خسته از رای اعتراضی!
کیارش خمسی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت:
آقای شفیعیان با احترام من رای نمی دهم.
شما که خوب می دانید چند یادداشتی که در این دو سال منتشر کردم در موضوع ادبیات و اقتصاد بوده است و یکی هم یک دلنوشته برای فوت پدربزرگم. اما چون یادداشت های مثبت و منفی زیادی نوشته شد برخی از آنها خیلی تند بودند و برخی دیگر به نظر من ناقص. من هم به عنوان یک فرد غیرسیاسی خواستم حرف دلم را بزنم.
من سیاست زده خواستم تجربه ام را از وقتی که متوجه موارد سیاسی شده ام به اشتراک بگذارم.
سال ۷۶ و ۸۰ کوچک بودم و انتخابات را یادم نیست اما حدود سال ۸۲ و ۸۳ را خوب یادم است که وضعیت مالی پدرم خوب بود و هر از چندگاهی به دبی سفر می کردیم. دلار ثابت و وضعیت خوب.
سال ۸۴ را خوب به خاطر دارم من نه اصلاح طلبم و نه اصولگرا و نه منش سیاسی دیگری دارم. مانند خیلی از مردم جامعه فقط به قول شروین حاجی پور یک زندگی معمولی را میخواهم، همین.
چند سکانس قبل و حین انتخابات یادم است. از پدرم پرسیدم این آقا که عکسش اینجاست توی خیابان، احمدی نژاد، کیست گفت یکی از کاندیداها است گفتم به نظرت چندم می شود گفت آخر.
افرادی که در خانواده بودند و تمایل به «رای اعتراضی داشتند» افراد دیگر را که تا به حال شاید رای هم نداده بودند مجبور به رای دادن به هاشمی یا معین کردند.
مرحله دوم انتخابات به همراه کل فامیل شمال بودیم که همگی به هاشمی رای دادند و بعد از اعلام شدن نتایج آب سردی بود که روی سر همگی ریخته شده یود.
سال ۸۸ مناظرات تلویزیونی را به خاطر دارم. اکثریت بچه های مدرسه که هیچ کدام حق رای نداشتند با روبان سبز به مدرسه می آمدند و با اقلیت بحث می کردند. زمان انتخابات سفر خارج از کشور بودم صف طویلی از افرادی که خودکار سبز به همراه داشتند آنجا بودند که به میرحسین یا کروبی رای بدهند.
سکانسی دیگر را به خاطر دارم از مسیر خانه مادربزرگ تا خانه خودمان که جوانان با اشتیاق در میدان تجریش تجمع کرده بودند و عکس های میرحسین را پخش می کردند.
بعد از انتخابات را که می دانیم چه شد و بعد چه شد.
سال ۹۲ را هم به خاطر دارم یک ماه دیگر مانده بود بتوانم رای دهم اما اگر حق رای داشتم آن زمان به حسن روحانی رای میدادم در مدرسه نیمه دومی ها را متقاعد کردم که رای دهند و در فامیل هم مانند سال ۸۴ این بار من هم در متقاعد کردن شرکت می کردم.
از حق نگذریم ۹۲ تا ۹۶ دوران دانشگاه را خوب یادم هست. به عنوان یک دانشجو با دوستان خود بسیار سفر کردیم. گوشت قرمز فراوان و سوسیس کالباس درجه یک و سیگار مارلبرو و… هر روز کافه بودیم و این پول تمام نمی شد.
سال ۹۴ هم مسافرت بودیم و نتوانستم به لیست امید رای بدهم. کلا ادم سیاسی نبودم نه توی انجمن اسلامی نه توی شورای صنفی عضو نبودم. فقط یک بار علی مطهری آمد علم و صنعت و با چند تن از دوستان به سالن آمفی تیاتر دانشگاه رفتیم تا حرف هایش را بشنویم.
یادم است توی بحبوحه برجام همهی خبرها را دنبال می کردیم با خانواده؛ و لحظاتی که در حال مذاکره بودن را یادم است.
اما سال ۹۶ وقتی که بالاخره می توانستم رای دهم، در یکی از همین مسافرت ها با ۸-۹ نفر از دوستان خود بودیم همگی برای رای به روستا رفتیم. یکی از آنها به رییسی رای داد تا آخر دو روز با او صحبت نمی کردیم.
وقتی اعلام کردند که روحانی برنده شده است به محدوده ونک رفتیم. همگی در حال جشن بودند و ما هم خوشحال.
اما اما …
سال ۹۷ دلاری که ثابت مانده بود به یک باره چند برابر شد
سال ۹۸ حسن روحانی از خواب بیدار شد و دید قیمت بنزین چند برابر شده است. حوادث بعدش را هم که باز خودتان می دانید. ماه آذر یادم نمی رود چقدر اشک ریختم و دی آن سال با خبر سقوط هواپیمای اوکراینی از خواب بیدار شدم ناراحت شدم بعد سه روز که متوجه شدم چگونه این اتفاق افتاده است اشک هایم بند نمی آمد.
ماه بعد میخواستیم برای رفتن به کانادا اقدام کنیم داخل و برای انگشت نگاری به ترکیه سفر کردیم. طول پرواز هواپیما نمی دانید چه استرسی را تحمل کردم. آنقدر پدر و مادرم ترسیده بودند که آنها هم گفتند با ما می آیند.
من از قبل وارد بورس شدم و ضرر نکردم اما وقتی با دعوت دولت مردم نقدینگی خود را به بورس آورند و پول هایشان دود شد تقریبا آخرین قطرات امید پر کشید.
انتخابات مجلس قبل و ریاست جمهوری را به خاطر دارید دیگر. درصد مشارکت مردم و آرای باطله هم مشخص بود.
ردصلاحیت ها جدی تر شد. ۱۴۰۱ که من را به افسردگی سنگین تری فرو برد که نتایج آن خوردن سه قرص مختلف برای سر پا ماندن است. کیان پیرفلک، مهران سماک و…
تازه من متولد ۷۴ هستم. پدرم، عمه ها، عمو، مادر، خاله و … از کمیته ها تعریف میکنند. از ترس و پناه گرفتن در پناهگاه زمان جنگ و…
امسال هم که اما اصولگراها هم رد صلاحیت شدند. محمودزاده و سعیدی و کوچی و… دیگر چگونه می توانیم رای دهیم.
در جریان تولید سی نطق هستم. شما را هم در این چند ساله می شناسم. فکر میکنید که شاید یک نماینده هم بتواند وضع جامعه و مردم را بهتر کند اما واقعا دیگر نمی توان رای داد.
چند روز پیش خبر آمد بالای ۹۹ درصد مردم تهران افسرده هستند این برای پایتخت یک کشور فاجعه نیست؟
می گویید رای به خاتمی اعتراضی بود موافقم، در آن زمان و در توان خودش عملکرد خوبی ارائه داد. اما آیا روحانی مخصوصا در دوره دوم خود هم چنین کاری کرد که قشر خاکستری یا معترض را به صندوق رای جلب کند؟
شما که خودتان در زمانی در انفرادی بوده اید، همیشه سعی کرده اید نظرات را حتی مخالف منتشر کنید. شما که این دادگاه و آن دادگاه رفته اید و حکم تعلیق سایت و انفضال از مدیر مسئولی را چشیده اید. شما که همین الان درآمد از یک میزانی پایین تر می آید استرس می کشید واقعا هنوز امید دارید که رای بدهید. من دیگر خسته شده ام.
یادم می آید سال ۹۷ با همسرم نامزد بودیم رفته بودیم توچال ورزش موقع برگشت یکی از همین ماشین های گشت ارشاد به او چیزی گفت خیلی سخت نبود اما استرس شدیدی وجودش را گرفت. چرا باید ما چنین چیزی را تجربه کنیم و اگر رای دهیم اینها درست می شوند؟ سال ۹۷ هم حسن روحانی رییس جمهور بود.
پرسش هایی که مطرح کرده اید شاید پاسخ هایی نیاز داشته باشد که افراد نمی توانند در یک یادداشت به شما پاسخ بدهند. شاید برای پاسخ در آن یادداشت مجبور به دادن بهایی سنگین بشوند.
بسیاری از دوستانم مهاجرت کرده اند. ده میلیون ایرانی بر اساس برخی از آمارها خارج از کشور زندگی می کنند. یکی از عزیزترین دوستانم در انگلیس است و هر بار که با او صحبت میکنم با صدای بغض آلود حرف می زند. دوست قدیمی دیگرم به مجارستان سفر کرده تا شاید بتواند زندگی کند. دیگری در حال تلاش برای رفتن به آلمان است. ما چقدر توان داریم؟
تابستان سال ۹۸ در املاک کار کردم روزانه شاهد افزایش قیمت ملک بودم. زمان حسن روحانی. یادم می آید فردی خانه اش را در سعادت اباد فروخته بود و یک ماه و نیم تعلل کرده بود مجبور شد در ستارخان دنبال خانه بگردد.
