ميخواهد به اين مسايل بپردازد و ضمناً گفت، نظر محققان منصف در آمريكا، اين است كه شما طراح سياست تنشزدايي هستيد و در زمان شما، پيشرفت بهتري داشته. به آقای صادق خرازي گفتم، با همكاري محسن، [مدیرعامل دفترنشر معارف انقلاب]، گزارشكامل ماجراي مكفارلين را تهيه كنند.
جمعي از طلاب كرماني حوزه [علمیه] قم آمدند. شوراي مركزی جامعه روحانيت مبارز كرماناند. گزارشي از كار دادند و من هم برايشان صحبت كردم.[2] از فرد فرد آنها در مورد تحصيل و وضعشان، سئوال كردم. براي جامعه [روحانیت مبارز کرمان]، كمك خواستند. ناهار و نماز هم بودند. عصر آقايان [علی] شمخاني، [حسین] علايي، [غلامعلی] رشيد و [محمد درودیان]، از سران سپاه آمدند و مصاحبهاي دربارة علل و عوامل شروع جنگ و تداوم آن و كيفيت ختم آن، شروع كردند؛ ناتمام ماند.[3]
گزارش تلفات فراوان زلزله با قدرت 6/7 ريشتر السالوادور در آمريكای لاتين، مورد توجه است؛ بيش از هزار كشته و هزاران زخمي و تلفات فراوان ساختمانها داشته است. خبرگزاري رويتر، نامه [دفتر] تحكيم وحدت به رهبري را منتشركرده است.[4]
[1] – آقای هاشمی در مورد دلایل ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر، چنین گفت: «بعد از رفتن بنىصدر، جبهه را منظم نموديم و حملات وسيعى را عليه عراق شروع كرديم تا از خاك ايران بيرونش كنيم كه قبل از اين مقدور نبود. چند عمليات كرديم؛ دارخوين، شكست حصر آبادان، فتح المبين و آخرين آن بيتالمقدس بود. از رود كارون عبور كرديم كه منجر به فتح خرمشهر شد. صدام در مقطع باز پسگيرى، دو جا را به رخ ما مىكشيد و شرط مىگذاشت، یکی سايتهاى غرب دزفول و دیگری خرمشهر و مىگفت، اگر ايران خرمشهر را بگيرد، من بصره را به عنوان جايزه مىدهم كه نداد. يكى از عوامل موفقيت ما، خستگى نيروهاى عراقى در خاك ايران بود.
سربازان انگيزه خود را از دست داده بودند و مىپرسيدند، چرا اينجا هستيم؟ چون هيچ پيشرفتى هم نداشتند. فقط دفاع مىكردند. فضاى جامعه اين شد كه هر كارى بخواهيم، مىتوانيم. به هر هدفى كه اعلام مىكرديم، مىرسيديم. من آن موقع فرمانده جنگ نبودم؛ سخنگوى شوراى عالى دفاع بودم. وقتى خرمشهر را گرفتيم، سه زاويه باز شد؛ در داخل توقع ايجاد شد كه چرا جنگ را به صورت سريع ادامه نمىدهيم. ما كه خرمشهر را گرفتيم، مىتوانيم عراق را هم فتح كنيم. در دنيا نگرانى ايجاد شد و به اقتدار ايران پى بردند. گويا جنگ براى آنها شرطبندى بود؛ البته بعدها خودشان اعلام كردند. در منطقه هم نگرانى ايجاد شد كه اگر ايران پيشروى كند، از راه زمين به كويت و عربستان وصل مىشود، چون مناطق جنوبى عراق و شرق عربستان، بيشتر شيعهنشين بودند، همه شديداً نگران شده بودند.
نكتهاى كه هميشه در بحثها فراموش مىشود، ذكر مقدار خاك ايران است كه در زمان فتح خرمشهر در دست عراقىها بود. همه فكر مىكنند با فتح خرمشهر، تمام خاك ايران از دست عراقىها آزاد شده بود. سئوال مىكنند كه چرا بعد از فتح خرمشهر ادامه داديد؟ در صورتىكه اينگونه نبود. حتى چند كيلومتر آن طرفتر از خرمشهر يعنى شلمچه، هنوز در دست عراقىها بود كه جايى حساس، مهم و سوقالجيشى است. به علاوه از بُستان به بالا تقريباً همهجا در دست عراقىها بود. آنجا هم نقاط مهم و تاريخى هستند كه ارزش نظامى دارند. در اين باره كمتر حرف زده شد. بعد از فتح خرمشهر، هنوز خيلى كار داشتيم. هنوز نقاط مهم ايران در دست عراقىها بود. در همين زمان موضوع ادامه جنگ و عبور از مرز مطرح شد.
توصيه امام اين بود كه از مرز عبور نكنيم. به عنوان سخنگوى شوراى عالى دفاع به من مراجعه كردند كه چرا وارد خاك عراق نمىشويد. امام سه دليل داشتند: 1- عربها حساستر مىشوند. 2- دنيا از عراق حمايت خواهد كرد. 3- مردم عراق آسيب مىبينند. فرماندهان مىگفتند، اگر خيال عراق راحت شود، تجديدقوا خواهد كرد و دوباره به ما حمله مىكند. بايد اجازه دهيد وارد خاك عراق شويم، يا اجازه دهيد جنگ را متوقف كنيم. در يك جلسه خيلى سرنوشتساز، اين بحث بين امام و فرماندهان نظامى مطرح شد. امام منطق نظامىها را با چند شرط قبول كردند : 1- در جاهايى وارد شويد كه مردم كم باشند. 2- اگر مىخواهيد جايى را بمباران كنيد، از قبل اعلام كنيد كه مردم بروند تا آسيب نبينند.»
[2] – در بخشی از این سخنرانی آمده است: «اول انقلاب، جامعه روحانيت مبارز را به صورت متحد درست كرده بوديم. مخالفتها فردى بود و نهايتاً عضو نمىشدند. كمكم اين تفرقه وسيع شد و جامعه روحانيت و مجمع روحانيون درست شد. سليقههاى جامعه به آنان هم منتقل شد. الان مىبينيد كه تفرقهها دارد، به جاهاى باريكى مىرسد. آن موقع من مخالف بودم. آقايان گفتند، امام اجازه دادند و پول هم مىدهند. نخواستم با نظر امام مخالفت كنم. دوگروه شدند. امام هم مىديدند كه عدهاى نمىتوانند در جمع روحانيت فعاليت كنند. نمىخواستند دست اين عده به جايى بند نباشد و به عنوان نيروهاى عاطل در جامعه باشند. ظاهراً استدلال ايشان اين بود. البته وجود سليقههاى مختلف طبيعى است، ولى اين كار در روحانيت مشكل درست مىكند. وقتى مردم در خطبهها، سخنرانىها و اجتماعات از روحانيت اختلاف ببينند، نتيجه معكوس دارد. بايد سعى كنيد، سعه صدر نشان بدهيد و مجموعه سليقهها را تا حدودى با هم هماهنگ كنيد. زحمت دارد. كار آسانى نيست، ولى تلاش كنيد. اگر خداوند توفيق داد و موفق شديد، خوب است. اگر موفق نشديد، عذر شما پيش خداوند مقبول است كه ما تلاشكرديم.» رجوع کنید ←كتاب «هاشمي رفسنجاني، سخنرانیهای 1379»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1401.
[3] – در بخشی از این مصاحبه آمده است: «نمىتوان ادعا كرد كه هيچ راهى براى توقف جنگ وجود نداشت. ما مسيرى را در انقلاب خودمان مىرفتيم و كارمان را مىكرديم كه به جنگ منتهى شد. منتها اينكه ما مقصر بوديم و روى اشتباهات ما اين جنگ اتفاق افتاد، قابل قبول نيست. طراحىهايى در سطح جهانى بود كه آنها هم در راهشان به شكست رسيدند و راه آنها به جنگ منتهى شد كه بر ما تحميل كردند. اگر در هر يك از اين طراحىها كوتاه مىآمديم، ممكن بود جنگ نشود، اما اينكه آيا آنها از جنگ بهتر بود يا نه؟ بايد بحث كنيم. اگر الان كسى رسانههاى آن زمان را بخواند و اسناد را ببينند، شك ندارد كه آمريكا بيشتر كارگردان بوده و انگليسىها هم بودند. من نمىگويم كه حمله عراق با فرمان آمريكا بوده است. عراق هم انگيزه ذاتى داشته و هنوز هم دارد.
فكر آمريكا اين بود كه اين انقلاب، يك موج است و رژيم شاه را ساقط مىكند. بعد افكار ليبراليستى كه در بخش زيادى از افراد حاضر در ميدان وجود داشت – غير از روحانيت و توده مردم – جايگزين مىشود. آمريكا از اين اتفاق ناراضى نبود كه افكارى مثل نهضت آزادى، جبهه ملى و برخى از تودهايهايى كه تجديدنظرطلب شده بودند، حكومت كنند. تركيب شوراى انقلاب براى آنها خطرناك نبود. برخورد ما با آمريكايىها، با اينكه انقلاب عظيمى بود و آمريكا هم به ايران بدهكار بود، خوب بود. تا اينكه خيلى زود به رفراندوم رسيديم. اولين ضربهاى كه خوردند، در مسأله همه پرسى براى تعيين نظام بود. اين برخلاف تصور آنها بود. فكر مىكردند، نظام دموكراتيك است. امام در پاريس اينها را اميدواركرده بود. اهدافى را كه مىخواستند، در بيانات امام بود.
در اينجا آمريكايىها به مشكل برخوردند. ما با حماسه پيروز شديم و بيش از 99 درصد مردم به اسلامى بودن نظام رأى دادند.آنها تسليم شدند و از اين مقوله عبور كرديم. لانه جاسوسى كه اتفاق افتاد، من در جريان نبودم. اين را مىدانم كه آيتالله خامنهاى هم در جريان نبودند؛ به اين دليل كه ما مكه بوديم. آخر شب در پشتبام خانهاى در مكه نشسته بوديم كه از راديو شنيديم، لانه جاسوسى را اشغال كردند و زود برگشتيم. این براى آمريكايىها، علامت بسيار بدى بود؛ لذا اينجا جهشى در جهت رودرويى بود.» برای مطالعه متن کامل مصاحبه، رجوع کنید ←كتاب «هاشمي رفسنجاني، مصاحبههای 1379»، دفتر نشر معارف انقلاب، 1401.
[4] – دفتر تحکیم وحدت، در این نامه به ادامه بازداشت آقای علی افشاری، عضو شورای مرکزی آن تشکل، اعتراض کرده و ضمن اشاره به دادگاه ماجرای کوی دانشگاه و محاکمه متهمان ترور آقای سعید حجاریان، آورده است: «مافیای قدرت، نه درد دین دارد و نه سودای ملت و با دستاویز قراردادن قرائت طبقاتی از شرع، تیشه به ریشه دین میزند و بیرحمانه اعتقاد مردم به نظام را نشانه رفته است.»
منبع: کتاب خاطرات هاشمی در سال ۱۳۷۹؛ «اصلاحات در بحران»
انتهای پیام
من مطمئنم اگه مسئله لانه جاسوسی هم نبود باز آمریکا همین روشها رو اتخاذ میکرد وخودش رو موظف به دخالت در امور ایران میکرد .همچنانکه اکنون ثابت شده و رد پای آمریکا همه جاوهمه جا هست حتی جهنم.
آمریکا (مسئولانش) آدم بشو نیستن
آیا هاشمی رفسنجانی تا به اون موقع نفهمیده بود یا اینکه توسط آمریکا اغفال شده است از همچین سیاستمداری بعید است که آمریکا وسیاست کثیفش رانفهمیده باشد.