خرید تور تابستان

بیعت یا انتخاب | محمد سلطانی رنانی

محمد سلطانی رنانی، استاد دانشگاه در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده‌است، نوشت:

در بازار دادوستد، آن‌چنان تنوع کالا و گونه‌گونی مارک و برند (نشان) گسترده و پرشمار است که تشخیص و برگزیدن و خرید کالای مناسب نیاز به مطالعه، و گاه تخصص دارد. در حوزه اندیشه، و در میدان باورها، پنداره‌ها و مفهوم‌ها نیز این‌چنین است؛ اینجا نیز کالایِ اصل هست و مشابه و دروغین!

در حوزه حقوق اساسی، علم سیاست، و چارچوب حکمرانی کلان؛ دو مفهوم، راه‌کار، روش و شیوه هستند که ممکن است با یکدیگر اشتباه گرفته شوند، به هم آمیخته شوند، یا بر جا و به نامِ یکدیگر نهاده شوند: بیعت، انتخاب.

آنگاه که فردی بر جامعه و سرزمینی چیره می‌شد، رقیبان خود را کنار می‌زد و بر کرسی ریاست استقرار می‌یافت، عموم مردم، حاکمیت وی را می‌پذیرفتند و فرمان‌بری خویش را از او اعلام می‌کردند. این کار در فرهنگ عربی، بیعت نام داشت و با گونه خاصی، دست‌دردست نهادن انجام می‌گرفت. مردم بدین گونه پیمان می‌بستند که همواره از فرمان وی اطاعت کنند و هر آنچه او گفت را بپذیرند، در آشکار و پنهان از او دفاع کنند، سرسپرده وی باشند، و جان خود و عزیزانشان را در راه خواسته حاکم فدا کنند. شاید بتوان بیعت عربی را در فرهنگ آریایی-اروپایی، با شعار “شاه مُرد، زنده‌باد شاه” همانند دانست، مردم پس از مرگ شاه پیشین، با این جمله انتقال قدرت را می‌پذیرفتند و شاه جدید را زنده‌باد می‌گفتند.

بیعت عموم مردم، فارغ از اصل حاکمیت شخص فرمانروا شکل می‌گرفت. به‌بیان‌دیگر، همواره اصل فرمانروایی خارج از خواست، گرایش و نظر مردمان قرار داشت. فرمانروایی بر پایه تغلب (چیرگی، زور)، یا وصیت (جانشینی) استوار می‌شد. مردم در اصلِ حاکمیت فرمانروا، جایگاهی جز پذیرش و فرمانبری نداشتند. بیعت نمی‌توانست هیچ‌گاه مشروط یا معلّق انجام شود. هیچ کس چنین جایگاهی نداشت که بر فرمانروا شرط بگذارد، یا اطاعت و پیروی خود را به دوره، شرایط یا ویژگی مشخصی، معلّق کند. از این رو، بیعت محدود زمانی نداشت و تا مرگ فرمانروا یا شکست خوردن وی از فرمانروایی دیگر، ادامه پیدا می‌کرد. بیعت به شخص فرمانروا تعلق می‌گرفت و در خُطبه (سخنرانی) پیش از بیعت، و به‌هنگام بیعت، نام شخص فرمانروا برده می‌شد. در حقیقت، بیعت، وابسته به شخص است، نه اندیشه و رفتار و آراء.

چه‌بسا پادشاه پیشین اندیشه‌ای دگر داشته و پادشاه کنونی اندیشه‌ای ناسازگار با او، ولی مردم باید سرسپرده شخص فرمانروا باشند، به هر اندیشه و باور و رأی که او داشت! در تاریخ خلافت عباسی، مأمون اندیشه معتزلی داشت، و متوکل بر خلاف وی پیرو اهل حدیث بود، و مردم فرمانبردار خلیفه‌اند؛ در زمان مأمون اندیشه اعتزال را باید پیروی کنند و به زمان متوکل ظاهراندیش و حدیث‌گرا باشند!

رویداد بیعت، حرکتی از بالا به پایین است؛ در رأس هرم قدرت اتفاقاتی می‌افتد، پس از مرگ شاه پیشین، بر پایه خواست وی، یا نظر بزرگان خاندان شاهی، فرمانروا «تعیین» می‌شود، به‌واسطه سخنوران درباری به مردم معرفی می‌گردد، و مردم با او بیعت می‌کنند! و در طول مدت حکمرانی، مردم هیچ ابزاری برای پرسش، استیضاح، محاکمه و یا عزل فرمانروا ندارند! بیعت در جهانی روی می‌دهد که پادشاه در آن «سایه خداوند» است، و مردم جز پذیرش و اطاعت، راه دیگری ندارند. بیعت وظیفه‌ای بی‌قیدوبند و نامحدود است که در برابر آن هیچ حقّی تعریف نشده است!