سمندی که قسطی ۳۱ میلیون تومان خریدم را در حالی که موتورش پایین آمده بدنه پر از نگ و صافکاری بود ۲۵۰میلیون فروختم. ماشینی که دوباره نمی توانم بخرم.
تا به حال به ادارات اگر رفته باشید از رفتن به آنجا پشیمان می شوید، یک روز سرم نداریم یک روز شیر خشک یک روز چای دبش و البته یک روز حسین فریدون. از خیلی جنبه ها کلید حسن روحانی در قفل شکست و خیلی فرقی با احمدی نژاد و الان نداشت.
یک کسب و کار راه انداخته ام اما برای کاغذ بازی و … چندین ماه مجور شده ام از جیب پول بدهم. برای یک مشکل ساده در اداره مالیات ۲۳ روز از اداره جنوب به شمال و برعکس مثل یویو در حال حرکت بوده ام.
ایران عزیز در حال خشک شدن است. یک روز جازموریان یک روز بختگان و یک روز دریاچه ارومیه.
رای دهیم که چه بگویند؟ تاجزاده شاید آن زمانی که انتخابات برگزار می کرده است امید داشته است. متاسفانه دیگر روش شما نتیجه ای نمیدهد. من به عنوان یک آدم غیرسیاسی که تا قبل از سالهای اخیر نه زیدآبادی را می شناختم نه عبدی نه تاجزاده و نه حجاریان دیگری نایی برای رای دادن ندارم.
به جز خاتمی فقط دکتر معین را می شناختم چون از قضا دکتر آلرژی من هم بود و چند سال قبل کاندیدا. از او پرسیدیم چرا دوباره کاندیدا نشده اید. گفت گر خانه را کس است یک بار بس است. ما همگی اما چندبار تلاش کردیم.
چگونه اوضاع بد است که مهدی نصیری، مدیر مسئول تند کیهان می گوید اشتباه کردم و آنقدر تغییر مواضع میدهم.
واقعا دوست داشتم اکنون روز قبل از انتخابات ۹۲ بود اما متاسفانه نیست. به دو دلیل یک امید داشتم، سیاسی. دو امید داشتم به یک چیز مربوط به زندگی شخصی ام…
هنگام نوشتن این یادداشت هم در استرس هستم که نکند چیزی بگویم که… اما واقعا نوشتن چنین یادداشتی را لازم دیدم. چون شاید اتحاد ملتی ها، آقای حیدری و دیگر افرادی که یادداشت نوشته اند کل عمر مشغول فعالیت سیاسی بوده اند. اما من فراری از آن. فقط میخواستم بتوانم دوست هایم را در این کشور نگهدارم، فقط میخواستم پول دار شوم و خانواده ام در رفاه باشند، فقط میخواستم وقتی خارج می روم اسم ایران می آید همه به دید مثبت نگاه کنند. می خواستم زندگی کنم.
البته که لحن آقای حیدری و آقای سعادت و استدلال هایشان را می پسندم و نه لحن تند آقای رسته مقدم را.
اصلا فرض کنید که به سر لیستی کشوری «میانه رو ها» علی مطهری و مسعود پزشکیان بخواهم رای بدهم. به طور کلی بسیاری دغدغه های علی مطهری که از این لیست تایید صلاحیت شده بسیار مواضع مناسب تری دارد اما باز هم با من غیر سیاسی فرق دارد و چند مورد آن حتی مغایر است. شاید اگر در شرایط سال ۹۶ بود از ۳۰ رای به ۲ یا ۳ نفر نهایتا میتوانستم رای دهم. اما حتی اکنون هم با رای دادن سفید مهر تاییدی میزنم بر رد صلاحیت ها، بر وقایع چند سال گذشته و بر وجود همین جناح تندرو که حتی با اصولگرایان سنتی که با آنها تفاوت دیدگاه بنیادی دارم نیز در حال جنگ و جدل هستند.
