آلبرت شوایتزر و سرآغاز اخلاق
صدیق قطبی، نویسنده، در کانال تلگرامیاش (عقل آبی) نوشت: «فصل خشکسالی و بیبارانی بود. در یکی از سفرهای طولانیمان برای کمک به نجات جان آفریقاییان، قایقمان آهسته و سنگین در طول رودخانه بهپیش میرفت و در آن آبهای کمعمق، بهزحمت، راهش را از میان آبراههای بین کرانههای شنی میگشود. من در کفِ قایق نشسته بودم و، غرق در اندیشههایم، میکوشیدم مفهومی پایهای و جهانشمول از اخلاق بیابم که در هیچ فلسفهای نیافته بودم. برگههای کاغذ را، یکی پس از دیگری، با جملههایی غیرمرتبط با یکدیگر سیاه میکردم، فقط به این منظور که ذهن خود را بر موضوع متمرکز نگاه دارم. روز سوم، وقتی خورشید غروب میکرد، و درست در لحظهای که ما راه خود را بهسختی از میان گلهای اسب آبی میگشودیم، ناگهان و بیمقدمه، عبارتِ «حرمتِ حیات» در ذهنم جرقه زد. درِ آهنین گشوده شده بود: راهِ بیشهزار، دیگر، نمایان بود. اکنون راهِ خود را بهسوی اندیشهای که، در آن، اخلاق و آشتی و جهان و زندگی شانهبهشانهی هم داشتند یافته بودم.» (ص۳۵_۳۶)
«احترام به رنج آدمی و زندگی او، احترام به کوچکترین و ناچیزترینِ مخلوقات، باید، از این پس، قانون عالی و خدشهناپذیر برای حکومت بر جهان باشد.» (ص۳۶)
«جز با دلی آکنده از احترام نمیتوانم با زندگی مواجه شوم. نمیتوانم با هر آن چیزی که زندگی نام دارد همدلی نکنم. و اینْ سرآغاز و زیربنای اخلاق است.» ( ص۳۷)
«سنگ بنای اخلاق این است که خود را با هرآنچه در اطرافمان میگذرد نهتنها در زندگیِ آدمیان، بلکه در زندگیِ تمامی موجودات یکی بدانیم.» (ص۳۸)
«هر مذهب یا فلسفهای که بر پایهْ حرمت حیات بنا نشده باشد مذهب یا فلسفهای راستین نیست.» (ص۳۸)
هنوز به مدرسه نمیرفتم که این پرسش ذهنم را انباشته بود که چرا نیایشها و دعاهای شبانهام فقط باید در حق انسانها باشد. هنگام خواب، بعد از اینکه مادرم به همراه من دعا میخواند و مرا میبوسید و شببهخیر میگفت، من در دل دعایی را زمزمه میکردم که خود سروده بودم و در حق همهٔ موجودات زنده بود: «ای پدر آسمانی، هر چیزی را که نَفَس دارد حفظ و متبرک کن، آنها را از شرّ بدیها حفظ کن، و بگذار آرام بخوابند.»(ص۴۰)
«در آینهی هر چیزی، چهرهی خود را ببینید. سوسک مردهی کوچکی که بر سر راهتان افتاده- او نیز روزی موجود زندهای بوده است که، مثل شما، برای بقای حیاتش تلاش میکرده، مثل شما از گرمای آفتاب لذت میبرده، و مثل شما ترس و درد را میشناخته است. و اکنون جز مادهای در حالِ تلاشی و فروپاشی نیست- و شما نیز روزی، دیر یا زود، چنین خواهید شد.» (ص۴۱)
«بیایید به رازِ زندگی خود به راز پیوندی بیندیشیم که بین ما و کلّ حیاتکه دنیا را انباشته برقرار است. آدمی چگونه میتواند، جز بر اساس اصل «حرمت حیات» با زندگی خود و زندگی هر موجود دیگری که پیرامون اوست مواجه شود؟» (ص۴۳)
▪️(حرمت حیات، گزیدهای از سخنان آلبرت شوایتزر، گزینش نورمن کازینس، ترجمه شهرام نقش تبریزی، نشر شور، ۱۴۰۱)»
انتهای پیام