ابوحنیفه و انتخاب رشتهی تحصیلی
رسول جعفریان، پژوهشگر تاریخ در کانال تلگرامی خود یادداشتی با عنوان «ابوحنیفه و انتخاب رشته تحصیلی در ابتدای تحصیل» نوشتهاست که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
«ابوحنیفه چهره متفاوتی در دنیای اسلام است وچنان که می دانیم، از چند قرن پیش به این سوی، بیشتر مسلمانان سنی مذهب تابع ابوحنیفه هستند. در باره شخصیت او، از نظر علمی و نیز سیاسی فراوان نوشته شده است. از نظر سیاسی با امویان و عباسیان مخالف بود و عاقبت هم در زندان منصور درگذشت. وی هواداری هایی هم از قیام زید و نفس زکیه داشت و گاه به عنوان فردی زیدی شهرت می یافت و به هر روی، حاضر به همکاری با حکومت های مزبور نشد. در فقه، هم اهل رأی بود و با اهل حدیث درگیر شد. به عبارتی او موسس مکتب اهل رأی بود و چندان به حدیث باور نداشت، هرچند بعدها شاگردان و شاگردان شاگردانش فقه او را مستدل به حدیث کردند. با این حال همیشه به اجتهاد و رأی شناخته می شد. در جامعه خودش و بعد از آن همواره مخالفانی داشت. اهل حدیث در قرن دوم و سوم و چهارم علیه او بودند و مرتب می نوشتند، اما بعدها که دولت سلجوقی مذهب او را رسمیت داد، مخالفت ها کمتر و کمتر شد. این مطالب را ننوشتم که در باره دانش یا مواضع سیاسی ابوحنیفه صحبت کنم، خواستم یک نقل زندگینامه ای برای وی را که خطیب در تاریخ بغداد آورده مطرح کنم. این روایت در باره آغاز درس خواندن ابوحنیفه و انتخاب رشته تحصیلی اوست که از قول خودش نقل شده است. مطلبی که نشان می دهد دانش آموزی مثل او در وقت انتخاب رشته تحصیلی چه ملاحظاتی را در نظر می گرفته است. سند این روایت هم بد نیست و به نظر می رسد از ساخته های بعدی نباشد.
ابوحنیفه گوید، وقتی خواستم تحصیل را شروع کنم، در باره هر کدام از دانش ها و عواقب بعدی آن سوال کردم.
اول از علم قرآن سوال کردم که وقتی فراگرفتم و قرآن را حفظ شدم چه خواهد شد؟ گفتند: در مسجد معلم قرآن بچه ها و نوجوانها شد، و هر زمان معلمی بهتر از تو یافت، شد، موقعیتت را از دست تو خواهی داد و دیگری جایت را خواهد گرفت. گفتم این را نمی خواهم.
از علم حدیث پرسیدم که وقتی حافظ شدم، چه خواهد شد؟ گفتند: وقتی پیر شدی، بچه ها و نوجوانها برای شنیدن حدیث می آیند، اما به زودی تو را متهم به ضعف در روایت و احیانا دروغ کرده، و این برای تو زشت خواهد بود. گفتم این را هم نمی خواهم.
از علم نحو و عربی سوال کردم که اگر فرا بگیرم، عاقبت کار من چه خواهد شد؟ گفتند: معلم خواهی شد و حداکثر دو تا سه دینار دستمزد تو خواهد بود. گفتم این هم عاقبت ندارد.
از شعر سوال کردم، که اگر شاعر شوم، شاعری که بهترین باشم، چه خواهد شد؟ گفتند: طبعا کسی را مدح خواهی کرد و صله ای به تو خواهد داد. و اما و اگر چیزی ندهد، تو او را هجو کرده وکارت به قذف محصنات هم خواهد افتاد. گفتم: این را هم نمی خواهم.
در باره علم کلام پرسیدم. این که وقتی متکلم شوم عاقبت آن چه خواهد شد؟ گفتند هیچ متکلمی از تشنیع در امان نخواهد بود. یا تو را دستگیر کرده خواهند کشت یا آن که زنده می مانی اما از تو بد خواهند گفت و مذموم و ملوم خواهی بود.
گفتم: اگر فقه بخوانم چه خواهد شد؟ گفتند: مردم از تو سوال خواهند کرد و تو فتوا خواهی داد و احیانا به منصب قضا گماشته خواهی شد، حتی اگر جوان باشی. گفتم علمی سودمندتر از این نیست، و مشغول آن شدم. [تاریخ بغداد، ج 15، ص 444 چاپ بشار عواد معروف].
البته ابوحنیفه مفتی و بنیانگزار مکتب حنفی شد، اما هیچ وقت قاضی نشد، و این به خاطر مواضع سیاسی او بود. اما شاگردانش در دستگاه عباسی، مشغول کار شدند.
از این حکایت چه می فهمیم؟ مقصود من در باره «علم» در جامعه اسلامی در آن دوران است. ما همیشه از ستایش علم در دنیای اسلام سخن می گوییم، اما بدون آن که جستجوی دقیق و تتبع و تعمق کافی در نظام تعلیم و تربیت دنیای اسلام داشته باشیم، و نقلهای تاریخی را در این باره زیر و رو کنیم، نمی توانیم از آثار مثبت علم خواهی مسلمانان صحبت کنیم. از این حکایت عجالتا این چند نکته را می توان دریافت:
- در این حکایت، فهرست علوم برتر که ابوحنیفه فکر آن را کرده اینهاست: علوم قرآن، حدیث، عربی و صرف و نحو، شعر، کلام و فقه. جالب است که ابوحنیفه یا مشاوران او در باره علوم دیگری مانند طب که بسیار مهم و ضروری بوده است، و بیشتر در اختیار علمای اهل کتاب بود ـ چنان که جایی از شافعی هم نقل و اظهار تأسف شده ـ هیچ صحبتی نمی کنند. طبعا علوم ریاضی و نجوم و موارد مشابه هم که اساسا محل توجه نیست. آنچه در دنیای اسلام، پایه و اساس علم بود و «علم» تلقی می شد، حداکثر همینهاست که ابوحنیفه در باره آنها مشورت کرده است. بماند که در ادبیات صدر اسلام، «علم» همان «علم حدیث» است و بس. در این باره جای دیگری نوشته ام.
- و اما توجه به نوع «فایده» این علوم و «عواقب» مالی یا به عبارت بهتر درآمدی آن هم جالب است. فکر این که مثلا اگر معلم شوید، دو تا دنیار حداکثر خواهید داشت و طبیعی است که این زندگی شما را تأمین نخواهد کرد و بنابر این رفتن به دنبال آن فایده ای ندارد. به طور کل، معلمی در این روایت، کار چندن ارزشمندی نیست و عاقبتی ندارد. چون یا جایت را خواهند گرفت یا درآمدتت کم خواهد بود.
- رشته کلام هم بسیار منفی تصویر شده است. اگر متکلم شوی، متهم به زندقه گری و دگر اندیشی خواهی شد، آن وقت یا تو را دستگیر کرده خواهند کشت یا اگر هم سالم ماندی، فردی مذموم و مورد سرزنش [و آواره] خواهی بود. البته که سرنوشته فیلسوفان دنیای اسلام هم اغلب همین بوده مگر با حکومت ها کنار می آمدند و رزق آنان به دولت ها متصل می شد. معروف است که قاضی ابویوسف به بشر مریسی متکلم می گفت: دنبال علم کلام رفتن جهل است، و جهل به علم کلام، خودش علم است. هر کسی هم که متخصص علم کلام شد، زندیق است.
- حکایت مزبور از نظر معیارهای انتخاب علم، صرفا به علوم از منظر منفعت و موقعیت سخن به میان آمده، اما خود «دانایی» و «علم خواهی» فی حدنفسه، محل بحث نیست. در واقع، علم خواهی، در چارچوب فایده ای است که برای زندگی داشته و در گرو موقعیت محبوبی است که احیانا در انتظار کسی است که دنبال آن علم می رود. اما این که خود «دانایی» چه قدر اعتبار دارد، دست کم در این گزارش محل بحث نیست. البته که عموم محصلان در همه جا به این مسأله فکر می کنند، اما این که مدیریت آموزشی جامعه چه مقدار روی «دانایی» سرمایه گذاری کرده و از دانشمند بی درآمد حمایت می کند، و این که سطح علم در جامع با وجود شرایط مناسب از این زاویه پیش می رود، امر دیگری است. بیفزاییم برخلاف کسانی که فکر می کنند قدیم علم را به خاطر علم یاد می گرفتند و حالا به خاطر شغل، چنین نبوده و از قدیم هم اوضاع همین بوده است، جز آن که امروزه دولتها، سیاست های آموزشی و پژوهشی ویژه توسعه اصل علم دارند که آن هم در گرو حمایت های مالی خاص است.
۵. از آن زمان تا کنون همچنان رشته فقه برترین علوم اسلامی و… بوده و اعتبار بقیه دانشها پایین تر از ان بوده است.
از نظر من، مهم ترین نکته در این روایت، همچنان محدودیت آبشن های اصلی است که نشان می دهد مفهوم علم در جامعه اسلامی، صرفا به علوم دینی و ادبی اطلاق می شده است و بس. مسلمانان هیچ وقت به علم به معنای دانش فراگیر در همه ابعاد، با عمق و افق گسترده نگاه نکردند، و بیشتر از سر تفنن به علوم دیگر می پرداختند. البته که استثناءاتی در برخی از علوم در برخی از زمانها وجود دارد اما به عنوان یک روند تحقق نیافت.»
انتهای پیام