حال و هوای سردر جنجالیِ دانشگاه تهران – سهشنبه ۱۸ آبان
سردر دانشگاه تهران که این روزها بازهم در میان قشری از مردم جنجال آفرین شده است از شب گذشته با انتشار عکسی با پارچهی سبز دوباره داغ شد اما گزارش انصاف نیوز نشان میدهد که این پارچهها فقط مربوط به زمان نماز جمعه است و در طول هفته اینطور نیست.
هفتهی گذشته بعد از کشف حجاب دستهجمعی گروهی از فارغالتحصیلان برای گرفتن عکس یادگاری [لینک]، گروهی از زنان چادری با ماسک و روسری قرمرز رنگ_ البته مشخص نشد که دانشجوی این دانشگاه هستند یا خیر_ در مقابل سردر عکس گرفتند [لینک] و سرود خواندند [لینک]. کاربران زیادی این دو عکس را در شبکههای اجتماعی با هم مقایسه میکنند. البته چند روز بعد تعدادی دیگر از دانشجویان همین دانشگاه عکسی در مقابل سردر منتشر کردند که یکی در میان با حجاب و بیحجاب بودند.
در ادامه، روز دوشنبه هفدهم آبانماه عکسی از نصب پارچهای سبز رنگ در مقابل سردر دانشگاه منتشر شد که یادآور نصب سطح شیبدار روی سکوهایی بود که در واکنش به ماجرای معروف به دختران خیابان انقلاب از آن استفاده میکردند، البته با پرسوجوی خبرنگار انصاف نیوز مشخص شد که نصب آن پارچه مربوط به نماز جمعه بوده و در طول هفته پارچهای در آنجا نصب نبوده است.
امروز سهشنبه ۱۸ آبان ماه از ساعت 10 صبح تا 11 خبرنگار انصاف نیوز به اطراف سردر دانشگاه تهران واقع در میدان انقلاب رفت که گزارش او را در زیر میخوانید:
خبری از پارچهی سبز رنگ نیست
قدم زنان به سمت سردر حرکت میکنم، خبری از پارچهی سبز رنگ نیست، دختری را با حجاب معمولی میبینم که از خودش سلفی میگیرد، کمی آن طرفتر یک مامور نیروی انتظامی به همراه یک سرباز ایستاده است. چند نفر هم مشغول رنگآمیزی برخی از نقاط سردر دانشگاه تهران و دیوارهای کنار آن هستند. در یک قسمت دیگر پسر جوانی مشغول رنگ کردن شعارها و طراحهای گرافیکی روی دیوار است. حدوداً سال ده و چهل دقیقه مامور نیروی انتظامی به همراه سرباز با موتور از آنجا دور میشود. در این مدتی که آنجا بودم جوانهای زیادی در مقابل سردر عکس یادگاری میگرفتند.
به سمت مرد مسنی میروم؛ سالها مشغول دستفروشی در مقابل دانشگاه تهران است. از او دربارهی نصب پارچه در مقابل سردر میپرسم و میگوید: «برای نماز جمعهها اون پارچه رو نصب میکنند، شنبه وقتی اینجا بودم خبری از پارچهی سبز نبود.»
او هم عکسهای جنجالی مقابل سردر را دیده است و میگوید: «85 میلیون نفریم، هرکسی آزاده هرجور که خواست زندگی کنه.»
در ادامه کارت خبرنگاری خود را به او نشان میدهم، جنس صحبتهایش تغییر میکند و زنی که همان موقع از مقابل ما رد میشود را صدا میزند، گویا او را میشناسد و از او میپرسد: «نظرت دربارهی عکسهای جلوی سردر چیست؟». زن هم میخندند و دستی به مقعنهاش میکشد و موهای شرابی بیرون زدهی خود را با دست به داخل مقعنه هول میدهد و در حالی که همان لبخند را بر لب دارد، میگوید: «ما تابع قوانین جمهوری اسلامی هستیم، اگه الان لازم باشه من چادر هم میپوشم. حجاب خیلی خوبه، به هر حال باید قانون را رعایت کنیم». بعد خداحافظی میکند و میرود.
در ادامه باز هم با همان مرد که در ابتدا معتقد بود هرکسی آزاد است که عقاید خود را داشته باشد، صحبت میکنم و میگوید: «ببین دختر جون! قانون این مملکت حجابه. ما باید قوانین رو رعایت کنیم، تا هر زمانی که در این کشور زندگی میکنیم. به نظرم در جمهوری اسلامی نمیشه حجاب وجود نداشته باشه. به قول اون مجری تو تلویزیون هرکسی ناراضیه از این کشور بره.»
از او خداحافظی میکنم و به سمت دستفروش دیگری میروم، در ابتدا گفت: «من سیاسی نیستم، نظری هم ندارم.»
کارت خبرنگاری خود را به او نشان میدهم و میگويم هویت او نزد ما محفوظ میماند و بعد از تعللی کوتاه میگوید: «اون روزی که دخترا جشن فارغالتحصیلی اینجا گرفتند، من هم بودم. اتفاقا توجهام جلب شد. اما اینجا عادیه. اولین باری نیست که دانشجوها بدون حجاب عکس میگیرند.»
او ادامه داد: «البته روزی که دختران چادری اینجا اومدن، من نبودم. چون بارون میومد. اما به هر حال هردو گروه حق دارند، هر جور بخواهند عکس بگیرند.»
در ادامه سعی میکنم با کسانی صحبت کنم که مشغول عکس گرفتن در مقابل سردر هستند. با پسر جوانی شروع به صحبت میکنم و میگوید: خودم دانشجوی این دانشگام. حجاب این بچهها اصلا چیز عجیبی نبود. همین که تو خیابون و دانشگاه قدم بزنید، افراد زیادی رو میبینید که روسری از سرشون افتاده».
دختری چادری از آنجا رد میشود، دربارهی عکسها از او هم میپرسم و او میگوید: «دوستای زیادی دارم که حجابشون مثل من نیست اما رابطهی خوبی باهاشون دارم. حجاب اجباری خیلی برای جامعهی ما قشنگ نیست. این دو قطبی هم شایستهی کشور نیست».
مرد مسنی در کنار سردر دانشگاه مشغول تعمیرات و رنگ آمیزی است و همان سوال را از او میپرسم و میگوید: «من خبری ندارم. شما هم بیخیال شید!»
با چند نفر از افراد دیگر هم میخواهم صحبت کنم اما از بحث امتناع میکنند و یکی از آنها گفت نمیتوانم با وجود کارت خبرنگاری اعتماد کنم و از کنارم عبور میکند.
انتهای پیام