دیگر جهانی است که در آن، فرمانروا، سایه خداوند نیست؛ بلکه نماینده مردم است. قدرت از دامنه و کف هرم برمی‌آید. اصل حاکمیت فرمانروا، نخستین و مهم‌ترین چیزی است که باید از سوی مردم مشخص شود. مردم بی‌واسطه، یا به‌واسطه نمایندگان میانی، فرمانروا را تعیین می‌کنند. فرمانروا، نه یک شخص، بلکه نماینده یک حزب، اندیشه سیاسی-اجتماعی، و اجراکننده یک اندیشه و منش است. و سامانه احزاب به مردم نشان می‌دهد که این شخص کیست، اندیشه‌اش کدام است، شیوه و روش وی چه خواهد بود! رأی و انتخاب مردم، ابراز اطاعت و سرسپردگی نیست، بلکه اعطایِ وکالت است. نامحدود و نامشروط نیست؛ بلکه از نظر زمانی محدود است و مشروط به آنکه فرمانروا از چهارچوب پیش‌تعیین‌شده قانونی، گذر نکند! و مردم با دو ابزار رسانه‌هایِ آزاد و احزاب مخالف، همواره فرمانروا را وارسی می‌کنند. در این مسیر، هیچ نهادی، پیش و بیش از مردم، حاکمیت را رقم نمی‌زند و فرمانروا تعیین یا محدود نمی‌کند.

بامداد آدینه که شد، مردم هراسان به مسجد آمدند. فرمانروایِ پیشین کشته شده بود و هیچ کسی را جانشین خویش نگذارده بود. هیچ طایفه و خاندانی نیز فرمان‌فرمایی به انحصار خویش نداشت. او به مسجد آمد و بر فراز رفت و گفت: «ای مردمان، در برابر همه شما و به اجازه شما سخن می‌گویم.

حکمرانی، از آنِ شماست؛ هیچ کس را در آن حقّی نیست، مگر آن کس را که شما فرمانروایی بسپرید و به او رضایت دهید؛ دیروز سخنانی [درباره فرمانروایی] گذشت، اگر شما بخواهید به فرمانروایی می‌نشینم، وگرنه هیچ کس بر هیچ کس حکمرانی ندارد».(۱)

۱- سخن امام علی است: يا أَیّها النّاس، عَن مَلَأٍ وإِذنٍ، إِنَّ هذا أَمرُكُم لَيس لأحدٍ فيه حَقٌّ إلّا مَن رَضيتُم وأَمَّرتُم، وَقَد افتَرَقنا بِالأَمسِ عَلى أَمرٍ، فَإِن شِئتُم قَعَدتُ لَكُم، وَ إلّا فَلا أَحَدَ عَلى أَحَدٍ. تاریخ طبری، ج3، ص456.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. جناب رنانی نویسنده محترم یادداشت .

    آن قرائت نصب ولایت و حاکمیت معصوم بر مردم از طرف خداوند و سپس تفویض این ولایت به فقیهان دوره غیبت ،جایی برای حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش نمی گذارد.دامنه حق ولایت مطلقه فقیه به میزان همان اختیارات پیامبر است .اختیارات پیامبر نیز از جانب خداست و جای هیچ خدشه ای در آن نیست . حاصل چنین تئوری این است که‌ تا خدا خدایی می کند بر جهان
    ولی فقیه نیز حق دارد ولایت و حکمرانی کند بر جهان .بنابراین مردم تحت این نوع حکمرانی، هیچ حقی در برابر آن ندارند.اگر ولی دستور به رای دادن و شرکت در انتخابات داد ،تبعیت باید کرد ولو بر خلاف نظر شخص باشد .و اگر بساط انتخابات را خلاف مصلحت دانست ،در برچیدن آن نباید درنگ کرد.در این نوع حکمرانی جایی برای انتقاد و آن قلت کردن نیست .چون هر تصمیمی از سوی حاکمیت به منزله نظر شارع مقدس است .یعنی گویی که خود خداوند بصورت مستقیم در حال حکومت کردن است.
    بالاتر از آن، پیامبر طبق وحی نازل شده از سوی آسمان، بعنوان فرمان خداوند به مردم ابلاغ می کرد ،در حالی که ولی فقیه هیچ نیازی به نزول وحی ندارد ، بلکه هر فرمان او خود به منزله وحی است .هیچ معیاری در تمیز فرمان های وحیانی و غیر وحیانی ولی فقیه در دست نیست .بنابرین حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و سپس این حاکمیت مطلق بر انسان و جهان به نیابت به ولی فقیه تفویض گردیده است .

    1. تبعیت از ولی فقیه اختیاری است نه اجباری ،ولی عدم تبعیت از ولی فقیه یا مخالفت با آن عقوبت الهی دارد نه اجبار سیاسی

  2. جناب سلطانی
    خطبه‌ی حضرت علی جالب است، اما ادامه ندادید:
    آیا حضرت وقتی قدرت را به دست گرفت بر طبق قاعده بیعت رفتار کرد یا نه؟
    چنانکه از اطلاعات تاریخی ناقص بنده برمی آید ایشان هم از همان قاعده پیروی کرد. اگر چنین نیست دلیلش را بفرمایید.

  3. این مقاله سرتاپا تناقض است و با آیات قران نمی خواند. با سیره اهل بیت هم نمی خواند. چرا پیامبر برای بعد خود از مردم بیعت گرفت.چرا غدیر بر پا شد.چرا امام حسن با معاویه قرارداد صلح بست که معاویه جانشینی برای خود انتخاب نکند و حکومت به اهل بیت برگردد. نفاق شما فرقه اصلاح طلبان و ریاکاری اصولگرایان بزرگترین دشمن این ملت است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا