سنهکا؛ عالمِ «بیعمـل» یا «عـامل»؟
رضا دانشمندی، در یادداشتی که ترجمه و اقتباسی از مطلب «نیل برتون» است و در اختیار «انصاف نیوز» قرار داده، نوشت:
فلسفۀ رواقی تأثیر انکارناپذیری بر تاریخِ اندیشۀ غرب داشته است (دکارت، اسپیـنوزا، لایبنیتس، شوپنـهاور، آدام اِسمیت و جان استورات میـل). در زمینـۀ «سلامتِ روان»، رواقیگری الهامبخشِ رایجترین شکلِ درمانِ گفتاری، یعنی رفتاردرمانِ «شناختی» است. «آرون تمکین بک»، پدرِ مکتبِ «سی.بی.تی.» نوشت: بنیانِ فلسفیِ رفتاردرمانیِ «شناختی» رواقیگری است.
آثارِ «لوکیوس آنائوس سنهکا»(1) از نخستین منابع برجستـه، دربارۀ «رواقیگریِ» باستان است. پس از او «اپیـکتتوس»(2)، امپراتور «مارکوس اورلیوس»(3) و «موسونیـوس»(4) قرار دارند. گرچه او فروزانترین است، اما مشاجرهانگیزترین هم هست. پیش از آنکه «نرون»(5) او را وادار به خودکشی کُند، ثروتمندترین مرد امپراتوری روم بود. اما چگونه میتوان خلاء میانِ کُنش سیاسی این فیلسوفِ رواقی و آموزههایش را توضیح داد؟
نخستین سالهایِ زندگی
«سنهکا» -مشهور به سنهکایِ رواقی یا جوان- احتمالاً چهار سال پیش از میلاد عیسی مسیح و در «کوردوبا» (که بعدها عربها آن را «قُرطَبه» تلفّظ کردند) در جنوب اسپانیا/اندلس زاده شد. پدرش -سنهکایِ مَهین/سالمند(6)- در زمینۀ «بلاغت» و «تاریخ روم» صاحب آثاری بود. او سه پسر داشت: برادر بزرگتر سنهکا -«لوسیوس جونیوس گالیو نواتوس» معروف به «گالیو»(7)- سیاستمدار و سناتور بود و برادر کوچکترش «مارکوس آنائوس مِلا»(8)، پدرِ شاعرِ پُرآوازه «مارکوس آنائوس لوکانوس»در انگلیسی «لوکان» گفته میشود.
جوانیِ سنهکا در شهر رُم سپری شد. «آتالوس رواقی»(10)، «سوشن»(11) و «پاپیریوس فابیانوس»(12) آموزگارانش بودند. او دستکم دو دهۀ نخستِ زندگی خود را با سلامتی کامل [جسمانی] نگذراند و در این سالها ناخوشاحوال بود -چهبسا مبتلا به «سِل» با پیشزمینۀ «آسم» بوده است. سنهکا از اواسط بیست سالگی، چند سال در شهرِ بندری «اسکندریه» همراه خاله و شوهرخالهاش -«گایوس گالریوس» حاکم مصر- زندگی کرد. این سه در سال 32م. قصد بازگشت به رُم داشتند، البته «گالریوس» درمسیر غرق شد و بهمقصد نرسید.
ورودِ ناکام به دنیایِ سیاست و نفیِ بَلَد!
چند سال پس از بازگشت، سنهکا رئیسِ مالیه شد و زمینۀ سناتوریش فراهم گشت.
بهگفتۀ تاریخنگار یونانیتبار «دیوکاسیوس»(13)، سنهکا «که سرآمد خِردمندانِ روزگار خود بود و بر بسیاری از دانایانِ پیشین برتری داشت»، در مجلس سنا چنان شیوا سخن راند که امپراتور «کالیـگولا»(14) [سومین امپراتور روم] حُکمِ اعدامش را صادر کرد، البته بیدرنگ حکمش را پس گرفت؛ چراکه از بیماریِ لاعلاجِ سنهکا آگاه شد.
وارثِ تاجوتختِ «کالیـگولا»، عمویش «کلودیوس»(15) بود [سال 41م]. ملکۀ جدید، «والریا مسالینـا»(16)، بانویی فتنهگر بود و برای کاستن از قدرتِ سنهکا، او و خواهر امپراتور «کالیگولا» -یعنی «جولیا لیویلا»(17)- را به «بیعفـّتی» متّهم کرد. حکمِ سنا اعدامِ سنهکا بود، اما امپراتور «کلودیوس» هم دستش را به خون او نیالود و سنهکا را به جزیرۀ «کورسیکا»(18) فرستاد.
سنهکا در تبعید، مرگ برادر دستیار ادبی امپراتور «کلودیوس» را بهانه قرارداد و برای «پولیبـیوس»(19) نامه نوشت، چهبسا سنهکا امیدوار بود با پادرمیانی این تاریخنویسِ برجسته از تبعید بازگردانده شود.
«نرون» وارد میشود!
در سال 49م.، پس از سقوط «مسالینـا»، دختر دیگر «ژرمنیکوس ژولیوس سزار» و خواهر «کالیـگولا» و «جولیـا لیویلا»، یعنی «آگریپـینای جوان»(20)، با عمویشان امپراتور «کلودیوس» ازدواج کرد. «کلودیوس» از برادرش «ژرمنیکوس»، یعنی پدر «آگریپینا» هم بزگتر بود -گویا در روم باستان ازدواجِ «عمو» و «برادرزاده» خوشایند و اخلاقی نبوده و صرفاً با تصمیم سنا و بهانههایِ مصلحتآمیزِ سیاسی موجّه میشده است. «آگریپـینا» که به «زیبای مرگبار» و «بانوی توطئهگر و آهنین» مشهور شد، با فرزندش «نرون» به قصر امپراتور رفت، سنهکا را فراخواند و این حکیم رواقی را به آموزگاری پسرک دوازدهسالهاش گمارد.
با فوتِ مشکوک «کلودیوس» در سال 54م. «نرون»ِ هفده ساله بر تختِ سلطنت [پدرخواندهاش] تکیه زد. سنهکا که اکنون مشاورِ امپراتور جوان شده بود، همراه با «سکستوس افرانیوس بوروس»(21)، فرماندۀ گارد «پرتورین» [سپاه ویژۀ فرمانروایان روم باستان] حکمرانی مطلوبی را برای پنج سال رقم زدند.
در سال 58م.، سناتور «پوبلیوس سویلیوس روفوس»(22) -که از نزدیکانِ امپراتور «کلودیوس» بود- سنهکا را به فساد مالیِ گستردهای متـّهم کرد. او نکوهشگرانه میپرسید: «چگونه سنهکا در طی چهار سال التزامِ رکابِ امپراتور، سیصد میلیون سسترس [سکۀ طلای روم باستان برابر یکچهارم دیناریوس] انباشته؟ این ثروتاندوزی پیامدِ کدام حکمت و فلسفه است؟» واکنشِ سنهکا، تحت تعقیب قراردادن او بود -که به جزایر «بالئاریک»(23) تبعید شده بود.
امپراتور «نرون» در سال 59م. مادرش «آگریپـینا» را کُشت. سنهکا نطقِ تبرئهآمیزی برایش نوشت که در مجلس سنا خواند. سخنرانی به اندازهای هنرمندانه تنظیم شده بود که سناتورها برای تبریک قتل مادرش به جنبوجوش درآمدند.
زوال و خودکشی
با مرگ فرماندۀ گارد ویژۀ امپراتوری -«سکستوس افرانیوس بوروس»- در سال 62م.، سنهکا باقیماندۀ نفوذِ مهارکنندهاش بر «نرون» را هم از دست داد. او با ترسولَرز و وِردوجادو، دو بار درخواستِ بازنشستگی کرد؛ بار اول در همین سال و بار دیگر در سال 64م.، و هر دو با مخالفتِ «نرون» مواجه شد. با وجود این، او مدبّرانه تقریباً تمام وقت خود را در باغش در حومۀ شهر گذراند و به نگارشِ «رسالههایِ اخلاقی لوسیلیوس»(24) پرداخت.
غیبتهای طولانی سنهکا در دادگاه سوء ظنِّ «نرون» را برانگیخت. هنگامیکه در سال 65م.، توطئه [گایوس کالپورنیوس] «پیـسو»(25) -سیاستمدار و سناتور برجستۀ رومی- برای ترور «نرون» لورفت، امپراتور در نخستین موج نوزدهتن را بهمرگ محکوم کرد که در میان آنها سنهکا و برادرزادۀ شاعرش «لوکانوس» بودند. در پایان همین سال سنهکا، دو برادرش و «لوکانوسِ» 25 سالهاش مجبور به خودکشی شدند.
به گفتۀ سیاستمدار و مورّخِ شهیر «تاسیـتوس»(26)، سنهکا مرگِ «سقراط» را الگویِ خود قرار داد؛ با دوستانش به گفتوگویی فلسفی پرداخت و آنها را بهعلّتِ فورانِ عواطف و احساساتشان سرزنش کرد. او رگش را زد، سپس رگ دیگری را برید و بعد چند رگ دیگر را، اما خونریزی به اندازهای نبود که سبب مرگش شود. حالا با احساسِ دردی شدید، مقداری «شوکران» نوشید، اما این سم نیز کارگر نشد. سرانجام برای فراخیِ رگها و کاهش درد، سنهکا خود را در آب گرم غوطهور ساخت و سرانجام بر اثرِ خفگی مُرد.
همسرش «پومپـیا پائولینـا»(27)، که اواخر زندگی با او ازدواج کرده بود، کوشید تا همراهِ واپسین سفر سنهکا شود، اما «نرون» دستور داد که او را نجات دهند و زخمهایش را پانسمان کنند.
میـراث
سنهکا حکیمانه از فرجام کارش آگاه بود، به همین علّت در سالهایِ پایانیِ زندگی، برای جاودانشدن در تاریخ سخت کار میکرد. خودکشی طراحیشدۀ او هم شاید بخشی از پروژۀ جاودانگیاش باشد. پس از مرگِ سنهکا، آثارش محبوب شدند و به گفتۀ «کوئینتیلیان»(28)، در دستان هر جوانی کتابهای او دیده میشد.
«حکیمِ عامل» یا «عالمِ بیعمل»؟
اتـّهامِ «عالمِ بیعمل»بودن و ناهمخوانی گفتار (فلسفه) و رفتارِ (کُنشِ سیاسی) سنهکا، برجستهترین نقدی است که برایِ قرنها دامان این حکیمِ رواقی را رها نکرده است. چه بسا گفته شود فاصلۀ زیادی میان مشاورِ پولکی و لافزَنِ «نرون» [مقامِ تحقـُّق و عمل] و حکیمِ رواقیِ سازگار و مهربان بیان شده در آثارِ سنهکا [مقامِ نظر] جود دارد.
در دفاع از سنهکا
- نخست، چهبسا سنهکا بیآبرو شده باشد، همانگونه که برای «سقراط»(29) رُخ داد و تلاشهایِ «افلاطون»(30) و «گزنفون»(31) مانع مخدوششدنِ چهرۀ حکیم بزرگ یونان گشت. تصویر «سقراط» در آثارِ «آریستوفانیس»(32) -نمایشنامهنویس- شباهتی به «سقراطِ» نجیب، اصیل و پرشور در «آپولوژیِ»(33) ندارد -رسالۀ دفاعیۀ سقراط بهقلم افلاطون.
- دوم، در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهای/غیرِ تسلیمورضا کو چارهای»؛ در برابر «نرون» سفـّاک، سنهکا چه چارهای داشت؟ حتی اگر در سالهایِ نخستِ امپراتوریِ «نرون»، سنهکا میتوانست از قدرت دور شود، شاید در ادامه خود را مکلّف میدید که بماند و تا حدِّ ممکن امپراتور خونخوار را مهار کند -و به نظر میرسد که دستِکم در پنج سال نخستِ امپراتوری، «نرون» برای ایجاد آرامشِ نسبی وامدار سنهکا و «بوروس» بوده است.
- سرانجام، سنهکا هرگز مدّعی نبود که حکیمی بصیرست، یا حتی زندگیِ همساز با فلسفهای دارد. سنهکا در بیستوهفتمین نامه به «لوسیلیوس» فروتنانه مینویسد: «در همان بخشی [از بیمارستان] که سایرین بستری هستند، من هم روی تختی درازکشیدهام، درمورد دردِ مشترکمان سخن میگویم و راههایِ درمان را با بیماران درمیان میگذارم».
در نامۀ هشتادوهفتم، سنهکا از خجالتزدهشدنش میگوید، وقتی گاری روستاییاش که قاطری آن را به جلو میبرد از کالسکۀ مُجلَّلی میگذرد. او اذعان میکند که «سرخشدن و شرمندگیام گواه آن است که رویهها و عادتهایی که ستایش و تأییدشان میکنم، در خودم درونی و پایدار نشده است. کسی که در گاریِ کهنه سرخ میشود، با کالسکهای گرانقیمت به خود میبالد و غرِّه میگردد. تا کنون فقط کمی پیشرفت داشتهام. هنوز نمیتوانم به چیزی که نیستم، وانمود نکنم و نظرِ مسافران برایم مهم است…».
«دانتـه»(34) در «کُمدیِ الهی»، «سنهکایِ اخلاقی» را در دِژ باشکوه و نفوذناپذیری در برزخ قرارمیدهد. آنجا سنهکا برای همیشه جایی میان زمینوآسمان، همراهِ «لوکانوس» و سایر بیدینانِ پرهیزکار مانند «سقراط»، «افلاطون» و «سیسرو»(35) در قلعۀ سترگِ ذهن میمانند.
پ.ن.:
Instagram: reza.daneshmandi
X(Twitter): DaneshmandiReza
User ID inTelegram: @rezadaneshmandi
Lucius Annaeus Seneca
2.Epictetus
3.Marcus Aurelius
4.Musonius
5.Nero
6.Seneca the Elder
7.Gallio (Lucius Annaeus Novatus)
Marcus Annaeus Mela
9.Marcus Annaeus Lucanus
10.Attalus the Stoic
11.Sotion
12.Papirius Fabianus
13.Cassius Dio
14.Caligula
15.Claudius
16.Valeria Messalina
17.Julia Livilla
18.Corsica
19.Polybius
20.Agrippina
21.Sextus Afranius Burrus
22.Publius Suilius Rufus
23.Balearic Islands
24.Letters to Lucilius
25.Gaius Calpurnius Piso
26.Tacitus
27.Pompeia Paulina
28.Quintilian
29.Socrates
30.Plato
31.Xenophon
32.Aristophanes
33.Apology
34.Dante
35.Cicero
انتهای پیام