خرید تور نوروزی

جستاری در باب «بنی‌آدم اعضا یکدیگرند…»

ساسان طالع ماسوله در سایت فیلوسوفیا نوشت:

«در دورانی زندگی می‌کنیم که برخی ایرانیان به تبع نظم جهانی و رفتار توده‌ی مردم دنیا، بیش از هر زمان دیگری متمایل و درگیر رویکردهای بسیار خطرناک و وحشیانه‌ی غیر انسانیِ نژادپرستانه و دگرستیزی شده‌اند چه با سکوت در برابر درد عظیم فلسطینیان و محکوم نکردن جنایت‌های اسراییل و حتی تشویق و ستایش اعمال وحشیانه‌ی این ‌وحشی‌ترین حکومت تمام تاریخ و چه با ابراز انواع نظرات و توهین‌ها و اعمال شرم‌آور نژادپرستانه نسبت به دیگر اقوام و ملل همسایه به ویژه نسبت به مهاجران و مهمانان افغان.
در این لحظه‌ی تاریخی که سایه‌ی شوم فاشیزم و توهّم خطرناک خودبرتربینی که همواره یکی از علل عقب‌ماندگی تاریخی ایرانیان بوده است، بیش از هر زمان دیگری بر سر ایران و ایرانی سایه افکنده، تکرار عبارات ارزنده‌ی جاودان انسانیِ موجود در فرهنگ مکتوب و اما مکتوم و مغفول مانده‌ی ایران، یکی از راه‌های بیداری و تنبّه همان توده‌ها است تا به خود آمده فریبِ انگاره‌های پوچ و پوک غیر انسانیِ نژادپرستانه را نخورند و بیش از این جامعه را در منجلاب توحّش و حماقت فرو نبرند.

به این بهانه جستاری درباره‌ی شعرِ «بنی‌آدم اعضا یکدیگرند» نوشته‌ام تا اولا به سهم خود کاری هرچند کوچک و ناچیز کرده باشم در بیشتر و بیشتر تکرار کردن و به یادآوردن و از همه مهم‌تر به کار بستنِ معنای این جملاتِ درخشانِ جاودانِ انسانی و ثانیا بکوشم نظرات مناقشه‌برانگیز لفظی و معنوی بر سر این ابیات را یکجا عرض کرده تا آنجا که در توان دارم و دانشم اجازه می‌دهد نقد و نظری مفصل درباره‌ی این آرا و نیز شرحی از ابیات ارائه بدهم.

یکی از معروف‌ترین ابیات و سخنان زبان و ادب فارسی و فرهنگ ایرانی که به نوعی مثل بدل شده و کمتر ایرانی پیدا می‌شود که آن را نشنیده یا از بر نبوده باشد، سه بیت مشهور سعدی (۶۹۰-۶۰۶ ه.ق) در حکایت دهم از باب اول گلستان «در سیرت پادشاهان» است:

بنی‌آدم اعضا یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

تمام سعدی‌پژوهان و ادیبان و اساتید بنام و صاحب‌نظرِ زبان و ادب فارسی همگی به اتفاق بنابر دلایلی که مهم‌ترین و محکم‌ترینشان عبارت است از ضبط و ثبت در تمامی نسخ خطی معتبر و کهن گلستان، معتقدند که سعدی سروده است:

«بنی‌آدم اعضا یکدیگرند…»

نسخه‌های اصیل و کهنی که در آنها «یکدیگر» ضبط شده است عبارتند از:
نسخه‌ی کتابت شده توسط یوسف‌بن محمدبن عیسی‌بن محمد شیرازی در سال ۷۱۶ هجری، نسخه‌ی لرد گرینوی مربوط به سال ۷۲۰ هجری، نسخه کتابخانه مرکزی تهران و نسخه‌ دستنویس کابل هر دو در سال ۷۲۸ هجری، دو نسخه‌ی علی بن احمد بن ابی بکر بیستون در سال‌های ۷۲۶ و ۷۳۴ هجری، نسخه‌ی محمد بن عبداللطیف عقاقیری در سال ۷۶۶ هجری، نسخه عثمانی درویش کلامی در سال ۸۶۳ هجری و… بر همین مبنا در تمام نسخه‌های مرجع چاپی گلستان نیز «یکدیگر» ضبط شده است:
از آن‌جمله نسخه‌ی محمدعلی‌فر‌وغی(۱۳۱۶ خورشیدی)، از نخستین نسخه‌های ‌گلستان که به روش علمی جمع‌آوری و در تالیف آن از پنج نسخه‌ی خطی کهن ‌و معتبر استفاده شده است.

نفیس‌ترین گلستانِ تالیف شده تا به امروز یعنی گلستان به کوشش استاد غلامحسین‌یوسفی (سال ۱۳۶۹) که از هفده نسخه‌ی خطی و بسیاری نسخ چاپی جمع‌آوری گردیده و به گواه بسیاری از اساتید و سعدی‌پژوهان و اهل ادبیات ، معتبرترین نسخه‌ی گلستان و نیز از جامع‌ترین کتاب‌های شرح و توضیح گلستان است.
استاد یوسفی در گلستان تالیفی خود، ذیل شرح بیت «بنی‌آدم» ضمن تایید صحت عبارت «یکدیگر» توضیح جامعی درباره‌ی نظرات مخالف و موافق عبارت نیز ارائه داده‌اند.

علاوه بر این تا پیش از دهه‌ی چهل و مشخصا تا پیش از سال ۱۳۴۱ خورشیدی، (از اواخر قرن هفتم هجری‌قمری تا اواسط قرن چهارده هجری شمسی یعنی حدود هفتصد سال ) تمام نویسندگانِ پس از سعدی که در آثار مکتوبشان به این ابیات اشاره کرده‌اند همگی نوشته‌اند : «بنی‌آدم اعضا یک‌دیگرند».
در میان تمام ادیبان سرشناس و صاحب‌نظر معاصر، فقط و فقط دو تن یعنی استاد سعید نفیسی (۱۳۴۵-۱۲۷۴) و استاد محمد خزائلی (۱۳۵۳-۱۲۹۲) بدون معرفی و ارائه‌ی نسخه‌ای معتبر که نخستین و مهم‌ترین مولفه‌ی علمی تصحیح متون کلاسیک است و بی هیچ دلیلی منطقی و ادبی و صرفا بنا بر ذوق و سلیقه‌ی شخصی از طریق استنباط با اتکا به سه علت عمده ، معتقدند که سعدی سروده است:

«بنی آدم اعضا یک پیکرند…»

جناب سعید نفیسی در سال ۱۳۴۱ تصحیحی از گلستان ارائه می‌دهند و در دیباچه‌ی کتاب به طور ضمنی اذعان می‌کنند که تالیف گلستان به کوشش ایشان، بیشتر تالیفی است ذوقی تا تالیفی تحقیقی و علمی. استاد نفیسی در جای جای گلستان چه آنجا که نیاز بوده و چه در سطور و ابیاتی که هیچ ضرورتی نداشته برخلاف روش علمی تصحیح متون، ذوق شاعرانه و ادبی خود را در متن دخیل کرده و اعمال نموده‌ است، به بیان دیگر گلستان به کوشش سعید نفیسی را می‌توان گلستانِ مورد نظر و ساخته و پرداخته و مطلوبِ ذائقه‌ی استاد نفیسی دانست نه آنچه واقعا سعدی سروده است یا آنچه به سروده‌ها و نثر سعدی نزدیک‌تر است. کار استاد نفیسی دقیقا بمانند کار برخی مستنسخین پیشامدرنی است که در حال کتابت گلستان ، سلیقه‌ی شخصی خود را با نیّتِ بلیغ‌تر! و فصیح‌تر! شدنِ کلام در کتابت گلستان، دخیل می‌کردند.

