خرید تور تابستان ایران بوم گردی

مغاک و مصاف زبان‌های قدرت | محمدرضا تاجیک

«محمدرضا تاجیک»، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه در یادداشتی با عنوان «مغاک و مصاف زبان‌های قدرت» که برای انتشار در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

یک

در یکی از افسانه‌ها آمده است که مردم بابِل برای ورود به دنیای خدایان دست به ساخت برج بلندی زدند، اما این اقدام خشم خدایان باستان را برمی‌انگیزاند و موجب می‌شود که در اثر حادثه‌ای مانند زمین‌لرزه یا صاعقه زبان‌های متعدد پدید بیاید و مردم بابِل دیدند که زبان یکدیگر را نمی‌فهمند، و بنابراین، پراکنده شدند.

مطابق یک قصه‌ی دینی، نمرود پادشاه بابل که با ساختن برج بلندی قصد جدال با خدای آسمان‌ها را کرده بود، مردم خود را در معرض عذاب الهی قرار داد که دیگر زبان یکدیگر را نمی‌فهمیدند. در انجیل آمده است که «خداوند به نسل بشر دستور داده بود که در زمین پراکنده شوند، اما انسان‌ها در یک‌جا جمع شدند و اقدام به ساختن برج بابل کردند تا به بهشت برسند و خداوند زبان‌های مختلف را پدید آورد و آن‌ها را روی زمین پراکنده ساخت.»

داستان‌های افسانه‌ای برج بابِل، تنها یک راه و مسیر واحد را برای دست‌یابی به دنیای خداوندان معرفی می‌نمایند؛‌ راه و مسیری که شاخصه‌ی مهم آن یک زبان واحد است. ارتباط این داستان به موضوع زبان و عذابی که بر مردمان اطراف آن برج نازل گشت، که دیگر زبان یکدیگر را نمی‌فهمیدند، در واقع، امر پیام‌آور این مدعا نیز می‌تواند باشد که داستان برج بابِل داستان دست‌یابی به قدرت، حتی تا مقام خدایی، است، که تنها از طریق یک زبان خاص که «زبان قدرت» می‌باشد امکان‌پذیر است.

در حقیقت، داستان برج بابِل و مسیر مارپیچ و پله‌واری که برای صعود پادشاه آن‌زمان ساخته شده بود، راه دست‌یابی به مدارج بالای قدرت را که تنها از طریق تکلم با یک زبان و فرهنگ امکان‌پذیر است، نشان می‌دهد. داستانی که همواره در طول تاریخ تکرار شده است و نشان داده است که زبان قدرت زبان مشخصی است و واژه‌ها و فرمول‌بندی‌های خاص خود را دارد و برای صعود از پلکان قدرت باید آن‌را به‌خوبی یاد گرفت و تکرار نمود.

دو

در ایرانِ امروز، بسیاری از اصحاب سیاست، در اثر صاعقه‌ی قدرت و منغعت، زبان‌های متکثر و متقاوت و متخالفی یافته‌اند و امکان کنش ارتباطی تفاهمی و گفت‌وگویی از آنان سلب شده است.

اگرچه تمامی این بازی‌پیشگان سیاسی بر این باورند که زبان قدرت (همین‌جا اضافه کنم وقتی از زبان قدرت سخن می‌گوییم، آن‌را به زبان گفتاری و نوشتاری محدود نمی‌دانیم، بلکه به زبان کرداری و رفتاری و زبان بدن نیز، دلالت می‌دهیم) نقش بسیار تعیین‌کننده و موثری در طی مارپیچ برج قدرت ایفا می‌کند، اما برخی این زبان را زبانی زبونانه می‌فهمند، بعضی دیگر، چاپلوسانه، و عده‌ای نیز، سالوسانه، متملقانه، ذلیلانه، متلونانه، متکدیانه، ملتمسانه، متکبرانه، مستبدانه، خشونت‌مندانه، و….

از این‌رو، ساحتِ سیاست و قدرت در تاریخ اکنون ما، عرصه‌ی مغاک و مصاف میان زبان‌های قدرت آن گروه از مردمانی است که، یا پرمکر و زرق و تلبیس‌اند و چون زحل رو سیاه و منحوس‌اند، گرچه برتر ز اوج برجیس‌اند، یا خواجگان بی‌فضل را مانند که جز لاف‌پیمایی و ژاژخایی و پرگویی و پرمدعایی و یاوه‌گویی و ترهات‌درمانی، سرمایه‌ی دیگر زبانی و بیانی ندارند، و یا هم‌چون آن نامردمان بداخلاقی هستند که زبان‌ قدرت‌شان از هر تیغ تیزی، برنده‌تر و کشنده‌تر است و در فراز و فرود هر بیان و کلام‌شان جهنمی برپاست.

طنز تلخ این تفرق و تشتت زبانی (یا ناهم‌زبانی) زمانی خود را بیش‌تر نمایان می‌کند که در میان همگنان آشنا با هم و هم‌مسلکان هم‌صدا با هم، در آستانه‌ی توزیع و تقسیم و تفیض و تقدیم قدرت، جاری می‌شود.

در این شرایط، مصاف زبان‌های قدرت می‌نشناسند دوست از دشمن و خودی از غیرخودی و یار غار از خار راه. همه با دشنه‌ی زبان بر هم زخمه می‌زنند، همه گرگ یکدیگر می‌شوند و جنگ همه علیه همه راه می‌اندازند.

به‌عنوان موردشناسی، تاملی در تغییر و تحول زبانی در آستانه‌ی انتخابات‌ها داشته باشید. در این ایام تسابق بزرگی برای ساختن برج بابل بلندتر و بالارفتن از آن، توام با پایین‌کشیدن رقیب، برپاست.

در همین ایام است که زبان‌های قدرت سخت در کارزار کشیدن لنگ و شورت حیثیتی و شخصیتی و آبرویی و اعتباری همدیگر می‌شوند، نهان یکدیگر را آشکار می‌کنند، بازار مکاره‌ی پرونده‌سازی و پرونده‌بازی راه می‌اندازند، دوگانه‌ها می‌سازند، یکدیگر را از روی مارپیچ برج بابل به زیر می‌افکنند، و تئاتر مواجهه‌ی زشت و خشن و بی‌اخلاق و روح‌آزار و باورسوزی به نمایش می‌گذارند و در همان حال، مردمان را به تمنا و طلب خویش می‌خوانند.

مثلِ اینان در این حالت، مثلِ آن مرد خشن و زشت و بی‌پولی است که با صدایی زمخت و دهشتناک از لطیفه‌ای می‌خواهد که با او همره و همراه و همدم و همسر شود.

سه

در پرتو آن‌چه گفتم، می‌خواهم به طرح این پرسش خطر کنم که چنان‌چه در این شرایط، بسیاری از مردم تمایلی به تماشای این تئاتر مواجهه کمیک-تراژیک نداشته باشند، آیا مشکل را باید در جهالت یا خیانت آنان جستجو کرد یا در ایفای نقش‌های توام با خشونت و عداوتِ برخی از بازیگران تئاتر؟

در بیانی رانسیری، آیا زمانی که با تماشاگر منفعل یا تماشاگر-تماشاگر مواجه می‌شویم و هیچ انگیزه و انگیخته‌ای در آنان برای بدل‌شدن به تماشاگر-بازیگر نمی‌یابیم، مشکل را باید متوجه تماشاگران دانست یا بازیگران و کارگردانان و سناریونویسان؟

تردیدی نیست که در ایران امروز، بسیاری از کسانی که مردمان را برای بالارفتن خوبش از برج بابل و تصرف منزلت خدایگانی، به حضور فعال و خسنگی‌ناپذیر در تمامی مراحل مارپیچ قدرت فرامی‌خوانند، خود عامل تشتت و توقف و تخطی و تمرد آنان هستند.

شاید زمان آن فرارسیده که این برج‌نوردان که از رسم و آیین و ادب و آداب راستین طریق و طریقت (یا زبان واحد) قدرت چیزی نمی‌دانند، به خویش به‌مثابه یک «مشکل» آگاه گردند و برای جاری‌شدن رود خروشان مردمان، از میان برخیزند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا