خرید تور تابستان

امیرالمؤمنین (ع) از فروشندگانی خرید می‌کردند که ایشان را نشناسند

کانال تلگرامی شیعه‌پژوهی نوشت: به نقل ازخصائص الأئمّة: رُوِی عَن مَولی لِبَنِی الأَشتَرِ النَّخَعِی قالَ: رَأَیتُ أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیا وأَنَا غُلامٌ وقَد أتَی السّوقَ بِالکوفَةِ، فَقالَ لِبَعضِ باعَةِ الثِّیابِ: أ تَعرِفُنی؟ قالَ: نَعَم، أنتَ أمیرُ المُؤمِنینَ، فَتَجاوَزَهُ، وسَأَلَ آخَرَ، فَأَجابَ بِمِثلِ ذلِک، إلی أن سَأَلَ واحِدا فَقالَ: ما أعرِفُک، فَاشتَری مِنهُ قَمیصا، فَلَبِسَهُ، ثُمَّ قالَ: الحَمدُ للّه الَّذی کسا عَلِی بنَ أبی طالِبٍ.
وإنَّمَا ابتاعَ مِمَّن لا یعرِفُهُ؛ خَوفا مِنَ المُحاباةِ فی إرخاصِ مَا ابتاعَهُ.

از یکی از غلامان خاندان اَشتر نخعی روایت شده که گفت: زمانی که نوجوان بودم، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه‌السلام را دیدم که به بازار کوفه آمد. به لباس فروشی فرمود: «آیا مرا می شناسی؟».
گفت: آری. تو امیر مؤمنانی.
از او رد شد و از دیگری پرسید. او هم همان گونه پاسخ داد تا آن که به شخصی رسید که گفت: تو را نمی شناسم. از وی پیراهنی خرید و پوشید.
آن گاه فرمود: «سپاس، خدایی را که علی بن ابی طالب را پوشاند».
او از کسی لباس خرید که وی را نمی شناخت، که مبادا به جهت موقعیت ایشان ارزان‌تر بفروشد.

الطبقات الکبری ج ۳ص ۲۸
تاریخ دمشق ج ۴۲ ص ۴۸۴
التاریخ الکبیر ج ۷ ص ۱۳۲
أنساب الأشراف ج ۲ ص ۳۶۹

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا