خرید تور نوروزی

گفت‌وگو با علی فردوسی درباره اهمیت اسپینوزا در تاریخ فلسفه

«رساله الهی ـ سیاسی» نوشته بندیكت اسپینوزا (1677-1632) با تأخیری 350ساله به فارسی منتشر شد. این كتاب كه از امهات آثار فلسفه جدید است، به همت علی فردوسی و شركت سهامی انتشار ترجمه و چاپ شده است.

محسن آزموده در روزنامه اطلاعات نوشت: «رساله الهی ـ سیاسی» نوشته بندیكت اسپینوزا (1677-1632) با تأخیری 350ساله به فارسی منتشر شد. این كتاب كه از امهات آثار فلسفه جدید است، به همت علی فردوسی و شركت سهامی انتشار ترجمه و چاپ شده است. اسپینوزا چهار قرن پیش به اصلی‌ترین دغدغه‌های نواندیشان و روشنفكران دینی ما توجه داشت و در مواردی به شیوه‌ای تحقیقی‌تر و با استناد به متون اصلی سنت كوشیده برای آنها پاسخی یابد، ضمن آنكه دفاع جانانه و جدی‌اش از دمكراسی نیز خواندنی است.


اهمیت این كتاب در مجموعه آثار اسپینوزا و به نحو جامع‌تر در تاریخ فلسفه چیست؟
اسپینوزاپژوهان رسالۀ الهی ـ سیاسی را بعد از «اخلاق»، مهمترین اثر او می‌دانند. این البته بدان معنا نیست كه اهمیت آن نسبت به شاهكار اسپینوزا، یعنی «اخلاق»، ثانوی است؛ زیرا رساله از یك طرف همتا و مكمل اخلاق است و از طرف دیگر ادامه و «مفسر» آن، طوری كه می‌شود گفت اخلاق را باید به همان اندازه ذیل رساله خواند كه برعكس. اخلاق به گفته خود اسپینوزا «به روش هندسی» بیان شده است؛ یعنی جز در شرحها، به شكل یك رشته تعریف، بنداشت، قضیه و برهان و نتیجه. در حالی كه رساله كارش را از طریق موشكافی در داده‌های تاریخی، زبان‌شناختی و طبیعی پیش می‌برد. رساله به ما اجازه می‌دهد كه دید جامع‌تر و درست‌تری از اسپینوزا داشته باشیم و او را به همان اندازه در سمت علوم تجربی مدرن بخوانیم كه در سمت عقل‌گرایی. در غیر این صورت، اسپینوزا را از جنس عرفان و پانته‌ایسم مذهب‌گونه خواهیم خواند و نه فیلسوفی مدرن كه در آستانه عصر كشفیات علمی ایستاده است. نباید فراموش كنیم كه فلسفه اسپینوزا «فلسفه علم» است و نه كوششی بیرون از علم، مقدم یا مؤخر یا در جوار یا در مقابل آن.

رساله و اخلاق در عین حال كه از نظر مضمون متمم یكدیگرند، از نظر فلسفه سیاسی و هرمنوتیك از یكدیگر متمایزند. برخی اسپینوزا را بنیانگذار «هرمنوتیك علمی» می‌دانند، به این معنا كه او به صورت مؤثری در رساله نشان داده كه روشهای علوم طبیعی را می‌توان برای مطالعه علمی هر متن تاریخی، از جمله انجیل، به كار برد. برای همین است كه اسپینوزا را همپای ریشار سیمون ـ كشیش و شرق‌شناس فرانسوی ـ پایه‌گذار نقد مدرن انجیل یا به اصطلاح «نقد برتر» به شمار می‌آورند. از نظر فلسفه سیاسی نیز اسپینوزا از جمله كسانی بود كه در این كتاب نظریه‌های بدیع و استواری در پشتیبانی از دمكراسی، آزادی اندیشه و دین مطرح كرد. نظر جاناتان ایسرائل كاملا صائب است كه در میان هم‌عصرانش، نظریه تسامح اسپینوزا رادیكال‌ترین نظریه در این مورد است و بنابراین باید او را به حق سلسله‌جنبان گرایش رادیكال در جریان روشنگری دانست. در این خصوص تأكید او بر تفكیك دین از فلسفه، از نظریه جدایی دین از حكومت سكولاریسم او كم‌اهمیت‌تر نیست.

كتاب در عصر پس از نوزایش (رنسانس) و در بحبوحه مباحث داغ مربوط به پروتستانتیسم و اصلاح دینی مسیحی نوشته شده است. درباره اوضاع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی كه كتاب در بستر آن خلق شده، بفرمایید.
بستر تاریخی تألیف و انتشار رساله را باید امری چندلایه‌ای دید. یكی تاریخ عمومی اروپاست كه خودش چند وجه دارد، از جمله بحران مذهبی ـ سیاسی كه رساله در واقع مداخله‌ای است مستقیم و پرمخاطره در آن، یا دقیق‌تر در دنبالۀ محلی آن در هلند. اسپینوزا در ۱۶۳۲ به دنیا آمد، درست وسط دوران «جنگ سی‌ساله» كه اروپای مركزی را از ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ به خاك خون كشید و به واقع نوعی جنگ جهانی بود پیش از آنكه «جهان» فراگیر بشود. در میزان كشتار و ویرانگری این جنگ همین بس كه می‌گویند آلمان تا جنگ دوم جهانی، چنین مصیبتی به خودش ندیده بود. شاید 20درصد جمعیت آلمان و در جاهایی نزدیك 50درصد جمعیت آن نابود شدند. این جنگها ریشه در اختلافات مذهبی داشت، یا به تعبیر دقیق‌تر مذهب هیزمی بود كه تنور اختلافات را داغ می‌كرد و به آن خشونتی هولناك می‌بخشید. جنگ سی‌ساله كه برای هلند به واقع جنگی هشتادساله بود، با «صلح وستفالیا» در ۱۶۴۸ به پایان رسید و به این ترتیب دوران جنگهای مذهبی در اروپا با افت شدید اعتبار مسیحیت و درنتیجه نقش مذهب در حكمرانی و روابط میان كشورها خاتمه یافت.

گرچه هلند از این جنگها و اختلافات مصون نبود، ولی دورانی را سپری می‌كرد كه به آن «عصر زرین هلند» می‌گویند. هلند در آن زمان شاید ثروتمندترین كشور اروپایی بود؛ كشوری كه توانسته بود با استفاده از نیروی آسیای بادی كارخانه‌های چوب‌بری بزرگی برپا كند و بزرگ‌ترین ناوگان تجاری جهان را راه بیندازد و یك طبقه ثروتمند بازرگان پیدا كند كه در مجموع خواستار نوعی حكومت جمهوری بودند. مذاهب گوناگون در هلند با هم به سر می‌بردند، گرچه مذهب رسمی، كلیسای اصلاحی داچ بود، گرایش كالونیستی كه بعدها ماكس وبر در كتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری» استدلال می‌كند الفت درونی با روح سرمایه‌داری دارد. اختلافات مذهبی در داخل هلند هم وجود داشت، ولی در مجموع متسامح‌ترین كشور اروپایی بود و برای همین بسیاری از پیروان ادیان و گرایش‌های دینی به هلند مهاجرت می‌كردند و گرچه به جز پیروان كلیسای اصلاحی، مذاهب دیگر حق شركت در حكومت را نداشتند، از آزادی‌های مدنی نسبی برخوردار بودند. همین تسامح بود كه هلند را پناهگاه اندیشمندان كرد. دكارت كمابیش بیست سال از عمرش را در هلند گذراند. هابز كه رساله خیلی به او مدیون است، كتاب‌هایش را در آنجا منتشر كرد و اصولا هلند در این دوره قلب انتشاراتی اروپا شده بود. اسپینوزا هم غیرممكن بود بتواند جای دیگری كارش را انجام دهد.

یك نكته كه ذكرش ضروری است، گذاشتن اسپینوزاست در ظرف اندیشگانی و علمی زمان خودش. نباید فراموش كنیم كه اسپینوزا یك‌ساله بود كه كلیسا گالیله را محاكمه کرد و اسپینوزای عدسی‌تراش 36ساله بود كه نیوتون تلسكوپ بازتابشی را تكامل ‌بخشید و از طریق «حلقه هارتلیب» و «انجمن سلطنتی» با شبكه علوم طبیعی روزگارش، از جمله با رابرت بویل ـ بنیانگذار علم شیمی و روش تجربی ـ در تماس بود. نباید بگذاریم رویكرد تاریخ‌گرایانه به اسپینوزا، مثلا اینكه افكارش تا چه حد به فیلسوفان متقدم مانند ابن میمون وامدار است، ما را از رویكرد مهمتر و تعیین‌كننده‌تر ارتباط او با جهان اندیشگانی فلسفی و علمی معاصرش غافل كند. در نهایت اسپینوزا همراه بویل، گالیله، هایگنز (مخترع ساعت شماطه‌دار) و بسیاری دیگر، یكی از راهگشایان این جهان علمی است كه در آن قرن آغاز می‌شود. اسپینوزا به همان اندازه که فیلسوف بود، دانشمندِ ناموری نیز بود.

همین جا اجازه بدهید درد دلی را با شما مطرح كنم و آن اینكه من معلم تاریخم، ولی هیچ چیز به اندازه تاریخی‌گری مفرط آزارم نمی‌دهد، چه در این مورد و چه در موارد دیگر، از جمله در ادبیات فصل خودزنی كه این روزها خیلی رواج دارد. گاهی فكر می‌كنم كه از ماركسیسم مبتذل دوران قبل، فقط فقر تاریخی‌گری‌اش به‌جا مانده است. اغلب وقتی كسی از تبیین پدیده‌ای درمی‌ماند، پیشینه آن را به جای تبیین آن، جا می‌زند. این رویكرد اهل مدرسه است و درست همان چیزی است كه اسپینوزا می‌خواهد آن را تبدیل به موضوع اندیشه كند و نگذارد كه پیشینه یا سنت، خودش را در مقام هنجار و رویكرد و تصدیق حقیقت ارائه كند.

تأثیر و پیامدهای كتاب چه بود؟
واكنش ابتدایی به آن تند و شدید بود و بلافاصله به عنوان كتابی ضاله و گمراه‌كننده محكوم شد. نخستین خبری كه از انتشار آن داریم، واكنش شورای كلیسای اصلاحی شهر اوترخت است كه انزجار خود را از «رساله الهی ـ سیاسی در دفاع از آزادی فلسفیدن در جمهوری» اعلام كرد و آن را برخلاف انگیزه اسپینوزا، كتابی «ضاله و دین‌ستیز» گمراه‌كننده خواند. به دنبال آن، رساله رسماً در ۱۶۷۴ در هلند ممنوع اعلام شد و بعد هم در فرانسه و بعد پاپ چنین کرد. بنابراین تأثیر رساله تا مدتها مانند تأثیر حلاج بود در سنت خودمان، بسیار قوی، ولی به اصطلاح «زیر جُلی»، و حتی كسانی كه همانند اسپینوزا فكر می‌كردند، از او به عنوان منبع یا فردی در تبارشناسی فكرشان نام نمی‌بردند.

برای همین تا یكی دو دهه اخیر، یعنی تا پژوهش‌های كسانی مانند ایسرائل، كرلی، مِلامِد و ندلِر، میزان و اهمیت و به‌خصوص عمق و دیرینگی تأثیر رساله اسپینوزا در اندیشه عصر روشنگری آن‌چنان كه باید و شاید شناخته نبود. رساله تأثیر انكارناپذیری بر كسانی مانند لاك، مندلسون و از آن طریق آرای سیاسی كانت داشت و همچنین بر گرایش تساوی‌طلب در انقلاب كبیر فرانسه، از مسیر مکتب دایره‌المعارف، از جمله دیدِرو. این اواخر هم، تأثیر او بر اندیشه سیاسی چپ در فرانسه از رخداد ماه مه ۱۹۶۸ به این طرف، مثلا بر آلتُوسر، نِگْری و بالیبار، به‌سزاست. خلاصه، رساله یكی از معدود كتاب‌هایی است كه می‌شود گفت بنیانگذار یك رشته پژوهشی بدیع در مورد شناخت علمی كتب آسمانی است. همچنین نخستین كتاب به قلم فیلسوفی بزرگ در دفاع از دمكراسی است به عنوان «طبیعی‌ترین» شكل حكومت برای انسان (البته از نگاه او)، حكومتی كه بیش از هر شكل دیگری با فطرت آدمی، آزادی و برابری آدمیان در وضع پیشااجتماعی، سازگار است. به اینها بیفزایید تأثیر انتقاد كارآمد رساله از خرافه‌پرستی را كه نقش مهمی در عصر روشنگری ایفا كرد. تا آن زمان هیچ كس چنین دفاع جانانه‌ای از آزادی اندیشه و بیان و ارتباط ذاتی بین این دو آزادی نكرده بود.

چرا این كتاب را برای ترجمه انتخاب كردید؟

دلم می‌خواست كتابی را كه این‌همه از خواندنش به وجد آمده بودم، به زبان مادری‌ام نیز بخوانم! البته چراهای دیگری هم داشت، از جمله تأثیر رساله بر گرایش رادیكال در عصر روشنگری و نیز گرایش سیاسی چپ فرانسه بعد از رخداد مه ۶۸. این سنتی است كه به اصطلاح سق سیاسی جناحی از نسل مرا با آن زده‌اند. بنابراین ترجمه كتابی كه به این تبارشناسی خاص مربوط می‌شود، برایم به نوعی حالت یك تكلیف را داشت. از این دلایل كه بگذریم، راستش خیلی تعجب می‌كردم وقتی می‌دیدم كه نواندیشان دینی ما چنین غافل از تبارشناسی خودشان در تاریخ غرب هستند. می‌دیدم در حالی كه روشنفكران و نواندیشان دیگر ایرانی فهمیده‌اند كه دكارت و كانت به همان اندازه به تبارشناسی‌شان تعلق دارند كه مولانا یا ملاصدرا، نواندیشان دینی ما هنوز همچنان منحصراً در دهلیزهای تاریخی خودشان می‌چرخند. اینجا بود كه دیدم كه باز هم یكی دیگر باید جور آنان را بكشد و زحمت این كار را در خدمت به دین و فلسفه بر عهده بگیرد. به واقع این ترجمه هدیه این معلم دورافتاده از وطن است به نواندیشان دینی، یا به آنها كه در این ادعا صادق اند.

اهمیت آن در فضای فكری و فرهنگی ما چیست؟ویژگی گذار تاریخی ما، عبور همزمان از مسیرهای ناهمزمان است. ما باید راهمان را به آینده از درون نوعی آشفتگی عنصر تاریخی طی كنیم، در حالی كه نباید بگذاریم این آشفتگی به شكلی ساده و خام در ذهن به شكل «آشفتگی فكر تاریخی» منعكس بشود، چنان‌که به گفته آدمیت در ذهن آل‌احمد شد. ما از برخی جهات داریم در قرن بیست و یكم زندگی می‌كنیم، از برخی جهات در قرن بیستم و از برخی جهات در قرنهای پیشتر، از جمله قرن هفدهم! ما باید برای معاصر شدن، هم تاریخ خودمان، هم تاریخ غرب و هم تاریخ جهان را همزمان طی كنیم تا به نوعی انسجام به شكل یك وضعیت حدی، چنانچه در حسابان می‌گویند، نزدیك شویم. فكر می‌كنم رساله می‌تواند در پیمایش این مسیرها به ما كمك كند. به تقویم بومی، نسبت میان دین و فلسفه و ارتباط این نسبت با آزادی اندیشه و بیان، موضوع بلافصل ماست.

ما در مرحله‌ای از تاریخ بومی سر می‌كنیم كه در آن حكومت ذیل دین قرار دارد و این به واقع پرسشی است كه اسپینوزا در رساله با آن درگیر می‌شود و دیرینه‌شناسی آن را تا بعثت حضرت موسی(ع) و وحی الهی به او به صورت تشكیل یك حكومت دنبال می‌كند. در تقویم جهانی نیز با موضوع بسا پرمخاطرۀ تبدیل ادیان به هویت‌های سیاسی ـ نظامی روبروییم. این را در اطراف خودمان می‌بینیم، چنان که در مورد پاكسازی قومی ـ مذهبی روهینگیا در میانمار به دست بودایی‌ها، و اسلام‌هراسی در غرب، و غرب‌هراسی در سمت مقابل. صرف نظر از آنكه چه معنا و اهمیتی برای این پدیده قائل باشیم، تردیدی نیست كه جهان با نوعی بحران «باور» روبروست و این بحران دارد خودش را به شكل یك واگرایی خطرناك و پناه‌بردن به حصارهای ترس‌خوردۀ مذهبی، قومی و ملی بروز می‌دهد و شوربختانه این واگرایی درست در زمانی رخ می‌دهد كه كره خاكی دارد خفه می‌شود و سلاح‌های كشتار جمعی روزانه به شكل بستن از رو برای تهدید به كار برده می‌شود، در حین آنكه سیر عینی تاریخ هر روز انسان‌های ترس‌خورده را بیشتر به سمت یكدیگر هل می‌دهد و این انسان‌های هراسان و سراسیمه بیش از هر زمان دیگری به تفاهم و تعاون نیاز دارند؛ بنابراین ما با ضرورت بازبینی پروژه روشنگری آن‌هم در روزگاری روبروییم كه در یك وضعیت گردابی در شبی تاریك و در تهدید موجی هائل به سر می‌كند؛ روزگاری كه با نوعی حیرت می‌بیند ورطه‌هایی را كه می‌پنداشت پشت سرگذاشته است، دوباره سر راهش دهان گشوده‌اند. ازاین روست كه پرسمان‌هایی مانند نسبت حكومت با دین، دین با فلسفه، و اخلاق با سیاست، دوباره جهان را به خود مشغول كرده است. در چنین روزگاری، آشنایی با اندیشه واضح و روشن اسپینوزا، شاید بتواند نوری بر مسیر تنی چند از ما بتاباند تا بلکه از فاجعه‌ای كه نزدیك می‌شود، اجتناب كنیم.»

منبع: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا