خرید تور تابستان

محمدحسین فروغی که بود؟

عبدالحسین آذرنگ در روزنامه اطلاعات نوشت: «میرزا محمدحسین‌خان ادیب اصفهانی، ملقب به فروغی و ذکاءالملک، از شخصیت‌های چندوجهی عصر ناصری و مظفری بود، مردی شاعر، ادیب، مترجم، مؤلف، ویراستار زبانی و ادبی، سردبیر مجله‌ای پیشگام، نوآور و تأثیرگذار، مدیر فرهنگی و انتشاراتی، مدرس و از صف اول پیشگامان معتدل جریان اصلاح‌طلبی و تجددخواهی در ایران عصر قاجار. وی در ۱۲۵۵ق در خانواده‌ای قدیمی، بازرگان و بافرهنگ در اصفهان به دنیا آمد. پدرش آقا محمدمهدی ارباب اهل علم و ادب و مؤلف کتاب «نصف جهان» بود، اثری در بارۀ تاریخ اصفهان و از منابع مهم در خصوص این شهر تاریخی.

فروغی تحصیلات مقدماتی را در اصفهان گذراند، با ادب فارسی و عربی آشنایی یافت، طبع شاعری‌اش از نوجوانی آشکار شد و به سرودن پرداخت. در ایام جوانی، هم به قصد تجارت و هم برای سیر و سیاحت و آشنایی با دنیای خارج، عزم سفر هند کرد؛ اما از بد روزگار، کشتی حامل مال‌التجاره‌اش در خلیج فارس دستخوش طوفان و غرق شد. در پی این حادثه چندگاهی گرفتار بود، حتی از این بابت به زندان افتاد. پس از رهایی، به کرمان رفت، به دستگاه وکیل‌الملک ـ حاکم وقت کرمان ـ راه یافت و با استفاده از فراغتی که نصیبش شد، به شعر پرداخت و بهترین قصیده‌هایش را در آن شهر سرود. سپس به قصد زیارت راهی عتبات عالیات شد؛ اما سر راه در کرمانشاه موقتاً اقامت گزید.

کرمانشاه در آن زمان شهر با رونقی به‌شمار می‌رفت، زیرا یکی از مراکز چهارگانه و اصلی واردات کالاهای خارجی به ایران بود. تبریز، رشت و بوشهر سه شهر دیگر و مراکز عمدۀ واردات بودند. از آنجا که به حکم قاعده‌ای تجربه و ثابت‌شده، اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها همراه با کاروان‌های تجارتی و دادوستدهای بازرگانی همراه هستند، آن شهر هم یکی از دروازه‌های ورود مدرنیته به روایت عثمانی و عربی به ایران بود. مدرنیته به روایت قفقازی از راه تبریز، به روایت روسی از راه رشت، و به روایت انگلیسی و هندی از طریق بوشهر به ایران راه می‌یافت. از همین روست که از آغاز تحرکات تجددطلبی و مشروطه‌خواهی، تکاپوهایی را در آن چهار شهر می‌توان دید.

فروغی در کرمانشاه با شماری از معاریف از نزدیک آشنا شد؛ ازجمله با تنی چند از مشایخ عرفا نشست و برخاست داشت و از طریق آنان به عرفان گرایش یافت. کرمانشاه در آن زمان، یکی از کانون‌های فعال شاخه‌ای از متصوفه بود. از کرمانشاه به کربلا و نجف رفت. در منابعی آمده است که مدتی به تکمیل تحصیلات قدیمه مشغول شد و در کنار تحصیل، به سرودن هم ادامه داد. قصیده‌های بلند و غرّایی از او در مدح ائمه یادگار دورۀ اقامتش در عتبات و حال و هوای آن ایام اوست. زمانی که به ایران که بازگشت، شاعر و ادیبی توانا و به زبان عربی مسلط بود و با زبان فرانسوی هم آشنایی داشت. از اشارۀ فرزندش محمدعلی این طور برمی‌آید که پدرش به زبان فرانسوی به قدر کافی یا لازم آشنایی داشت که می‌توانست به این زبان کتاب بخواند. همچنین وجود منابعی به زبان‌های فرانسوی و انگلیسی در کتابخانۀ شخصی‌اش، نیز می‌تواند گواهی بر آشنایی او با این دو زبان اروپایی بوده باشد.

فعالیت علمی و ادبی

او پس از چندگاهی اقامت در تهران، با میرزا محمدحسن خان صنیع‌الدوله، بعداً ملقب و معروف به اعتمادالسلطنه، از اجزای دربار ناصری، آشنا شد. او دانش و هنر فروغی را آزمود و برای همکاری نزدیک با خود مناسب یافت. اعتمادالسلطنه او را به دربار برد و به ناصرالدین شاه معرفی کرد. فروغی قصیده‌هایی را که در مدح شاه سروده بود، عرضه داشت و مقبول طبع سلطان قرار گرفت. از آن پس در جشنهایی که به مناسبت‌های مختلف در دربار ناصری برگزار می‌شد، حضور می‌یافت و قصیده‌هایش را می‌خواند. لقب «فروغی» را شاه به او داد و او هم این لقب را تخلص شعریش قرار داد، بعدها با همین نام اشتهار یافت و پس از تصویب قانون شناسنامه در دورۀ پهلوی اول، نام خانوادگی فرزندان و خاندان او شد.

اعتمادالسلطنه، فروغی را به دارالترجمۀ ناصری برد و چندین وظیفه و مسئولیت را به او سپرد، از جمله: همکاری با چند روزنامه، مجله و «تصحیح و تهذیب» (به اصطلاح امروز ما ویرایش زبانی و ادبی)، و به‌ویژه هر آنچه به قلم خود اعتمادالسلطنه، یا به نام وی، تألیف و ترجمه می‌شد. گفته‌اند از جمله علامه محمد قزوینی، همسن و سال محمدعلی فروغی و در دورۀ مظفری همکار او در مؤسسه‌ای انتشاراتی، که شماری از آثار و یحتمل غالب آثاری که به نام اعتمادالسلطنه چاپ و منتشر شده است، به قلم محمدحسین فروغی بوده است؛ البته این واقعیت نادیده گرفته نشود که خود اعتمادالسلطنه صاحب‌قلم بود و کتاب خاطرات شخصی او (روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه) گواه تسلطش بر نگارش نثر ساده و روان است. اگر نخواهیم داوری‌هایی را دربارۀ خلقیات اعتمادالسلطنه و استفاده‌جویی‌های او مبنای صدور حکم اخلاقی و رفتاری قرار بدهیم، شاید کثرت مشغلۀ او مجال لازم و کافی برای نگارش و ترجمه باقی نمی‌گذاشت.

به نظر می‌رسد در ازای منصب‌هایی که در دارالترجمه و سپس در دارالطباعه و وزارت انطباعات به فروغی می‌سپرد، حداکثر بهره‌برداری شخصی را هم از او می‌کرد. اعتمادالسلطنه از او با عنوان «میرزای خودم» (منشی و ویراستار شخصی‌ام) یاد کرده است.
هرچه بود، فروغی سالها زیر نظر مستقیم اعتمادالسلطنه به انواع کارهای قلمی اشتغال داشت، تا آنکه در ۱۳۰۸ق، حدود پنج سال پیش از کشته شدن ناصرالدین‌شاه، فرمان «درجۀ اول استیفا» در بارۀ او صادر، و به ریاست دارالطباعۀ دولتی (تشکیلات چاپ و انتشارات) منصوب شد. اعتمادالسلطنه به وزارت رسید و همۀ مسئولیت‌های پیشین او در دارالترجمه و دارالطباعۀ ناصری به فروغی سپرده شد. حدود سه سال بعد، شاه در ۱۳۱۱ق لقب «ذکاءالملک» را به او اعطا کرد؛ لقبی که پس از او به پسرش محمدعلی به ارث رسید. در منابعی هم از او با لقب «ذکاءالملک اول» و از پسرش با لقب «ذکاءالملک دوم» یاد شده است.

تألیف، ترجمه، سردبیری

فروغی در چند نشریه مسئولیت «مصحح و منشی» (به اصطلاح امروزی سردبیر و ویراستار) و نیز مترجم را برعهده داشت؛ از جمله در: روزنامۀ ایران، روزنامۀ علمی، روزنامۀ نیمه‌رسمی اطلاع، اکو دُ پرس (صدای ایران)، اردوی همایون و تربیت. «روزنامۀ ایران» از ۱۲۸۸ق و هفته‌ای سه شماره منتشر می‌شد. در این روزنامه وظیفه‌ای را که امروزه ویرایش زبانی و ادبی می‌نامیم، نخست با میرزا علیخان نائینی بود و پس از او به فروغی سپرده شد. «اطلاع» بیشتر حاوی خبرهای خارجی بود و فروغی برای آن نشریه مطالبی را از فرانسوی به فارسی ترجمه می‌کرد. «اردوی همایون» خبرهای سفر ناصرالدین شاه به خراسان را انعکاس می‌داد، و مسئولیت تهیه و انتشار مطالبش با فروغی بود.

مجلۀ «تربیت» که فروغی حدود ۱۰ سال سردبیرش بود، نقطۀ عطفی در تاریخ مطبوعات ایران قلمداد شده است. میرزا جهانگیرخان شیرازی (صور اسرافیل)، از شهیدان راه مشروطیت و آزادی بیان و قلم، تأثیر تربیت را بر روزنامه‌خوانی، و بیان صریح آن را در بسیاری نکات ستوده است. محمد صدر هاشمی، تاریخنگار مطبوعات فارسی، به مطالب سودمند، نثر و خط زیبای آن نشریه اشاره کرده و از تأثیرش بر بیداری ایرانیان و اندیشه‌های مشروطه‌خواهان یاد کرده است. فروغی در دورۀ مظفرالدین‌شاه (۱۳۱۳ ـ ۱۳۲۴ق) که محدودیت‌های سیاسی به نسبت کمتر از دورۀ پیش و نیز با آغاز مقدمات جنبش مشروطیت همزمان شده بود، مطالب را با بیان صریح‌تری در تربیت طرح می‌کرد. مشروطه‌خواهان از همین مطالب تأثیر گرفتند و شماری از آنان به مناسبت‌های مختلف از این تأثیر یاد کرده‌اند. فروغی تدریس هم می‌کرد. او به مدت هفت سال در مدرسۀ علوم سیاسی، مبحث تاریخ ادبیات فارسی را درس داد و نسلی از پیشگامان جنبش مشروطه‌خواهی را از این راه با تاریخ شعر و شاعران ایران آشنا کرد. او از ۱۳۲۳ق تا زمان مرگ، مدیریت این مدرسه را هم عهده‌دار بود.

افزون بر این فعالیت‌ها، فروغی به تألیف چند اثر و ویراستاری شماری کتاب دست زد. او را باید در سلک آن دسته از ویراستاران زبانی و ادبی دورۀ قاجار به شمار آورد که پس از آغاز چاپ و نشر در ایران در دورۀ عباس میرزا نایب‌السلطنه و محمدشاه قاجار، به صورت حرفه‌ای با مطبوعات و انتشارات عصر ناصری و مظفری همکاری داشتند.

همچنین از کتاب‌هایی باید کرد که فروغی در آن سهم اصلی، یا سهمی، دارد. تاریخ ایران، با همکاری فرزندش محمدعلی فروغی و دوست و همکار فرزندش محمد قزوینی تألیف و منتشر شد (تهران، ۱۳۱۸ق). از دیگر آثار اوست: دیوان اشعار (همراه با چند نامۀ عاشقانه به نثر، تهران، ۱۳۲۵ق)؛ علم بدیع (تهران، ۱۳۳۳ق)؛ و شرح احوال شعرای متقدمین (تهران، ۱۳۳۵ق).

