آشتی میان فلسفه و کلام وامدار آثار خواجه نصیرالدین طوسی است
مجید حمیدزاده، با اشاره به آثار و فعالیتهای خواجه نصیرالدین طوسی در عرصه علوم عقلی و جایگاهی که او در گسترش اندیشه و استدلال در جوامع اسلامی داشت، گفت: آشتی میان فلسفه و کلام وامدار آثار خواجه است.
فاطمه ضیافتی فرامرزی در خبرگزاری شبستان نوشت: «خواجه نصیرالدین طوسی و اتفاقاتی را که به واسطه طرز فکر و اندیشه او در جامعه اسلامی افتاد هرگز نمیتوان نادیده گرفت؛ او کسی است که با آثار خود دوباره فلسفه را بین جامعه مسلمین آورد و هرآنچه که تا پیش از او به این علم نسبت داده بودند را با استدلال رد کرد. در واقع خواجه میان فلسفه و کلام آشتی ایجاد کرد.
اکنون اما این موضوع را دستمایه بخش دوم گفت وگو با دکتر «مجید حمیدزاده» قرار دادهایم. او که استادفلسفه حوزه علمیه آیت الله مجتهدی و معاون پژوهشی اسبق موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران است که در همایش بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی مقاله ای با عنوان رساله فصول خواجه نصیرالدین طوسی اندیشه های کلامی داشته است، چند روز قبل به مناسبت روز بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی، درباره ابعاد مختلف زندگی خواجه با ما سخن گفته بود. اکنون بخش دوم این مصاحبه را می خوانید:
خواجه نصیرالدین طوسی را عالِمی چندوجهی میدانند که صرفا در یک دانش صاحبنظر و ایده نبوده است. به ویژه که فارغ از علوم معمول زمانهاش که از سوی علما مورد توجه قرار گرفته و از سوی دیگر در زمینه فلسفه، اندیشه سترگی داشته و عامل آشتیدهنده فلسفه با جامعه مسلمین بوده است. در این مورد برای مخاطبان ما توضیح بفرمایید.
در واقع خواجه نصیرالدین طوسی در بحث ریاضیات و نجوم نیز صاحب نظر بوده و به ویژه در نجوم، حدود ۵۰ اثر دارد و جزو شخصیتهای علمی است که هیات بطلمیوسی را در برخی موارد نقد کرده و از این جهت نسبت به کسانی مثل «کوپرنیک» و «کپلر» و «گالیله» تقدم دارد چراکه آنان که چهار تا پنج قرن بعد از خواجه میزیستند تازه در آن زمان نظام بطلمیوسی را مورد انتقاد قرار دادند؛ بنابراین خواجه نصیرالدین طوسی شخصیتی نیست که صرفا شرحنویس باشد. بلکه او در عرصه نقد نیز صاحب نظر است.
اما نکته دیگر همانطور که اشاره داشتید جنبه فلسفی خواجه است که نقش مهمی در فرهنگ اسلامی به ویژه تشیع دارد چراکه در غرب تا چند دهه قبل تصور بر این بود که حرکت فلسفه اسلامی با «ابن رشد» خاتمه می یابد؛ علت چنین تفکری نیز غزالی بود چراکه پس از آنکه او حملات شدیدی به فلسفه کرد و تدریس فلسفه و آثار فلسفی را به شدت مورد هجوم قرار میدهد رویکرد جامعه اسلامی نسبت به این علم تغییر پیدا میکند.
اساسا غزالی در سه مساله فلاسفه را تکفیر و در ۱۷ مساله آنها را فاسق اعلام میکند. حال با توجه به اینکه غزالی در جامعه آن روزگار شخصیتی مورد توجه از نظر سیاسی، حکومتی و البته از نظر فکری و فرهنگی بوده است تحت تاثیر سخنان و نظرات او بود که در آن دوران، به قول معروف کمر فلسفه میشکند؛ البته حدود صد سال بعد از غزالی (که متوفای ۵۰۵ قمری است) شخصیتی به نام امام فخر نیز شرحی بر اشارات ابنسینا مینویسد و در این شرح اشکالات فراوانی را به ابن سینا و فلسفه وارد میکند.
در واقع غزالی از حیث دینی موضوع را به سمت تکفیر هدایت کرد و امام فخر از حیث علمی نسبت به فلسفه اِن قلت آورد تا اینکه خواجه نصیرالدین طوسی شرحی را بر اشارات ابنسینا مینویسد که نوشتن آن بیست سال به طول میانجامد؛ خواجه در این اثر دفاع جانانهای را از فلسفه انجام میدهد و به همه اشکالاتی که امام فخر به ابنسینا وارد کرده بود پاسخ میدهد و از این نظر است که میتوانیم بگویم خواجه نصیرالدین طوسی به حقِ فلسفه در جامعه اسلام حق حیات دارد و بعد از اوست که فلسفه ابنسینا و فلسفه مشا به حیات و فعالیت خود ادامه میدهد.
حق حیاتی که فلسفه به واسطه آثار خواجه نصیرالدین طوسی در جوامع اسلامی یافت، در نسبت با علم کلام چگونه است؟
به هر صورت نقش خواجه در مباحث کلامی نیز بسیار قابل توجه است. او کتابی در علم کلام به نام «تجریدالاعتقاد» به رشته تحریر در آورده است که این اثر به اندازهای مورد توجه قرار میگیرد که بیش از دویست شرح بر آن نوشته شده که از این میان بیست مورد را اندیشمندان شیعی نوشته و دویست اثر دیگر از سوی اندیشمندان اهل تسنن به رشته تحریر در آمده است.
بعد از این اثر خواجه نصیر بود که میتوان گفت یک آشتی میان فلسفه و کلام صورت میگیرد و به تعبیر برخی، کلام سبقه فلسفی پیدا می کند؛ اهمیت این کار خواجه بهاندازهای است که حتی از حیث صوری هم بخواهیم نگاه کنیم می توان گفت که بعد از قرآن کریم هیچ کتابی به اندازه «تجریدالاعتقاد» مورد شرح قرار نگرفته است.
کمی فضای بحث را تغییر دهیم؛ نظام اخلاقی در منظومه فکری خواجه نصیرالدین طوسی چه جایگاهی دارد؟
اساسا خواجه یک اخلاق به سبک فلسفی دارد که در کتاب اخلاق ناصری جلوه کرده است؛ پس از آن کتاب دیگری به همین سبک و سیاق به نام «اخلاق محتشمی» دارد و همچنین کتاب «الادب الوجیز للولد الصغیر» که اصل کتاب را «ابن مقفع» به رشته تحریر در آورده و خواجه نصیر به اشاره ناصرالدین این اثر را ترجمه میکند؛همه این موارد نشان میدهد که خواجه توجه فراوانی به مساله تعلیم و تربیت و البته اخلاق داشته است.
آیا میتوان پیوندی را بین مباحث خواجه نسبت به مباحث اخلاقی و تعلیم و تربیت با اخلاق قرآنی قایل شد؟
قطعا! خواجه در کتاب اخلاق محتشمی که برای ناصرالدین مینویسد در ابتدای هر باب از چهل باب که در این کتاب ارایه کرده از روش جالبی بهره برده است. او در هر باب چند آیه از قرآن و سپس روایاتی از پیامبر اکرم (ص) و معصومین (ع) را میآورد و البته گاهی نیز از کلام بزرگان وقت بهره میبرد.
اما پیش از پرداختن به اصل مطلب به چهل باب کتاب اخلاق محتشمی اشاره میکنم که ذکر آن در این مقطع از بحث خالی از لطف نیست:
باب اول: «در دین و معرفت خالق»- باب دوم: «در معرفت نبوت و امامت»- باب سوم: «در دوستی و بغض و تولی و تبری»- باب چهارم: «در اتحاد و اتفاق و دوری از کبر و نفاق»- باب پنجم: «در جهاد و جانبازی در راه خدا»- باب ششم: «در عقل و علم و مقام آن دو»- باب هفتم: «در طاعت و عبادت و مواظبت بر اعمال»- باب هشتم: «در دعا و صدقه و فوائد آن دو»- باب نهم: «در تقوی و زهد»- باب دهم: «در شکر و صبر»- باب یازدهم: «در رضا و تسلیم»- باب دوازدهم: «در توکل»- باب سیزدهم: «در کار خیر و دوری از شر»- باب چهاردهم: «در دوری از بغی و ظلم»- باب پانزدهم: «در مذمت دنیا»- باب شانزدهم: «در رویگردانی از دنیا و اشتیاق بر آخرت»- باب هفدهم: «در معایب مالاندوزی»- باب هجدهم: «در آفات حرص و طمع»- باب نوزدهم: «در فضیلت فقر بر غنا»- باب بیستم: «در حفظ امانت و دوری از خیانت»- باب بیستویکم: «در راستگویی و دوری از دروغ»- باب بیست و دوم: «در فواید سکوت و حفظ زبان»- باب بیست و سوم: «در مضرات لغزشهای زبان»- باب بیستوچهارم: «در حسن خلق و مکارم»- باب بیستوپنجم: «در حلم و عفو و کظم غیظ»- باب بیستوششم: «در آفات حسد و حقد و دشمنی»- باب بیستوهفتم: « در تواضع و فروتنی»- باب بیستوهشتم: «در مذمت تکبر و تجبر و افتخار»- باب بیستونهم: «در فضایل سخاوت و کرم و ایثار»- باب سیاُم: «در رذائل بخل»- باب سیویکم: «در شجاعت و ایستادگی»- باب سیودوم: «در عفت و سرکوب کردن شهوات»- باب سیوسوم: «در دوستی و صداقت»- باب سیوچهارم: «در همنشینی علما و نیکان»- باب سیوپنجم: «دوری گزیدن از همنشینی اشرار و نادانان»- باب سیوششم: «در خصلتهای سادات و صفات اهلالخیر»- باب سیوهفتم: «فی الرأی و التعبیة (رأی و دوراندیشی)»- باب سیوهشتم: «در طلب سعادت و ذکر خیر»- باب سیونهم: «در مثال و شواهد و آداب و مواعظ»- باب چهلم: «در حکایات و نوادر و نکتهها و نصایح».
حتی با نگاهی گذرا بر ابواب این اثر سترگ میتوانیم بگوییم که خواجه از پیشگامان اخلاق است؛ برای مثال در باب ششم این اثر که «در عقل و علم و مقام آن دو» عنوان گرفته چندین آیه از سوی خواجه بیان و ترجمه آن نیز ارایه و در ادامه نیز چند حدیث مطرح میشود؛ نکته جالب توجه در ترجمه زیبایی است که به زبان فارسی از سوی خواجه در آن قرن ارایه شده است.
از جمله این آیات میتوان به آیه «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ» اشاره کرد که خواجه چنین ترجمه کرده است: «بدترین بندگان به نزدیک خدا آنانند که کر و گنگاند و تعقل نمی کنند».
آیه دوم در این باب که توسط خواجه اشاره شده این آیه است: « وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ» خواجه در ترجمه این آیه می نویسد: (این مثل ها مردمان را میزنیم و تعقل آن نکنند اِلا علما) یعنی فقط علما هستند که درباره مثل های ما خوب فکر میکنند.
اما آیه سوم که در این باب مورد توجه خواجه قرار گرفته آیه « یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» است. خواجه در ترجمه این آیه می نویسد: (خدای درجه کسانی که ایمان آورند از شما و کسانی که ایشان را علم داده باشد بلند گرداند). اما خواجه در ادامه به این آیه اشاره کرده است: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَاب» و در ترجمه این آیه می نویسد: (چگونه یکسان باشند کسانی که دانند و کسانی که ندانند به حقیقت اهل خرد یاد توانند کرد)؛ حقیقتا این ترجمه زیبایی است.
نکته جالب توجه این است که خواجه نصیر در مورد باب ششم این اثر که «در عقل و علم و مقام آن دو» نام دارد چهار آیه را استخراج و ترجمه کرده و در ادامه چند حدیث را متناسب با بحث برای مخاطب مطرح می کند که به چند مورد اشاره خواهم داشت؛ اولین مورد این حدیثِ معروف است: « لَمّا خَلَقَ اللّهُ العَقلَ قالَ لَهُ: أقبِلْ فَأقبَلَ، ثُمَّ قالَ لَهُ : أدبِرْ فَأدبَرَ ، فقالَ : و عِزَّتی و جَلالی ما خَلَقتُ خَلقا أحسَنَ مِنکَ، إیّاکَ آمُرُ و إیّاکَ أنهی، و إیّاکَ اُثیبُ و إیّاکَ اُعاقِبُ»؛ خواجه در ترجمه این حدیث مینویسد: (اول چیزی که خدا آفرید عقل بود. گفت: پیش آی. فرا پیش آمد؛ گفت باز پس شو، باز پس شد؛ گفت: به عزت و جلال من که هیچ نیافریدم بر من گرامیتر از تو؛ به تو گیرم و به تو دهم و به تو ثواب دهم و به تو عقاب کنم)؛ همچنین حدیث «اُطْلُبُوا اَلْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ».
مثال دیگری برای ملموستر شدن بحث مطرح می کنم؛ در دهمین باب که راجع به شکر و صبر است و البته سایر ابواب همین روش از سوی خواجه به کار گرفته شده است، یعنی چند آیه را مطرح و در ادامه چندین حدیث را ارایه و ترجمه می کند. خواجه در این باب به آیه « وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» اشاره کرده و در ترجمه این آیه می نویسد: (هرکه شکر کند به سوی نفس خود کرده باشد یعنی ثمره او را بود و هرکه کفران کند خدا بی نیاز و کریم است).
همچنین آیات بعدی که خواجه در این باب اشاره می کند به این شرح است: «وَاشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ»؛ « قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ»؛ « فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ»؛ « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»؛ « وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»؛ إ«ِنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ» و … ؛ در این باب نیز احادیث متنوعی از سوی خواجه مطرح می شود که جالب توجه است.
گویا خواجه نصیر کتابی با عنوان «آداب المتعلمین» دارد؛ این اثر از چه ابعادی به موضوع تعلیم و تربیت پرداخته است؟
این اثر جزو کتابهایی است که همه طلاب میخوانند و در واقع از کتابهای مقدماتی آنها محسوب میشود که آیین دانشجویی و درس خواندن را بیان کرده و اثر بسیار ارزشمندی است؛ این کتاب در عین اینکه مختصر و در حدود ۳۰ تا ۴۰ صفحه است اما خواجه دوازده باب را در آن ذکر می کند و در هر باب نکاتی را دقیقا به شیوه اخلاق محتشمی بیان میکند، یعنی روایاتی را ذیل هر باب ارایه می کند.
ابواب کتاب «آداب المتعلمین» به ترتیب به این مباحث میپردازند؛ در باب اول از ماهیت فضیلت و علم؛ باب دوم درباره نیت دانشجو؛ باب سوم درباره چگونگی انتخاب رشته علمی، استاد و بحث؛ باب چهارم درباره جدیت و مواظبت و همت؛ باب پنجم درباره وقت، مقدار و ترتیب اولین درسی که دانشجو میآموزد؛ باب ششم درباره توکل؛ باب هفتم درباره زمان تحصیل؛ باب هشتم درباره دلسوزی و خیرخواهی، باب نهم درباره شیوه بهرهمندی شاگرد از استاد؛ باب دهم درباره پرهیزکار بودن شاگرد و فواید آن در دانشاندوزی؛ باب یازدهم درباره آنچه که موجب تقویت حافظه و آنچه که موجب فراموشی میشود؛ باب دوازدهم در مورد موجبات و موانع رزق و روزی. باب یازدهم آنچه که موجب تقویت حافظه یا آنچه موجب فراموشی میشود، باب دوازدهم موجبات و موانع روزی.
جالب این است که خواجه در قالب این دوازده باب نزدیک به صد و پنجاه نکته بیان کرده و در واقع ریزترین مسایل را مطرح می کند.»
انتهای پیام