تاملی دربارهی بازی و گفتوگو از دیدگاه فردریش شیلر
مسعود زنجانی در کانال تلگرامی باشگاه اندیشه نوشت: «فردریش شیلر، نمایشنامه نویس، شاعر، و فیلسوف ایده آلیست آلمانی قرن هجدهم می گوید: “انسان تنها هنگامی بازی می کند که تماماً انسان است، چنانکه انسان تنها هنگامی تماماً انسان است که بازی میکند”. از نظر شیلر، مهمترین ویژگی «بازی» این است که در بازی هیچ شقاق و شکافی میان «علاقهٔ درونی» و «وظیفهٔ بیرونی» فرد وجود ندارد. در بازی، علایق و وظایف ما، کاملاً، با یکدیگر تطابق پیدا می کنند، از این رو، ما هم هیچ تعارض و تخاصمی در خود پیدا نمی کنیم. در بازی است که ما به دور از هر گونه «دوگانگی» و «از خود بیگانگی» (الیناسیون)، در نابترین و زیباترین شیوهٔ بودنِ خود، تحقق می یابیم و تماماً انسان می شویم. از نظر شیلر، بازی، راه حلی برای فرارَوی از رویارویی «حس و عقل»، و برون رفتی از تقابلِ «اخلاق و طبیعت» است. بازی امکانِ تحقّقِ زیبایی شناختیِ انسان است.
از نظر شیلر، بازی را می توان آشتی میان «آزادی و ضرورت» نیز دانست. اگرچه بازی بدون آزادیِ بازیگران معنا ندارد، اما هیچیک از بازیگران «فعّال ما یشاء» نیستند، بلکه آزادیِ همه بازیگران مشروط، محدود، و مقیَّد به «قاعدهٔ بازی» است. در واقع، قاعدهٔ بازی، نه تنها مانع آزادی نیست، بلکه شرط تحقُّق آن است. آزادی بدون محدودیت، اساساً، نه ممکن و نه مفید است، چنانکه آزادی، در غیابِ مسۇولیت، همیشه، خود به مخاطره می افتد، و هم مخاطره می آفریند. مهمترین ویژگی بارزِ بازی، به اصطلاح کانت که شیلر هم بسیار متٲثّر از او بود، «هدف در خود» بودنِ آن است، چرا که بازی آلتِ هیچ غایتی بیرون از خود نیست. خودپویی (آزادی) و خود کفایی (استقلال) دو خصیصهٔ ساختاری بازی است.
از نظر هانس ـ گئورک گادامر، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، «گفتگو یک بازی است»؛ در ژرف ترین معنای آن. گادامر در نظریهٔ فهم (هرمنوتیک) خود، هر فهمی را یک تفسیر، و هر تفسیر را یک گفتگو میان مفسِّر (خواننده) و متن می داند که به سانِ یک بازی میان آنها تحقّق می یابد. بازی، برای گادامر، استعاره ای است که مُبیِّن ویژگی های بنیادی گفتگو است. گفتگو ارجمندترین گونهٔ بازی است.
یکی از ویژگی هایی که در بازی، برای گادامر، جلب نظر می کند، این است که فاعلیتِ بازیگران، نمی تواند کاملاً یکجانبه، مقتدرانه، و مهاجمانه باشد. به عبارت دیگر، اگرچه فاعلیتِ بازیگران، در بازی، کاملاً از دست نمی رود، اما این فاعلیت، نمی تواند و نباید به گونه ای خودخواهانه و انحصارطلبانه، بروز یابد، بلکه حتی الامکان، باید به گونه ای خوددارانه، و حتی دیگردوستانه، ابراز شود. می توان گفت در بازی، فاعلِ مقتدر، آزادانه و مشتاقانه، اقتدار خود را از دست می دهد و البته از این طریق اقتداری فزونتر می یابد. در بازی، نوع دیگر و برتری از تسلّط، کشف و تجربه می شود که با آیین دائو، می توانیم آن را «تسلّط از پایین» یا «تسلّط زنانه» بنامیم. بازی، فاعلِ گریزان و مهاجم را به فاعلی پذیرا و میزبان مبدّل می کند. در بازی، فاعل فاعلیتِ خود را نه در تهدید، و تثبیتِ خویش بر دیگری، بلکه در تحدید، و تعلیقِ خویش در برابر دیگری می یابد. خصیصهٔ مهم بازی، برای گادامر، خود شکوفایی و خود بازآفرینی است.
در بازی، اقتدار، در درجهٔ نخست، نه متعلّق به بازیگران بلکه متعلّق به خودِ بازی است. در واقع، پیش از آنکه بازیگران بازی را پیش بَرَند، این بازی است که پیشاپیش آنها را پیش بُرده و پیش می بَرَد. بازی نه فقط هنر بازی کردن، بلکه، همزمان، «هنر بازی خوردن» است. بازی، بیش و پیش از هر چیز، مستلزمِ «توانایی شکست خوردن» است. از این منظر، گفتگو و بازی ساختارِ روایی مشابهی دارند، چنانکه گفتگو، همانند بازی، ساختاری زنانه و عاشقانه دارد. در گفتگو، طرفین، «متقابلاً» به یکدیگر اجازه می دهند که باورها، پیشداوری ها، و پیشفرض های مختلف شان ـ به معنای فلسفی کلمه ـ به بازی گرفته شود؛ متزلزل، و عنداللزوم، منهدم شود. به اصطلاح، شرطِ اوّل قدم در بازی این است که همه گاردِ خود را به روی بازی، و به یک معنا، به روی یکدیگر، باز کنند. در بازی، بازیگران، با «آری گفتن» به بازی، زبانِ حالشان چنین است: “بازی برای ما شوخی نیست. ما بازی را جدّی می گیریم، اما هر چه هم پیش آید خوش آید. اگر سرِ ما بشکند، سرِ بازی سلامت!” در گفتگو نیز آنچه آشکار می شود، نه حق بودن یکی از طرفین گفتگو، بلکه حقیقتِ خودِ گفتگو است. از این حیث، گفتگو توانِ قمار کردن، ریسک کردن، و دل باختن، و از دست دادنِ خود است. گفتگو یک ماجرا است.
اکنون اگر اندیشه های پیشگفتهٔ شیلر و گادامر را باهم فکر کنیم، می توانیم بگوییم: «انسان تنها هنگامی گفتگو می کند که تماماً انسان است، چنانکه انسان تنها هنگامی تماماً انسان است که گفتگو می کند.»
انتهای پیام