از جملۀ کتاب‌هایی که با ویرایش او انتشار یافته است: تاریخ سلاطین ساسانی (نوشتۀ رالینسن، ترجمۀ محمدعلی فروغی، تهران، ۲ جلد، ۱۳۱۳ـ۱۳۱۶ق)؛ غرائب زمین و عجایب آسمان (ترجمۀ محمد قزوینی، تهران، ۱۳۱۶ق)؛ چرا و بدین جهت (ترجمۀ مشترک میرزا کاظم خان و محمدعلی فروغی، تهران، ۱۳۱۸ق)؛ دستور حکومت (ترجمۀ احمد ادیب کرمانی و محمدابراهیم نواب، تهران، ۱۳۲۱ق)؛ بوسۀ عذرا (ترجمۀ مشترک سیدحسین صدرالمعالی و محمدعلی فروغی، تهران، ۱۳۲۶ق) و چند اثر دیگر. آثاری که فروغی ویراسته است، از حیث تاریخ ویراستاری در ایران، تاریخ تحول نثر فارسی جدید و تاریخ ترجمۀ ادبی جزو منابع ارزشمند، درخور توجه و ماندگار است. نثر فارسی او ویژگی‌هایی دارد که در منابع مربوط به تاریخ و تحول نثر به آن اشاره شده است.

تجددخواهان عصر قاجار

فروغی در دورۀ مظفری از روشنفکران و حتی دگراندیشان بود. او را می‌توان در شمار آن دسته از تجددخواهان عصر قاجار جای داد که به تقابل با نظام سیاسی حاکم روی نیاوردند، در ساختار حکومتی منصب و مقام و فعالیت داشتند و مناصب خود را حفظ کردند؛ اما اندیشه‌های ترقی‌خواهانه و تجدد و اصلاح‌طلبانه را از راه تألیف، ترجمه، روزنامه‌نگاری، تدریس و محافل خصوصی و دوستانه و با پرهیز از تنش و برخورد با مقامات حکومتی دنبال می‌کردند. کارنامۀ فروغی را در این زمینه بر اساس سرجمع آثاری که به نام او ثبت است، می‌توان ارزشیابی کرد.

در داوری‌های شماری از تاریخنگاران و نویسندگان معاصر، از فروغی با عنوان «روشنفکر»، «دارای گرایش‌های اصلاح‌طلبانه»، «طرفدار ترویج آموزش به شیوۀ جدید» و «متمایل به اندیشه‌های تجددخواهانۀ میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله» یاد شده است. به‌رغم آنکه فروغی شرط احتیاط را به جا می‌آورد و شاید هم بسیار محافظه‌کارانه رفتار می‌کرد، از تهدیدهای مخالفان در امان نبود. در ماجرای دستگیری طرفداران میرزا ملکم‌خان، از بیم جان حتی چند روزی مخفی شد.

نگرانی و شاید وحشت اعتمادالسلطنه را از این ماجرا از لابلای یادداشت‌های او می‌توان احساس کرد. به گفتۀ او، فروغی به حشر و نشر با بابی‌ها هم متهم شده بود و گزارش‌هایی داده بودند که نشست‌های آنها در خانۀ او برگزار می‌شده است. اعتمادالسلطنه این عبارت را در یادداشت‌هایش آورده است که عیناً نقل می‌شود: «خدا می‌داند، حالا هر نوع تهمت هست، چون [فروغی] مخفی شده، به او می‌بندند…» (روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، ص۷۴۷-۷۴۹). سپس به دنبال همان عبارت می‌افزاید: «مکرر به فروغی گفته بودم ترک دوستی را با آن مرد [سیدولی، از طرفداران میرزا ملکم‌خان و به اصطلاح از اصلاح‌طلبان] بکند و حرف مرا نمی‌شنید.» (همان، ص۷۴۷). از گفتۀ اعتمادالسلطنه برمی‌آید که بارها دربارۀ مناسبات فروغی با این‌گونه افراد (مقصود دگراندیشان که معمولاً در دورۀ پس از ظهور بابیه به همۀ آنها «بابی» اطلاق می‌کردند، صحبت شده است، اگرچه اشاره به جزئیات این مناسبات در خاطرات اعتمادالسلطنه و ظاهراً در منابع دیگر دیده نمی‌شود). در همان روزها که گفته می‌شد شماری از بابی‌ها را دستگیر کرده بودند، فروغی به علی‌اصغرخان امین‌السلطان پناه برد و پس از چندین روز با وساطت او از مخمصه نجات یافت و توانست به سر کار و زندگی‌اش بازگردد.

محمدحسین فروغی در رمضان ۱۳۲۵، حدوداً یک سال پس از انقلاب مشروطیت، در تهران درگذشت و در ابن بابویه (شهر ری) به خاک سپرده شد. از او دو پسر (محمدعلی و ابوالحسن) و دو دختر بر جای ماند. پسران و تنی چند از نواده‌هایش در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی سرشناس‌اند. کمال‌الملک نقاش تک‌چهره‌ای از او نقاشی کرده و عکسی از او با محمدعلی فروغی در دست است. بازچاپ آثارش قطعاً به شناخت بهتر او و تعیین‌شدن جایگاهش در تاریخ ادب معاصر فارسی، تاریخ ترجمه، تاریخ ویرایش، تاریخ روزنامه‌نگاری و تاریخ تحول اندیشه‌های جدید در ایران کمک خواهد کرد.

منابع:
آدمیت، فریدون، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران، ۱۳۷۱.// آرین‌پور، یحیی، از صبا تا نیما، تهران، ۱۳۵۱، ۲ ج.// اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامۀ خاطرات اعتمادالسلطنه، چ۳، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۷۷.// اقبال آشتیانی، عباس، «ذکاءالملک فروغی»، یغما، سال ۱۴، ش۱۱، تهران، ۱۳۴۰.// بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، چ۲، تهران، ۱۳۵۷، ۵ ج.
صدر هاشمی، محمد، تاریخ جراید و مجلات ایران، چ۲، اصفهان، ۱۳۶۴.// فروغی، محمدعلی، مقالات فروغی، تهران، ۱۳۵۳ ـ ۱۳۵۲، ۲ ج.// قاسمی، سیدفرید، سرگذشت مطبوعات ایران، تهران، ۱۳۸۰، ۲ ج.// قزوینی، محمد، یادداشت‌های قزوینی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵، ج۸.// محیط طباطبائی، محمد، تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، چ۲، تهران، ۱۳۷۵.// معصومی همدانی، حسین، «کتاب در هشتاد سال پیش»، نشر دانش، سال ۴، ش۳ (۱۳۶۳).// معلم حبیب‌آبادی، محمدعلی، مکارم آلاثار، تهران، ۱۳۵۱.// مینوی، مجتبی، «اولین کاروان معرفت/۵»، یغما، سال ۹، ش۶ (۱۳۳۲).// ناتل خانلری، پرویز، «نثر فارسی در دورۀ اخیر»، نخستین کنگرۀ نویسندگان ایران، تیرماه ۱۳۲۵، تهران ۱۳۲۶.// واردی، احمد، زندگی و زمانۀ فروغی، ترجمۀ عبدالحسین آذرنگ، تهران، ۱۳۹۱.// همایی، جلال، «خاندان فروغی»، یغما، سال ۹، ش۶ (۱۳۳۲).// یغمایی، حبیب، «آثار و تألیفات مرحوم محمدحسین فروغی»، یغما، سال ۱۹، ش۳ (۱۳۴۵).»

انتهای پیام

بانک صادرات

پیام

  1. در آن دوره ها ایرانیان با یک سفر به فرنگ و مشاهده
    ظواهر فرهنگ غربی و مقایسه آن با جامعه سنتی ایران
    فریفته مدرنیته می شدند.
    ولی در زمان حاضر آیا با مشاهده رفتار آمریکا در جهان
    می توان مدرنیته را بی عیب و نقص دانست؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا