فرصت تعامل بین حاکمیت و مخالفان
«احسان حدیدی»، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی به متنی اشاره کرده که قرار بود درباره ی «فرصت تعامل» در حضور مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی بخواند ولی ممکن نشد. متن این یادداشت در پی می آید:
اردیبهشت سال پیش دعوت شدم که همراه جمعی از جوانان خدمت آقای هاشمی برسیم و حقیر هم یکی از سخنرانان باشم. پس دست به تایپ شدم و با یاری وافر دوست روحانی فاضل و آگاهم، متنی را آماده کردم. لیک وقتی به جلسه رسیدیم با شعرخوانی مفصل و اغراق گرایانه در مدح و ثنای حاج آقا، وقت را برای سخنرانان محدود ساخته و بالطبع گفتند وقت به اینجانب نمی رسد!
افسوس که همیشه تعریف و ستایش را در این مُلک، بر انتقاد و تذکر برتری دادند…
منعم کن ای ناصح، پندم مده ای مشفق
کز حرف ملامت گو، من گوش کری دارم
به هر حال این متن را ضمن ابراز تأسف برای فقدان ایشان، در اینجا منتشر می کنم:
خدای را شکر که سرو عمرمان قدش به بهاری دیگر رسید؛ بهار که در میان فصول، فصل اعتدال است.
باشد که شمیم معتدل بهار به کوی و برزن شهر سیاستمان هم بوزد؛ تا ریشه ها را بجنباند و شاخه ها را سبزینه پوش کند.
نیک بختانه در عرصه ی سیاست خارجه ثمرات اعتدال آرام آرام در حال پدید آمدن است؛
در عرصه سیاست داخله اما، شوربختانه هنوز، فصل؛ فصل خزان است.
در این میان کورسوهای امیدی دیده می شود؛ که برای گذر از این خزان باید از گذشته عبرت گرفت که فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ (حشر/2)؛ و برای رسیدن به آینده ای روشن باید تلاش کرد که لَيسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعىٰ(نجم/ 39)
مهمترین اصل در این ماجرا پرداختن به نقاط مشترک است.
امروز که اصل مذاکره با دشمن در موضوعی خاص از سوی بالاترین مقام کشور مورد تایید است، روز رسیدن به یک نقطه ی مشترک راهبردی است. چرا که اپوزوسیون هم از دیر باز به اصل مذاکره با غرب معتقد بودند.
این نقطه ی مشترک می تواند فصل جدیدی را به روی فضای سیاسی کشور باز کند.
اکنون مسوولان کشور خود پس از چشیدن طعم تحریم و یا حصر اقتصادی، سیاسی، پای به میدان مذاکره و تعامل گذاشته. خوب است که این اصل را به سیاست داخلی تعمیم داده و به گروه های اپوزسیون هم فرصت حیات بخش مذاکره و گفتگو را بدهد چرا که منتقدین داخلی هم طعم حصر و تحریم رسانه ای و سیاسی را چشیده اند و از این جهت نقطه ی مشترک دیگری با حاکمیت پیدا کرده اند.
اما اپوزسیون نیز که در سیاست خارجی هماره طرفدار مذاکره و تعامل بودند هم بهتر است که در سیاست داخلی شور انقلابی طرفدارانشان را به شعور سازندگی نزدیک کرده و تقابل را به تعامل با حاکمیت بدل کنند.
هر چند که هنر حیات بخش تعامل و سازش در ادبیات سیاسی جامعه ما به ناسزا بدل شده؛ و هرکه پای در این عرصه بنهد به بزدلی و مزدور بودن متهم می شود.
شاید در این فضای غبار آلود به کنج عزلت حصر رانده شدن عافیت طلبانه تر باشد تا رفتن به میدان تعامل و سازندگی. چه آنکه اولی در میان طرفداران به راد مردی و ایستادگی مشهور می شود ولی دومی از نظر حاکمیت یک مخالف است و از نظر هم قطارانش یک بز دل اهل سازش. اهل سازشی که گاهی از قطار 2 خرداد پیاده اش می کنند و گاهی هم سنگ قبرش را می تراشند.
حضرت آیت الله!
شما هم اکنون به عنوان باب تعامل و گفتگوی بین اپوزسیون و حاکمیت هستید. این کار شما را سخت تر می کند؛ چرا که بخشی از بدنه ی حاکمیت و همینطور بخشی از اپوزسیون شاید هنوز به ضرورت این تعامل ایمان نداشته باشند.
اما شما بهتر از هر کسی می دانید که این تعامل چقدر برای کشور ضروری و مهم است.
خوشبختانه می بینیم که در عرصه ی سیاست خارجی وزیر امور خارجه که به خوبی مذاکرات را به پیش می برد در میان مردم بسیار محبوب واقع شده و از تلاشهای او به خوبی یاد می شود. باشد که این رویکرد مثبت جامعه در مورد تعامل داخلی هم واقع گردد.
هر چند مدارا در ادبیات عامه ی معاصر ما بار معنایی بدی دارد اما در میراث ادبی و حکیمانه ی ما از آن به عنوان یک رفتار خردمندانه یاد می شود. به قول حکیم ابوالقاسم فردوسی:
مدارا خرد را برادر بود
خرد بر سر جان چو افسر بود
انتهای پیام
نوشته شده: «به کنج عزلت حصر رانده شدن عافیت طلبانه تر باشد»، گویی که نخست وزیر دوران دفاع مقدس برای عافیت طلبی خودش خودش را حصر نموده است! آدمی هر چقدر مقالات این نویسنده محترم را از آرشیو سایت تورق میکند نصیبش سر درد است و سردرد. با احترام اما ایشان حادثه را از ریشه بد فهمیده و گهگاه کینه تمام نشدنی نسبت به نخست وزیر دفاع مقدس بروز میدهد و همواره در پی دوقطبی سازی بین نخست وزیر دفاع مقدس و آیت الله هاشمی و بعضا رئیس جمهور محترم آقای روحانی دیده میشود، دوقطبیهایی که در بطن جامعه محلی از اقبال و پذیرش ندارد. برادر عزیز، عدم اقبال جامعه به این نظریات ساختگی را در حافظه تاریخی مردم جستجو کنید که هیچگاه متن نامه سرگشاده آیت الله قبل از انتخابات را فراموش نمیکنند هیچگاه فیلم صحبتهای همسر آیت الله در صبح انتخابات ۲۲ خرداد را فراموش نمیکنند هیچگاه فیلمهای متعدد دختر آیت الله در خیابانها را فراموش نمیکنند هیچگاه نقش محوری پسر آیت الله در کمیته صیانت از آرا را فراموش نمیکنند. برادر عزیز، اگر واقعا دنبال رفع مشکل حصر هستید سالهاست که راه را بیراهه میروی، راهی که همواره در پی دوقطبی سازی کاذب است و همان کاذب بودنش هست که توان گره گشایی ندارد. برادر عزیز، راه کارگشا این است که همان بُعد تعامل را بروید و در خود شخصیت چندوجهی نخست وزیر دوران دفاع مقدس بیابید و به مخالفانش نشان دهید، نشان دهید که در یک ماه بعد از انتخابات به دنبال تحزب و تشکیل جبهه سیاسی بود و همانگاه کیهان نشینان آن را فتنه جدید و ستون پنجم نامیدند و کنش سیاسی طرف مقابل را سه قفله کردند، بروید بُعد تعامل شخصیت نخست وزیر دوران دفاع مقدس را از نوشته ها، پیامها و بیانهای شفاهی نزدیکانش بیابید و منتشر کنید تا طرف مقابل حجتش و برهانش دچار تشکیک شود نه اینکه بشوید تاییدگر و یاریگر تریبونهای خاص و ضدتعاملش بنامید. هر چند که عده ای دایی جان ناپلئون هم میگویند که این رویکرد شما و دوستانتان در قبال حصر در امتداد رویکرد رئیس جمهور محبوب شما و البته رئیس جمهور مقبول ماست که با وعده تلاش برای رفع حصر و حتی رفع حصر قطعی آمدند اما هم اینک، آگاهان خبر از رویکردی دیگر برای ایشان میدهند. الله اعلم
جناب سعيد. الف به نكته خوبى توجه داده است، قصد نويسنده از انتخاب اين جمله: « به كنج… رانده شدن» قطعاً آگاهانه بوده است. ضمن اينكه توجه نكرده اند فعل مقابل اين جمله : « رفتن به ميدان تعامل » از نظر منطقى فاقد تناسب است، فعل اول اجبارى، فعل دوم اختيارى، كجا اين دو سويه قابل مقايسه اند ؟! مفهوم پارادوكسيكال موضوع يا دقيق تر عرض كنم تناقض نهفته در جمله مورد نظر انصافاً قابل استتار نيست. در مورد تعامل با حاكميت هم موضوع به شدت مناقشه برانگيز است.
هیچ پارادوکس و تناقضی در بین نیست:
اجبار و اضطراری که ؛ مقدماتش حاصل افعال اختیاری خود ماست در عقوبت حکم همان افعال اختیاری را داراست.
البته ما اینجا در مقام تحلیل هستیم (و نه عقاب)اما اتفاقا در این جا به طریق اولی باید مقدمات “رانده شدن به کنج عزلت” مورد نقد قرار بگیرد.
قاعده معروف این مطلب هم اینست
“الاضطرار بالاختیار لا ینافی الاختیار”
یعنی: اگر کسی با اختیار خودش به شرایطی اضطراری و اجباری دچار شد ؛ در اصل به اختیار خودش مضطر شده و مستحق نقد و احیانا ملامت ست.
مثل کسیکه در حال سقوط از ارتفاع ست و در آن لحظاتی که در حال سقوط ست به جبر جاذبه گرفتار شده و اختیار ندارد ؛ اما این اضطرارش در نتیجه بی احتیاطی او بوده که در لبه پرتگاه میدویده و به این بی احتیاطی را به صورت اختیاری مرتکب شده پس آن اضطرارش با این اختیارش منافات ندارد؛ و کسیکه خود را در معرض “رانده شدن به کنج عزلت قرار میدهد”
مثل کسی ست که خودش را به اختیار خودش ، عزلت نشین میکند.
مخصوصا در عالم سیاست که رهبران سیاسی باید چندین قدم جلو تر را همیشه ببینند، و بفهمند که کدام رفتار آنها مقدمه ایی برای عزلت نشین شدن آنهاست و کدام رفتار ، نتیجه اش ایجاد تعامل سازنده و اصلاحی با سیستم ست.