رای های منجر به پیروزی ۷۶-۸۰- رای های شکسته ۸۴- رای به میرحسین- رای های ۹۲ و ۹۶ منجر به پیروزی همگی رای های منجر به پیروزی بودند که به اصطلاح «رای اعتراضی» افراد غیرسیاسی بودند که ترجیح دادند بین جناح راست و اصولگرایان در مقابل اصلاح طلبان و اعتدال و توسعه ای ها و تکنوکرات ها گروه دوم را انتخاب کنند. چون آنها را نزدیکتر به خود می دیدند البته برای برخی از آنها گمان می کنم فاصله ی زمین تا ماه به نسبت زمین تا خورشید فاصله دیدگاه های آنها و مثال مناسبی برای این نزدیکی دیدگاه بوده است!
راستی آن دوستم که به رییسی در سال ۹۶ رای داد الان خارج کشور است و او هم دیگر رای نمیدهد!
من هم هیچ جوابی ندارم به چند سوال شما بدهم و نمیخواهم قانع کنم که رای ندهید اما من هم دلایل خودم را دارم. ما خاکستری ها و غیرسیاسی ها هم زیاد تلاش کرده ایم. داخل کانال را هم می دانم نگاه می کنید تمامی اخبار مربوط به تایید صلاحیت با دو ایموجی شصت رو به پایین و خنده مواجه می شود، اینها همه شاید یک نتیجه دارد که حتی مخاطب علاقه مند به مطالب انصاف نیوز هم دوست ندارد رای بدهد آن هم مخاطب کانال انصاف نیوز که در آن خبرهای غیرسیاسی کمی منتشر می شود.
انتهای پیام
با احترام به شما اگر کمی از توچال و تجریش و ویلا های شمال و کانادا و دبی و خارج از کشور سرتان را پایین تر بگیرید و نگاه کنید می توان این داستان و روند کلی و خاطرات رو نوعی دیگر تعریف کرد جایی که بقیه 80 میلیون ایرانی زندگی می کنند. و اتفاقا هنوز که هنوزه قربان صدقه آن رییس جمهور اسبق می روند جاهایی که اتفاقا در در مورد نام های ذکر شده که گریه شدید شما را به همراه داشته کاملا از توضیحات قانع شده اند و یا کلا ماجرا را به چشم دیده و یا پیگیر روند قضایی پرونده هستند و از دروغ های توییتر سابق و ایکس فعلی خسته اند. من که به یاد ندارم د ر آبان 98 هیچ خانواده مرفه یا حتی نیمه مرفهی به جز قطعی اینترنت اعتراض یا بغض خاصی داشت چون اصولا گران شدن بنزین برای این افراد مسئله ای نبود. در دی 98 هم بقیه این 80 میلیون ایرانی قبل از هواپیمای اوکراینی نگرانی های دیگری هم داشتند و اما امروز هم همه نگران تر و خسته تر از همیشه اند….
ممم اعتراص به جی به دولتی که دست خودتون بوده هاشمی خاتمی معین تایید صلاحیت شد … بعدش کسی که جلوی زتدگی معمولی را می گرفت حای زمانی که قدرت قوه مقننه و محریه دستتون بود خودتون بودید . جرا پشت تیریبونش از مسایل امنیت ملی ایران گفتید والا ؟؟؟
رای اعتراصی به دولتی که همیشه دست خودتون بوده محلسی که دست شما بوده نی گی مجالس اونطور به هر حال مجلس من هم نبود من مجلس دیگری را مد نطر داشتم رای اعتراصی شما رای دادی دیدگاه نزدیک بهت موافق با تو در دوران خودش رای گرفته اومده داخل دولت این چه حرفیه می زنی
رای اعتراصی به دولتی دادی که سیاست خارجه و سیاست اقتصادیش به سمت نگاه شماست این رای اعتراصی بوده انتخاب کردی دیگه بین کسی که به نگاهت نزدیک بوده و کسی که نبوده احمدی نزاد رای اورد طور دیگری رفتار کرد معین رای نی اورد طور دیگری میشد یا حتی اقای هاشمی رای می اورد طور دیگری نیشد تمام .
با سلام و احترام خدمت دوستان کامنت گذار. از لحاظ مادی خدا را شکر در وضعیت خیلی بدی نیستم اما مرفه بی درد نیز نیستم. پدرم کارمند میان رده بوده است و پولی که داشته نه به خاطر پول بادآورده یا به خاطر رانت چون وضعیت کلی خوب بوده است می توانستیم مسافرت برویم بعد ها هم که شرکت پیمانکاری ساختمانی خودش را تاسیس کرد به وضعیت ما کمک کرد. مشاوره مارکتینگ و فروش و نرم افزار می دهم اصلا به همین دلیل آقای شفیعیان را می شناسم تو بازنشر خبرهای غیرسیاسی هم کمک می کنم. املاک کار کردم، بیمه فروختم و.. تا اموراتم بگذرد. اگر ویلای کانادا یا دبی داشتم لازم به انجام این کارها نبود. در دانشگاه دولتی درس خوانده ام در همان زمان دانشگاه هم کار می کردم اکنون هم همینطور. علاوه بر کار ثابت با فروش ماشین اکنون کاری را راه انداختم و در حال تلاش برای آن هستیم به اندکی از مشکلات آن اشاره کردم.
هرکسی می تواند توچال برود حتی لازم به پرداخت پول نیست. شاید مسخره به نظر برسد اما اگر بخاطر پول پارکینگ بیرون پارک نکرده بودیم شاید به همسرم گشت ارشاد تذکر نمی داد.
تقریبا تمامی دوستانم که اشاره کردم در خارج از کشور هستند بورسیه شده اند ما هم نمی خواستیم برای تفریح برویم کانادا می خواستیم مهاجرت کنیم که ریجکت شدیم. همین الان که کامنت می گذارم هم در روز 5 ام ماه تقریبا 90 درصد درآمد این ماهم را خرج کرده ام. مسافرت قبلا خیلی راحت بود الان چند ماه پول جمع می کنیم با همسرم که سفر لاهیجان یا مثلا شیراز برویم!
این ماه حتی حساب کردم که تاکسی مترو یا اتوبوس هم گران هستند و چون محل کار نزدیک محل خانه است پیاده تردد کنم بهتر است مگر در موارد خیلی خاص! آقای شفیعیان شاهد است تابلوی دفترم را خودم رفتم بالا و چسباندم نردبان را هم از او قرض گرفته ام چون اجاره نردبان یا نصاب تابلو برایم سنگین بود!
4 سال هم تا شروع دبستان با پدر و مادر قشم زندگی کردیم تا زندگی راحت تری داشته باشیم. همه چیزهایی که گفته ام بدون پرداختن بها صورت نگرفته است
فقط می خواستم بگویم. ما در سال هایی که بچه بودم به راحتی میتوانستیم سفر خارج برویم اما از سال 91 تا الان دوبار مسافرت خارج را تجربه کرده ام. برای یک خانه در بافت فرسوده تهران قسط می دهم. که آن را هم با قرض و وام و فروش کادوهای عروسی و پس انداز و… خریده ایم. اتفاقا دیروز هم برای خرید روزمره خانه مجبور شدم از اسنپ پی استفاده کنم.
خیلی از افرادی که می شناسم که بسیار از نظر دانش توانمند هستند در وضعیت مالی مناسبی به سر نمی برند. این یادداشت برای دیدن وضعیت آنهاست.
ویلای لوکس آنچنانی هم نداشته ایم. در منطقه چمستان ارزان ترین جای مازندران ویلا داشتیم آن هم یک ویلای روستایی ساز ساده که اتفاقا پدرم مجبور شد آن را هم بفروشد. بخشی از آن خرج وکیل مهاجرت شد و بخشی دیگر مهاجرت که فایده ای نداشت البته!
یادداشت من به خاطر این است که من شاید 20-30 درصد بار اقتصادی وحشتناکی است که به خیلی از افراد وارد شده است و دیگر خسته شده ام وای به حال قشر ضعیف تر از من.
و دیگر مواردی که اشاره کردم….
آن 50-60 میلیون ایرانی سیاست زده چه ساکن منطقه یک تهران چه اجاره نشین در محله بهجت آباد یا مولوی تهران یا در روستاهای محروم زاهدان هر کدام به نحوی و با تفاوت کم به خیلی زیاد از یک زندگی معمولی فاصله دارند. متر و معیار آن هم این است که اخبار زرد و هنرمندان و سلامت چندین برابر تحلیل های سیاسی بازدید می گیرد و همچنین اخبار یارانه و سهام عدالت بازدید های بالایی دارند چون مردم نیازمند آن هستند.
نزدیکی نگاهم هم گفتم انتخاب نزدیکی بین زمین تا ماه و یا زمین تا خورشیده که ماه تا زمین هم اختلافش بی نهایته