استاد سعید نفیسی در تصحیح گلستان از چند نسخه‌ی خطی و مشخصا از دو نسخه‌ی چاپی بهره برده‌اند ، نسخه‌ی «گلستان چاپ مسکو به کوشش رستم موسی اوغلو علیف» (۱۹۵۹ میلادی) و «گلستان به تالیف محمدعلی‌فروغی» (۱۳۱۶ خورشیدی) که در هر دو نسخه نیز «یکدیگر» ضبط شده است. سعید نفیسی در یادداشتی جداگانه در رابطه با بیت معروف «بنی‌آدم» می‌نویسد (نقل به مضمون):
تمام نسخ خطی کهن معتبر این مصراع را به شکلِ «بنی‌آدم اعضا یکدیگرند» ضبط کرده‌اند اما به نظر من سعدی سروده است: «بنی‌آدم اعضا یک پیکرند»

چرا که هم منطقی و شدنی نیست و هم مضحک است که انسان‌ها اعضا یکدیگر باشند، مثلا من سر شما و شما دست من باشید، این نوع سخن گفتن از استاد سخن بعید است بنابراین سعدی سروده است «یک پیکر» ضمنا گذشتگان از خطی به نام «تعلیق» استفاده می‌کردند که در آن، حروف به هم پیوسته نوشته می‌شد از همین رو رفته رفته مستنسخین و کاتبان گلستان به اشتباه «یک‌پیکر» را «یکدیگر» خوانده و به همین ترتیب اشتباه نوشتند.

استاد محمد خزائلی نیز در سال ۱۳۴۵ در کتاب «شرح گلستان» ِ خود، ذیل توضیح و شرح این بیت با تکرارِ دلیلِ غیرمنطقی بودنِ «اعضا یکدیگر»، مطرح می‌کنند که سه بیت مذبور، اشاره‌ای دارد به حدیث نبوی «المؤمنُ أخو المؤمنِ كالجَسَدِ الواحدِ، إنِ اشتكَى شيئا مِنهُ وَجَدَ ألمَ ذلكَ في سائرِ جسدِهِ و أرواحُهُما مِن رُوحٍ واحدةٍ» (مؤمن برادر مؤمن است و همچون يك پيكر واحدند كه هرگاه عضوى از آن به درد آيد ديگر اندام‌ها آن درد را حس مى‌كنند [چراکه] ارواح آنها از يك روح یگانه است) ، ایشان نیز با اذعان و اعتراف به اینکه در تمام نسخ خطی «بنی‌آدم اعضا یکدیگرند» ضبط شده است ، می‌نویسند: اما به نظر من «یک‌پیکر» که ترجمه‌ی «جسد» در حدیث معروف است صحیح‌تر می‌باشد.

این سه علت عمده یعنی اشتباه برآمده از رسم‌الخط، غیرمنطقی بودن ترکیب «اعضا یکدیگر» و تلمیح به حدیث «کالجسد الواحد»، سه علتی است که تمام قائلان به درستی «یک‌پیکر» به آن استناد می‌کنند. در نوشته‌ی پیشِ رو تلاش می‌کنم اشتباهِ این هر سه علت را نشان داده توضیح دهم که چرا «بنی‌آدم اعضا یکدیگرند» هم درست‌تر و منطقی‌تر و زیباتر است و هم همین ترکیبِ درست ، سروده‌ی سعدی است.

پیش از آن اما لازم است نکته‌ای مقدماتی اما بنیادین را یادآور شوم ، هرگاه در دانش زبان و ادب فارسی و مشخصا در علم تصحیح و تالیف متون کلاسیک از واژگانی مانند «درست» و «صحیح» استفاده می‌شود، دقیقا منظور این است که شاعر یا نویسنده‌ی مورد تحقیق چه نوشته و چه سروده است نه اینکه آن عبارت و بیت و… به لحاظ منطقی یا ادبی و بلاغی و بیانی و… درست است یا نه. در واقع کار اصلی مصحح متون کلاسیک و رسالت مهم او این است که ابتدا بی هیچ داوری‌ ِمبتنی بر دانش سبک شناسی و زیبایی‌شناسی و علوم بلاغی و معانی و بیانی و… سخنِ خودِ شاعر یا نویسنده، آنگونه که از ذهن و قلم او صادر شده است را ارائه بدهد یا دستکم تمام تلاش خود را در این رابطه به کار بندد. باید توجه داشت که از منظر دانش ادبیات تمام استدلال‌ها و استنباط‌های برآمده از مباحث سبک‌شناسی، سبک دوره، سبک شخصی، زیبایی‌شناسی و علوم بلاغی و… استفاده از ذوق و قریحه‌ی شخصی برای گزینش عبارت و واژه می‌بایست پس از استناد به نسخ معتبر خطی قرار بگیرد نه پیش از مراجعه به نسخ و مقدم بر آن و اگر مانند شعرِ «بنی‌آدم»، تمام نسخ اصیل، «یکدیگر» ثبت کرده باشند دیگر کار به استدلال و استنتاج از طریق مباحث سبک شناسی و … و نیز استفاده از ذوق هنری شخصی مصحح نمی‌کشد.

با این مقدمه تا امروز و با وجود ضبط واحد و متفق «یکدیگر» در انبوهی از نسخ خطی که در اختیار داریم و پس از آن ، با وجود دلایل استنباطی استدلالی ادبی ، سعدی سروده است: «بنی‌آدم اعضا یکدیگرند». حال اگر کسی پیدا بشود که برخلاف جریان و علی‌رغم شواهد علم تصحیح و تالیف متون بگوید «یک‌پیکر» درست است و سعدی سروده است : «بنی‌آدم اعضا یک‌پیکرند» ، او قطعا در حال خیانت به ادبیات و تخریب گنجینه و اثر ملی ایران و ایرانی است همانگونه که سرقت یا تخریب‌‌ آثار متعین و ملموس تاریخی فرهنگی مانند ابنیه و مجسمه‌ها و… امری نکوهیده و قبیح است ، دستبرد در متن کلاسیک و تغییر دلبخواهی آن نیز حتی اگر نیتِ مصحح و خواننده به اصطلاح خیر بوده باشد و بخواهد متن را به خیال خود زیباتر! از آنچه هست بنمایاند ، حکم خیانت و سرقت و تخریب فرهنگی را داشته و امری است به شدت نکوهیده و مذموم.

همانطور که استاد مجتبی مینوی در همین‌باره گفته بودند: «تغییر دلبخواهی شعر سعدی حماقت است… کسی حق ندارد در آثار ملّی ما دست ببرد، فضولی بکند و آن را به هر شکلی دلش می‌خواهد دربیاورد. پس شرط امانت چه معنایی دارد؟ پس اصالت چه معنایی دارد؟
کسی که می‌خواهد در این رشته کار کند باید اصول تحقیق را بداند…» حال به استدلال‌های استاد نفیسی و خزائلی هم که می‌نگریم می‌بینیم که به هیچ وجه از دانش تصحیح متون بهره نگرفته‌اند و صرفا از راه استنباط خواسته‌اند سخنِ دلخواه خود را در دهان سعدی بگذارند.

وقتی هر دو استاد می‌گویند: «در تمام نسخ معروف ‌و معتبر «یکدیگر» ضبط شده است»، گزاره‌ و نتیجه‌ی منطقیِ این جمله عبارت است از: «پس با وجود نسخ موجود، سعدی سروده است یکدیگر»، اما این دو استاد گزاره‌ی نخست که نتیجه‌ی منطقی‌اش آن چیزی است که عرض شد را می‌آورند ولی می‌نویسند : «اما به نظر من سعدی سروده یک‌پیکر !». منطقا این هر دو بزرگوار ، وقتی باور داشته‌اند که ترکیبِ «یکدیگر» در شعر به لحاظ منطقی و بلاغی اشتباه است ، باید پس از گزاره‌ی نخست می‌نوشتند: «اما به نظر من سعدی اشتباه کرده یا بدسلیقگی به خرج داده و یا … و بهتر می‌بود که به جای «یکدیگر» می‌نوشت «یک‌پیکر» تا شعر، شیوا و منطقی گردد»
اینکه چرا ایشان نتوانسته‌اند چنین مساله‌ی ساده‌ای را عنوان کنند ، از آنجا نشأت می‌گیرد که این هر دو بزرگوار و ایضا تمام آنها که به درستیِ «یک‌پیکر» قائلند و باور دارند که سعدی سروده است: «بنی آدم اعضا یک پیکرند»، نتوانسته و نمی‌توانند به سعدی و گلستان به عنوان یک موضوع تحقیقی بنگرند ، سعدی در نظر ایشان در واقع نوعی شخصیت اساطیری است که می‌بایست بلیغ‌ترین و فصیح‌ترین باشد ، آن هم فصاحت و بلاغتی که مد نظر ایشان است و برای خود ایشان قابل فهم و هضم، نه بلاغت و فصاحت به معنای واقعی ادبی، بنابراین سعدی و آثارش و به همین ترتیب آثار باقی نویسندگان ایران را از غربالِ زیبایی‌شناختی و بلاغیِ ذهنِ خود می‌گذرانند و به همان صورت هم ضبط و ثبت می‌کنند. بلایی که بسیاری از مستنسخین پیشامدرن بر سر آثار زبان و ادب فارسی ‌آوردند و اینچنین موجب اختلافات فراوان در نسخ گوناگون شدند.

خوانش و تصحیح و تالیف متون با ذهنیت پیشامدرن، آفت‌های بزرگی به همراه دارد ، در این روش سعدی یا هر شاعر و‌ نویسنده‌ی ارزشمند و بزرگی آنچنان که بایسته و شایسته است شناخته و شناسانده نمی‌شود و دیگر از دل این متون اندیشه‌های والای این بزرگان استخراج نمی‌گردد چرا که هرجا سخن، کمی پیچیده و دیریاب می‌شود به جای آنکه ذهن خواننده شروع به کنکاش و دقت کند که چرا مولف چنین معانی و اصطلاحات و عباراتی را به کار برده است ، تا از دل این پرسشگری به فهم دقیق و عمیق‌تری از متن رسیده و اینگونه اندیشه و اندیشه‌ورزی در جامعه بارورتر و وسیع‌تر گردد ، ذهن تقلیل دهنده‌ی ساده‌ساز، نخستین کاری که در مواجهه با این عبارات و‌ مفاهیم غامض و دور از ذهن می‌کند این است که آنها را از اساس عباراتی بی‌اعتبار و بی‌معنا قلمداد کرده غلط دانسته و بی‌فاصله حکم صادر می‌‌کند که این عبارات از مولف نیست، سپس با تطبیق متن با ذهن خود شروع می‌کند به تخریب متن و اینگونه متن و صاحب اثر را به قدر قامت خود کوتاه ‌می‌کند تا بتواند فهم ساده‌ای از او به دست بیاورد تا از راه توهمِ هم‌سخنی با این نویسندگان بزرگ ، ارضا فرهنگی! شود.

در واقع چنین خواننده‌ای بجای اینکه با پرسشگری از این متون چیزی بیاموزد به سادگی، صورت مساله را پاک می‌کند و حرف زودیاب و مطلوب خود را در دهان نویسنده می‌گذارد، بنابراین متون تاریخی فرهنگی ما آن رسالت اصیل آموزندگی و توسعه بخشیِ اندیشه از راه دیالوگ متن با مخاطب را از دست داده و اینچنین فرهنگ ایرانی رفته‌رفته بدل به فرهنگی عقیم و موزه‌ای می‌گردد. با تمام اینها و جدای از اینکه استاد سعید نفیسی و استاد خزائلی و تمام قائلان به درستیِ «یک پیکر»، دانش تصحیح متون کلاسیک را در نظر نداشته‌ و صرفا اعلان سلیقه‌ی شخصی کرده‌اند، به لحاظ استنباطی و استدلالی هم دلایل درخور توجهی ارائه نکرده‌اند که از آنها مستقیما و دقیقا بشود درستی «یک‌پیکر» را نتیجه گرفت. علت رسم‌الخط و پیوستگی حروف، بیشتر نوعی دلیل‌تراشی عوامانه است تا دلیلی مشخص و علمی.

گذشته از این، از آنجا که اساتید با ذهنیت و زبان امروزین و بی‌توجه به مختصات سبکی و گفتمان‌های اندیشگانی غالب در دوران سعدی به سراغ این ابیات رفته‌اند ، دچار نوعی مغالطه‌ی زمان‌پریشی شده‌اند که از آن درستی «یک پیکر» را نتیجه گرفته‌اند.
اولا در واژه‌ی «یک دیگر» به ویژه وقتی جدای از هم خوانده شود، واژه‌ی «پیکر» و «بدن» نیز نهفته است به این معنا که بنی آدم اعضا «یک، دیگری» هستند، بنابراین واژه‌ی «یکدیگر» هیچ گونه منافاتی با حدیث «کالجسد الواحد» ندارد و اشتباه استاد نفیسی و خزائلی این بوده است که «یکدیگر» را صرفا به معنای «همدیگر» گرفته‌اند و نیز از آنجا که یکی از ویژگی‌های شعر سعدی در کنار سادگی‌اش، لایه لایه بودن و ایهام و تلمیح‌های چندگانه است یعنی به اصطلاح شعری است سهل و ممتنع، اعضا در این بیت صرفا و فقط به معنای عضو بدن نیست و اصلا معنی عضو بدن از معانی بعید اعضا در بیت به شمار می‌رود. عضو به معنای عضویت است که به همان «دیگر و دیگری» بازمی‌گردد و نیز به گروه و خانواده‌ای بزرگ‌تر، همان طور که در حدیثی نبوی آمده است «اَلْخَلْقُ عِيَالُ اَللَّهِ فَأَحَبُّ اَلْخَلْقِ إِلَى اَللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِيَالَ اَللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ سُرُوراً» (مردم اهل و عیال خداوندند و محبوب‌ترین مردم نزد خدا کسی است که به عیال خداوند سود رسانده و شادی و خرسندی خانواده‌ای را فراهم نماید).

همچنین در انتهای حدیث «کالجسد الواحد»، دلیلِ درد مشترک و هم‌دردیِ ناگزیرِ مومنان، که با تساهل و تسامح می‌توان معنای انسان‌ به طور عام را از آن برداشت کرد، «ارواحهما من روح واحدة» (روحِ واقعا یگانه‌ی آنها) عنوان شده است نه اجسادشان که در تمثیل و برای تقریب به ذهن، واحد فرض شده است. اگر در بیت، «یک‌پیکر» را قرار دهیم فقط بخش نخست حدیث از آن افاده می‌گردد در صورتی که با وجود ترکیب «یک‌دیگر»، هم جسدِ واحد را می‌توان نتیجه گرفت و هم روحِ واحد را که دلیل اصلی همدردی انسان‌ها است. اعضا در این معنا به بنی‌آدم نیز بازمی‌گردد که هم نام عام انسان‌ها است و هم آن بشری است که به نظر سعدی آدمی باید آنگونه باشد ، بنابراین وقتی سعدی می‌گوید «بنی‌آدم اعضا یکدیگرند» یعنی انسان‌ها، هم عضوی از یک دیگری بزرگ و یک کل منسجمند هم عضوی از خانواده‌ی خدایند و هم عضو خانواده‌ی متعالیِ بنی‌آدمند و هم طبیعتا عضوِ خانواده‌ی بزرگ آدمِ ابوالبشر که بنا بر فرهنگ ادیان ابراهیمی نیای مشترک همه‌ی انسان‌ها است.

ضمن اینکه چنانچه توضیح خواهم داد، بنابر گفتمان «وحدت‌وجود» در همین مصراع ، اتفاقا معنای اعضا همدیگر بودن یا اعضا و اجزا تشکیل‌دهنده‌ی هم بودن نیز مستتر است. برخلاف تصور عموم ، بنا بر نظر استاد مجتبی مینوی، مصراع «بنی‌آدم اعضا یکدیگرند» عبارت سروده شده و خلق شده توسط سعدی نیست ، این عبارت در دوران سعدی، عبارتی شناخته شده و رایج بوده است و سعدی در این شعر، جمله‌ای که زبانزد بوده را به قلم درآورده و سپس آن را پرورانده است. ایشان به یکی از رسائل پولس طرسوسی (۶۷ – ۵ میلادی) بعنوان نخستین منبعی که در آن از چنین درونمایه‌ای استفاده شده است نیز اشاره می‌کنند.

در کنار نمونه‌ای که استاد مینوی مطرح کردند، عبدالعزیز ابن محمد نسفی (عزیزالدین‌نسفی) نویسنده‌ی هم‌عصر سعدی نیز در کتاب «کشف‌الحقایق»ِ خود (تالیف‌حدود ۶۷۱هجری)، ذیل فصل توضیح «اهل‌وحدت» و بعد از شرح «وحدتِ وجود» به صراحت و دقیقا جمله‌ی «بنی‌آدم اعضا یکدیگرند» را به کار برده است.
یکی از گفتمان‌های غالب ادبیات کلاسیک فارسی، گفتمان «وحدت وجود» است که در دوران سعدی نیز عارفان و غیر عارفان اعم از عالمان اخلاق، حکما و… به انحا مختلف و با خوانش‌های گوناگون از آن استفاده کرده‌اند.

سعدی نیز در این سه بیت و هم در جای جای آثار خود از گفتمان «وحدت‌وجود» بهره برده است که نمونه‌ی والای آن را می‌توان در شعر معروف «تن آدمی شریف است به جان آدمیت» و به ویژه مصراع «رسد آدمی به جایی که به‌ جز خدا نبیند» و نیز در رساله‌ی «عقل‌وعشق» و در بسیاری از غزل‌ها و قصائد و دیگر آثار سعدی مشاهده نمود.

در گفتمان وحدتِ وجودی، همه‌ی موجودات ، تجلّیِ وجودِ خداوندِ ذی‌وجودِ واجب‌الوجودند، عالم و هر آنچه در عالم است به مثابه تصاویر و تخیلاتی هستند که توهّمِ موجودیتِ مستقل دارند در صورتی که در حقیقت هیچند و هرچه هست او و از او و از تجلی نخستینِ اوست، وحدت وجود را می‌توان با مثال مشهور دریا تعریف کرد، تمام موجودات به مانند امواج دریا هستند که از خود هویتی ندارند و فقط یک نامند و هرچه هست دریا یا همان وجود خدا است.

گوهر اصیل یا همان آفرینش نخستین یا تجلی ذات حق که در مصراع دوم به آن اشاره شده است، «که در آفرینش ز یک گوهرند»، گواه گویایی است که سعدی در این ابیات دقیقا به مقوله‌ی «وحدت‌وجود» نظر داشته است. بنابر حدیث نبوی «اول ما خلق الله العقل» (اولین چیزی که خدا خلق کرد عقل بود)، نخستین مخلوق و گوهرِ یگانه‌ی آفرینش، عقل اول یا عقل مجرّد است که به نظر فلاسفه، همه‌ی موجودات از آن و از تنزّل تدریجی آن به ترتیب خلق شده و موجودیت یافتند. عرفا آن گوهر یگانه و آن نخستین خلق را «صدور (صادر) اول»، «تجلّی نخست» یا «نَفَس رحمانی» می‌نامند، موجودات هم ظهور تشکیکیِ همان ظهور اول یا تجلی نخست هستند.

نفس رحمانی و ظهور نخستین که تشکیکی است و همه‌ی مراتب ظهور از نخستین مرتبه تا آخرین مرتبه را درخود دارد به واسطه‌ی وجودِعام، در یکایک موجودات وجود دارد و اینچنین تجلی نخستینِ خدای مطلق فراگیر و عقل کل در تمام جهانِ مخلوق، جریان و سریان دارد.

در فرهنگ ادیان ابراهیمی و ادبیات اسلامی، انسان موجودی است برتر از تمام موجودات و مخلوقات که همین تمایز انسان با دیگر موجودات را می‌توان در مصراع «بنی‌آدم اعضا یک دیگرند» نیز مشاهده کرد به این معنا که انسان‌ها با دیگر موجودات متفاوتند و از جنس و لونی «دیگر» و غیر از همه‌ی مخلوقاتند «یک دیگر» به معنای به غیر از دیگران و باقی موجودات است و آن «یک دیگر / دیگری» اشاره دارد به دمیدن روح خدا در کالبد آدم که او را از جهان خلقت متمایز کرده است.
انسان‌ها نیز مانند تمام مخلوقات، موجود و جزئی از همان کل واحد هستند اما خدای «الواحد لایصدر الّا عن الواحد» (از واحد جز واحد صادر نمی‌شود) از روح خود نیز در آنها دمیده است «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ»(پس آن گاه که او را به خلقتِ کامل بیاراستم از روح خود در او دمیدم پس بر او سجده کنید) (سوره‌ی ص آیه‌ی ۷۲).

و از آنجا که گوهر و اصل یکی است همه‌ی انسان‌ها هم درواقع و در حقیقت یکی هستند در اندام‌ و اجسادی به مثابه لباس‌های متعدد، در نگاه عرفا و حکمای الهی و قائلان به «وحدت وجود»، اساس و واقعیتِ انسان، روح واحد است و اجسام و اجسادِ متکثر، خیال و وهمی بیش نیستند که به مثابه همان نامِ موهومِ موجند در برابرِ حقیقتِ یگانه‌ی دریا که همان روح واحد است.

بنابراین انسان‌ها، هم می‌توانند عضو یک پیکرِ بزرگ و یک دیگری بزرگ و یک خانواده‌ی بزرگ باشند و هم عضو هم. چرا که انسان‌ها فی‌الواقع به واسطه‌ی روح واحد با هم و‌ در هم وحیدند، روح و وجود یگانه‌‌ای که یک انسان را موجودیت بخشیده و به وجود آورده همان است که تمام انسان‌ها را موجود و انسان کرده است بنابراین هر انسانی برابر است با تمام انسان‌ها و چون یک موجودِ در حقیقت واحد و در نام، متکثر به نام انسان وجود دارد و از آنجا که اجزا و اعضا تشکیل دهنده‌ی هم او روحی است واحد، بنابراین تمام انسان‌ها که واقعیتشان همان روح واحد است اجزا و اعضا تشکیل‌دهنده‌ی همدیگر نیز ‌هستند با این معنا هر انسان به تعداد تمام انسان‌ها احساس و‌ عواطف و قلب و چشم و دست و پا دارد و ناگزیر غم و اندوه هر انسانی در هر گوشه‌ی جهان غم او نیز می‌باشد.

گذشته از نگاه منطقی و واکاوی شعر به استناد احادیث و عبارات اسلامی که عرض شد و می‌دانیم که سعدی در تمام آثارش از آنها بهره برده است، بانگاهی ادبی و بلاغی نیز «یکدیگر» ارجح است به «یک‌پیکر».

تکرار واژگان «یکدیگر» در بیت نخست و «دگر» در بیت دوم و «دیگران» در بیت سوم، استحکام و انسجام فرمی شعر را رقم زده است و وجود «دگر و دیگران» در بیت دوم و سوم با توجه به مختصات سبکی و تشخّص سرایش سعدی خود، وجود «یکدیگر» را ضروری می‌کند همزمان که هم‌آوایی حرف «گ» در تمام ابیات، وجود واژه‌ی «یکدیگر» در مصراع نخست را ضروری کرده است.
در بافتار شعر نیز واژگان کلیدی می‌بایست با هم نوعی درهم‌تنیدگی معنایی داشته باشند مثلا می‌بایست بتوان با ترکیب «یک گوهر» تمام این سه بیتِ بهم پیوسته را تفسیر کرد و رابطه‌ای منطقی بین آنها برقرار نمود ؛چنانچه در سطور بالا نشان داده شد، چنین تفسیر علّی و به هم پیوسته‌ای فقط با وجود ترکیب «یک‌دیگر» امکان‌پذیر است یا دستکم درهم‌تنیدگی معنایی «یک‌گوهر» که همان عقل اول و عقل مجرد یا ظهور و تجلی نخستین است با «یکدیگر» بسیار مستحکم‌تر و زیباتر و رساتر است تا با «یک‌پیکر» که از محسوسات و متعینات است و نمی‌تواند نشانگر معقولات و مجردات و امری غیرمحسوس باشد.

بنابراین به دلیل مشخصِ ضبط در تمامی نسخ خطی کهن و معتبرِ موجود و پس از آن به دلایل سبک‌شناسی و تشخّص سبکی سعدی و نیز توسّعِ معناییِ «یکدیگر»، نهفته بودن معنای «پیکر» در «دیگر» و بازی‌های زبانی و ایهامی که در «یکدیگر» موجود است و مطلقا در «یک‌پیکر» که شعر را به یک تمثیل ساده‌یابِ دم‌دستی تقلیل می‌دهد، وجود ندارد.
شکل زیبا و البته درست و اصیلِ شعر عبارت است از:

بنی‌آدم اعضا یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی‌غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

به امید آنکه معنای عمیق این سه بیت در جهانِ انسان و انسانیت کُشِ امروز، روزی جاودانه محقّق گردد.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا