معنای گذشته در باستانشناسی محمل
حکمتالله ملاصالحی، استاد دانشگاه، در روزنامه شرق نوشت: «پرسش از کِیبودگی یا چهگاهی (when question) شانه به شانه پرسش از کجایی (where question) روندها، رخدادها، فرگشتها و دگرگشتهای فکری، فرهنگی و تاریخی جامعه و جهان بشری در روزگاران گذشته در همه مراحل پژوهشهای باستانشناختی چونان مسئله (problem) مطرح بوده است
پرسش از کِیبودگی یا چهگاهی (when question) شانه به شانه پرسش از کجایی (where question) روندها، رخدادها، فرگشتها و دگرگشتهای فکری، فرهنگی و تاریخی جامعه و جهان بشری در روزگاران گذشته در همه مراحل پژوهشهای باستانشناختی چونان مسئله (problem) مطرح بوده است. باستانشناسان سعی ورزیدهاند به مدد روشها و راهکارهای متعدد و استفاده از امکانات علوم آزمایشگاهی و فناوریهای مدرن و به خدمت و همکاری فراخواندن متخصصان میانرشتهای و علوم دیگر به پاسخهای مطلوب و مورد نظر خود دست یابند. نکتهای که در ادامه بحث اندکی با تفصیل بیشتر دربارهاش توضیح داده میشود. نکته مهم و ظریف دیگر ربط وثیق و ماهوی مفهوم هلنی تبار «آرکئولوژی» و ترجمههای فارسی مفهوم باستانشناسی و دیرینهشناسی با مفهوم گذشته و گذشتگی رخدادهاست که بر اهل نظر و ذهن تیزبین پوشیده نیست. مردم کوچه و بازار نیز به مدد عقل سلیمشان، باستانشناسان را به قدمتسنجی آثار عتیقه یا قدیمی میشناسند. آنها تمایل دارند و کنجکاوند که بدانند اشیای قدیمی متعلق به چه دورهای هستند و منسوب به چه کسانی میشوند. در بازدید از موزهها نیز به حکم عقل سلیمشان به دو چیز یا به مفهوم دقیقتر به دو اصل کنجکاو و حساس هستند: یکی «قدمت» و دیگری «اصالت».
ازقضا و اتفاقا قدمت (originality) و اصالت (authenticity) دو مفهوم مهم و محوری و کلیدی در باستانشناسی است و در مطالعات باستانشناسی جایگاهشان ویژه. بُنواژه «آرخه» که با بُنواژه «لوگوس» مفهوم آرکئولوژی را ترکیب بخشیده و برساختهاند، با مفهوم گذشته و گذشتگی رخدادها و منشأ و خاستگاه وقایع نسبت ماهوی دارد. بنواژه «باستان» نیز که مفهوم باستانشناسی را از آن برساختهاند با گذشته و گذشتگی و قدمت رخدادها ربط وثیق و ماهوی دارد و معنای گذشته و قدمت نیز از آن افاده شده و میشود.
بدیهی است که هیچ گذشتهای به خودی خود و در عدم و در خلأ گذشته نیست. گذشتگیِ گذشته در اتفاقات گذشته است. اتفاقاتی که در زمان یا در ادوار و مقاطع زمانی و در مکان و مظروفات و مادههای در مکان یا مکانها و موقعیتهای خاص افتاده است. نتیجه سخن آنکه گذشته، سویهای، پارهای، وجهی، بعدی، لایهای یا هر نامی که میخواهید بر آن بگذارید؛ از زمان و مفهوم یا مقوله کلیدی و کلیتر زمان است. زمان را هم ما در عدم و در خلأ و منتزع از مکان و ماده و «صیرورت» و «کینونت» بههمپیوسته ساری و جاری در حرکت و تحرک و تموج و تغیّر پدیدارها و واقعیتهای عاَلم نمیفهمیم. به دیگر سخن «کینونت» و «دیمومت» که اولی بار مکانی دارد و دومی بار زمانی چنان درهمتنیدهاند که نه آن را بیاین و نه این را بیآن میتوان شناخت و فهمید و تعریف کرد. گاهنگاریهای باستانشناختی نیز یا در مکان یعنی در محوطهها و لایه و نهشتهای باستانشناختی و سنجش روی مادهها و آثار بهجایمانده و انباشتهشده روی هم انجام میشود یا در آزمایشگاهها و تجزیه و تحلیل نمونه آثار برگرفته از لایهها و نهشتها بر مبنا و بر قاعده و بر اصل تقدم و تأخر لایهها و نهشتها و مادههای مکشوف و موجود در دست و در دسترس باستانشناسان، نه در خلأ و نه فارغ از مکان و ماده و زمان در معنای اخص باستانشناختی که در ادامه گفتار دربارهاش کمی تفصیلیتر توضیح داده میشود.
باری، باستانشناسی از ریشه و بنیاد دانش زمان است. زمان به معنی الاعم و گذشته به معنی الاخص، مؤلفه مهم در باستانشناسی و مقوم شناخت و فهم باستانشناس درباره اتفاقات مفقود و مدفون گذشته است. گذشتهای که تاریخی، فرهنگی و متعلق به جامعه و جهان بشری و هر آنچه با جامعه و جهان بشری مرتبط میشود و مفروض فرض میشود. آثار باستانشناختی از هر جنس و نوع از آن حیث که آثارند؛ مشمول زمان و گذشته میشوند. زمانمندی و بافت زمانیشان (temporal context) مفروض گرفته و فرض میشود. بر همین سیاق بافت یا بستر مکانیشان (spatial context) نیز مفروض فرض میشود.
با این همه مقوله و مؤلفه و مسئله زمان و گذشته در باستانشناسی، بسیار متفاوت از رشتهها و دانشهای دیگر حتی تاریخ که خویشاوندترین رشتهها و دانشها به باستانشناسی است مطرح بوده و باستانشناسان از منظر خاص خود و متناسب با منابع و مادههای مورد مطالعه خود و پیشفرضها و پرسشها و اهداف مورد نظر و روششناسی و راهکارهای اتخاذشده در مطالعات باستانشناسی به زمان و گذشته توجه و تفطن داشتهاند و مورد اعتنایشان بوده است.
دامن تمهید مقدمات را فرومیچینیم و بازمیگردیم به توضیح مفهوم و مسئله گذشته و گذشتگی آثار و منظر و معرفتی را که باستانشناسان از گذشته به مدد و به وساطت آثار بهجای مانده و مکشوف از روزگاران گذشته باستانشناس به روی ما میگشایند. باستانشناسان از چهار سوی یا سه زاویه یا منظر با مسئله زمان درگیر میشوند:
نخست، زمان اکنونی که در آن زندگی میکنند و پژوهشها، مشاهدات و مطالعات باستانشناختی خود را انجام میدهند.
دو دیگر، زمان گذشته یا روزگاران گذشتهای که مورد سؤال و مسئله باستانشناس است. این وجه از زمان، زمان ثانویه (secondary time) محسوب میشود.
سه دیگر، زمان اولیهای (primary time) که مردمان هر دورهای یا گروهها و تشکلهای اجتماعی هر دورهای در گذشته زندگی کرده و زمان و مکان خاص خود را زیسته و زیست جهان، حس، آگاهی و فهم و نسبت خاص خود را از زمان و مکان و عالمی که در آن میزیستهاند، داشتهاند.
چهارم آنکه همانطورکه باستانشناسان کنجکاو هستند و تمایل دارند بدانند صور ابتدایی و دیرینه و کهنتر فرایند ساخت ابزارها، تشکلهای گروهی و رفتارهای فرهنگی انسان در پیش از تاریخ چگونه اتفاق افتاده و چرا آنگونه اتفاق افتاده است و نه بهگونهای دیگر، کنجکاو هستند و تمایل دارند بدانند چگونه صور ابتدایی و دیرینهتر حس، ادراک، آگاهی و اندیشه و اندیشیدن انسان به پدیده مرگ به «مقوله» زمان در انسان بیدار شده است؟ به هر روی انسان هستندهای است مرگآگاه و مرگاندیش و زمانآگاه و زماناندیش، حس زمان و ادراک و آگاهی به زمان و به اندازه درآوردن و شمارش و سنجش زمان از ویژگیها و ممیزه دستگاه ادراکی و شناختی اوست. اینها همه در ذیل رویکردهای باستانشناسی یا باستانشناسیهای ادراکی، ذهن، اندیشه و آیین در میان باستانشناسان مطرح و مورد پرسش است و باستانشناسان کنجکاو هستند و تمایل دارند به سرنخهایی از تبارشناسی و دیرینهشناسی زمان به مدد و بهوساطت مدارک و شواهد باستانشناختی و منابع مکمل دست یابند. توضیح یک به یک موارد پیشگفته را پی میگیریم:
الف) وجه اکنونی زمان و معاصرت باستانشناس را با موقعیت اکنونی که در آن قرار گرفته است و در عصری که زندگی میکند و در روشنگاه نظام فکری و دانایی و ارزشی و سیاسی و مدنی که در آن زندگی میکند و میاندیشد و به مطالعات حرفهای خود میپردازد و معرفت و منظری که عصر او از مفهوم زمان دارد پی میگیریم.
ذهن و اندیشه و دهان و زبان مفهومی ما پر از برساختهها و ترکیببندیهای مفهومی ذیل مقوله زمان است و حضورش هرچند به ظاهر نامحسوس و ناملموس و بی بعد و بو و رنگ و عطر و طعم همه جا احساس میشود و ذیل آن هرآنچه در درون و بیرون و پیرامون ما رخ میدهد، اتفاق میافتد، محسوستر، ملموستر و منظمتر و آسانتر هم حس و هم درک میشود و به فهم درمیآید. اتفاقا انسان دوره جدید اگر نگوییم زمانزده بیتردید زماناندیشترین انسان همه روزگاران گذشته است. ذهن و اندیشه انسان روزگار ما تلنبارشده از برساختهها و ترکیببندیهای مفهومی در وصف زمان است. تصادفی نیست که انواع ساعتها و فناوریهای زمانسنج دقیق در دوره جدید نوآوری و ساخته میشوند. گذشته نیز به مفهوم مدرن آن در دوره جدید کشف میشود. گذشتگی گذشته در دوره جدید مطرح میشود و مورد پرسش قرار گرفته و به صورت مسئله درمیآید. به بیان صریح و شفافتر و اخصتر، تاریخ و بشر چونان هستندهای تاریخی و تاریخمند در دوره جدید کشف و مطرح میشود.
متعاقباً دانش باستانشناسی بهمثابه رشته و دانش مدرن دانشگاهی نیز در دوره جدید پدیدار میشود. هر باستانشناسی در روشنگاه نظام فکری و دانایی و ارزشی و سیاسی و موقعیت و مقتضیات تاریخی اکنونش رخدادهای مفقود و مدفون گذشته را ردیابی و رصد میکند و در روشنگاه دانش و دانایی عصر خود گذشته را میکاود و مورد پرسشهای باستانشناسانه خود قرار داده و با کلنک باستانشناختی آثار بهجایمانده در محوطهها و لایهها و نهشتهای باستانشناختی را میکاود و مییابد و گردآوری میکند و میکوشد در نظم و توالی زمانی بسنجد و داوری و تبیین و تفسیر باستانشناسانهشان کند. گذشتهای که به مدد و به وساطت مادههای بهجایمانده و رسوبشده در محوطهها و لایهها و نهشتهای باستانشناختی به اکنون فراخوانده میشود تا در روشنگاه اندیشه و دانش و نظام دانایی و ارزشی اکنون دیده و دانسته و شناخته و فهمیده شود. به دیگر سخن «آنچه به فَکتهای گذشته ارزش میبخشد، این امر است که آنها فکتهای صرف گذشته نیستند؛ گذشتهای زندهاند نه مرده، میراث افکار گذشتهاند که مورخ با کارآگاهی تاریخی خود آنها را از آن خود میسازد. گذشتهای بریده از حال، بدلشده به منظرهای محض، نمیتواند هیچ ارزشی داشته باشد (کالینگوود، 1383: 216).
هر اکنونی، اکنون گذشته است و هر گذشتهای، گذشته اکنون است؛ و یا به تعبیر گوچه «هر تاریخی، تاریخ معاصر است»؛ پرسشهای ما از گذشته در خلأ و از عدم در ذهن ما خیزش و ریزش نمیکنند. گذشته لایه به لایه در سطوح مختلف به انحای متفاوت در ذهن و حافظه فردی و جمعی ما فعال است. پرسشهای ما از گذشته پرسشهای گذشته از ما هم هست. هر مورخی و هر باستانشناسی هماره در یک موقعیت دوگانه دوساحتی (Binary Position) قرار گرفته و گذشته را به اکنون به موقعیت اکنون خود فرامیخواند. در آمد و شد با گذشته است. میکوشد پلی میان گذشته و اکنون بر پا کند و به نوعی از گفتمان با گذشته دست یابد. هرچند نامستقیم، هرچند خاموش، هرچند نظری و مفهومی و ذهنی (سوبژکتیو)؛ هرچند به مدد و به وساطت اندک مادههای الکن و مثله و معیوب و متفرق بهجایمانده از گذشته.
البته و صدالبته باستانشناسان چونان مورخان در کار حرفهای که میکنند؛ در فراخوندن گذشته به اکنون و معاصرکردن و معاصردیدن رخدادهای گذشته به اکنون نهتنها ایمن از فروغلتیدن و افتادن در دام «زمانپریشی» (anachronism) نیستند بلکه هماره به طرز اجتنابناپذیر صبغهای گاه کمرنگ و گاه پررنگولعاب در تبیینها و تفسیرهایشان در معرفت و منظری که درباره رخدادهای گذشته ارائه میدهند، هستند. بههرروی در به اکنون فراخواندن گذشته و معاصر فهمیدن گذشته هماره نوعی «اناکرونونیزم» هست. مثال آشکار آن زمان خطی است که روزگار به گذشته رخدادها و رخدادهای گذشته تحمیل میکند و در باستانشناسی بیش از هر رشته و دانش دیگر بر ذهنیت باستانشناسان سروری میکند؛ دراینباره در مناسب و در سلسله گفتارهای آتی توضیح بیشتر داده خواهد شد.
ب) وجه دیگر زمان در باستانشناسی گذشته بماهو گذشته است که برای باستانشناس هم موضوعیت دارد هم مسئله است هم آنکه ابزار شناخت او از گذشته. موضوعیت به این معنا دارد که منابع و مادهها و مدارک شناخت خود را از گذشته برای رسیدن به شناخت رخدادهای گذشته برمیکشد. گذشته برایش مسئله است به این معنا که مورد سؤال اوست و میخواهد بداند در گذشته چه چیزهایی اتفاق افتاده است؟ چگونه اتفاق افتاده است؟ چرا آنگونه اتفاق افتاده است و نه به نحوی دیگر؟ و در پسِ پشت اتفاقات عاملان و فاعلان کیاناند و دلیلها و علتها کداماند؟ گذشته به مثابه وجهی از زمان ابزار شناخت در باستانشناسی نیز محسوب میشود. ابزار شناخت به این معنا که باستانشناس با نهادن مادههای موردمطالعه خود که آثار و مدارک و شواهد و رسوبات بهجایمانده از رخدادهای روزگاران گذشته هستند؛ دست به انواع گاهنگاریهای نسبی و «مطلق» میزند تا مادههای الکن و معیوب و مثله و متفرق مکشوف گردآوریشده از محوطهها و لایهها و نهشتهای باستانشناختی را که مادهها و مدارک و شواهد شناخت او هستند؛ نظم منطقی بدهد و در توالی زمانی قرار دهد که بتواند توصیف و تحلیل و تبیین و تفسیرشان کند و به معرفت و منظری باستانشناسانه درباره گذشته دست یابد. نکته مهم و سؤال کلیدی دیگر این است؛ گذشتهای که باستانشناسان مدعی شناخت آن هستند، چگونه گذشتهای است؟
مورخان هم مدعی شناخت گذشته و راویان، ناقدان و سنجشگران رخدادهای گذشته هستند. کیهانشناسان روزگار ما هم از چگونگی تکوین کیهان و مراحل به پیدایی آمدن کهکشانها، منظومهها و سیارات سخن گفتهاند، زمینشناسان هم کوشیدهاند مراحل تکوین و شکلپذیری سیاره زمین را با دادههای مورد مطالعه خود توصیف کنند. عالمان حیات هم کوشیدهاند چگونگی روند و مراحل تکوین و تطور و تکثیر حیات و گونههای حیاتی را روی پوسته نازک و سرد سیاره زمین در گذشته توصیف کنند. عالمان روان و رفتار هم از گذشته رفتاری ما از حافظه جمعی ما از کهن الگوهای لایههای زیرین روان و رفتار جمعی ما سخن گفتهاند. ملاحظه میکنید که گذشته یک مفهوم انتزاعی نیست. گرانبار از حوادث و رخدادها اعم از کیهان و اخترشناختی و زمین و زیستشناختی و روان و رفتارشناختی و تاریخ و باستانشناختی است. سخن و سؤال این است:
گذشته باستانشناختی چگونه گذشتهای است؟ باستانشناسان کدام گذشته یا گذشتههایی را میکاوند؟ چه چیزهایی را از گذشته مییابند و چه چیزهایی را از گذشته میکاوند و نمییابند؟ معرفت و منظری که آنها از گذشته به روی ما میگشایند، چگونه معرفت و منظری است؟ مورخان راویان رخدادهای گذشته جامعه و جهان بشری ما هستند. باستانشناسان در گذشته بشری ما چه میجویند؟ باستانشناسان راویان رخدادهای گذشته نیستند. باستانشناسان خود با کاویدن و کشف و گردآوری آثار و شواهد بهجای مانده از رخدادهای مدفون و مفقود گذشته این امکان را مییابند نسبتی مستقیم و محسوس و ملموس با آثار گذشته با فرهنگهای مادی بهجایمانده از روزگاران گذشته برقرار کنند. از این منظر در قیاس با مورخان که راویان رخدادهای گذشته هستند، باستانشناسان دستی گشودهتر در کشف و مشاهده آثار بهجایمانده از گذشته دارند. کشف آثار بهجایمانده از زیگورات عیلامی چغازنبیل یا مجموعه آثار کاخ آپادانا روزگار هخامنشی در شوش، حسی و معرفت و منظری ملموس و محسوستر از روایت تاریخی این یا آن مورخ را به روی ما میگشاید. مهمتر آنکه فرهنگهای مادی بهجایمانده از گذشته انسانشمول هستند، در همه دورهها و در همه فرهنگها و جامعهها در همه دورهها یافت میشوند. کاربردشان نیز انسانشمول است و بهطرز محسوس و ملموس و مستقیم با فرهنگ و زندگی آدمیان در همه ابعادش تنیدهاند. نکته آخر آنکه کاوشهای باستانشناختی هرکدام در هر مقیاسی خُرد و میانه یا متوسط و کلان، خود رویداد محسوب میشوند و متصل به رویدادهای مفقودِ مفروضِ محتمل گذشته.
ج) سویه دیگری از زمان و گذشته که در باستانشناسی برحسب و متناسب با مدارک و شواهد مادی مکشوفِ در دست و در دسترس باستانشناسان، برای باستانشناس موضوعیت داشته و مورد سؤال و مسئله بوده است، ردیابی و رصد و دستیابی به خوانشی از زمان و گذشته به معنای اولیه (primary time) آن است. به بیان دیگر به مدد و به وساطت و متناسب با مدارک و شواهد مکشوف در دست، به هدف و به سوی دستیابی به نوعی از خوانش و تفسیر باستانشناختی از مفهوم زمان که تجربه زیسته فرهنگها، جامعهها و جمعیتهای روزگاران گذشته بوده است.
دستیابی به نوعی از خوانش و تفسیر از چیستی و چگونگی و چرایی حس و ادراک و آگاهی که فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای جهان بشری ما در روزگاران گذشته از زمان داشتهاند. به بیان دیگر نحوه نگاه و معرفت و منظر آنها از زمان چگونه بوده است؟ به کمک و با استفاده از چه نوع ابرازهایی زمان را میسنجیدهاند و اندازه میگرفتهاند. چنانکه میدانیم زمان در سنتهای اعتقادی و نظامهای اسطورهای و آیینی فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای گذشته اگر نگوییم نمادین، اسطورهای، آیینی و متافیزیکیترین مفاهیم بوده است؛ بیاغراق از جمله نمادین و اسطورهای و آیینی و متافیزیکیترینشان بوده است. حتی در سنتهای اعتقادی و رفتارهای آیینی برخی جوامع روزگار ما زمان همچنان سویههای آیینی و اسطورهای و متافیزیکی خود را حفظ کرده است.
در سنتهای اعتقادی و نظامهای اسطورهای و آیینی فرهنگها و جوامع عهد باستان الوهیتهای رنگارنگ زمان را میبینیم که جایگاهشان بس ویژه و برجسته و ممتاز است و از بارگاه ابدیت و زمان اکرانه بر جهان حکم میرانند و امور جهان را درک اقتدار الوهی خود دارند. در ادیان عهد باستان ایرانی جایگاه «زروان» زمان اکرانه، ممتاز و ویژه بوده است. بر همین سیاق «کرونوس» در نظام اسطورهای و آیینی یونانیان باستان، بر همین سیاق جایگاه خدای زمان و جابهجایی و انتقال و گذار و دروازه ورود از ساحتی به ساحتی دیگر، ژانوس (Janus) در میان رومیان باستان.
نمادشناسی زمان نیز از پیچیدهترین و رنگارنگ و غنیترین، نظامهای نمادین در سنتهای اعتقادی و آیینی فرهنگها و جوامع روزگاران گذشته بوده است. دست و دامن باستانشناسی از این منظر بهویژه در دورههای تاریخی پر از اشیا، ظروف، اشکال هندسی و اعداد ریاضی مقدس و نمادهای آیینی محتمل مرتبط با زمان و سویههای الوهی و آیینی و اسطورهای و قدسی مرتبط با زمان است. باستانشناسان متناسب با مدارک و شواهد مادی مکشوف در دست و محتمل مرتبط با زمان تمایل دارند بدانند فرهنگها و جامعهها و جمعیتهای روزگاران گذشته چه حسی، چه ادراکی، چه آگاهی و شناختی از زمان داشتهاند. زمان چونان تجربه زیسته آنها، زمان چونان زمان اولیه نه زمان ثانویه باستانشناختی، در سنتهای اعتقادی و نظامهای دانایی و ارزشی و آیینی آنها چگونه دانسته، دیده، زیسته و فهمیده میشده است. هرچند هیچ اظهارنظر قطعی درباره خاستگاه و زمان ِدقیق بیدارشدن حس و ادراک و آگاهی زمان در ادوار پیش از تاریخی در دستگاه ادراکی و شناختی بشر نمیتوان کرد و همچنان دیرینه و تبارشناسی زمان که ذیلا در بابش سخن خواهیم گفت نمیتوان کرد؛ معالوصف شواهد و قرائن مادی و نامادی و نوشتاری فراوان و موثق در دست است که ما را متقاعد میکند بپذیریم جمعیتها و جامعههای بشری از ادوار سپسین پیش از تاریخ در هر جای سیاره ما زیستهاند، حس، درک، آگاهی، منظر و معرفت خاص خود را از زمان داشتهاند و زمان آگاهی را میتوان از جمله ممیزه دستگاه شناختی بشری ما دانست.
د) سویه دیگری از زمان و گذشته که در باستانشناسی برای باستانشناس موضوعیت دارد و مورد سؤال و مسئله اوست؛ دیرینهشناسی و تبارشناسی زمان است. دیرینه و تبارشناسی زمان به این معنا که باستانشناسان همانگونه که کنجکاو هستند و تمایل دارند به مدد و به وساطت مدارک و شواهد مادی مکشوف در دست و دسترس خود، صُوَر ابتدایی و دیرینهتر چگونگی و نحوه ساختن ابزارها و موارد استفاده آنها را در میان گروهها و جمعیتهای بشری و تشکلهای گروهی گونههای بشری ردیابی و رصد کنند و تبیینهای باستانشناسانه خود را ارائه دهند. صور محتمل آغازین بیدار و پدیدارشدن حس، ادراک، آگاهی بشر پیش از تاریخ در مواجهه با مرگ یا صور ابتدایی و چگونگی و نحوه ارتباط مفهومی و پدیدارشدن زبان مفهومی و نخستین کنشها و رفتارهای ارتباط مفهومی بیناانسانی و همچنین صور ابتدایی و دیرینهتر بیدار و پدیدارشدن حس و ادراک و آگاهی انسان از زمان در دستگاه شناختی بشری ما در پیش از تاریخ و پیش از تاریخ زمان، برای دانش باستانشناسی و باستانشناسان موضوعیت داشته و مسئله بوده است. رویکردهای باستانشناسی ادراکی و ذهن و اندیشه کهن و آیین و انواع باستانشناسیهای رفتاری و تفسیری و باستاننشانه و نمادشناسیهای رنگارنگ روزگار ما به خدمت فراخوانده شدهاند تا باستانشناسان را در دستیابی بهنوعی از تبیین و خوانش و تفسیرهای باستانشناختی از زمان در ذیل دیرینه و تبارشناسی زمان مدد برسانند.»
انتهای پیام