“چرا انقلاب کردیم؟” / سیدهادی خامنهای
به گزارش انصاف نیوز، متن گفتگوی سیدهادی خامنه ای با روزنامه ی ایران در پی می آید:
جناب حجتالاسلام خامنهای به دور از بحثهای همیشگی در رابطه با اهداف و آرمانهای انقلاب، به خدمتتان رسیدیم تا بپرسیم، سید هادی خامنهای، چه دغدغهای داشت که به انقلابیون پیوست؟
آن زمانی که حضرت امام(ره) انقلاب را کلید زدند، بجز تعداد اندکی از خواص، هیچکس دغدغة انقلاب را نداشت. اولین کسی که صدای انقلاب را بلند کرد، خود حضرت امام(ره) بود. البته زمینة نارضایتی و عدم موافقت با رژیم در اکثریت مردم دیندار وجود داشت. خیلی از کسانی که دوران رضاشاه را دیده بودند، با توجه به مسائلی مثل بیحجابی و کشتار مسجد گوهرشاد، و اختناق و ستمگریها، زمینههای نارضایتی را داشتند. در زمان محمدرضا شاه هم همان کارها به نوعی ادامه پیدا کرد؛ بیحجابی رایج شده بود و سیاستهای فرهنگی ضددینی و غیر اسلامی پیگیری میشد، اما چنین نبود که اینها باعث شود مردم یا گروههای خاصی به فکر پروژهای به نام انقلاب بیفتند. چنین گروههایی عمدتاً بعد از سال ۱۳۴۲ فعالیت خود را شروع کردند، یعنی تحت تأثیر فعالیتهای حضرت امام(ره) بودند. در واقع اندیشة تغییر رژیم پس از سال ۱۳۴۲ در بین مردم پیدا شد. گروهها و احزابی با اندیشههای مبارزهجویانه وجود داشتند، منتها چارچوب محدودی بر آنها حاکم بود. مثلاً جبهة ملی و نهضت آزادی و چند حزب کوچک دیگر در مقابل رژیم قرار داشتند، اما تعریفشان از مبارزه با آن تعریفی که حضرت امام(ره) داشت، متفاوت بود. آنها بر اصلاحات جزئی و موردی و محدود کردن اختیارات شاه تأکید داشتند؛ یعنی شاه بماند و در چارچوب حکومت مشروطة سلطنتی، تنها سلطنت کند و نه حکومت. البته این فقط در حد حرف بود، ولی در عمل، رفتارشان نشان نمیداد که دنبال چنین هدفی هستند، چون معلوم بود شاه زیر بار چنین چیزی نمیرود و بنابراین چنین احزاب و گروههایی در رفتارشان نرمش داشتند. البته اینها هم بعد از سال ۱۳۴۲ آهنگشان تندتر شد.
پس ما دغدغههای کلی در ذهن داشتیم، اما اینکه از کجا باید شروع کرد و پروژهای به نام انقلاب را کلید زد، در ذهن همسنوسالان من نبود. شاید برخی ادعا کنند که چنین چیزی در ذهن آنها بود، اما شاهد و قرینهای برای آن وجود ندارد. به جز شهید نواب صفوی و گروه فدائیان اسلام، که البته آدمهای برجستهشان اغلب یا شهید و یا زندانی شدند و امکان ادامة فعالیت پیدا نکردند.
پروژه انقلاب به طور مشخص از کجا کلید خورد؟ و مخالفت حضرت امام(ره) با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در زمینهسازی انقلاب چه نقشی داشت؟
در نگاه ابتدایی امام به مبارزات، یعنی مثلاً سال ۱۳۴۱، نشانی از تغییر رژیم و مقابله با شخص شاه وجود نداشت. و این خیلی عادی به نظر میرسد. برخی تحلیلگران پس از انقلاب، زندگی و اندیشة حضرت امام(ره) را به چند مرحله تقسیم کردند. این امری طبیعی است. همه به تدریج حرکت میکنند و متناسب با شرایط پیش میروند و شعارها هم به موازات حرکت و تغییر شرایط، تغییر پیدا میکند. کسانی که چنین چیزی گفتند، کشف مهمی نکردند و این نقیصهای به حساب نمیآید. حضرت امام(ره) مثل همة انسانها دارای تحول و تطور در افکار و اندیشهها بود. شروع حرکت حضرت امام(ره) به لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی مربوط میشود. این لایحه محتوای خلاف اسلام داشت و امام با آن مخالفت کرد. و به نامهنگاری خطاب به دولت یعنی نخستوزیر پرداخت. در اینجا، طرف حساب، شاه نبود. این روش البته دو پیام میتواند داشته باشد و هر دو پیام هم میتواند در ذهن حضرت امام(ره) بوده باشد: اول اینکه حضرت امام(ره) تا آن زمان نخواسته بود مبارزه را متوجه شخص شاه کند که شدت بیشتری دارد و طبیعتاً دردسرها و مسائل آن هم بیشتر است. دوم اینکه امام میخواست با این کار بفهماند که ما شاه را در این ماجرا هیچکاره میدانیم. ما دولت را به رسمیت میشناسیم و با دولت حرف میزنیم.
چه زمانی مبارزه حضرت امام(ره) متوجه شخص شاه شد؟
از زمانی که شاه خودش رسماً دخالت کرد، در سخنرانیهایش روحانیت را تحقیر کرد و از «ارتجاع سیاه» نام برد. در اینجا دیگر مخاطب حضرت امام(ره) خود شاه بود و «آقای شاه!» و «مردک!» در صحبتهای حضرت امام(ره) مرتب تکرار میشد. پس مبارزه در مراحل اولیه همان مخالفت با چند مصوبه بود و مثلاً یکی از دلایل مخالفت این بود که این مصوبه در زمان تعطیلی مجلس اعلام شدهبود و بنابراین غیرقانونی است.
بعد از اینکه چند نامه رد و بدل شد و علما و مراجع هم در قم، مشهد، نجف و نقاط دیگر همکاری کردند، حکومت صلاح دید این مصوبه را پس بگیرد. یعنی به این نتیجه رسیدند که این آتش را همین جا خاموش کنند تا سرایت به مسائل دیگر و بدنة جامعه پیدا نکند و تا سروصدایش همه جا را فرانگرفته، ختم به خیر شود. اما حضرت امام(ره) چون شرایط را میدانست و از پشت پرده اطلاع داشت، مبارزه را ادامه داد و استدلال میکرد که هیچ تضمینی وجود ندارد که حکومت توطئه دیگری را کلید نزند. اتفاقاً همینطور هم شد. پس از چندی، ماجرای لوایح ششگانه شامل اصلاحات ارضی و حق شرکت زنان در انتخابات و … مطرح شد و هدف از این کار، آن بود که طیف وسیعی از مردم شامل کارگران و کشاورزان و زنان را با خود همراه کنند. بعد از مدتی سه لایحه دیگر به این لوایح اضافه شد و رفراندومی ظاهری به راه افتاد، علی رغم اینکه بدنة جامعه و روحانیان با آنها همکاری نکردند، لوایح با عنوان «انقلاب شاه و ملت» به مرحلة اجرا گذاشتهشد. از اینجا بود که شاه رسماً وارد عرصه شد و مبارزهها نیز متوجه شخص شاه شد.
در استراتژی حضرت امام(ره) همواره بر افشای مسائلی تاکید میشد، که تا آن زمان در عرصه عمومی طرح نشدهبود، یا مردم از آگاهی در آنباره دور نگه داشتهشدهبودند، مثلا اطلاعرسانی حضرت امام(ره) در مورد خطر اسرائیل، این آگاهیها از سوی حضرت امام(ره) با چه اهدافی صورت میگرفت؟
حضرت امام(ره) در صحبتهایش، بر ضدیت حکومت حاکم با اسلام تأکید میکرد. یکی از این مسائل، اسرائیل بود، که تا آن زمان برای بسیاری از مردم ناشناخته مینمود. و مردم نمیدانستند چنین حکومتی در قلب جهان اسلام وجود دارد. حضرت امام(ره) در اعلامیههایش که به دست اکثر مردم میرسید، چندین بار گفتند که «باید تذکر دهم که خطر بزرگ، خطر اسرائیل است!» ایشان میدانست این همان چیزی است که رژیم روی آن حساس میشود. در همان سالها، آقای هاشمی رفسنجانی کتاب «سرگذشت فلسطین» را ترجمه کرد و این اولین کتابی بود که به طور مشروح داستان اسرائیل و شرایط کنونی آن را توضیح میداد. ایشان به دلیل ترجمة همین کتاب دستگیر شد و شکنجههای بسیار سختی را تحمل کرد. گمان میکنم این کتاب در همان دوران قبل از انقلاب بیش از سیچهلبار چاپ شد. به هر حال، مسئلة خطر اسرائیل که حضرت امام(ره) در این مرحله آن را مطرح کرد، بیسابقه بود و برای رژیم گران تمام شد. رژیم فکر نمیکرد که امام اینقدر هوشیار باشد که روی مسئلة خطر اسرائیل دست بگذارد. تا آن زمان کسی اطلاع نداشت که چنین کشوری به وجود آمده و دولت ایران آن را به رسمیت شناخته و اکنون اسرائیلیها در ایران مشغول فعالیت صنعتی، اقتصادی و سیاسی هستند. به ظاهر یک عده یهودی یا بهایی در ایران فعالیت میکردند، اما در واقع به حمایتهای اسرائیل متکی بودند و به نفع اسرائیل، کار و تجارت میکردند. هیچکدام از علما و مراجع به این مسئله توجه نداشتند. در واقع مبارزات بهانهای شد تا مسئلة اسرائیل هم مطرح شود. این مسئله خیلی زود مورد توجه مردم قرار گرفت.
مخالفت با جشنهای ۲۵۰۰ ساله، هم یکی از نقاط اوج فعالیتهای حضرت امام(ره) بود. در این دوران افراد مختلفی به صحنة مبارزه پیوستند و بسیاری از آنها دستگیر شدند. مثلاً بنده سه بار در سالهای ۱۳۴۴ و ۱۳۵۰ و ۱۳۵۳ دستگیر شدم. ساواک در آنها سالها بسیار فعال بود و در نقاط مختلف، بسیاری از افراد زندانی شدند. به تدریج، آرمانها و شعارهای انقلاب تندتر میشد. همان اندازه که توطئهها و فعالیتهای رژیم، از نظر کمیت و کیفیت، افزایش مییافت، مردم نیز آگاهی بیشتری پیدا میکردند و خواستههای آنها هم تغییر میکرد. در واقع مردم رژیم را بیشتر میشناختند و مشخص میشد که مشکل رژیم، مشکل چند مورد قانونی نیست و مسئله عمیقتر از این حرفهاست.
به هر حال، مبارزه افت و خیز داشت و از سال ۴۶ و ۴۷ شرایط سختتر شد. مثلاً در سال ۴۹ آیتالله سعیدی شهید شد و بعد از آن، تعداد افرادی که به شکل علنی و غیرعلنی کشته میشدند، فراوان بود. حبسهای طولانی برای مبارزین در گرفته میشد. از سال ۱۳۵۰ به بعد، شکنجه همگانی شد. قبل از آن شکنجه محدود بود.
شما هم در جریان دستگیریها، مورد شکنجههایی از این قبیل قرار گرفتید؟
بله، اولینبار در سن هفدهسالگی در مشهد دستگیر شدم، که مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و دومین بار در سال ۱۳۵۰ در مشهد و ۱۳۵۳ هم برای سومین بار در تهران دستگیر شدم و مرا به کمیته مشترک بردند که در آنجا شکنجه در آخرین حدش بود. هزاران نفر اعم از جوان و پیر و زن و مرد در آنجا شکنجه شدند. اعدامهای رسمی هم وجود داشت.
در آن زمان، اهداف و چارچوب مبارزه را چگونه و بر چه اساسی تبیین میکردید؟
از همان ابتدا، مبارزه را علیه ظلم و ستم و بیدینی میدانستیم و به تدریج، مصادیق بیشتری را هم پیدا میکردیم، اما ماهیت مبارزه تغییری نکرد. در سخنرانیها هم همان مبارزه با ظلم و ستم مورد تأکید ما بود. مثلاً یکی از سخنرانیهایی که من در سال ۱۳۵۲ ایراد کردم و بسیار بازتاب داشت، نامهای از امام چهارم(ع) به ابن شهاب زهری بود که در آن از روحانیان وابسته به شدت انتقاد شده بود. حرفهایی که من در آن سخنرانی زدم، همواره مورد استناد بازجوها بود. البته من در آن سخنرانی به مصداق اشاره نکرده بودم، اما طرز بیان به شکلی بود که همه انطباق میدادند و کاملاً اثرگذار بود.
به هر حال ما مبارزه را به شکل مقابله با ظلم، ستم، تبعیض، فحشا و منکرات و … تبیین میکردیم. مثلاً همین که افرادی با کمترین انتقاد علیه رژیم، به صلابه کشیده میشدند، بهترین نشانه برای ظلم بود. نمونههای دیگری از ظلم بود که جنبة سیاسی نداشت. فقر و گرسنگی مردم بود. به طوریکه میشنیدیم بسیاری از مردم سیستان و بلوچستان از فقر و گرسنگی تلف میشدند؛ شبیه همان چیزی که اکنون در برخی مناطق آفریقا وجود دارد. حضرت امام(ره) چند بار به این موارد اشاره کرد. اینها مورد استناد ما هم قرار میگرفت. فحشا و منکرات از موارد دیگر بود، در آن زمان مدارس مختلط راهاندازی شد. تا آنجا که جشن هنر شیراز در سال ۱۳۵۰ جنجالبرانگیز شد. در رابطه با مسئلة اصلاحات ارضی، از آنجا که بسیاری از املاک، متعلق به وابستگان رژیم بود، تنها یک سری زمین را از گروهی از کشاورزان گرفتند که موجبات اعتراض آنها را برانگیخت. این اعتراض به نفع رژیم تمام شد و رژیم این مسئله را به شکل اعتراض مالکان بزرگ قلمداد کرد و شاهدی برای صحت کار خود گرفت. مسئلة دیگر، سهیم کردن کارگران در سود کارخانجات بود که کسی سراغ نداشت که حتی در یک مورد این کار انجام شده باشد.
در جریان این مبارزات و افت و خیزها چشماندازتان برای آینده و آرمانها چه بود؟
ما آینده را به شکل شفاف پیشبینی نکرده بودیم. مبارزه به قصد فرسوده کردن طرف مقابل آغاز شده بود و کسی از آینده اطلاع نداشت. مبارزه به شکل نسبتاً پیوسته در میان عامة مردم، دانشگاهیان و روحانیان ادامه داشت. در سال ۵۶، درگذشت دکتر شریعتی پیش آمد که بر روند مبارزه تأثیر گذاشت، به ویژه که او قبل از سفر به انگلستان، در همان سلولهای کمیته زندانی بود و بنده هم ایشان را آنجا دیده بودم. بعد هم فوت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی فرزند حضرت امام(ره) پیش آمد که تحول دیگری در سیر مبارزه ایجاد کرد. مردم به همین مناسبت در شهرهای مختلف، مجالس یادبود و بزرگداشت برپا کردند و خودبخود، نام امام بهطور علنی در محافل و سخنرانیها مطرح شد که قبل از آن به کلی ممنوع بود. در اینجا رژیم بیعقلی کرد و آن مقاله معروف «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات با هدف تحقیر امام چاپ شد که اثر عکس داشت. و پس از آن راهپیماییهای گسترده آغاز شد و در همه جا گسترش یافت. در همان زمان هم با روی کار آمدن دموکراتها در آمریکا، شرایط جدیدی از نظر سیاسی ایجاد شده بود و رژیم برای آرامتر کردن شرایط، آزادی زندانیان سیاسی را در دستور کار قرار داده بود. پیش از آن، زندانیان حتی اگر زمان آزادیشان رسیده بود، آزاد نمیشدند. بسیاری از دوستان ما، مدت حبسشان در زندان قصر تمام شده بود، اما آنها را به اوین برده بودند و در آنجا حبس بودند. به این زندان اضافی، اصطلاحاً «ملیکشی» میگفتند. خیلیها یکی دو سال زندان اضافی کشیدند. من هم قرار بود اوایل سال ۵۶ آزاد شوم، اما مطمئن بودم که مرا آزاد نمیکنند و باید به اوین بروم. همان زمان که در زندان قصر بودیم، آزادیها شروع شده بود. اعلام کردند کسانی که درخواست عفو بنویسند، آزاد میشوند. البته تقریباً هیچکس این کار را نکرد، اما مشخص بود شرایطی پیش آمده که قصد آزادی زندانیان را دارند، منتها میخواهند مفت نباشد و میگویند یک درخواست عفو هم بنویسید. من حدود یکی دو ماه زندان اضافه داشتم. این کارها به دلیل تغییر شرایط جهانی بود.
بعد از این آزادیها، حادثه آقا مصطفی که پیش آمد، تکان بزرگی به جامعه داد که دیگر قابل کنترل نبود. این روند ادامه یافت تا ۱۷ شهریور سال ۵۷٫
تغییر رژیم تقریبا از چه زمانی در ذهن شما شکل گرفت؟
از سال ۵۶ به بعد دیگر احساس کردیم که انقلاب روی دور تندش افتادهاست. این را میتوان هم از اعلامیههای امام درک کرد و هم از راهپیماییهای عظیمی که کمتر نظیر آن دیدهشده است. چه راهپیماییهای رسمی و چندمیلیونی و چه راهپیماییهای موردی و منطقهای که به صورت جنگ و گریز با مامورین صورت میگرفت. به واقع این زمان بود که مساله سقوط رژیم مطرح شد. و هر چه مردم به دوران پیروزی انقلاب نزدیک میشدند، چهرة آینده برای مردم روشنتر میشد. نخست حکومت اسلامی و بعد به تدریج در اعلامیههای امام «جمهوریت» مطرح شد، یعنی مشخص شد که نه تنها شاه باید برود، بلکه حکومت هم باید از نوع جمهوری باشد. این شرایط تا ۲۲ بهمن ادامه یافت.
گاه نسل جوان بیتدبیری مسئولین را به اهداف انقلاب نسبت میدهند، آیا این مساله میتواند اهداف انقلاب را تحت الشعاع قرار دهد؟
گاهی ما در رسیدن به اهداف با موانعی مواجهه میشویم از جمله بیتدبیریها، بیتجربگیها و…. بنابراین این نقصانها را نمیتوان به انقلاب نسبت داد.
ما انقلاب کردیم تا با ظلم و ستم و تبعیض بجنگیم، و از سوی دیگر نمیتوانستیم رژیمی را تحمل کنیم که با دین و دینداری مخالف است. ایده اصلی این بود که عدالت اجتماعی، حفظ استقلال در مقابل وابستگی، و آزادی که در زمان رژیم شاه وجود نداشت، محقق شود. عدالت یعنی اینکه هرکس به حق خود برسد، به شکل علمی و کاملا اکوسیستمی میتوان این مساله را مطرح کرد که هر اندازه موجود زنده هست، رزق و روزی هم وجود دارد. حضرت امیرالمومنین(ع) میفرمایند: « من هیچ جا نعمت متراکم ندیدم مگر این که در کنار آن گودالی از فقر و محرومیت وجود داشتهباشد.» یعنی اینکه در عالم طبیعت خداوند عدالت را برقرار کرده و این انسانها هستند که باید آن را پاس بدارند. امروز هم معتقدیم که اگر عدالت را در حق همدیگر رعایت کنیم گرسنگی، بیکاری، تورم و فساد مالی از سوی تعدادی انگشتشمار نخواهیم داشت، نمیخواهم همه این مسائل را به فقر نسبت دهم، اما باید پذیرفت که همه این مسائل نابسامانیهای زندگی است.
عدالت یعنی حاکمیت شایستهسالاری، و به صراحت در فرمایشات ائمه اطهار(ع) بر آن تاکید شدهاست، که مادامی که توانایی انجام کاری را ندارید، خود را در معرض انتخاب آن کار قرار ندهید. این در حالی است که در این زمینه ضربههای بسیار خوردهایم، و دولت گذشته مصداق کامل این قضیه است. حتی کسانی که از دولت پیشین حمایت کردهاند اکنون معترفند که اقتصاد نابسامان است و قبح دروغگویی و ریاکاری در نتیجه برخی سیاستگذاریهای اشتباه مدیران در جامعه کم رنگ شدهباشد. در حالی که ما در اوایل انقلاب شرایط خوبی را یافتهبودیم. و همدلی و رضایت اجتماعی بالایی شکل گرفتهبود. تا آنجا که به خاطر دارم که در اوایل انقلاب تصادفی که رخ میداد، راننده خسارت دیده پیاده میشد و میگفت به سلامتی امام خمینی از خسارت گذشتم. از این اتفاقات بسیار افتادهاست. اما امروز شاید شاهد پرخاش اجتماعی بیشتری باشیم، پروندههای کلاهبرداری و …. همه گواهی بر این مدعااست که ما عدالت را آنچنان که باید رعایت نکردهایم.
با این حال این قضاوت درستی نیست، که این بیتدبیریها را به انقلاب نسبت دهیم. درست است که ما انقلاب کردیم تا از یکسری مسائل رهایی یابیم، که یافتیم. ولی بیتدبیری برخی مسئولین را نمیتوان به پای انقلاب گذاشت. انقلاب مقدس است همانگونه که اسلام مقدس است. آیا میشود گفت که چون امروز رفتار برخی از مسلمانان در جهان اشتباه است، پس اسلام هم اشتباه بود؟
خیر، این قضاوت درستی نمیتواند باشد. انقلاب امر مقدسی است که متاسفانه در برخی از دولتهای گذشته به آرمانهای آن عمل نشد و ما بازخوردهای آن را امروز در جامعه شاهد هستیم.
به اعتقاد شما باید چه میشد که نشد؟
ما باید برگردیم به انقلاب. اگر بخواهیم یک مقدار عملیاتی تر حرف بزنیم باید به قانون برگردیم.
که در انقلاب هم بسیار مورد تاکید بود؟
بله، قانون محصول رای و نظر قانونگذاران است و قانونگذاران هم منتخب مردم هستند، لذا نظر آنها احترام دارد. ازجمله مصداقهای عدل اجرای قانون برای همه، به صورت یکسان است، اگر این مورد رعایت شود، جلوی ظلم گرفتهمیشود.
روایت است که از معصوم(ع) سوال میشود که آیا مومن ممکن است دزدی کند فرمودند: «ممکن است». گفتند ممکن است مشروب بخورد، زنا کند فرمودند: «ممکن است». گفتند ممکن است دروغ بگوید، فرمودند: «خیر، چراکه دروغ مادر همه گناهان است».
اساسا دروغ وسیلهای برای توجیه و سیر گناهان در جامعه است. اگر دروغ کنار گذاشتهشود، جایی برای گناهان دیگر باقی نمیماند. مساله عمل به قانون هم به همین صورت است اگر عمل به قانون به طور یکسان اجرا گردد، مشکلات حل خواهدشد. ترویج قانونمداری به صورت دستوری هم ممکن نیست و باید در این رابطه اقدامات فرهنگی صورت گیرد.
کار فرهنگی اساس همه کارها حتی کارهای سیاسی است. چیزی که اغلب به دوستان میگویم این است که اگر به دنبال کار سیاسی هستید، کار فرهنگی کنید، سیاسیترین کارها، کار فرهنگی است.
خود انقلاب چقدر در مسیر فعالیتهای سیاسیاش از کارهای فرهنگی بهرهبرد؟
بسیار زیاد، سخنرانیها، اعلامیهها، فعالیتهای مذهبی همگی مایه فرهنگی دارد و جدای از فرهنگ نیست. طلبهها، دانشگاهیان، جلسات، مساجد، روضهخوانیها و …. همه کارفرهنگی بود. در این مرحله آیتالله شهید مطهری و در برههای یعنی از سال ۵۰ به بعد هم دکتر شریعتی نقش بسیار داشتند. که عمدهکارهایش مربوط به نسل جوان بود. اما آیتالله شهیدمطهری علاوه بر نسل جوان عموم را هم مد نظر داشت.
شما الان هم این تاثیرات را میبینید؟
این تاثیرات چون شکل و محتوایش عوض شده، طبیعتا نه، تمام شدهاست. این خود بحثی تخصصی است و باید نشست و آسیبشناسی کرد.
برای اینکه برد فرهنگی اهداف انقلاب همیشه به قوت خود باقی بماند، آیا در حوزه فرهنگ باید به همان شیوههای قبل عمل کنیم؟
هیچ وقت نمیتوان مراحل گوناگون را کپی کرد، و کلیشهای کارها را پیش برد. به اعتقاد من در این زمینه باید یک عده استراتژیست تصمیمگیری کنند. امروز نخست باید مشخص
شود که کجا قرار داریم؟ وقتی موقعیت مشخص شد، کیفیت کار هم تعیین خواهد شد. بیشک درمان همه دردها کار فرهنگی است. هر چند که در زمینه فرهنگ هم انحرافهایی ایجاد شده، و حرفهایی با ورژن سابق دیگر جوابگو نیست، لذا باید شکل و شمایل مسائل فرهنگی را به روز کنیم.
پس از روی کار آمدن دولت جدید ما شاهد نوعی همدلی و رضایت اجتماعی بودیم، با توجه به بحثی که پیرامون رضایت اجتماعی و همدلی در دوران اوایل انقلاب داشتید، چقدر به آینده امیدوار هستید؟
ما همین اندازه خوشبین هستیم که وضع نسبت به گذشته بهتر شده است، و اگر مسئولین و دولت به همین روال ادامهدهند، با موقعیت مطلوبتری هم مواجه خواهیمشد. البته مشروط به اینکه به چند گزینه محدود تکیه نشود، و تمام مشکلات در کاهش تورم و بیکاری خلاصه نگردد، چرا که ما با مجموعهای از مشکلات دست و پنجه نرم میکنیم، و در راس آن، مشکلات فرهنگی نمود مییابد، که برطرف کردن آنها، بقیه مسائل را هم حل خواهد کرد.
«کار فرهنگی» تعداد مخالفانی را که به صورت بیاثر و جاهلانه با روند جدید، مخالفت میکنند، کاهش میدهد. لذا راهکار امروز جامعه برای اصلاح مخالفین نیز «کار فرهنگی» است.
انتهای پیام