موسونیـوس؛ حکیـمِ تبعیـدی
رضا دانشمندی، در یادداشتی که ترجمه و اقتباسی از مطلب «نیل برتون» است و در اختیار «انصاف نیوز» قرار داده، نوشت:
مکتبِ «رواقیگریِ»(1) باستان چهار منبع اصلی دارد: «موسونیوس»، «اپیکتـتوس»(2)، «سِـنِهکا»(3) و «مارکوس اورلیوس»(4)، که نخستین حکیم مبهمترین یا نادیدهگرفتهشدهترین است. اما، این معلّمِ بزرگِ رواقیـان که بود؟
آغاز
«گایوس موسونیوس روفوس»(5)، در سال 25م. در «اتروریا»(6) در خانوادهای از سوارکاران رومی به دنیا آمد -او و «سِنـِهکا» و «اپیکتتـوس» همعصرند. درجوانی از سلامتِ روحِ مردمان پرسوجو میکرد و خودش میگفت که با کلبیمسلکان(7) همدلی بیشتری داشته تا رواقیان. اما، در اواخر زندگی، به عنوان آموزگارِ رواقیگری در شهر «رُم» شناخته میشد.
هنگامیکه در سال 60 م.، امپراتورِ شکّاک «نرون»(8)، پسر عموی رواقیمسلکِ خود «روبلیوس پلاتوس»(9) را تبعید کرد، «موسونیوس» همراه دوستش به آسیای صغیر (ترکیـه) رفت و پس از مرگِ «پلاتوس» در سال 62م. به «رُم» بازگشت.
تبعیـد دوم و سوم
در سال 65م.، وقتی کودتایِ سناتور «گایوس کالپورنیوس پیـسو»(10) فاش شد، «نرون»، «سِنـِهکا» و هجده نفر دیگر را به مرگ محکوم کرد. اگرچه موسونیوس در این توطئه دخالتی نداشت، ولی به جزیرۀ زیبای «گیاروس»(11) در دریایِ «مدیترانه» تبعید شد -جایی شبیه به جزیرۀ «آلکاتراز» و زندان مشهورش در خلیـجِ «سانفـرانسیـسکو».
با وجود این، گویا تبعید به جزیرهای در مدیترانه برای موسونیوس ناخوشایند نبود. او در یک سخنرانی با عنوان «چرا تبعید سراسر شروزیان نیست» میگوید تبعید نه سببِ محرومیتِ ما از آب، زمین، هوا، خورشید و ستارگان میشود ونه ما را از همنشینیِ سایر انسانها محروم میسازد، چهبسا دوری از زندگی پرتجمـّل، درمانگر بسیاری از بیماریهایِ جسموروح ما هم باشد. مهمتر اینکه تبعیـد مانعِ برآوردنِ نیازهایِ اصلی و واقعی انسان نمیشود وآدمی را از فضیلتجویی باز نمیدارد. برعکس، فراغتِ بیشتری فراهم میسازد تا بیاموزد و نیکوکاری کُند.
افرادِ کاردان، هرجا باشند کارداناند، اما برای فرد بیتدبیر، تبعید و غیرتبعید تفاوتی ندارد، او خود مسبّبِ بدبختی خویش است. بنابراین، آنچه سبب ترس و وحشت آدمی میشود، بیتدبیری و اهمال است، نه تبعیـد.
«نرون» در ژوئن سال 68م. ناگزیر خودکشی کرد. سال بعد، سالِ «چهارامپراتور»(12) نامیده شد؛ چراکه چهار فرمانروا در همین سال بر هم شوریدند و جایگزین هم شدند. نخست، «گالبـا»(13) بر تخت نشست و موسونیوس هم به «رُم» بازگشت. گارد ویژۀ امپراتور [پرتورین] بر «گالبا» شورید و «مارکوس سالویوس اتو سزار آگوستوس»(14) جایش را گرفت. «آلوس ویتلیوس ژرمانیکوس»(15) «اتو» را به زیرکشید و خود مغلوب «تیتوس فلاویوس وسپاسیانوس»(16) شد.
در سال70م.، موسونیوس «اگناتیوس سلر»(17) را متـّهم و محکوم کرد. او خود را رواقی میخواند اما، با «نرون» برای از بین بُردن «بارئا سورانیوس»(18) و دخترش «سرویلیا»(19) تبانی کرده بود.
سومین و درازمدتترینِ تبعید موسونیوس در سال 71م. رُخ داد. امپراتور «وسپاسیانوس» فیلسوفانِ بسیاری را از رُم تبعید کرد، و «سوریه» سومین تبعیدگاه حکیم رواقی شد.
در سال 79م. بیماری، «وسپاسیانوس» را ازپایدرآورد و فرزندش «تیتوس وسپاسیانوس سزار»(20) جانشین پدر شد. موسونیوس هم به شهر رُم بازگشت و در حدود سال 100م. درگذشت.
شیوۀ آموزش
موسونیوس استاد پُرآوازهای بود. تأثیر او بر دو شاگرد نامدارش، «اپیکتـتوس» و «دیوکریسوستومِ»(21) (همهچیزدان) انکارناپذیرست.
حکیمِ رواقی اغلب برای تشخیص جویندگانِ شایستۀ دانایی، آنان را از زادگاهشان دور میکرد. وقتی «اپیکتـتوسِ» جوان از حکمتِ این کار پرسید، گفت که دوری از زادگاه، خانه و کاشانه ثمرات بسیاری برای فردِ هوشمند دارد.
حکیم رواقی دوست نداشت «مدرسهاش» مانند سالنِ اجرایِ موسیقی باشد که آدمهای شهر برای وقتگذرانی و سرگرمشدن در آن حضوریابند، بلکه مایل بود کلاس درسش درمانگاهی باشد که افراد سراسیمه به آن پناهنده شوند و باآرامش آنرا ترک کنند. شاگردانش نباید منتظر کامجویی باشند؛ چراکه بیمارند و دردمند و امیدوار به علاج و شفا. بنابراین، معیارِ سنجشِ اثرگذاریِ سخن برای موسونیوس، شوک، بُهت و سکوتِ شنوندگان بود، نه تشویقهایشان. همانگونه که «هومر»(22) هم مینویسد که پس از آنکه «اُدیسه»(23) رنجهایش را شرح داد «همه بهآرامی غرق در سکوت شدند، گویا افسونی سحرآمیز میخکوبشان کرد.
آموزههایِ «اپیکتتـوس» توسط شاگردانش مانند «آریان از نیکومدیا»(24) -مورّخ و فیلسوف- نگاشته شده و به ما رسیده، در این «گفتارها» او به نقل از موسونیوس مینویسد:
قرارست بنشینم، رندانه و پُرخروش سخنرانی کنم تا هنگام رفتن بَهبَه و چَهچَه کنید و دربارهام غلو؟! اما چه سود؟ دردِ شانهام بهتر از قبل نشده، سردرد دارم و عملکرد دستگاه گوارشم رنجآفرین است. آیا جوانمردان برای تمجیدوخوشامدِ دیگران خانهوکاشانه، مادروپدر، دوستان، خویشان و دارایی خود را رها میکنند و مشتاق هوراشنیدن شما پس از شوخطبعیشان هستند؟ «سقراط» حکیم چنین کرد یا «زنون»(25) یا «کلئانتس»(26) [جانشیناش]؟
گویا موسونیوس سختگیر بوده است؛ زمانی موسونیوس، «اپیکتتـوس» را بهعلّتِ خطایِ منطقی در برهان و استدلال سرزنش کرد. اپیکتتـوس هم عذرآورد و گفت: [حالا سهوی صورت پذیرفته]، مگر تپۀ «کاپیتول»(27) را آتش زدم؟»، موسونیوس پاسخ داد: «احمق، این غفلت هم بزرگ(28) است». (اشارۀ «اپیکتتـوس» به آتشسوزی بزرگ «رُم» در سال 64م. و در زمان امپراتوری «نرون» است که شش روز طول کشید).
موسونیوس سخت بر این حکمت پافشاری میکرد که «نابـُرده رنج، گنـج مُیسّر نمیشود». تصوّر نکنیم که صرفاً راهِ فضیلت است که دشوارست، مردمان برای کسبِ سودومنفعت و شـُهرت هم -که ارزشی ندارند- دردورنج میکشند.
میراثِ حکیـمِ رواقی
خودِ موسونیوس اثر مکتوبی ننگاشته است. اما دو نفر از شاگردانش، سخنان و آراء او را ثبت کردهاند؛ «لوسیوس»(29) بیستویک سخنرانی کوتاه او جمعآوری کرده («گفتارها») که در آثارِ «استوبائوس»(30) حفظ شده است و از گردآوری «پولیو»(31) هم بهجز قطعاتی در دست نیست.
در سخنانِ موسونیوس توصیههایِ کاربردیِ فراوان دربارۀ موضوعهایِ روزمره (حتی برای پیرایش و وسایل خانه) وجود دارد. برای نمونه، او به رجال سفارش میکند که ریش داشته باشند؛ چراکه نشانۀ مردانگی است -همترازِ تاجِ خروس و یالِ شیر.
امپراتور «هادریان»(32) ریش میگذاشت -تا قدری شبیه فیلسوفان باشد- و بدین ترتیب، محاسن داشتن در «رُم» مُد شد. «هادریان» در روزگارِ جوانی که ریش میتراشید و شنوندۀ سخنرانیهای اپیکتـتوس بود. چهبسا در همین نشستها از نظرِ موسونیوس دربارۀ مویِ صورتِ مردان آگاه شده است.
موسونیوس حامیِ رژیم غذایی خامگیاهخواری، لباسهای کاربردی و سرپناهی در حدِّ یک غار بود.
روزی مردی نزد حکیمِ رواقی آمد و ادّعا کردکه فیلسوف است، موسونیوس هم و به او پولِ قابلِ توجهّی داد [هزار «سسترس»/واحد پول]. خیلی زود دست مدّعی روشد، اما موسونیوس پول را از آن شارلاتان پس نگرفت و گفت: لایق هم هستند! و لیاقتش صرفاً پول است.
از منظرِ موسونیوس فلسفهورزی، ارائۀ استدلالِ درست است. استدلالِ صحیح و منطقی هم در رفتارِ مناسب و شایسته بُروز و ظهور مییابد. فیلسوف با خِردورزی [کشف و درک خطا و تشخیص درست] از خانواده و دوستان -دریک کلام، همه- مراقبت میکند.
کسی که فلسفه نمیورزد -گرچه پزشک و وکیل باشد- بیفکر است و بیاندیشهبودن، دیواربهدیوار جنون!
حکومت بر دیگران، مُیسّر نیست، مگر اینکه فرد نخست حاکم بر خود باشد و شایستهترین حاکم، فیلسوف است.
پ.ن:
Instagram: reza.daneshmandi
X(Twitter): DaneshmandiReza
User ID inTelegram: @rezadaneshmandi
1.Stoicism
2.Epictetus
3.Seneca
4.Marcus Aurelius
5.Gaius Musonius Rufus
6.Etruria
7.Cynicism
8.Nero
9.Rubellius Plautus
10.Gaius Calpurnius Piso
11.Gyaros
12.Year of the Four Emperors
13.Galba
14.Marcus Salvius Otho Caesar Augustus
15.Egnatius Celer
16.Titus Flavius Vespasianus
17.Aulus Vitellius Germanicus
18.Barea Soranius
19.Servilia
20.Titus Caesar Vespasianus
21.Dio Chrysostom
22.Homer
23.Odysseus
24.Arrian of Nicomedia
25.Zeno
26.Cleanthes
27. & 28.Capitol
29.Lucius
30.Stobaeus
31.Pollio
32.Hadrian
تاریخ را لشگر قالب به میل خود می نویسد .به تاریخ هم اعتمادی نیست