شوپنهاور از آلام جهان میگوید
کانال تلگرامی فایلهای فسلفه نوشت: «حیوان سرشار از هستیِ محض است، بسیار بیشتر از انسان؛ هستیِ گیاه از حیوان نیز خالصتر است و انسانها هر کدام به تناسبِ میزانِ کودنی و کُندیِ ذهنِ خود خشنودی و خرسندی را در این هستی میجویند. از این رو در قیاس با انسان، زندگیِ حیوان محنت و صدالبته لذتِ کمتری به همراه دارد و با وجودِ رهایی از عذاب و اندوه و اضطراب، از چیزی به نام امید و آرزو تُهی است. بنابراین حیوان از آنچه بیشترین و بهترین شادی و خشنودی ها را نصیبِ ما میکند محروم است: از امید به آیندهای شاد و دمیدنِ روح در بازیِ خیال – دوچیزی که وجودشان را مدیونِ قُوهی تخیلِ خود هستیم. حیوان اگر از اندوه رها است، درعوض از احساسِ امید محروم است؛ زیرا آگاهیِ او به حالِ حاضر و آنچه مُحققاً پیشِ رو میبیند محدود شده.
حیوان تجسمِ انگیزش ها و هیجاناتِ بالفعل و حیّ و حاضر است و به همین دلیل آن عناصرِ بیم و امید و لذت و رنج که در طبیعتش نهفتهاند –و وُسعتِ چندانی ندارند– تنها در تصادم با امورِ محقق و واقع، امورِ بالفعلِ پیشِ رو، فعال میشوند؛ حال آن که افق دیدِ انسان تمامیِ زندگیِ وی را در برمیگیرد و به آینده و گذشته نیز امتداد مییابد. این ویژگی، یعنی هوشِ غریزی و عقلِ معاشِ اصیلی که حیوانات نشان میدهند پیآمدی قابل ملاحظه دارد – مقصودم آن لذتِ خاموش، آن لذتِ آرامی است که از لحظهی حال میبَرند.
آرامشِ خیالی که گویا خاصِ حیوان است، اغلب فقدانش ما را عذاب میدهد و رنجور میسازد زیرا بسیاری اوقات به افکار و دلواپسیهای خود اجازه میدهیم که ما را متأثر و ناخوش سازند. درواقع لذاتِ امید و آرزو در خود و به خودیِ خود چیزی در بر ندارند. لذتِ نهفته در امید و آرزو، بخشی از آن خشنودیِ حقیقیِ در پیِ انتظار است که انسان پیشاپیش از آن بهرهمند میگردد. البته این چشمداشت بعد از تحققِ آرزو قدری رنگ میبازد چرا که اغلب کمتر از آنچه انتظارش را داشتهایم به رضایت میرسیم. اما لذاتِ حیوان چنین حالتی ندارد و بنابراین عقده و کمبودی هم در کارش نمیافتد زیرا خوشیِ بالفعلِ حالِ حاضر چیزی است که به تمام و کمال و بیعیب و نقص محقق میشود. به همین منوال، رنج و خسران نیز با وزنِ حقیقیِ خود حیوان را تحت فشار میگذارند؛ حال آنکه در موردِ ما انسانها هراس از ابتلا به زیان و مضرات فشارِ آن را ده برابر شدیدتر و دردناکتر میسازد.»
انتهای پیام
منبع: کتاب جهان و تأملات فیلسوف (صفحه ۹۶)
فقط فرویدوداروین وجان لاک وانیشتن وفویرباخ
از اینا که گفتی چهارتاشون تحت تاثیر شوپنهاور بودن